بی شک جهان را
به عشق کسی آفریده اند 🍁
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو 🧡
#حسین_پناهی
✨ @avayeqoqnus ✨
بزرگی را پرسیدند:
با چندین فضیلت که دست راست را
هست، خاتم در انگشت چپ چرا
میکنند؟
گفت: ندانی که اهل فضیلت همیشه
محروم باشند؟
آن که حَظ آفرید و روزی داد
یا فضیلت همی دهد یا بخت
🔻 برگرفته از باب هشتم گلستان #سعدی
#حکمت
✨@avayeqoqnus✨
زن ها
وقتی میخندند
انگار دنیا میخندد...
میگویید نه؟
فکر کنید به خنده های مادرتان
مادرتان که میخندد، پدرتان مگر میتواند نخندد؟
جنس زن خوب است که خنده رو باشد
دنیا به لبخندشان نیازمند است
زن بخندد، تمام مردانِ وابسته به آن میخندند...
آنها بلدند کاری کنند
تا پدر بخندد...
برادر بخندد...
عشق بخندد...
تمام در و دیوار خانه بخندد...
دنیا بخندد... 🌸
#سیما_امیرخانی
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معجزهی صبح را که میبینی
آرزوهایت را با شوق به دنیـا بگو...
دنیـا صدای عشق و روشنی را خواهد شنید...
صبحتون زیبا و پرطراوت رفقا 🌞🪴
✨@avayeqoqnus✨
الهی؛ اگر تَن مُجرم است
دل مُطیع است
و اگر بنده بدکار است
کَرَم تو شفیع است...
#خواجه_عبدالله_انصاری
✨@avayeqoqnus✨
📚 اشک رایگان!!
مرد عربی سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگش گریه می کرد.
گدایی از آنجا می گذشت و از مرد عرب پرسید: "چرا گریه می کنی؟"
عرب گفت: "این سگ وفادارم پیش چشمم جان می دهد. این سگ روزها برایم شکار می کرد و شبها نگهبانم بود و دزدان را فراری می داد."
گدا پرسید: "بیماری سگ چیست، آیا زخم دارد؟"
عرب گفت: "نه از گرسنگی میمیرد!"
گدا گفت: "صبر کن، خدا به صابران پاداش می دهد."
ناگهان مرد گدا یک کیسه پُر در دست مرد عرب دید. پرسید: "در این کیسه چه داری؟"
عرب گفت: "نان و غذا برای خوردن."
گدا گفت: "چرا به سگ نمی دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟"
عرب گفت: "نان ها را از سگم بیشتر دوست دارم. برای نان و غذا باید پول بدهم، ولی اشک مفت و مجانیست. برای سگم هر چه بخواهد گریه می کنم!!"
گدا گفت: "خاک بر سرت!!،
اشک خون دل است و به قیمتِ غم به آب زلال تبدیل شده، ارزش اشک از نان بیشتر است. نان از خاک است ولی اشک از خون دل!"
🔸 برگرفته از دفتر پنجم مثنوی معنوی
#حکایت
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
#پائولو_کوئیلو یه جا تو کتاب کیمیاگر میگه:
اکنون کاری را شروع کرده ام که
میتوانستم ده سال پیش آغاز کنم،
اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر
صبر نکردهام، دلشادم.
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
نخ به پای بادبادکهای کمطاقت مبند
زندگی را هرچه آسانتر بگیری بهتر است
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
🌷 میفَزاید عمر مرد از چارچیز
🌿 این نصیحت بشنو ای جان عزیز
🌷 اول آوردن به گوش آوازِ خوَش
🌿 وانگهی دیدن جمال ماهوَش
🌷 سیوم آمد ایمنی بر مال و جان
🌿 میفزاید عمر مردم را از آن
🌷 آنکه کارش بر مراد دل شود
🌿 در بقا افزونیش حاصل بود
🔻 برگرفته از پندنامه #عطار نیشابوری
✨@avayeqoqnus✨
اگر خود را کسی بپنداری،
راه را گم می کنی ،
ولی اگر خود را هیچ بپنداری،
به مقصد می رسی.
#اوشو
✨ @avayeqoqnus✨
صبور باش...
آرى باز هم صبر کن...
آنچه برایت پیش می آید و
آنچه برایت رقم میخورد،
به دست بزرگترین نویسنده عالم
ثبت شده؛
او که بدون اِذنش،
حتّی برگی از درخت نمی افتد...
در کلاس درس " خدا "
آنها که ناله میکنند، رد میشوند
آنها که صبر میکنند، قبول میشوند
و آنها که شکر میکنند، شاگرد ممتاز میشوند...
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
صبح یعنی
فراموش کن طوفانِ سخت دیشب را
و نگاه کن
که خورشید امروز،
چه زیبا لبخند میزند به تو ...
صبح بخیر 🌞🌸
جمعه خوبی کنار خانواده و عزیزان
داشته باشید 🪴
✨@avayeqoqnus✨
از خـــــدا خواستن "شجاعت" است
اگر بدهد رحمت است ؛
اگر ندهد حکمت است...
از خلق خــــدا خواستن " ذلت " است
اگر بدهد منت است ؛
اگر ندهد خفت است ...
فقط از خدا بخواهیم... 💚
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
.
📕 شایسته ترین دوست
روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکردند.
شاه که در ایوان کاخ مشغول تماشای بیرون بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکتهای آموزنده به شاهزاده جوانش بیاموزد تا در آینده او تاثیر گذار شود.
استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: «اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.»
شاهزاده با تمسخر گفت: «من که بچه نیستم تا با عروسک بازی کنم!»
عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود. تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش می رفت از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.
استاد بلافاصله گفت :«جناب شاهزاده، اینان همگی دوستان فعلیت هستند. اولی که اصلا به حرفهایت توجهی ندارد؛ دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو میکند؛ و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته و چیزی نمیگوید.
شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت:«پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود.»
عارف پاسخ داد :« نه » و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود. آن را به شاهزاده داد و گفت:«این دوستی است که باید به دنبالش بگردی.»
شاهزاده تکه نخ را گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت: «اینکه شبیه اولی است!»
عارف پیر پاسخ داد:«حال مجددا امتحان کن.»
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد. شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند.
استاد رو به شاهزاده کرد و گفت:«شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کـی حرف بزند، چــه مـوقع به حرفهـایت توجهی نکند و کـی ساکت بمـاند.» 👏
#حکایت
#حکایت_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
.
خدای خوبم؛
خیلی ها امشب منتظر ی نشونه
از طرف تو هستن تا دلشون آروم بشه
ناامید برشون نگردون.
آمین 🙏🌸
#خدا
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
🌿🌻🌿
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود
شب که می شد نقش ها جان می گرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
می شدم پروانه، خوابم می پرید
خواب هایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر می کردم به شوق آشتی
عشق هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔸 دکلمه زیبای شعر کودکی
🎙 با صدای خانم زهرا شیبانی
✍ شعر از زنده یاد قیصر امین پور
#دکلمه
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
همیشه شانس دیگرى خواهد بود
دوستى دیگر
عشقى دیگر
نیرویى دیگر
براى هر پایانى
همیشه آغازى خواهد بود...
صبح شنبهتون بخیر رفقا 🌞🌹
هفته پرباری پیش رو داشته باشید
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
✨@avayeqoqnus✨
به جان و سر که نگردانم از وِصال تو روی
و گر هزار مَلامت رسد به جان و سرم
#سعدی 🌸
@prof_laand💫
📌 همیشه می توان از نو شروع کرد...
18 سالم بود که عمهام متوجه شد شوهرش با یک زن دیگه رابطه دارد. آبروریزی به پا کرد. بعد فهمید فقط رابطه نیست، عقد هم کرده و طرف باردار است. مدتی دعوا و جار و جنجال کرد.
۲۰ سالم که بود از هم جدا شدند. عمهام ۵۶ ساله بود در آستانه بازنشستگی با سه بچه نوجوان و جوان.
۲۲ سالم بود که عمهام بعد از بازنشستگی کلاس نقاشی ثبت نام کرد. نقاشیهایی که می کشید در حد بچههای دبستانی بود. در نظرم یک آدم داغون و شکست خورده بود.
به قول فرنگی ها یک "لوزر" به تمام معنا که حالا سر پیری یادش اومده بود با یک مشت بچه کم سن و سال همشاگردی بشه و نقاشی یاد بگیره...
پدرم در نظرم یک قهرمان بود. یک سال با عمه ام اختلاف سنی داشتند. همه چیز زندگی پدرم مرتب و منظم بود. بچههاش درسخون بودند. کار و زندگی مرتبی داشت و کمکم آماده میشد برای بازنشستگی.
ده سال از اون زمان گذشت. ۳۲ ساله بودم. درسم تمام شده بود در شرکتی کار میکردم. اتفاقی با خواهرم تلفنی حرف میزدم گفت الان گالری هستیم رفتیم خونه بهت زنگ میزنیم. پرسیدم گالری چی؟ گفت نقاشیهای عمه دیگه!
گفت آره دیگه الان خیلی وقته این کار رو میکنه. نقاشیهاش رو میفروشه یکی دو جا هم تدریس میکنه. خیلی معروف شده.
داشتم شاخ در می آوردم. حالا بعد از چند سال که نگاه میکنم میبینم آدم لوزر من بودم که چنین دیدگاهی به زندگی داشتم و فکر میکردم از یه جایی به بعد پیر هستی و نمیشه چیز جدید یاد گرفت و زندگی را تغییر داد و بعضی کارها را باید از بچگی شروع کرد و گرنه دیگه خیلی دیره.
عمهام بعد از بازنشستگی، زندگی جدید برای خودش شروع کرد و آدم متفاوتی شد اما پدرم یاد گرفت چطور با کامپیوتر بازی کنه و سرخودش را با بازی کردن و شکستن رکوردهای پیاپی خودش گرم کنه.
عمهام تبدیل شده به الگوی خانواده. دو تا از خواهرهام بعد از لیسانس رشتههاشون رو عوض کردند و رفتند سراغ چیزی که دوست داشتند. یکیشون کامپیوتر را ول کرد رفت مترجمی زبان. دومی علوم سیاسی را ول کرد رفت سراغ معماری که از بچگی بهش علاقه داشت.
میخوام بگم زندگی مثل بازی والیبال میمونه مثل فوتبال نیست که اگر نیمه اول خیلی عقب باشید نیمه دوم کار خیلی سختی برای جبران دارید.
زندگی مثل والیبال میمونه. هر ست که تمام میشه شروع ست جدید یک موقعیت تازه است و همه چیز از اول شروع میشه. مهم نیست تا حالا جلو بودی یا عقب. یه مسابقه جدیده.
همیشه میشه از نو شروع کرد... 👌
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
و شاید پاییز
حکایت عشق زنجیروار برگ هاست 🍂
هرکدام به خاطر دیگری
خودشان را به زمین می اندازند 🍂
و صدای خشخش خرد شدنشان 🍂
در زیر پای ما
آخرین پچ پچ های دوستت دارم است. 💔
#عاشقانه
✨ @avayeqoqnus ✨
فراموش نکن که خوش قلبی تو را
قشنگ میکند و در نظر دیگران زیبا
جلوه میدهد حتی اگر رنگت سیاه باشد.
📕 بلندی های بادگیر
✍🏻 امیلی برونته
#بریده_کتاب
@prof_laand💫