.
خدای مهربانم؛
تو زیباترین ﺣﻀﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭ ﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ؛
ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ،
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ بیشمارت،
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭتمندانه ات.
خدایا؛
ما را از آغوش امن خود جدا مکن.
آمین 🙏🌺
#خدا
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
چیزی شبیه معجزه
با عشق ممکن میشود... ❤️
🔆 دکلمه زیبا با صدای زنده یاد
افشین یداللهی
روحش شاد باد 🙏🥀
#دکلمه
#افشین_یداللهی
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
حال دلت که خوب باشه
همه دنیا قشنگ میشه
حتی نجوای گنجشکها
برات زیباترین آهنگه
حال دلتون خوبِ خوب 🌻
صبح تون بخیر و بمهر رفقا 🌞🪴
☀️ @avayeqoqnus ☀️
🌿
تهِ تهِ همه نا امیدی ها
نداشتن ها
نخواستن ها
نبودن ها
و به بن بست رسیدن ها
خدا را داریم
که آغوشش را برایمان باز کرده
خدایا هزاران بار شکرت
برای حضور پرمهرت 🙏❤️
#شکرگزاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📚 ضرب المثل "برو کشکت را بساب!"
🖇 معنی و کاربرد:
🔸 کشک سابیدن کنایه از کار بیهوده کردن و عمر خود را تلف کردن است.
🔹 وقتی این ضرب المثل را برای کسی به کار می برند، یعنی او را مناسب انجام کار مهم و یا حتی مناسب مشورت دادن نمی دانند.
🔸 پس یعنی اگر او به کار پیش پا افتاده و بی ارزشی همچون کشک ساییدن مشغول شود بهتر است تا مشغولیت در یک امر مهم!
🔹 گاهی هم این ضرب المثل را به کسی می گویند که در کار دیگران دخالت می کند و در هر موضوعی سعی می کند صاحب نظر باشد.
اینجاست که برایش این مَثل را به کار میبرند؛ یعنی این کارها به توربطی ندارد. تو برو به کار خودت مشغول باش.
🖇 داستان:
حکایت کرده اند که مرد کشک سابی بود که برای خودش آرزوهای دور و درازی داشت؛
از این رو نزد شیخ بزرگی که به اهل معنا معروف بود رفت و از او خواست اسم اعظم خدا را به او یاد دهد.
زیرا اگر کسی این اسم را داشته باشد می تواند هرچه را که می خواهد بدست آورد.
شیخ که مرد مذکور را می شناخت و می دانست که اهداف مادی و دنیوی دارد، و از طرفی میدانست که یادگیری اسم اعظم نیاز به ریاضت کشیدن دارد، برای اینکه امتحانش کند ابتدا دستور پخت فرنی خاصی را به او یاد داد و گفت: "فرنی را بپز و بفروش ولی شاگردی برای خودت نگیر و دستور پختش را هم به کسی نگو."
مرد قبول کرد و رفت.
بعد از مدت کوتاهی که از پخت و فروش فرنی هایش می گذشت، کم کم کار و بارش گرفت و مشتریهایش زیاد شدند و سپس برای دکانش شاگرد گرفت و دستور پخت فرنی را به او آموخت.
مدتی گذشت و شاگردش که در پخت فرنی ماهر شده بود، در جای دیگری مشغول به کار شد و چون بین مردم شناخته شده تر از استادش بود، کار و بارش رونق گرفت تا جایی که کار و بار مرد کشک ساب که استاد او بود کساد شد.
مرد کشک ساب ناچار و درمانده به نزد شیخ رفت و از ورشکستگی اش شکایت کرد و دوباره برای بهبود اوضاعش خواستار اسم اعظم شد.
شیخ هم که از ماجرای او خبر داشت گفت: تو راز یک فرنی را نتوانستی نزد خودت حفظ کنی و فاشش کردی آیا می خواهی اسم اعظم را یادت دهم؟!
برو همان کشکت را بساب و خدایت را شکر کن!
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
زمان جدایی،
سخنان مهرآمیز را کسی میگوید
که عاشق نیست... 🍂
🔸 از رمان "در جستجوی زمان از دست
رفته"
✍ مارسل پروست
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
تو
نداشته منی ...
وقتی تو نباشی
به چه کارم می آید
این همه آسمان 💔
#عاشقانه
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 #حکایت_طنز
مردی به دیدن بیماری رفت.
پرسید: «چه بیماری داری؟»
گفت: «تب دارم و گردنم درد میکند. اما سپاس که یک دو روز است تبم شکسته است. اما گردنم هنوز درد میکند».
مرد گفت: «نگران نباش. آن نیز همین یکی دو روز میشکند!!» 😀
🔹 برگرفته از بهارستان جامی
#حکایت
#جامی
✨ @avayeqoqnus ✨
🍀🌸🍀
🔆 حس خوب این شعر فوق العاده تقدیمبه حضور شما عزیزان:
چه هوایی … چه طلوعی!
جانم …
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا …!
به خدایی که خودم میدانم!
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب
ساختهاند!
به خدایی که خودم میدانم!
به خدایی که دلش پروانه ست …
و به مرغان مهاجر
هر سال راه را میگوید !
و به باران گفته ست
باغها تشنه شدند …!
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست!
که مبادا که ترک بردارد …!
به خدایی که خودم میدانم
چه خدایی … جانم …! 🪴
#سهراب_سپهری
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌸🍀
چه هوایی،
چه طلوعی،
جانم ...
🔸 دکلمه ای زیبا و شنیدنی از شعر
سهراب سپهری با صدای مهدی پشنگ
#دکلمه
#سهراب_سپهری
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ابرها به آسمان تکیه میکنند
درختها به زمین
و انسانها به مهربانی یکدیگر.
صبح بخیر و شادی 🌞 🪴
روزتون سرشار از مهر و امید و
لبخند رفقا 🙏🌺
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📕 بادکنک من کجاست؟
🌲 دوستی تعریف میکرد: سمیناری دعوت شدم که هنگام ورود به هر یک از مدعوین بادکنکی دادند.
🌾 سخنران بعد از خوشامدگویی از حاضرین که ۵۰ نفر بودند خواست که با ماژیک اسم خود را روی بادکنک نوشته و آن را در اتاقی که سمت راست سالن بود بگذارند و خودشان به اتاق سمت چپ بروند.
🌲 سپس به آنها گفت که ۵ دقیقه وقت دارند تا به اتاق بادکنکها رفته و بادکنک خودشان را بیاورند.
🌾 من به همراه سایرین دیوانه وار به جستجو پرداختیم.
همدیگر را هل می دادیم و زمین می خوردیم و هرج و مرجی به راه افتاده بود.
🌲 مهلت ۵ دقیقه ای با ۵ دقیقه اضافه هم به پایان رسید، اما هیچ کس نتوانست بادکنک خود را بیابد.
🌾 این بار سخنران همه را به آرامش دعوت کرده پیشنهاد داد هرکس یک بادکنک برداشته و آن را به دست صاحبش بدهد.
🌲 به این ترتیب ظرف کمتر از ۵ دقیقه همه به بادکنک خود رسیدند.
🌾 سخنران ادامه داد: این اتفاقی است که هر روز در زندگی ما می افتد.
دیوانه وار در جستجوی سعادت خویش به این سو و آن سو چنگ می زنیم و نمی دانیم که سعادت ما در گرو سعادت و خوشبختی دیگران است.
🌲 با یک دست سعادت دیگران را بدهید و با دست دیگر سعادت خود را از دیگری بگیرید.
قانون زندگی، قانون داد و ستد است.
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
.
آن تُرکِ پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟
تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذرِ آتشِ دل، دوش
آن دود که از سوزِ جگر بر سر ما رفت
دور از رخِ تو دم به دم از گوشهی چشمم
سیلابِ سرشک آمد و طوفانِ بلا رفت
از پای فِتادیم چو آمد غمِ هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کارِ دعا رفت
احرام چه بندیم؟ چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم؟ چو از مروه صفا رفت
دی گفت طبیب از سرِ حسرت چو مرا دید
هیهات که رنجِ تو ز قانونِ شفا رفت
ای دوست به پرسیدنِ حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دارِ فنا رفت
🌼🍃🌼🍃
🔻 غزل شماره ۸۲ از دیوان حافظ
#حافظ
✨ @avayeqoqnus ✨
دیوان صوتی حافظ 82 با صدای خانم مدرس زاده.mp3
2.61M
.
⚜ دیوان حافظ را درست بخوانیم
🖇 خوانش غزل ۵ از دیوان حافظ
🎙 با صدای خانم فریبا مدرس زاده
#حافظ
#خوانش_غزل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
چون تو خواهی که جایی روی،
اول دل تو میرود و میبیند
و بر احوال آن مطلع میشود،
آنگه دل باز میگردد و بدن را میکشاند …
همینقدر لطیف و قشنگ 😍👌
🔹 برگرفته از فیه مافیه مولوی
#مولوی
#مولانا
#فیه_مافیه
✨ @avayeqoqnus ✨
.
#بریده_کتاب
بیا وداع کنیم
اگر بنا باشد کسی از ما بماند
همان به که تو بمانی
کینهی تو به کار این دنیا بیشتر می آید
تا عشق من ...
🔹 از رمان "کلیدر"
✍ محمود دولت آبادی
✨ @avayeqoqnus ✨