🍂🤍🍂
#تلنگر
پیرمردِ در حال مرگ
به فرزندش گفت:
فرزندم
منتظر هیچ دستی
در هیچ جای این دنیا نباش
و
اشکهایت را
با دستهای خودت پاک کن
همه رهگذرند... 🍂
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلا نزد کسی بنشین
که او از دل خبر دارد 🌹
به زیر آن درختی رو
که او گلهای تر دارد 🍀
🔻 دکلمه زیبای باران نیکراه
✍ شعر از مولانای جان
#دکلمه
#مولانا
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که این همه اجر وفای توست
این بادِ خوش نفس به مراد تو می وزد
رقص درخت و عشوهی گل در هوای توست
صبح جمعه بخیر و شادی 🌞🌸
✨@avayeqoqnus✨
🤍 هر روز من از روزِ پَسین یاد کنم
💛 بر درد گُنه هزار فریاد کنم
🤍 از ترس گناه خود شوم غمگین باز
💛 از رحمت او خاطر خود شاد کنم
🤍 خدایا ما به رحمت بیکران تو
امید بستیم 🙏🌺
#خواجه_عبدالله_انصاری
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
🌷🍀🌷
📜 حکایت کنیز زیباروی و غلام
اربابی آوازه کنیزی نوجوان و زیباروی را شنید، که قدی بلند و چشمانی خمار و صدایی دلکش داشت.
20 هزار دینار قیمتش بود و هر کسی را توان پرداخت این مبلغ برای خرید آن نبود،
این کنیز ماهها در خانه بود، همه میدیدند، اما کسی توان خرید او را نداشت.
ارباب به غلام خود یک گونی سکه داد و او را روانه شهر کرد تا آن کنیز ماهرخ را بخرد.
پسر ارباب به پدر گفت:
«پدر میخواهم دیوانگان شهر را لیست کنم تا به آنها طعامی دهیم.»
پدر گفت:
«اول مرا بنویس و دوم غلام مرا.»
پسر پرسید:
«چرا پدرم؟»
گفت: «اولین دیوانه منم که به غلامی اعتماد کرده و یک گونی زر به او دادم.
پس اگر او هم کنیز را بخرد و برای من بیاورد او هم دیوانه است، چون من بهجای او بودم، اگر پول را نمیدزدیدم، کنیز زیباروی را دزدیده و به بیابانی روان شده و تا آخر عمر با او زندگی میکردم.
در این حالت هر دو دیوانهایم.»
غلام کنیز را خرید و در حال برگشت کنیز گفت :
«بیا هر دو سمت بیابانی روان شویم،
من دوست ندارم دیگر در بند و همخوابی اربابی باشم. به خود و من رحم کن.»
غلام گفت:
«من غلامم و هیچ گنجی روی زمین ندارم، اما در دلم گنجی به نام امانتداری و صداقت است که هرگز آن را با آزادی و لذت خود عوض نمیکنم و جواب ارباب را با خیانت نمیدهم، چون اگر چنین کنم مردهام و مرده از لذت بینصیب است.»
غلام کنیز را به خانه آورده و به ارباب تسلیم کرد. ارباب چون داستان را شنید از صداقت غلام گریست و کنیز زیباروی را به او بخشید و هر دو را آزاد کرد.
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
شما ممکن است بتوانید گلی را
زیر پا لگدمال کنید،
اما محال است بتوانید عطر آن را
در فضا محو سازید. 👌🌹
#ولتر (نویسنده و فیلسوف فرانسوی)
✨@avayeqoqnus✨
هدایت شده از آوای ققنوس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب
آب را غرق نمی کند
باد
باد را ویران نمی سازد
خاک
خاک را مدفون نمی کند
آتش
آتش را نمی سوزاند
اما آدمی
آدمی را غرق می کند
ویران می سازد و می سوزاند... 🥀
#حسن_آذری
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
به دور باغ دل، پرچین تان سبز
شکفتنهای عطرآگین تان سبز
نسیم و سبزه و گل، غرق آواز
هوای صبح فروردین تان سبز
صبح بخیر زندگی 🌞🍀
اولین شنبه سال جدید پرخیر و برکت باشه براتون عزیزان 🙏🌺
✨@avayeqoqnus✨