🌿🌻🌿
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود
شب که می شد نقش ها جان می گرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
می شدم پروانه، خوابم می پرید
خواب هایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر می کردم به شوق آشتی
عشق هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۸ آبان ۱۴۰۲
1.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🔸 دکلمه زیبای شعر کودکی
🎙 با صدای خانم زهرا شیبانی
✍ شعر از زنده یاد قیصر امین پور
#دکلمه
#قیصر_امین_پور
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۸ آبان ۱۴۰۲
۱۹ آبان ۱۴۰۲
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🍁 مثل یک جریان موسیقی
🍃 مثل یک باران پاییزی
🍁 ناگهانی بودنت عشق است
صبح جمعه بخیر 🌞 🌻
امروزتون پر از یهویی های قشنگ 🌿
☀️ @avayeqoqnus ☀️
۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
خدایا
شکرت برای بصیرت و آگاهی ام ،
شکرت برای شادی جسم و روحم ،
شکرت برای خوشی های بی پایان ،
شکرت برای جهان سرشار از فراوانی ات...
هزاران بار شکر ای مهربان ترین 🙏🌹
#شکرگزاری
☀️ @avayeqoqnus ☀️
۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
📜 صورت زیبا یا سیرت زیبا؟
روزی آدم نادانی كه صورت زیبایی داشت به افلاطون گفت: ای افلاطون، تو مرد زشتی هستی.
افلاطون گفت: عیبی كه بود گفتی و آن را به همه نشان دادی.
اما آنچه كه دارم، همه هنر است، ولی تو نمی توانی آن را ببینی.
هنر تو، تنها همین حرفی بود كه گفتی.
بقیه وجود تو سراسر عیب و زشتی است.
بدان كه قبل از گفتن تو، خود را در آینه دیده بودم و به زشتی صورت خودم پی برده بودم.
بعد از آن سعی كردم وجودم را پر از خوبی و دانش كنم تا دو زشتی در یك جا جمع نشود.
تو مرد زیبا رویی هستی، اما سعی كن با رفتار و كارهای زشت خود، این زیبایی را به زشتی تبدیل نكنی.
#تلنگر
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
میدانست که فروتنی ننگی نیست
و از همت بلند مرد نمیکاهد.
🌀 از رمان "پیرمرد و دریا"
✍ ارنست همینگوی
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۹ آبان ۱۴۰۲
۱۹ آبان ۱۴۰۲
💜
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پیِ تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهی آن به باد دادم دل را
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
📜 حکایت زاهد و گوسفند قربانی
زاهدی برای قربانی گوسفندی خرید.
در بین راه گروهی از دزدان او را دیدند.
طمع کردند و با یک دیگر قرار بستند که او را فریب دهند و گوسفند را از وی بگیرند.
آن گاه یک نفر به پیش او آمد و گفت : « ای شیخ ، این سگ را کجا می بری ؟ »
دیگری گفت : « شیخ قصد شکار دارد که سگ در دست گرفته است . »
سومی به او پیوست و گفت : « این مرد لباس صالحان را پوشیده است ؛ امّا به نظر نمی رسد که زاهد باشد . زیرا زاهدان با سگ بازی نمی کنند و بر خود لازم می دانند که دست و لباسشان از آسیب سگ در امان باشد . »
به این شیوه هرکدام چیزی می گفتند تا این که در دل زاهد شکی ایحاد شد و خود را در انتخاب آن گوسفند متّهم کرد و گفت : « ممکن است که فروشنده ی این حیوان جادوگر بوده و چشم بندی کرده است . »
خلاصه گوسفند را در آن جا رها کرد و رفت .
آن گروه دزدان هم آن را برداشتند و با خود بردند .
🔸 برگرفته از "کلیله و دمنه"
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۹ آبان ۱۴۰۲
.
🟢 سنگريزه ريز است و ناچيز
اما اگر در جوراب يا کفش باشد،
ما را از راه رفتن باز مي دارد؛
🟠 در زندگی هم بعضی مسائل
ريز هستند و ناچيز
اما مانع حرکت ما به سمت خوبی ها و آرامش می شوند؛
🟣 کم احترامی يا نامهربانی به والدين،
نگاه تحقيرآميز به فقرا،
تکبر و فخرفروشی به مردم،
منت گذاشتن هنگام کمک کردن،
نپذيرفتن عذر خطای دوستان،
بخشي از سنگريزه های
مسير تکامل ما هستند.
🟡 آنها را به موقع کنار بگذاريم
تا از زندگی لذت ببريم.
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨
۱۹ آبان ۱۴۰۲