eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
537 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 محاسبه عبادت مردی نزد بایزید بسطامی رفت و گفت که سی سال روزه گرفته و مشغول عبادت بوده اما هیچ نشانی از نزدیکی به خداوند در خود نمی بیند. بایزید در پاسخ گفت: اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی اتفاقی برای تو رخ نخواهد چون کارت خالصانه نبود و مرد محاسبه گری هستی، در غیر این صورت چگونه می‌توانستی لحظات عشق و عبادت را بشمری؟! وقتی معامله در کار باشد عشق و عبادت ارزشی ندارد و تو را به جایی نمی رساند . بی دلیل و محاسبه عشق بورزید و بی ریا عبادت کنید تا همه چیز را به دست آورید. @avayeqoqnus
. 🕊 ماه رجب و پیکِ سعادت آمد 🌸 در روز نخست با ولادت آمد 🕊 یعنی گلِ گلزارِ محمد باقر 🌸 آن قافله سالارِ عبادت آمد فرارسیدن ماه رجب و ولادت با سعادت حضرت امام محمد باقر (ع) مبارک و فرخنده باد 🙏💐 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🕊🌹 امروز مَها خویش ز بیگانه ندانیم مستیم بدان حد که رهِ خانه ندانیم در عشق تو از عاقله عقل برستیم جز حالت شوریده و دیوانه ندانیم در باغ به جز عکسِ رخِ دوست نبینیم وز شاخ به جز حالتِ مستانه ندانیم گفتند در این دام یکی دانه نهاده‌ست در دام چنانیم که ما دانه ندانیم امروز از این نکته و افسانه مخوانید کافسون نپذیرد دل و افسانه ندانیم چون شانه در آن زلف چنان رفت دل ما کز بیخودی از زلف تو تا شانه ندانیم باده ده و کم پرس که چندم قدح است این کز یاد تو ما باده ز پیمانه ندانیم @avayeqoqnus
Mohammad Motamedi - Az Zolfe To Shaneh 320 (MusicTarin).mp3
8.68M
🌹🕊 🎼 آهنگ "از زلف تو شانه" 🎙 با صدای محمد معتمدی ✍ شعر از مولانا @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ما قوی می‌شویم از همانجا که ضعیف شده ایم و رشد می کنیم از همانجایی که زخم خورده ایم. @avayeqoqnus
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی ست ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر 💖 @avayeqoqnus
عطرش که پیچید، برگشتم ... هیچ کس نبود. کسی چه می‌داند شاید به من فکر می‌کرد... @avayeqoqnus
این آیه دل آدمو قرص میکنه: « و لَن تَجد من دونه مُلتحدا» و هرگز جز خدا پناهی نخواهی یافت... خدایا پناهمان باش 🙏🌺 @avayeqoqnus
کاش یه مغازه بود آدم میرفت داخلش و میگفت بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام... ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟ آقا! این "آرامشا" لحظه ای چند؟ این"بی خیالیا" که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟ ازین "روزایی که بی بغضن" دارین؟ ازین "سالایِ بی رنج" اندازه دل ما دارین؟! این "شادیا" دوام دارن؟! کاش یه جایی بود میشد بری و بگی آقا یه "زندگی" میخوام بی زحمت جنس خوبش... کاااش... 🌱🌱 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیباست گلستانِ خدا رنگ به رنگ است لبخند بزن، خنده دوای دل تنگ است صبح است بزن بوسه، تو بر ساحت خورشید ترکیب گل و شادی و لبخند قشنگ است... صبح تون مملو از شادی و لبخند رفقا 🌞🌸@avayeqoqnus
از تمام غم‌و غصه‌های عالم پناه بر خودت ای مهربانترین پناه 🙏🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌ 📜 شهادت دادن کبک‌ها! شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد. امیر علت این خنده را پرسید. مرد پاسخ گفت: "در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم، آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم. در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است!! اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم." امیر پس از شنیدن داستان، رو به مرد می‌کند و می‌گوید: "کبکها شهادت خودشان را دادند." و بعد دستور می‌دهد سر آن مرد را بزنند. 🔸 برگرفته از کشکول شیخ بهایی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلیل رنجیدن آدم‌ها از یکدیگر این است که... 🔻 از رمان "طبل حلبی" ✍ گونتر گراس @avayeqoqnus
جان و جهان ز عشق تو رفت ز دستِ کارِ من من به جهان چه می کنم چونک از این جهان شدم🤍 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما که از هر چیز ترسیدیم سرمان آمد! بیا تمرین کنیم کمی از خوشبختی بترسیم...!@avayeqoqnus
هر که آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت 🍂🕊 @avayeqoqnus
مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت. به همبرگر می گفت همبرگرد، به سطل سلط، زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. خلاصه حرفهایش همیشه شادم می‌کرد برای احوال پرسی كه زنگ مى زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم! هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد. زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود، برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند. قدر آدم‌های مهربونی که واقعا حالمان را می‌پرسند را بدانیم... 🌸 @avayeqoqnus✨ ⁣ ‌‎  ‎