دادهات نعمت است
و ندادهات حکمت...
گرفتنت هم علت دارد...
خدایا شکرت، ای حکیمترین 🙏🌸
#شکرگزاری
✨@avayeqoqnus✨
.
📗 مراقب چشمانت باش!
جوانی به حکیمی گفت:
"وقتی همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است ...
وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند ...
وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم ...
چند سالی که با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهترند."
حکیم گفت: "آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟"
جوان گفت: "بله."
حکیم گفت:
"اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی،
احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.!!"
جوان با تعجب پرسید:
"چرا چنین سخنی میگویی؟!!"
حکیم گفت: "چون مشکل در همسر تو نیست ...
مشکل اینجاست که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی هیز داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند، آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟"
جوان گفت: "بله."
حکیم گفت: "مراقب چشمانت باش و عشق به همسرت هدیه کن مثل همانروز اول که او را دیدی زیرا ظاهر همسرت فرقی نکرده بلکه طرز نگاه تو عوض شده است."
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
سرِ من دار که
چشم از همگان دردوزم
دستِ من گیر که
دست از دو جهان وادارم
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
🌿🌷🌿
یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که
سفید و تمیز باشد کسی قاب نمیگیرد
برای #ماندگاری باید
حرفی برای گفتن داشت ...
#تلنگر
✨@avayeqoqnus✨
میرسد رهگذر صبح ز راه
با کمی توشهی نور
تا به آدینهی ما
عشق تعارف بکند... 💗
جمعه تون زیبا کنار عزیزان🪴
☀️ @avayeqoqnus ☀️
خُرم، دلِ آنکه از ستم آه نکرد
کس را ز درون خویش آگاه نکرد
چون شمع ز سوزِ دل سراپا بگداخت
وز دامنِ شعله دست کوتاه نکرد
🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید
اباالخیر از دیگر شاعران
✨@avayeqoqnus✨
📜 عاقبت بز حسود
روزی روزگاری یک الاغ و یک بز در انبار
یک کشاورز زندگی می کردند. بز خیلی
حسود بود.
بز یک روز با خودش گفت:
احتمالا کشاورز و خانواده اش، الاغ را
بیشتر از من دوست دارند، چرا که بهتر از
من به او غذا می دهند.
تازه، الاغ همیشه به بیرون می رود و …
او برای اینکه جایگاه الاغ را تضعیف کند
به فکر حیله ای افتاد.
لذا رو کرد به الاغ و گفت:
خیلی برایت متاسفم. دلم برایت میسوزد.
الاغ متحیر شد. می دانست که بز خیلی از او خوشش نمی آید، اما حالا چرا دلش برای او سوخته بود؟!
به همین خاطر از بز پرسید:
چرا دلت برای من می سوزد؟
بز گفت:
چگونه غمگین نباشم برادر، تو سنگین
ترین کارها را انجام میدهی، تو را
به سنگ آسیاب میبندند، صبح تا غروب
با بار بر پشت، این سو و آن سو
می روی و …
تو هم حق داری آرامش داشته باشی؛
مثل من گوشهای بنشینی و فقط مشغول
علف خوردن و جست و خیز باشی.
سعی کن خودت را هر چه زودتر از این
وضعیت خلاص کنی.
الاغ کمی فکر کرد، بعد با خود گفت
که عجب! بز راست می گوید.
لذا الاغ رو به بز کرد و پرسید: به نظر تو
چه کار کنم؟
بز گفت:
فردا از کنار یکی از چالههایی که رد میشوی، خودت را به داخل گودال بینداز
و وانمود کن که پایت شکسته است.
احتمال می دهم که کشاورز بعد از این
اتفاق بگوید که چقدر من از این الاغ کار
کشیدم! لذا خیلی خسته شده است.
بهتر است به او استراحتی بدهم.
حتی ممکن است الاغ دیگری بخرد و کارهای تو بعد از آن خیلی کمتر شود.
الاغ آنچه که از دهان بز شنیده بود را
پسندید و باور کرد.
یک روز صبح در حالی که باری را حمل
میکرد، پای خود را به عمد در یکی از
چاله های جاده، انداخت.
این کار باعث شد تا پای الاغ بشکند و
همه جایش کبود شود.
کشاورز با دیدن وضعیت الاغ بسیار
ناراحت شد و بلافاصله دامپزشکی را برای
درمان او آورد.
کشاورز به دامپزشک گفت که تمام
زندگیاش با الاغ میچرخد و بدون الاغ
اوضاعش بهم میریزد.
از طرفی پولی هم ندارد که الاغی جدید
بخرد. دامپزشک الاغ را معاینه کرد و
گفت:
الاغ بیچاره چنان افتاده که با دارو درمان
نمی شود. با این حال اگر آنچه را که به
شما میگویم انجام دهید، الاغ شما بهتر
میشود.
کشاورز از دامپزشک پرسید:
بگو برای شفای الاغ چه کار کنم.
الاغ دست و پای من شده و بدون او
نمی توانم کارم را تمام کنم.
دامپزشک گفت:
باید جگر بزی پیدا کنی تا الاغت شفا پیدا
کند. جگر بز را بجوشانی و آب آن را به الاغ
بنوشانی. خیلی زود خوب خواهد شد.
به این ترتیب کشاورز بز خود را در انبار
سلاخی کرد تا الاغ خود را شفا دهد.
همیشه گفته اند که بار کج هیچ گاه به
مقصد نمیرسد!
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨@avayeqoqnus✨
🍃🍁🍃
همیشه به خاطر داشته باش
هرگاه به قله ای بلند رسیدی،
همزمان دره ای عمیق نیز
در کنارش دهان باز خواهد کرد.
#اوشو
✨ @avayeqoqnus ✨