eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
537 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
روزمان را آغاز می‌کنیم با نام خدایی که همین نزدیکی هاست... خدایی که در تار و پود ماست خدایی که عشق را در وجود ما نهاد و عاشقی را در سفره دل ما جای داد صبح بخیر 🌞🌹 الهی به امید تو... ✨@avayeqoqnus
یک روز... جایی در زندگیم می‌ایستم و می‌گویم خدا با من بود که دوام آوردم... که ادامه دادم..‌. و رسیدم. خدایا شکرت 🙏🌸 @avayeqoqnus
🤍 هوشم نه موافقان و خویشان بردند 🌷 این کج کُلَهانِ مو پریشان بردند 🤍 گویند چرا تو دل بدیشان دادی 🌷 والله که من ندادم ایشان بردند  🔻 رباعیات نقل شده از ابوسعید اباالخیر از دیگر شاعران ✨@avayeqoqnus
📘 دو بیمار در یك اتاق بستری بودند. یكی از بیماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر یك ساعت روی تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند، ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تكانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن‌ها ساعت‌ها با هم صحبت می‏كردند؛  از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می‌‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری كه تختش كنار پنجره بود، می‌نشست و تمام چیزهایی كه بیرون از پنجره می‌دید را برای هم اتاقیش توصیف می‏ كرد. پنجره، رو به یك پارك بود كه دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می‏‌كردند و كودكان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان كهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بودند و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می ‏شد. همان‏ طور كه مرد كنار پنجره این جزئیات را توصیف می‏‌كرد، هم اتاقیش چشمانش را می‏‌بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می‏ كرد و روحی تازه می‏ گرفت. روزها و هفته‏ ها سپری شد. تا اینكه روزی مرد كنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر كه بسیار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار این كار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره می ‏توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در كمال تعجب، با یك دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می‏ كرده است. پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد كاملا نابینا بود! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. کاش می شد خنده را تدریس کرد کارگاه خوشدلی تاًسیس کرد کاش می شد عشق را تعلیم داد ناامیدان را امید و بیم داد شاد بود و شادمانی را ستود با نشاط دیگران ، دلشاد بود کاش می شد دشمنی را سر برید دوستی را مثل شربت سر کشید دشمن بی رحمی و اجحاف بود دوستدار نیکی و انصاف بود کاش می شد پشت پا زد بر غرور دور شد از خود پسندی، دور دور با صفا و یکدل و آزاده بود مثل شبنم بی ریا و ساده بود از دو رنگی و ریا پرهیز کرد کینه را در سینه حلق آویز کرد کاش می شد ساده و آزاد زیست در جهانی خرم و آباد زیست ✨ @avayeqoqnus
○●~~●○ ما به آدم‌هایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن. به آدم‌هایی محتاج هستیم که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه. به آدم‌هایی محتاج هستیم که به آینده بچه‌هایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان... 📔کلیدر ✍ محمود دولت‌ آبادی @avayeqoqnus
چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی چه خیال می‌توان بست و کدام خواب نوشین به از این درِ تماشا که به روی من گشادی @avayeqoqnus
همواره زمانی فرا می‌رسد که باید میان تماشاگر بودن و عمل یکی را برگزید؛ این معیار انسان شدن است. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نمی دانستم معنیِ «هرگز» را تو چرا بازنگشتی دیگر...؟ 🔻 شعر و دکلمه زیبای زنده یاد هوشنگ ابتهاج @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حواسمان باشد به کوتاهی زندگی زندگی به همین آسانی می‌گذرد... بیاییم مهربان باشیم و آرامش به یکدیگر هدیه دهیم...‌ صبحتون زیبا و سرشار از آرامش رفقا 🌞🌺 ✨@avayeqoqnus
🕊 الهی؛ پایی دِه 🌸 که با آن کوی مهرِ تو پوییم 🕊 و زبانی دِه 🌸 که با آن شکر آلای تو گوییم.   ● آلاء: نعمت‌ها @avayeqoqnus
💜 بر رهگذرِ بلا نهادم دل را خاص از پیِ تو پای گُشادم دل را از باد مرا بوی تو آمد امروز شکرانه‌ی آن به باد دادم دل را @avayeqoqnus
وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه‌ی اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کرده‌ای هیچ‌کار مهمی نیست. ما نیز همه می‌دانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمی‌گردی.  ملکه‌ی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست. کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ! او نتوانست. تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد. گفتند: تو خودت اگر می‌توانی این کار را بکن! کریستف ته تخم‌مرغ را بر سطح میز کوبید، ته آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد. همگی زدند زیر خنده که ما هم این را می‌دانستیم! گفت: آری شاید می‌دانستید اما انجام ندادید، من می‌دانستم و عمل کردم. زندگی پر است از آدم‌هایی که می‌گویند من هم می‌توانم فلان کار را انجام دهم فلان جور باشم و... اما فقط تعداد اندکی عمل می‌کنند، و موفق می‌شوند! @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد. یعنی آنان که دست قوّت ندارند، سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند. اندک اندک به هم شود بسیار دانه دانه است غله در انبار 🔻 از باب هشتم گلستان سعدی @avayeqoqnus✨  
چو صبح از روی نورانی نقابِ تار بگشاید نسیم از هر طرف صد نافه تاتار بگشاید نباشد حاجت مطرب حریفان صبوحی را چو مرغ صبحگاهی ناله های زار بگشاید خوش آن عاشق که خوابش برده باشد در پس عمری چو خیزد ناگهان، دیده به روی یار بگشاید غلام خواب آن شوخم کز آواز خوش ساقی به صد ناز و کرشمه نرگس بیمار بگشاید دلت نگشاید، الا با لب و روی بتان، خسرو دل هر کس، ولی از سبزه گلزار بگشاید @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌ عصر باشد یڪ لیوان چاے روے ایوان و ڪتاب مورد علاقہ ات و خیالِ تو .!! ڪہ قدمـ می‌زند میان ڪَل هاےِباغچہ میبینی ..! هیچ چیز ڪم ندارمـ ، براے بہ خیر شدن عصرمـ.... عصرتون بخیر ☕️🌹 ✨@avayeqoqnus✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا من غریق رود هاى خفته در نام توام مرغ دریایى کجا و بیم از طوفان کجا هرچه کویت دورتر، دل تنگ‌تر، مشتاق‌تر در طریق عشقبازان مشکل آسان کجا کاتبان گفتند شب، تکثیر گیسوى تو است نور خورشید انعکاس چشمه‌ى روى تو است بى قرار دیدنت این خاک باران خورده است خواب چشمان مرا امشب خیالت برده است @avayeqoqnus
Homayoun Shajarian - Man Koja Baran Koja (320).mp3
9.57M
💚🌹💚 🎼 آهنگ "من کجا باران کجا" 🎙 با صدای همایون شجریان ✍ شعر از پوریا سوری @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرگز نمی‌توان کتاب های مزخرف را خواند و به مطالعه‌ی کتاب های عالی نیز پرداخت. کتاب‌های بد سم روح‌اند و ذهن را نابود می‌کنند. شرط مطالعه‌ی کتاب خوب، نخواندن کتاب بد است؛ زیرا زندگی کوتاه است و فرصت و توان محدود. @avayeqoqnus
. دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من یک جان و هزار گونه فریاد از تو 🥀 @avayeqoqnus