eitaa logo
آوای ققنوس
8.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
535 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌹 زِنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی کز خنده‌ی شکوفه‌ی سیراب خوش‌تر است @avayeqoqnus
. 📜 مکر قورباغه! قورباغه‌ای در همسایگی ماری لانه داشت. هرگاه قورباغه بچه‌ای به دنیا می‌آورد، مار آمدی و بخوردی. قورباغه با خرچنگی دوست بود. به پیش خرچنگ رفت و گفت: "ای برادر! تدبیری اندیش که مرا خصمی قوی و دشمنی بی رحم است. نه در برابرش مقاومت می‌توانم کرد و نه توان مهاجرت دارم، چرا که اینجا مکانی است خرم و زیبا، در نهایت آسایش." خرچنگ گفت: "قوی پنجگان توانا را جز با مکر نتوان شکست داد. در این اطراف راسویی زندگی می‌کند، چند ماهی بگیر و بکش و از جلوی خانه‌ی راسو تا لانه‌ی مار بیافکن، راسو یکی یکی می‌خورد و چون به مار رسد او را هم می‌بلعد و تو را از رنج می‌رهاند." قورباغه با این حیله مار را هلاک کرد. چند روزی بگذشت، راسو دوباره هوس ماهی کرد، بار دیگر به دنبال ماهی در آن مسیر راهی شد، پس قورباغه و همه‌ی بچه هایش را خورد. این افسانه گفته شد تا بدانیم که حیله و مکر بسیار بر خلق خدا موجب هلاکت است. 🔻 برگرفته از کتاب "کلیله و دمنه" @avayeqoqnus
. وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند قبلا رفته‌است فقط می‌خواهد مطمئن شود چیزی از او در تو جا نمانده باشد کمک کن چمدانش را ببندد چترش را به او پس بده لبخندش را آوازهایش را همین طور سایه‌اش را که گاه و بیگاه از پشت پنجره‌ات گذشته بود 💔 @avayeqoqnus
🍀🍃💐🍃🍀 از باغ جهان رخ ببستیم و گذشتیم شاخی ز درختی نشکستیم و گذشتیم دامن کِش ما بود فریب غم ناموس زین کشمکش بیهُده رَستیم و گذشتیم هر گَه که به ما راحتیان راه گرفتند لَختی دل آن طایفه جستیم و گذشتیم پا بست در آتش زدن و رفتن از این دشت خود را به دلِ سوخته بستیم و گذشتیم گفتند که از کعبه گذشتن نه زِ هوش است گفتیم که ما مردم مستیم و گذشتیم صد جا به کمند آمده بودیم در این راه چون برق ز بند همه جستیم و گذشتیم هر گاه که چشم من و عرفی به هم افتاد در هم نگرستیم و گِرِستیم و گذشتیم  @avayeqoqnus
درخت غم به جانم کرده ریشه به درگاه خدا نالم همیشه رفیقان قدر یکدیگر بدانید اجل سنگست و آدم مثل شیشه @avayeqoqnus
شخصی از خدا دو چیز خواست… یک گل و یک پروانه… اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود. غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد. چند روز گذشت. از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و آن کرم به پروانه ای زیبا تبدیل شد. اگر چيزي از خدا خواستيد و چيز ديگري دريافت کرديد به او اعتماد کنيد. خارهاي امروز گل‌هاي فردايند. 🦋🌷 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح خورشید آمد دفتر مشق شبم را خط زد... می روم دفتر پاکنویسی بخرم زندگی را باید از سر سطر نوشت! صبحتون بخیر و سلامتی 🌞🌷 @avayeqoqnus
و شکیبایی کن که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد. سوره هود، آیه ۱۱۵ ✨@avayeqoqnus
دَمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد به می بفروش دَلقِ ما کز این بهتر نمی‌ارزد @avayeqoqnus
. همچون انار خون دل از خویش می‌خوریم غم پروریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست🥀 @avayeqoqnus
. 📜 پادشاهی گرسنه شد. دستور داد خوراک بادمجان برای او بیاورند. خورد و خوشش آمد. گفت: «بادمجان خوراکی خوشمزه است». شاعری در نزد او بود. درخوبی و خوشمزگی بادمجان چند بیت سرود و خواند. چون پادشاه سیر شد، گفت: «بادمجان خوراک زیان آوری است!». شاعر در زیانباری بادمجان چند بیت خواند. پادشاه خشمگین شد و گفت: «همین چند لحظه پیش بود که از خوبی بادمجان می‌گفتی». شاعر گفت: «من شاعر تو هستم، نه شاعر بادمجان. باید چیزی بگویم تو را خوش بیاید، نه بادمجان را !» 🔻 برگرفته از بهارستان جامی ✨@avayeqoqnus
هر کسی را هست صائب قبله‌گاهی در جهان برگزیدم از دو عالم من جنابِ عشق را 💞 @avayeqoqnus
. به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم! 🥀 @avayeqoqnus
آدم‌ها مثل کتابند! از روی بعضی‌ها باید مشق نوشت و آموخت، از روی بعضی‌ها بایدجریمه نوشت و عبرت گرفت، بعضی‌ها را بایدنخوانده کنارگذاشت، و بعضی‌ها را باید چندبار خواند تا معنیشان را فهمید... ✨@avayeqoqnus
پادشاهی وزیرش را پرسید: چه چیز بهتر از همه‌ی چیزهایی‌ست که خداوند روزی بنده می‌کند؟ گفت: خِرَدی که با آن بِزیَد. گفت: اگرش نبود؟ گفت: مالی که عیوبش بپوشاند. پرسید: اگرش نبود؟ گفت: صاعقه‌ای که بسوزاندش و مردمان را از دستش برهاند. 🔻 برگرفته از کشکولِ شیخ بهایی @avayeqoqnus
. در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم با عقل، آبِ عشق به یک جو نمی‌رود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم @avayeqoqnus
💚 بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم 🍁 مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم 💚 ما را چه غم ار باده نباشد، که دمی نیست 🍁 از عمر که با ناله‌ی مستانه نباشیم 💚 سرگشته‌ی محضیم و در این وادیِ حیرت 🍁 عاقل‌تر از آنیم که دیوانه نباشیم 💚 چون می نرسد دست به دامان حقیقت 🍁 سهل است اگر در پی افسانه نباشیم 💚 هر شب به دعا می‌طلبیم اینکه نیاید 🍁 آن روز که ما در غم جانانه نباشیم
امید بستم به تویی که ناخوانده اجابتم می‌کنی 🙏🌺 @avayeqoqnus
🌼 باید عشق ورزید، زیاد... که در جهان، هیچ چیز به قدر عشق ورزیدن و مهربانیِ بی‌چشمداشت، حال انسان را خوب نمی‌کند 🍀 و آدمی را از ورطه‌ی تاریکی و اندوه، بیرون نمی‌کشد. 🌼 باید مهربان بود و آدم‌ها را دوست داشت و مهر ورزید و عبور کرد... 🍀 باران می‌بارد و ابر نمی‌ایستد تا نتیجه را ببیند... 🌼 سبک‌تر می‌شود و با قلبی آرام‌تر، به مسیر بخشندگی‌اش ادامه می‌دهد... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوش بخند ای دل که اینک صبح خندان می‌دمد خوش برقص ای ذره کاینک مِهرِ رخشان می‌رسد صبحتون پرنشاط رفقا 🌞🌺 ✨@avayeqoqnus
الهی هر شادی که بی تو است اندوه است؛ هر منزلی که نه در راه تو است زندان است؛ هر دل که نه در طلب تو است ویران است. یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است؛ یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است. @avayeqoqnus
📜  اسب سواری ، مرد چلاقی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مردِ سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه اسب را کشید و گفت : اسب را بردم ، و با اسب گریخت! اما پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد : تو ، تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو ؛ اما گوش کن ببین چه می گویم! مرد چلاق اسب را نگه داشت. صاحب اسب گفت : هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی ؛ زیرا می ترسم که دیگر « هیچ سواری » به پیاده ای رحم نکند! ✨@avayeqoqnus
به قول : خودتان را در قلب هیچ آدمی نچپانید، جا نمی شوید، چروک می شوید فقط...! @avayeqoqnus