.
🔸 خاطره ای از یک کاربر توئیتر:
یادمه با خانمی توی دانشگاه خیلی چپ افتادیم؛ شدید از هم متنفر بودیم!
یه بار که می رفتم تهران اتوبوس وسط راه خراب شد
به جای ۷ غروب، ۱۲ شب رسید آزادی
وقتی پیاده شدم دیدمش!
بی تفاوت راه افتادم سمت میدون
دیدم از پشت سر صدام زد:
"میشه با هم تا یه جایی بریم؟"
-کجا میشینی؟
+ظفر
اون زمان موبایل خیلی کم بود،
تو مسیر پیاده روی هم با تلفن کارتی به کسی زنگ نزد.
مثل سایه کمی عقب تر و تقریبا چسبیده به من راه میومد.
ماشین گرفتم و نشستم جلو
ساعت یک رسیدیم ظفر
گفت: "برید داخل فرید افشار"
و بعد گفت "همینجا" و پیاده شد....
یه بسته بیسکوییت باز شده بهم داد و رفت.
با همون ماشین برگشتم امیرآباد
یادم نیست چقدر کرایه دادم، قطعا زیر ۲۰۰۰ تومن بود!!
احساس قدرت و جوانمردی و لوتی گری میکردم.
پیاده که شدم اومدم بیسکوییتو بندازم دور دیدم یه جوریه
نگاه کردم دیدم ۵ تا هزاری گذاشته توش و یه کاغذ:
"میدونستم قبول نمیکنی حساب کنم
مرسی که پناهم بودی." 🌱
#داستان_واقعی
#داستان
✨ @avayeqoqnus ✨
.
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم 🕊🍁
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
#بریده_کتاب
از تمام دشواری هایی
که آدم باید با آن روبرو شود،
هیچ چیز به اندازه
عمل ساده "انتظار کشیدن"
مجازات کننده نیست... 🌱🍃
🔸 از رمان "هزار خورشید تابان"
نوشته خالد حسینی
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🍁 دفتر نقاشیخدا همیشه زیباست
💫 اما فصل پاییز را برای دل خودت
🍁 آرام تر ورق بزن
💫 و تمامی رنگ ها را
🍁 به خاطر بسپار
💫که عشق لابلای همین رنگهای زیباست 🧡
عصر پاییزیتون قشنگ رفقا 🍂
@avayeqoqnus
.
📜 حکایت آموزنده ای از گلستان:
پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت: این فرزند توست، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش.
ادیب خدمت کرد و متقبل شد و سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند.
مَلِک دانشمند را مُؤاخذت کرد و مُعاتبت فرمود که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی.
گفت: بر رای خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طِباع مختلف.
🔸 برگرفته از باب هفتم گلستان سعدی
* مواخذت: بازخواست
* معاتبت: ملامت، سرزنش
* طباع: سرشت ها [جمع طبع]
#حکایت
#سعدی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
دلم را فرش زیر پایت میکنم،
بیا
کوچهی بن بستِ قلبم را آذین میندم،
بیا
ریتم ضربان قلبم را با نگاهت منظم میکنم،
بیا،
بیا آرامشم. ❤️
🔸 ارسالی از خانم مریم ابراهیمی
از اعضای محترم کانال
#مریم_ابراهیمی
#شما_ارسال_کردید
✨ @avayeqoqnus ✨
.
مادربزرگ می گفت: دل هر آدمی دری دارد؛
می گفت: باید باز کنی در دلت را روی لبخندِ آدم ها؛
می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند؛
می گفت: کلید دل آدم دست خود آدم نیست؛
می گفت: انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند بین آدم ها و هر کسی یکی برداشته برای خودش؛
می گفت بلند شو برو بگرد،
بگرد ببین کلید قلب چه کسی دست توست ؟
و ببین کلید قلب خودت کجاست ؟ 🌸
#دلنوشته
✨ @avayeqoqnus ✨