eitaa logo
آوای ققنوس
8.9هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
539 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. زندگی دفتر نقاشی کوچکیه که هر روز با مدادهای رنگی تو پر از نقش‌های تازه می‌شود... صبح بخیر و شادی 🌞🪴 زندگی تون رنگی رنگی و زیبا رفقا 🌹 ​​ ‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎‌‎✨ @avayeqoqnus
. دست به دامن خدا که می شوم، چیزی آهسته درون من به صدا در می آید که نترس! از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست… 💜 @avayeqoqnus
. 📗 مگر دیوانه شده ام؟ در شهر ما دیوانه ای زندگی می کند که همه او را دست می اندازند و در کوچه پس کوچه های شهر بازیچه بچه ها قرار می گیرد. روزی او را در کوچه ای دیدم که با کودکانی که او را دست انداخته بودند با خنده و شادی بازی می کرد. او را به کناری بردم و پرسیدم: "چرا کودکانی که تو را مسخره می کنند و به تو و حرفها و کارهایت می خندند را از خود نمی رانی؟؟" با خنده گفت: "مگر دیوانه شده ام که بندگان خدا را از خود برانم در حالیکه می توانم لبخند را به آنها هدیه دهم؟" جوابش مرا مدتی در فکر فرو برد! دوباره از او پرسیدم: "قشنگترین و زشت ترین چیزی که تا به حال دیده ای را برایم تعریف کن." گفت: "قشنگترین چیزی که در تمام عمرم دیده ام لبخندی است که پدرم هنگام مرگ بر لب داشت و زشت ترین چیزی که دیده ام مراسم خاکسپاری پدرم بود که همه گریه کنان جسد را دفن می کردند." پرسیدم: "چرا به نظر تو زشت بود؟ مگر مراسم خاکسپاری، بدون گریه هم می شود؟" جواب داد: "مگر برای کسی که به مرگ لبخند زده است باید گریه کرد؟؟" من از آن روز در این فکر هستم که آیا این مرد دیوانه است یا مردم شهر ما دیوانه اند که او را دیوانه می پندارند؟ @avayeqoqnus
. لذت ببر از این که گرفتار تو هستم 💙 از این که زمین خورده‌ی آزار تو هستم 🧡 ویرانی من فرصت آباد شدن بود 💙 مدیون همین عشق ستمکار تو هستم 🧡 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. زندگی به من آموخت؛ بودن با كسانی كه دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است. 🌸 @avayeqoqnus
. یک ساعت عشق صد جهان بیش ارزد صد جان به فدای عاشقی باد ای جان 🌹 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. در زندگی غصه از دست دادن هیچ چیز رو نخورید این قانون طبیعته که وقتی چیزی رو از شما می گیره حتما از قبل جایگزینی برای اون داره روزای خوبت تو راهه فقط توکلت به خدا رو از دست نده رفیق 🌷🌿🍃 @avayeqoqnus
‌. فاصله‌ها هیچ‌وقت دوست داشتن را کمرنگ نمی‌کنند بلکه دلتنگی را بیشتر می‌کنند. ❤️🍃 ♦️ از کتاب "شوهر آهو خانم" نوشته علی محمد افغانی @avayeqoqnus
🍁🍃🍂🪴🍁🍃 ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهار باور من سایه بان مهرت نمانده بر سر من جز غمت ندارم به حال دل گواهی ای که نور چشمم در این شب سیاهی چشم من به راهت همیشه تا بیایی باغ من، بهارم، بهشت من کجایی جان من کجایی، کجایی، که بی تو دل شکسته ام سر به زانوی غم نهادم به گوشه ای نشسته ام آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا ای گل آشنا، بی قرارم... بیا وای از این غم جدایی وای از این غم جدایی @avayeqoqnus
Mohammad Esfahani - Booye Baran.mp3
13.19M
. 🔸 آهنگ "بوی باران" 🔸 با صدای محمد اصفهانی 🔸 شعر از زنده یاد قیصر امین پور @avayeqoqnus
. 🔅 بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه‌اش ... 🔅 اما حرفش هیچ وقت از یادم نمی‌رود، می‌گفت: زندگی مثل یک کلاف کامواست! از دستت که در برود می‌شود کلاف سردرگم، گره می‌خورد، می‌پیچد به هم، گره‌گره می‌شود ... 🔅 بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگ‌تر می‌شود، کورتر می‌شود، 🔅 یک جایی دیگر کاری نمی‌شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، یک گره ظریفِ کوچک زد 🔅 بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد، یک جوری که معلوم نشود، 🔅 یادت باشد گره‌های توی کلاف همان دلخوری‌های کوچک و بزرگند، همان کینه‌های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید ... 🔅 زندگی به بندی بند است به نام "حرمت " ؛ که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. صبح است و هوای سرد پاییز سرماست ولی خوش و دل انگیز گرم است دل از محبت و مهر وز شور و نشاط و عشق لبریز صبح بخیر و شادی رفقا 🌞🪴 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. خدای مهربون و‌بی همتا؛ سپاسگزارم بابت تمامی نعمتهایی که به من بخشیدی، بابت تمام گره هایی که هر بار فقط با دستان سخاوتمندانه ی تو باز شدند، بابت آرامشی که دارم، بابت بلاهایی که تو ازم دور کردی. هزاران بار شکرت خدای خوبم 🙏🌹 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📚 ضرب المثل "آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد" 🔹 معنی و کاربرد: یعنی قرار است از تو انتقام بگیرم. همچنین برای تهدید کردن شخص نیز به کار می رود. نقشه کشیدن و ایجاد توطئه برای گرفتار کردن دیگری. 🔸 داستان: ناصر الدین شاه قاجار سالی یک بار در روز اربعین حسینی آش شله قلمکار نذری می پخت و خود نیز در آن مراسم حضور می یافت تا ثواب ببرد. تمام بزرگان مملکت در این روز در حیاط قصر جمع می شدند و برای تملق و نزدیک شدن به شاه قاجار هر یک کاری را به عهده می گرفتند مثلا برخی سبزی پاک می کردند، بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند، عده ای دیگ های بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس سعی می کرد با کار کردن بیش تر به چشم آید. ناصر الدین شاه هم بالای ایوان می نشست و در حالی که قلیان می کشید از آن بالا همه کارها را زیر نظر می گرفت. سر آشپز باشی ناصر الدین شاه هم در این روز مثل یک فرمانده نظامی به همه امر و نهی می کرد. به دستور آشپز باشی در پایان کار یک کاسه آش به در خانه هر یک از بزرگان مملکت فرستاده می شد و رجال می بایستی آش را خالی کرده و داخل کاسه را پر از اشرفی کرده و دوباره به دربار می فرستادند. در این میان، برای احترام بیشتر، روی آش کسانی که در دربار عزیزتر بودند روغن بیشتری می ریختند و در نتیجه از ظرف بزرگ تری استفاده می کردند. کاملا روشن است کسی که کاسه ی کوچکی برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و کسی که مثلا یک کاسه ی بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی توی خرج می افتاد زیرا باید همان کاسه را با اشرفی پر می کرد و پس می فرستاد!! به همین دلیل در طول سال اگر آشپز باشی مثلا با یکی از بزرگان و یا وزرا دعوایش می شد، در آن روز حسابی انتقام می گرفت و به او می گفت: "بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد!" @avayeqoqnus
. بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود 🌹 @avayeqoqnus
. در آخر، آنچه در درون آدم می مانَد بسیار بیشتر از آن چیزی است که به صورت کلمات بیرون می آید.  ♦️ از رمان "جوان خام" نوشته فئودور داستایوسکی 💫 @avayeqoqnus 💫
. زائری سرگشته ام ، محراب را گم کرده ام راه و رسم عاشقِ بی تاب را گم کرده ام می شوم لیلای سرگرادن و در شوق وصال همچو مجنون ، قبله و محراب را گم کرده ام عطر گیسوی تو می پیچد میان دشت و من در طواف عشق تو ، آداب را گم کرده ام تشنه ام در جستجوی آب می بینم تو را با وجودت چشمه های آب را گم کرده ام با تو در شب های پر مهتاب می رویم ولی در فروغ چهره ات ، مهتاب را گم کرده ام تو پر از گل می شوی در دامنِ صحرا و من سرزمین عطرهای ناب را گم کرده ام سر به روی شانه ام بگذار تا باور کنی زائری سر گشته ام ، محراب را گم کرده ام ✏️ ارسالی از خانم لیلا کباری قطبی از اعضای محترم کانال @avayeqoqnus
. شهر به خواب می رود شب، تنها شاهد بی قراری هایم می شود؛ و من به امید آمدنت با قایق خیال کنار ساحل چشم هایت پارو می زنم؛ بیا که در انتظار موج نگاهت دریا را در آغوش گرفته ام 🕊❤️ @avayeqoqnus