eitaa logo
آوای ققنوس
8.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
556 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. عطر یاس آواز نسیم رقص شاپرک ها انوار عاشقانه ی آفتاب گویند: سلام، صبح زیبایتان بخیر 🌸 روزتون قشنگ و شاد رفقا 🪴 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. خدایی که مسیر را به پرندگان نشان می‌دهد انسان را در نیمه‌ی راه رها نمی‌کند. 🕊 دل بسپریم به حکمتش 🌺 ☀️ @avayeqoqnus ☀️
. 📕خدا وقتی گریه می‌کنه که ... زن نابینا کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست. فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام؛ رحمت خدا برآن است که تنها یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟ زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو شفا بده. فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟ زن پاسخ داد: نه! فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی! زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی! سالها گذشت و پسر بزرگ شد. او آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت. پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت. روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه با شما یه جا زندگی کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا. مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم , آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم. و زن از خانه بیرون آمد , کناری نشست و مشغول گریستن شد. فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای زن دیدی پسرت با تو چه کرد؟ حال پشیمان شده ایی؟ می خواهی او را نفرین کنی؟ مادر گفت: نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخه تو چی می دونی؟ فرشته گفت: ولی باز هم رحمت خداوند شامل حال تو شده است و می توانی آرزویی بکنی. حال بگو؟ می دانم که بینایی چشمانت را از خدا می خواهی , درست است؟ زن با اطمینان پاسخ داد: نه! فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟ زن جواب داد: از خدا می خوام عروسم زن خوب و مادر مهربونی باشه و بتونه پسرم رو خوشبخت کنه آخه من دیگه نیستم تا مراقب پسرم باشم. اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و از اشک هایش دو قطره در چشمان زن ریخت و زن بینا شد. هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید: تو گریه کردی؟ مگه فرشته ها هم گریه می کنن؟ فرشته گفت: بله , ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریسته باشد! زن پرسید: مگه خدا هم گریه می کنه؟! فرشته پاسخ داد: خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است. 🥺😍 سایه مادرای عزیزمون مستدام؛ روح مادرای آسمونی‌مون هم غرق نور 🙏💚 @avayeqoqnus ✨ 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. هر چه انسان‌تر باشیم زخم‌ها عمیق‌تر خواهندبود. هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصّه خواهیم‌داشت. بیشتر فراق خواهیم‌کشید و تنهایی‌هایمان بیشتر خواهدشد. 🍂 🔸 از کتاب "نامه به کودکی که هرگز متولد نشد" ✍ اوریانا فالاچی @avayeqoqnus
. به جان آمد دلم درمان من ساز 🥀 @avayeqoqnus
. 📜 مردی سپری در دست گرفت و همراه سربازان به جنگ رفت. به پای دژی رسیدند. از بالای دژ سنگی بر سر مرد زدند و سر او را شکستند. مرد خشمگین شد و فریاد زنان به سنگ انداز گفت: «ابله، مگر کوری؟ سپر به این بزرگی را نمی‌بینی که سنگ بر سر من می‌زنی؟!» 😀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. تولد و مرگ را درمانی نیست مهم این است که فاصله میان این دو را شاد زندگی کنیم. عصرتون شاد و دلپذیر رفقا 💐 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍀🌸 از روز دستبرد به باغ و بهار تو دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو تقویم را معطل پاییز کرده است در من مرور باغِ همیشه بهار تو از باغ رد شدی که کشد سُرمه تا ابد بر چشم های میشی نرگس غبار تو فرهاد کو که کوه به شیرین رها کند با یک نگاه کردن شوریده وار تو کم کم به سنگ سرد سیه می شود بدل خورشید هم اگر نچرخد بر مدار تو چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است یک صندلی برای نشستن کنار تو @avayeqoqnus
. ایــن روزهـــا همــه بــه مــن دلتنگی هــدیــه مـی دهنــد لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید! بــه خـــدا تمــــامـ شــد دلـــــــــــم… 💔 🕊 @avayeqoqnus
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. من عاشق چشمت شدم ❤️ 🔸 دکلمه زیبای زنده یاد افشین یداللهی @avayeqoqnus