.
مهربان خدایم؛
تو امید منی،
هیچ وقت مرا به حال خودم واگذار مکن.
من به هر خیری که برایم بفرستی
سخت نیازمندم.
آمین 🙏🌸
#خدا
#مناجات
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 زندانی فقیر و مرد هیزم شکن
فقيري را به زندان بردند. او بسيار پرخُور بود
و غذاي همه زندانيان را ميدزديد و ميخورد.
زندانيان از او ميترسيدند و غذاي خود را پنهاني ميخوردند.
روزي آنها به زندانبان گفتند: به قاضي بگو
اين مرد خيلي ما را آزار ميدهد. غذاي 10 نفر را ميخورد. گلوي او مثل تنور آتش است. سير نميشود. همه از او ميترسند. يا او را از زندان بيرون كنيد، يا غذا زيادتر بدهيد.
قاضي پس از تحقيق و بررسي فهميد كه مرد پُرخور و فقير است. به او گفت: "تو آزاد هستي, برو به خانهات."
زنداني گفت: "اي قاضي, من كس و كاري ندارم, فقيرم, زندان براي من بهشت است. اگر از زندان بيرون بروم از گشنگي ميميرم!"
قاضي گفت: "چه شاهد و دليلي داري؟"
مرد گفت: "همه مردم ميدانند كه من فقيرم" همه حاضران در دادگاه و زندانيان گواهي دادند كه او فقير است.
قاضي گفت: "او را دور شهر بگردانيد و فقرش را به همه اعلام كنيد.
هيچ كس به او نسيه ندهد، وام ندهد، امانت ندهد. پس از اين هر كس از اين مرد شكايت كند محکمه آن را نميپذيرد."
آنگاه آن مرد فقير شكمو را بر شترِ يك مرد هيزم فروش سوار كردند.
مرد هيزم فروش از صبح تا شب, فقير را كوچه به كوچه و محله به محله گرداند.
در بازار و جلو حمام و مسجد فرياد ميزد: "اي مردم! اين مرد را خوب بشناسيد, او فقير است.
به او وام ندهيد! نسيه به او نفروشيد! با او دادوستد نكنيد, او دزد و پرخور و بيكس و كار است. خوب او را نگاه كنيد."
شبانگاه, هيزم فروش, زنداني را از شتر پايين آورد و گفت: "مزد من و كرايه شترم را بده, من از صبح براي تو كار ميكنم."
زنداني خنديد و گفت: "تو نميداني از صبح تا حالا چه ميگويي؟ به تمام مردم شهر گفتي و خودت نفهميدي؟ سنگ و كلوخ شهر ميدانند كه من فقيرم و تو نميداني؟ دانش تو عاريه است."
پ.ن. گاهی طمع و غرض, بر گوش و هوش ما قفل ميزند. از حقایق سخن میگوییم ولی خودمان آن را باور نداریم.
🔸 برگرفته از دفتر اول مثنوی معنوی
#حکایت
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🔆 غزلی زیبا از مولانای جان تقدیم به شما خوبان:
🌸 جانِ منی جان منی جان من
🌿 آن منی آن منی آن من
🌸 شاه منی لایق سودای من
🌿 قند منی لایق دندان من
🌸 نور منی باش در این چشم من
🌿 چشم من و چشمه حیوان من
🌸 گل چو تو را دید به سوسن بگفت
🌿 سرو من آمد به گلستان من
🌸 از دو پراکنده تو چونی بگو
🌿 زلف تو حال پریشان من
🌸 ای رسن زلف تو پابند من
🌿 چاه زنخدان تو زندان من
🌸 دست فِشان مست کجا میروی
🌿 پیش من آ ای گل خندان من
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
Mohsen Chavoshi - Ghande Mani (320).mp3
7.21M
.
🎼 آهنگ "قند منی" ❤️
🎙 با صدای محسن چاوشی
✍ شعر از مولانا
#آهنگ
#مولانا
#محسن_چاوشی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
برای دوست داشتن یک نفر
وقت لازم است،
اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه،
یک ثانیه، کافی است.
🔻 از کتاب "دل کور"
✍ اسماعیل فصیح
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
✨ چو در نیمشب سر برآرم ز خواب
✨ تو را خوانم و ریزم از دیده آب
✨ و گر بامدادست راهم به توست
✨ همه روز تا شب پناهم به توست
✨ چو خواهم ز تو روز و شب یاوری
✨ مکن شرمسارم در این داوری
آمین 🙏 🌸
خدایا پناهمون فقط خودتی و بس 💚
#خدا
#مناجات
#نظامی
@avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
کم باش!
اصلاهم نگران کم شدنت نباش ...
#دکلمه
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
عطر یاس
آواز نسیم
رقص شاپرک ها
انوار عاشقانه ی آفتاب گویند:
سلام، صبح زیبایتان بخیر 🌸
روزتون قشنگ و شاد رفقا 🪴
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
خدایی که مسیر را
به پرندگان نشان میدهد
انسان را در نیمهی راه رها نمیکند. 🕊
دل بسپریم به حکمتش 🌺
#خدا
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
📕خدا وقتی گریه میکنه که ...
زن نابینا کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست.
فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام؛
رحمت خدا برآن است که تنها یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟
زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو شفا بده.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
زن پاسخ داد: نه!
فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی!
زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی!
سالها گذشت و پسر بزرگ شد.
او آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت.
روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه
با شما یه جا زندگی کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا.
مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم , آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم.
و زن از خانه بیرون آمد , کناری نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای زن دیدی پسرت با تو چه کرد؟ حال پشیمان شده ایی؟ می خواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت: نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخه تو چی می دونی؟
فرشته گفت: ولی باز هم رحمت خداوند شامل حال تو شده است و می توانی آرزویی بکنی.
حال بگو؟ می دانم که بینایی چشمانت را از
خدا می خواهی , درست است؟
زن با اطمینان پاسخ داد: نه!
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟
زن جواب داد: از خدا می خوام عروسم زن خوب و مادر مهربونی باشه و بتونه پسرم رو خوشبخت کنه آخه من دیگه نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و از اشک هایش دو قطره در چشمان زن ریخت و زن بینا شد.
هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید: تو گریه کردی؟ مگه فرشته ها هم گریه می کنن؟
فرشته گفت: بله , ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریسته باشد!
زن پرسید: مگه خدا هم گریه می کنه؟!
فرشته پاسخ داد: خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است. 🥺😍
سایه مادرای عزیزمون مستدام؛
روح مادرای آسمونیمون هم غرق نور 🙏💚
#داستان
#داستان_کوتاه
#داستان_آموزنده
✨ @avayeqoqnus ✨
.
هر چه انسانتر باشیم
زخمها عمیقتر خواهندبود.
هر چه بیشتر دوست بداریم
بیشتر غصّه خواهیمداشت.
بیشتر فراق خواهیمکشید
و تنهاییهایمان بیشتر خواهدشد. 🍂
🔸 از کتاب "نامه به کودکی که هرگز متولد نشد"
✍ اوریانا فالاچی
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📜 #حکایت_طنز
مردی سپری در دست گرفت و همراه سربازان به جنگ رفت.
به پای دژی رسیدند.
از بالای دژ سنگی بر سر مرد زدند و سر او را شکستند.
مرد خشمگین شد و فریاد زنان به سنگ انداز گفت: «ابله، مگر کوری؟ سپر به این بزرگی را نمیبینی که سنگ بر سر من میزنی؟!» 😀
#حکایت
✨ @avayeqoqnus ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تولد و مرگ را درمانی نیست
مهم این است که
فاصله میان این دو را
شاد زندگی کنیم.
عصرتون شاد و دلپذیر رفقا 💐
#ژان_دولابرویه
✨ @avayeqoqnus ✨
🌸🍀🌸
از روز دستبرد به باغ و بهار تو
دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو
تقویم را معطل پاییز کرده است
در من مرور باغِ همیشه بهار تو
از باغ رد شدی که کشد سُرمه تا ابد
بر چشم های میشی نرگس غبار تو
فرهاد کو که کوه به شیرین رها کند
با یک نگاه کردن شوریده وار تو
کم کم به سنگ سرد سیه می شود بدل
خورشید هم اگر نچرخد بر مدار تو
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو
#حسین_منزوی
✨ @avayeqoqnus ✨
.
ایــن روزهـــا
همــه بــه مــن دلتنگی هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا تمــــامـ شــد
دلـــــــــــم… 💔 🕊
#عاشقانه
✨ @avayeqoqnus ✨
.
میرسد رهگذر صبح ز راه
با کمی توشهی نور
تا به آدینهی ما
عشق تعارف بکند...
صبح بخیر و بمهر 🌞🌸
جمعه بهتون خوش بگذره عزیزان 🪴
☀️ @avayeqoqnus ☀️
.
#حکایت
در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی.
شیخ جنید بر گذشت. چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نیز بر وی افتاد.
مست شرم داشت گفت: "یا شیخ! چنین که هستم مینمایم تو چنانک مینمایی هستی؟"
گریه بر شیخ افتاد.
به سبب این صدق حق تعالی آن مست را توبه داد.
✨ @avayeqoqnus ✨
.
آن چنان مِهر توام
در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود،
از دل و از جان نرود 💖
#حافظ
✨ @avayeqoqnus ✨
🪴🍂🪴
اگر باغتان را دوست دارید
نباید از کار کردن در آن دست بکشید.
کمی صبر کنید،
فصلش که برسد
حتما شکوفهها سر میزنند.
🔸 از رمان "بودن"
✍ یرژی کوشینسکی
#بریده_کتاب
✨ @avayeqoqnus ✨
.
🌸🍀 بی تو بسر نمیشود 🍀🌸
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طَرَب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آنِ منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
#مولوی
#مولانا
✨ @avayeqoqnus ✨
MohammadReza Shajaryan - Bi To Be Sar Nemishavad (320).mp3
6.71M
🍀🌸🍀
🎼 آهنگ " بی تو بسر نمیشود"
🎙 با صدای زنده یاد محمد رضا
شجریان
✍ شعر از مولانا
#آهنگ
#مولانا
#محمدرضا_شجریان
✨ @avayeqoqnus ✨