eitaa logo
آوای ققنوس
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
546 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند، روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام می شود، بهار می آید ... 📗 جای خالی سلوچ نوشته ✍ محمود دولت آبادی @avayeqoqnus
●◇♡◇● يك دروغ كوچك با خود هزار و يك دروغ ديگر مي‌آورد، زيرا تو مجبور مي شوي از آن دفاع كني و از دروغ نمي‌توان با حقيقت دفاع كرد. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدمی وقتی دلباخته آفتاب باشد دیگر نور هیچ چراغ و شمعی را نمی‌بیند @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم: میگن بیرون بهار اومده گفت: باور نکن گفتم: چی چیو باور نکن ... گفت: ... ♦️ این دکلمه زیبا تقدیم به شما عزیزان 🙏🌺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه ی ما در کوچه مهربانی ست و خدا همسایه دیوار به دیوارمان هر روز با صدای لبخندش از خواب بیدار می‌شوم و او از پشت پنجره برایم دست تکان می‌دهد من چه خوشبختم… جمعه قشنگی داشته باشید عزیزان 🌹 ✨@avayeqoqnus
مشو از شکرِ حق غافل که حق از خلق نعمت را نمی‌گیرد به کفر، اما به کُفران باز می‌گیرد خدایا هزاران بار شکرت 🙏🌺 @avayeqoqnus
📚 ضرب المثل آنقدر شور بود که خان هم فهمید معنی و کاربرد: هنگامی که کسی در انجام کار های نادرست و استفاده نابه جا از موقعیت ها زیاده روی کند ، تا جایی که ساکت ترین آدم ها را هم به اعتراض در آورد از این ضرب المثل استفاده می کنند. داستان: در زمان های نه چندان دور هر روستایی صاحبی داشت و مردم روستا مجبور بودند هر ساله مقداری از دسترنج خود را به صاحب روستا که به او خان میگفتند بدهند. یکی از روستاها صاحبی داشت که به او قلی خان میگفتند.او نه زحمتی میکشید و نه کاری میکرد و همه ی مردم از زورگویی هایش ناراضی بودند. قلی خان آشپزی داشت که شب و روز برایش غذا میپخت. او آشپز بدی نبود اما چون از کار های خان و ستمکاری های اون ناراحت بود توجهی به آشپزی اش نمیکرد. غذاهایی که آشپز میپخت بدبو ، بدطعم و بی ارزش بود اما خان هیچ اعتراضی نمیکرد و اطرافیانش هم گرچه میدانستند غذا ها بد هستند اما از ترس خان چیزی نمیگفتند. یک روز که آشپز باشی مشغول غذا پختن بود ناگهان سنگ نمک از دستش در رفت و مستقیم توی دیگ غذا افتاد. آشپز باشی اول تصمیم گرفت که سنگ نمک را در بیاورد اما وقتی به این فکر افتاد که خان هیچ وقت توجهی نمیکند تصمیم گرفت که خودش را به زحمت نیندازد. وقتی غذا آماده شد هر کس با بی میلی غذای خودش را کشید.با خوردن اولین لقمه آه از نهاد همه برآمد. قلی خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد.اما انگار متوجه موضوعی شده باشد ، دست از غذا خوردن کشید و رو به آشپزش کرد و گفت:« ببینم غذا کمی شور نشده است؟»   آشپز تکذیب کرد. اطرافیان که برای اولین بار اعتراض خان را دیده بودند از جواب آشپز عصبانی شدند و یکی از آنها فریاد کشید:«خجالت بکش! این غذا آنقدر شور شده که خان هم فهمید!» @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 نسبت عشق به من نسبتِ جان است به تن 🥀 تو بگو من به تو مشتاق‌ترم یا تو به من؟ 🍂 زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی 🥀 از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن 🍂 بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست 🥀 این هم از عاقبتِ از قفس آزاد شدن 🍂 وای بر من که در این بازی بی‌سود و زیان 🥀 پیش پیمان‌شکنی چون تو شدم عهدشکن 🍂 باز با گریه به آغوش تو بر می‌گردم 🥀 چون غریبی که خودش را برساند به وطن 🍂 تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است 🥀 ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن @avayeqoqnus
ما از دلگیریِ روزهایمان ، به “شب” پناه می‌بردیم ، و از دلتنگیِ شب هایمان ، به روز … و اینگونه بود که تمامِ جوانیِ مان ؛ در ناتمامِ یک انتظار ، “تمام” شد... 🌱 @avayeqoqnus
اگر به جای گفتن: دیوار موش دارد و موش گوش دارد بگوییم: "فرشته ها در حال نوشتن هستند" نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم ”مراقبت خدا“ را در نظر دارد! قصه از جایی تلخ شد که در گوش یکدیگر با عصبانیت خواندیم: بچه را ول کردی به امان خدا ! ماشین را ول کردی به امان خدا ! خانه را ول کردی به امان خدا ! واینطور شد که "امان خدا" شد؛ مظهر ناامنی! ای کاش می‌دانستیم امن ترین جای عالم، امانِ خداست... 👏💜 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحی که با سلام تو آغاز می‌شود صد پنجره به باغ غزل باز می‌شود صبح شنبه بخیر 🤍🌼@avayeqoqnus
◽️ ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم ◽️ در دین و علم این همه منصب نداشتیم ◽️ شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد 🥀 🖤 @avayeqoqnus 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آوای ققنوس
📚 درس زندگی از امام صادق (ع) 🌴 مفضل بن قیس، از اصحاب و شاگردان امام صادق (ع)، سخت در فشار زندگی واقع شده بود. فقر و تنگدستی، قرض و مخارج زندگی او را آزار می داد. 🌴 یك روز در محضر امام صادق (ع)، لب‏ به شكایت گشود و بیچارگی های خود را مو به مو تشریح كرد: فلان مبلغ‏ قرض دارم، نمی‌دانم چه جور ادا كنم، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی‏ ندارم، بیچاره شدم، متحیرم، به هر دری می‌زنم به رویم‏ بسته می‌شود و ... در آخر هم از امام تقاضا كرد در حقش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشاید. 🌴 امام صادق به كنیزكی كه آنجا بود فرمود: برو آن كیسه اشرفی كه‏ منصور برای ما فرستاده بیاور. كنیزك رفت و فورا كیسه اشرفی را حاضر كرد. 🌴 آنگاه به مفضل‏ بن قیس فرمود: در این كیسه چهار صد دینار است و كمكی است برای‏ زندگی تو. مفضل گفت: مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود، مقصودم فقط این بود که دعایی برایم بفرمایید. امام گفت: بسیار خوب، دعا هم می‏‌كنم. اما یک نكته را به تو بگویم. 🌴 هرگز سختی ها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نكن. اولین اثرش این است‏ كه وانمود می‏‌شود تو در میدان زندگی زمین خورده‏‌ای و روزگار شكستت داده است و در نظرها كوچك می‏‌شوی و شخصیت و احترامت از میان می‌رود. منبع: داستان راستانِ استاد مطهری @avayeqoqnus 🏴
مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز به به جز فکر توأم کاری هست به کمندِ سر زُلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه‌ی مویت گرفتاری هست گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیده است تو را، بر مَنَش انکاری هست صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟ همه دانند که در صحبت گل، خاری هست @avayeqoqnus
فهمیده‌ام که همه‌ی بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند. از این‌رو من تصمیم گرفته‌ام که صریح حرف بزنم و صریح رفتار کنم تا در راه درست بیفتم. 📗 طاعون ✍ آلبر کامو @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر چه با منِ مِسکین بسی جفا کردی زیاده ساز جفا را، که این هنوز کم است @avayeqoqnus
♡●◇♡ کتاب معلمی است که بدون عصا و تازیانه ما را تربیت می‌کند. ( نویسنده و فیلسوف فرانسوی) ✨@avayeqoqnus
🤍🦋🤍 با آدم‌هایی که دوستشان دارید حرف بزنید؛ وقتی ناراحتند، وقتی خوشحالند، وقتی عاشقند، وقتی دلخورند و نمی‌توانند ببخشند، وقتی غصه امانشان را بُریده، وقتی اعصابشان خرد است... آدمیزاد اگر حرف نزند، باید تنهایی بار دردهایش را به دوش بکشد؛ حرفِ دل آدم‌هارا پیر می‌کند؛ لطفا حرف بزنید. 🙏🌺 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرانجام روزی به حکمت همه اتفاقات زندگی پی خواهی برد... از سردرگمی ها بگذر و لبخند بزن... اعتماد کن به حکمت خدایی که از هر کسی نسبت به بندگانش دلسوزتر است... صبح بخیر و شادی 🌞🌸 ✨@avayeqoqnus
🌷 تا در رهِ عشق او مجرد نشوی 🌿 هرگز زخودِ خویش بیخود نشوی 🌷 دنیا همه بندِ توست بر دَرگهِ او 🌿 در بندِ قبول باش تا رد نشوی @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📚 فرشته بیکار ! مردي خواب عجيبي ديد. ديد كه رفته پيش فرشته ها و به كارهاي آنها نگاه مي‌كند. هنگام ورود دسته‌ي بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند تند نامه‌هايي كه توسط پيک ها از زمين مي‌رسند را باز مي‌كنند و آنها را داخل جعبه هايي مي‌گذارند. مرد از فرشته‌اي پرسيد: شما داريد چكار مي‌كنيد؟ فرشته در حالي كه داشت نامه‌اي را باز مي‌كرد گفت : اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم را از خداوند تحويل مي‌گيريم. مرد كمي جلوتر رفت. باز دسته‌ي بزرگي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي‌گذارند و آنها را توسط پيک‌هايي به زمين مي‌فرستند. مرد پرسيد : شماها چكار مي‌كنيد؟ يكي از فرشتگان با عجله گفت: اينجا بخش ارسال است ما الطاف و رحمت‌هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي‌فرستيم. مرد كمي جلوتر رفت و فرشته‌ای را ديد كه بيكار نشسته بود. مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما اينجا چه مي‌كنيد و چرا بيكاريد؟ فرشته جواب داد: اينجا بخش تصديق جواب است. مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده بايد جواب بفرستند ولي عده‌ي بسيار كمي جواب مي‌دهند. مرد از فرشته پرسيد : مردم چگونه مي‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسيار ساده است. فقط كافيست بگويند: خدايا شکرت. خدایا هزاران بار شکرت ای مهربان‌ترین 🙏🌹 @avayeqoqnus
خدایا چون گِلِ ما را سرشتی وَثیقت‌نامه‌ای بر ما نوشتی به ما بر خدمت‌ِ خود عرض کردی جزای آن به خود بر فرض کردی چو ما با ضعف خود دربندِ آنیم که بگذاریم خدمت تا توانیم تو با چندان عنایت‌ها که داری ضعیفان را کجا ضایع گذاری بدین امّید‌های شاخ در شاخ کَرَم‌های تو ما را کرد گستاخ وگرنه ما کدامین خاک باشیم که از دیوار تو، رنگی تراشیم خلاصی ده که روی از خود بتابیم به خدمت کردنت توفیق یابیم الهی توفیق خدمت عنایت کن. آمین 🙏🌹 🔻 برگرفته از منظومه خسرو و شیرین @avayeqoqnus