#شبهات_فاطمیه
#شایعات
💢آیا صحت دارد؟
📿ختم مشکل گشای ایام فاطمیه
💌اگر کسی حاجت مهمی داشته باشه که از گرفتن آن نا امید شده باشد در مکان خلوتی بنشیند بدون اینکه با کسی صحبت کند ذکر ابجدی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به تعداد گفته شده تکرار کند
📿👈🏻هر حاجتی داشته باشد بی شک برآورده میشود ان شاء الله
#پاسخ
✅متاسفانه برخی از کانالها که مذهبی هم هستند برای جذب اعضا(ممبر) برای کانالهای خود با توجه به #ایام_فاطمیه از اعتقادات و علاقه ى مردم سواستفاده میکنند و چنین مطالبی که هیچ سندیتی در روایات و منابع روایی معتبر ما ندارند را پخش میکنند.
@ayeha313
✨بین الطلوعین، ساعتی از ساعات بهشت!
🔅اثرات معنوی بیداری در #بین_الطلوعین :
۱.تقسیم روزی
۲.رهایی از بلا
۳.رهایی از فقر مادی و معنوی
۴. مستعد بصیرت
۵.رهایی از کفر و بی ایمانی
🚫مضرات خواب در بین الطلوعین :
۱. بلا و بیماری
۲. مستعد کفر و بی ایمانی میشود
۳.نادانی و کم حافظگی
۴.زردی چهره و صفرای سوخته
۵. غفلت و کوردلی
۶. رسوایی و بدنامی
۷.افسردگی و عصبیت
@ayeha313
💥پلیس فتا:
اگر از حسابتان پول برداشت شد، در یک ساعت اول با شماره ۰۹۶۳۸۰ تماس حاصل فرمایید تا مبلغ برداشت شده، مسدود و به حسابتان برگردانده شود.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
گفت: «مامانم اینجوری میگه! میگه مرده! نمیدونم!» گفتم: «خب حالا... میگفتی!» ادامه داد و گفت: «تورو
#حجره_پریا
قسمت 12
عطا شروع کرد از دلخوشیش گفت:
«من شاگرد اول دوره ارشد فلسفه بودم... شاخ دانشگاهمون بودم و حتی اساتیدمون هم ازم میترسیدن و حریف سر و زبونم نمیشدن... به ما پروژه تحقیقاتی دادن که وارد فضای مجازی بشیم و تبلیغ کنیم... اولش بچه ها دل و دماغ به خرج نمیدادن... جز من... وقتی بقیه کار و گرد و خاک منو دیدن که چطوری با مخ دختر و پسرا بازی میکنم تشویق شدند اونا هم وارد گود شدند... جوری که همین حالا فقط دویست نفر آتئیست از دانشگاه ما دارن فعالیت مجازی در توییت و تلگرام میکنند.
وقتی وارد فضای مجازی شدم، ظرف مدت کمتر از 15 ماه، حدودا ده هزار نفر پایه ثابت پیدا کردم و به راحتی وقتی پست میذاشتم، حداقل سیصد چهار صد هزار تا شیر میشد و سرش دعوا میشد.
پول خوبی هم بهم دادن. ینی علاوه بر پروژه ام، پول خوبی هم به جیب زدم و وضع مالیم هم بهتر شد.
انرژی بیشتری هم پیدا کرده بودم. ینی وقتی میبینی میتونی اثرگذار باشی و میریزن رو سرت و باهات چت میکنند خیلی اثرات و اتفاقات خوبی برات میفته و ذهنت هم بازتر میشه.
تا اینکه تصمیم گرفتم گروه بزنم. همون شب اول، چهار هزار نفر دختر و پسر و پیر و جوون فارسی زبون ریختن تو گروهم. چشم همه اعضای دانشکدمون داشت کور میشد. از بس وقت میذاشتم و کار میکردم و عضو جذب میکردم.
تا اینکه یه نفر اومد تو گروهم و حرفایی زد که خوشم نمیومد. از اسلام و شیعه و عقاید شیعی میگفت و خیلی هم سر حرفش محکم وایساده بود.
اذیت میشدم که میاد گرد و خاک میکنه و میره... تا اینکه اون پیشنهاد مناظره داد! خیلی با اعتماد به نفس و محکم به نظر میرسید. به خاطر همین حرصم میگرفت و دوس داشتم چنان بشونمش سر جاش که دیگه حرف نزنه و یا از اون گروه بره!
حتی بیشتر اساتیدمون را هم دعوت کردم. فکر میکردم اگر جلسات مجازی مناظره من و اون را ببینند بیشتر روی من حساب میکنند و کرسی تدریس بهم میدن و هیئت علمی میشم و خلاصه به نون و نوایی میرسم.
تا اینکه قرار گذاشتیم. یادمه شب اول، حدودا دو ساعت بحث میکردیم. حداقل پونصد نفر آنلاین بودند و واضح، همه چیزو میخوندن و میدیدن. شب دوم تعدادمون حدودا تا صد نفر بیشتر شد. همینجور تعدادمون داشت افزایش پیدا میکرد تا اینکه هفته اول تموم شد.
اون خیلی زیرک بود. اینقدر زیرک بود که به هیچ طریقی نمیتونستم از بین حرفاش درباره قرآن و آیات، تناقضی پیدا کنم و مچش را باز کنم. حتی یه شب تا سر حد دره و پرتگاه هم رفت اما خیلی ماهرانه خودشو نجات داد...
وارد هفته دوم شدیم... دیگه همه میدونستند که سر ساعت 10 شب باید آنلاین باشن و بحث را شروع میکنیم... تا اینکه اون دیر کرد... حدودا یه ربع دیر کرد... رفتم پی ویش... ازش پرسیدم چرا نمیایی بحث کنیم؟ اما اون جوابمو نداد... جوابش را در گروه داد... گفت درگیر یه کانالی هست و از حالا تا داستان های اون کانالو نخونه نمیاد بحث کنه و از این حرفها...
هفته دوم تعداد افراد آنلاینی که شاهد بحث ما بودند از مرز سه هزار نفر هم گذشت... خیلی بحث های داغی مطرح میشد... از قرآن شروع شد... به خلقت رسیدیم... به قواعد دینامیک و ترمودینامیک... قواعد مربوط به تکامل و اصول داروینی... حتی نظریه ذرات گسسته و احتمال فقدان معاد و...
اصلا کم نمیاورد... خیلی هم معطل نمیکرد در جواب... خیلی سریع تایپ میکرد و میفرستاد در گروه و ... خلاصه شب های عجیبی بود... تا اینکه ده شب بحث کردیم...
فرداش از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند: «ولش کن... باهاش بحث نکن... حریفش نمیشی... گروهت را هم منحل کن و کلا یه مدت اکانتت را ببند تا ببینیم بعدا چی پیش میاد؟!»
خیلی بهم برخورد... باهاشون برخورد بدی کردم... گفتم: «درباره من چی فکر کردین؟ من دارم تلاشمو در بحث ها میکنم و تا الان هم کم نیاوردم!»
بهم گفتند: «تو هنوز بچه ای و نمیفهمی!»
پرسیدم: «ینی چی بچم؟! منظورتون چیه؟!»
گفتند: «اینا شیعه هستن... معمولا ضرب شصتاشون را میذارن دقیقه نود! میترسیم نتونی از پسش بربیایی و حیثیت گروه و آتئیست گری و... را ببری!»
داغون شدم وقتی بهم اینو گفتند! با خودم تصمیم گرفتم که هر جور شده شکستش بدم و پوز اساتیدمون را به خاک بمالم تا دیگه به من نگن بچه!
تا شب دوازدهم... خیلی دیر کرد... همه معطل بودند... اما کسی بهش حرف بد نمیزد! فقط میپرسیدن کجاست و چرا نیومده و کی میاد؟!
منم داشتم حرص میخوردم که نیومده... تا اینکه یهو آنلاین شد... گفت: ببخشید دیر کردم... اون کاناله که داستان میذاره، امشب دیر گذاشت و تا نمیخوندم نمیتونستم تمرکز کنم و ببخشید و ...
همه ریختن رو سرش که آدرس کانالو بگو ببینیم داستاناش چطوریه؟ اما اون آدرس کانال را نداد!!
همه تعجب کردیم! گفت: «فانون این گروه اینه که تبلیغ نشه... منم نمیخوام تبلیغ کنم که بگن وسط دعوا تبلیغ کرد و یار جمع کرد و ممبر جفت و جور میکرد!»
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت 12 عطا شروع کرد از دلخوشیش گفت: «من شاگرد اول دوره ارشد فلسفه بودم... شاخ دانشگاه
این برخوردهاش و حرفای دیگه ای که میزد، ازش شخصیت خاصی تو ذهنم ساخت...
شخصیتی که ... بذارین اینجوری بگم تا خودتون بفهمین چی میکشیدم و چی میگم:
دیگه باید هرچی داشتیم رو میکردیم... من در طول اون دو هفته همه منابع و مبانی آتئیست گری را در دانشگاهمون مرور کرده بودم و همه اساتیدمون بهم فکر میرسوندند... چیزی حدود 50 نفر کمکم میکردن که کم نیارم...
تا اینکه رسیدیم شب چهاردهم... شب آخر مناظره من و اون...
🌱آیه های زندگی🌱
این برخوردهاش و حرفای دیگه ای که میزد، ازش شخصیت خاصی تو ذهنم ساخت... شخصیتی که ... بذارین اینجوری
دقیقا سر وقت حاضر شد... منم از همیشه آماده تر بودم... همون لحظه حدود بیست نفر از اساتید و شاگرد اول های دانشکدمون هم آنلاین بودند تا بتونن به من فکر برسونن تا کم نیارم...
قرار بود اون شروع کنه... با شروعش داغونم کرد... با شروعش حتی گروه بیست نفره اتاق فکرمون هم هنگ کرده بودند و کسی چیزی نمیگفت!
اون شروع کرد و گفت: «سلام آتا! خوبید؟ شب بخیر! قراره امشب من شروع کنم؟!»
گفتم: «سلام. آره. شروع کن!»
گفت: «سوال من امشب واضحه! خیلی هم ساده است! اونم اینه که چرا کسی جذب شماها نمیشه؟!! چرا اینقدر که پول خرج میکنین و تبلیغات گسترده و پست های خاص و عکس نوشتارهای خاص تر و این چیزا میذارین و پخش میکنین، اما چرا کسی جذب شماها نمیشه؟! چرا حتی تو دانشگاهتون آمار خودکشی و یاس و ناامیدی بالاست؟! من اصلا کاری به سواد و سر و زبونت ندارم. فقط لطفا اینو واسم روشن کن تا اگر اشتباه میکنم، دیگه حرف نزنم!»
همه موندیم چی بگیم و چی جوابش بدیم! راس میگفت!
براش نوشتم: «بحث ما در طول این شبها مبنایی بود! من چه کار آمار دارم! حتی بر فرض اینکه حرفات درباره میزان جذب ما و خودکشی و افسردگی ما درست باشه، به من ربطی نداره! به من چه؟ اگر راس میگی علمی بحث کن!»
نوشت: «اتفاقا کار دارم. مگه مکتب و فرقه شما فقط مال فلسفه و دنیای علمی و حرف باد هواست که اثری بر زندگیتون نداشته باشه و فقط یک مکتب فکری باشه!
ببین آقای محترم! شما حتی اگر همه حرفات هم علمی باشه (که البته اثبات شد و بحث کردیم و اغلب حرف های شما را رد کردم و خودت هم قبول داشتی و سکوت کردی!) بازم باید زندگی کنی و به ایدئولوژیت برای زندگیت نیاز داری! چون زندگیت و فکر کردنت که از خودت جدا نیست!»
نوشتم: «چی میخوای بگی؟! حرفت را رک بزن تا جوابت بدم!»
نوشت: «تو چطور آدم تحصیل کرده ای هستی و چطور آتئیست را به عنوان یک نحله فکری قبول کردی و میگی حالت با اون فرقه خوبه اما : در طول بحث 13 شب گذشته ما حدودا 10 بار فحش دادی! بیش از بیست بار به امامان ما توهین کردی و حرف زشت زدی! خیلی زود جوش آوردی و دو سه بار تهدید کردی که حذفم میکنی و بحث را تموم میکنی!
بنظر خودت، این حرف ها و رفتارها مال یه پسر جوون تحصیل کرده و سالم و سرحال و با اندیشه باز و روشنفکری بالاست یا مال یه آدم عصبی ناراحت تندخوی متعصب!
حرفم اینه: چرا آتئیست از شماها تندخوی عصبی مزاج و افسرده ساخته؟! همین!»
بچه ها بهم میگفتن حرفش را رد کن... قبول نکن... بگو تو بد فکر میکنی... مگه خودتون چی دارین؟ کی دارین؟ دلتون به چی خوشه؟ اما ... اینا جواب اون نبود...
یک دقیقه سکوت کردم... همه خاطرات بد در طول زندگی و تحصیلم جلوی چشمام گذشت... بچه هایی که افسرده بودند و خدا را قبول نداشتند و افسرده تر میشدن... کسایی که بخاطر مصیبتی که به زندگیشون وارد شده بود خدا و دین را گذاشته بودن کنار و زندگیشون نکبتی تر شده بود! حتی هم خونه خودم یادم اومد که تا همین حالا هم داره قرص میخوره و هروقت یاد غم هاش میفته، یه پیک میزنه تا یادش بره!
من هیچی ننوشتم... دستام نمیرفت برای نوشتن... روی کیبورد خشکم زده بود... مدام از طرف بچه های گروه و اساتیدم پیام های زیاد میومد... داشتن عصبیم میکردن... به هیچکدومشون توجه نکردم... اصلا صدای هیچکدومشون را نمیشنیدم...
فقط براش نوشتم: «تو زن هستی یا مرد؟!»
نوشت: «در اصل سوال و جواب ما اثر داره؟!»
نوشتم: «نمیدونم... مطمئن نیستم دنبال چی هستم... اما لطفا جواب بده!»
نوشت: «بانو هستم!»
تا نوشت بانو هستم، نمیدونم چم شد؟! نمیدونم چه بر سرم اومد؟ داشتم از یه زن میخوردم و میباختم! داشتن همه میدیدن و فکر میکردن قراره یه تکنیک و پلتیک خاصی بزنم و ضربه فنیش کنم با این سوالات! اما کسی خبر نداشت تو چه حالی هستم!
حال عجیبی بود! من با دخترا و زن های زیادی سکس چت و سکس تل داشتم... اما اون لحظه که فهمیدم اون شخص، زن هست و داره منو دور میزنه و دست و پام را دور گردنم میپیچه و داره بهم میگه چرا داری بد زندگی میکنی و چه به دردت خورده اون درسای مزخرفی که خوندی، گریم گرفت...
نمیفهمید چه حس خوبی داشتم که داشتم میباختم... دوس داشتم تمومش کنم... اما چون داشت با دلم بازی میکرد و پرده از زخم کهنه بچه های دانشکده و زندگیم برداشته بود، دلم میخواست بیشتر حرف بزنه!
اما نمیدونستم بهش چی بگم که ادامه بده و بحث را تموم نکنه تا من همچنان حس خوبی داشته باشم و گریه کنم!
نوشتم: «قبول ندارم!»
نوشت: «خب الحمدلله... من فکر میکردم زندگی بدی داری و همه تون دارین زیر بار آموزه های بد و کج و معوج آتئیست گری و الحاد و کفر، له میشین! خوشحالم که میگی قبول نداری و حرفای منو رد میکنی! من دیگه حرفی ندارم! حرف خودت برام حجت هست و قبول میکنم. امیدوارم همیشه شاداب زندگی کنی و کم نیاری! لابد به من اطلاعات غلط دادن. در هر حال... بیخیال... نوبت شماست.
#ادامه_دارد
@ayeha313
✨خــــداوندا..🙏
🌸بنام تو که زیباترین نامهاست
✨روزمان را آغاز میکنیم
🌸روزی که با نام و یاد تو باشد
✨سراسر عشق است و مهربانی
🌸و سرشار از خیر و برکت است
✨و فـراوانـی
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@ayeha313
امام حسین (علیه السلام) :
شُکرُکَ لِنِعمَةٍ سَالِفَةٍ یَقتَضی نِعمَةً آنِفَةً...!!!
شکرگزاری تو نسبت به نعمت گذشته ؛ نعمت آینده را فراهم می آورد...!!!
منبع : 👇
کتاب شریف موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 768
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت سوم 🔸️در یک دوره
#مجردانه
💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند
🔹️قسمت چهارم
🔘تعیین بودجه مالی
🍁یکی از دلایل اصلی طلاق در بین زوجها ریشه در بودجهبندی مالی داره. همسو بودن در مدیریت امور مالی برای یک ازدواج موفق بسیار مهم هست. وقتی در حال آمادگی برای ازدواج هستین، حتماً در مورد مسائل مالی صحبت کنین. بنشینین و با در نظر گرفتن تمام هزینهها و درآمد خود، برنامهای بریزین.
🔹️با همسر آیندهتون صحبت کنین که در حال حاضر از نظر مالی در چه وضعیتی هست و میخواین کجا باشین. همچنین، اهداف مالی و برنامه رسیدن به اون رو مشخص کنین. اگه بدهی دارین، هم اکنون برنامهای برای خلاص شدن از شر اون بریزین و البته یک برنامه پس انداز هم داشته باشین. در نهایت، باید تصمیمات مهمی در مورد اینکه چگونه (و آیا) میخواین حسابهای بانکی مشترک داشته باشین و چه کسی صورتحسابها رو پرداخت می کنه، صحبت کنین.
🔸️مهمتر از همه، در زمان آمادگی برای ازدواج، در مورد همه اینها صحبت کنین تا بعد از ماه عسل غافلگیر نشین! اینکه بدون ابهام در مورد امور مالی و پول صحبت کنین به کاهش استرس در اوایل ازدواج کمک میکنه و شما رو برای یک برنامه مالی قوی برای سالهای آینده آماده میکنه!
🔹️این نکات به داشتن ازدواج سالم در آینده کمک میکنن.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
7⃣ بدانید چطور پشت تلفن صحبت کنید 👈 مهم نیست کار شما چه باشد، تلفن همیشه یکی از مهمترین ابزارها بود
8⃣ منظم باشید
👈 هنگام کار کردن روی یک پروژه، قدم به قدم همه ی مراحل را به دقت طی کنید.
👈 برای کار خود طرح و برنامه داشته باشید. اگر قسمتی از کار را ندیده بگیرید، مطمئناً کارتان به نتیجه نخواهد رسید.
#موفقیت
#موفقیت_شغلی
@ayeha313
چگونه از حریم خانواده و همسر در فضای مجازی مراقبت کنیم؟
📲 قبل از اینکه اینترنت از طریق گوشیهای هوشمند به دست بیشتر ماها برسه، باید #سبک_زندگی مجازی و خصوصا تعهد در فضای مجازی رو یاد میگرفتیم.
🔸اما هیچوقت برای یادگیری دیر نیست. در این پست و چند شماره بعدی نکاتی در مورد تعهد و حفظ حریم خانواده در فضای مجازی بیان میکنیم.
1⃣ مراقبت اخلاقی رو جدی بگیرید
وقتی در فضای مجازی مطالب همسرتون رو میخونید و علاقمندیهاش رو میبینید ممکنه به مرور متوجه تغییراتی در او بشید، این وظیفه شما به عنوان نزدیکترین محرم اوست که اگر به راه نادرستی میره، آگاهش کنید.
💌 رهبر انقلاب میفرمایند «زن اگر میبیند شوهرش در معاملات بد افتاده، در رفیق بازیهای بد و معاشرتهای بد افتاده، یا مرد میبیند زنش افتاده در بعضی تجملپرستیهای غلط یا ولنگاریهای غلط، نباید بگوید: حالا او خودش است. نه! شما هر کدام نسبت به هم وظیفه دارید. باید همت خود را متمرکز کنید. زن و مرد میتوانند بر روی هم اثر بگذارند.۱۳۷۹/۰۸/۳»
قرار نیست مثل نگهبان یا آقا بالاسر تعقیبش کنید؛ مثل یک رفیق دلسوز هواش رو داشته باشید.
@ayeha313
🔰احڪـــام خمــــس
⁉️ زنی مقداری طلا دارد و بیشتر وقتها از آنها استفاده نمیکند ولی گاهی آنها را به محارم خود میدهد تا در جشن عروسی یا مهمانی استفاده کنند، آیا سرسال، خمس به آنها تعلق میگیرد؟🤔
✅ همه مراجع عظام تقلید: اگر طلای موجود را با درآمد کسبش خریده است و بیشتر از مقدار متعارف و شأن عرفی او باشد، باید خمس آن را بدهد و طریق مذکور برای فرار از خمس، کافی نیست.
📚 منابع: طلا و جواهر (آداب و احکام اصناف)، استفتا آنلاین از مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
#ستاد_ترویج_احکام
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡 9- تشویق به بیان کلامی احساسات : 💁♂️ ن
📌 راهکار های موثر در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر و عصبی😡
10- حفظ تعامل مداوم و مؤثر با نوجوانان : 💁♂️
داشتن تعامل مثبت و مداوم با نوجوانان در نحوه برخورد با نوجوان پرخاشگر اهمیت زیادی دارد.
برقراری ارتباط مداوم و مؤثر با نوجوان، فرصتی برای درک بهتر او و مشکلاتش فراهم میکند.🙇 این تعامل باید شامل گفتگوهای روزانه، پرسش درباره روز او و نشان دادن علاقه واقعی به زندگی و علایق او باشد. این ارتباط میتواند به نوجوان احساس ارزشمندی و حمایت بدهد و به کاهش رفتارهای پرخاشگرانه او کمک کند.
@ayeha313
❌شبهه
فاطمه زهرا چه خدمتی به بشریت کرده؟ چیزی اختراع کرده یا کشف کرده که اینقدر از او تجلیل میشه؟ نگید دختر پیامبر یا مادر حسن و حسین بوده، چون میگم خود اونا چه خدمتی کردن؟
#فاطمیه
✅ پاسخ
🔹 علت اینگونه سوالات و شبهات، نگرش مادی و دنیوی به ارزش های انسانی است. بعضی گمان میکنند تمام ارزش ها در اقداماتی که زندگی دنیوی انسان را راحت تر کنه خلاصه می شود. در حالیکه دنیا تنها ابزاریست برای رسیدن به سعادت های والایی که اگر بنا باشد در یک کلمه خلاصه شود همان مقام خلیفه اللهی است. (به تعبیر معروف الدنیا مزرعة آلاخره).
بنابراین هر انسانی به این هدف نزدیکتر شود، ارزشمند تر و عزیزتر است. به تصریح آیات متعدد قرآنی مانند ۳۳ احزاب و روایات معتبر، حضرت زهرای اطهر در همان عنفوان جوانی به بالاترین کمال انسانی و قرب الی الله نایل شده است.
در روایتی رسول خدا صلی الله علیه وآله میفرماید:
کَمُلَ مِنَ الرِّجال کَثِیرُ وَ لَمْ یَکْمُلْ مِنَ النساءِ إِلاّ أَرْبَع: مَرْیـــم وَ آسِیَة وَ خَدیجـــَة وَ فاطِمـــَة؛
از مردان خیلی به کمال رسیدند، ولی از زنان فقط 4 نفر: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه (نور الأبصار ص 51)
در روایت دیگری هم آمده:
مَتی قامَتْ فی مِحْرابِها بَیْنَ یَدَیْ رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نُورُها لِمَلائِکَةِ السَماءِ کَما یَزْهَرُ نُورُ الْکَواکِبِ لِأهْلِ الْأرْضِ وَ یَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلائِکَتِهِ:
یا مَلائِکَتِی، انْظُرُوا إلی أمَتی فاطِمَةَ سَیِّدَةِ إمائی قائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ (تَرْعَدُ) فَرائِصُها مِنْ خیفَتی وَ قَدْ أقْبَلَتْ بِقَلْبِها عَلی عِبادَتی. اُشْهِدُ کُمْ أنـّی قَدْ آمَنْتُ شیعَتَها مِنَ النّارِ؛
هر وقت در محراب عبادتش در مقابل پروردگارش میایستد؛ نورش برای فرشتگانِ آسمان درخشش دارد، همانند نور ستارگانِ آسمان که برای مردم زمین میدرخشد.
در این هنگام، خدای عزّوجلّ به فرشتگانش میفرماید:
ای فرشتگان من! نگاه کنید به بنده من فاطمه که سرور همه زنان میباشد. به او نگاه کنید که چگونه مابین پهلو و شانههایش از خوفِ عظمت من میلرزد و با قلبش به عبادتِ من روی آورده است.
شما ملائکه را شاهد میگیرم که شیعیان او را از آتش دوزخ در امان داشتم.
🔹 خلاصه اینکه ایشان با نائلشدن به بالاترین مراتب انسانی و تربیت نسلی که امامت و هدایت بشریت برای رسیدن به سعادت جاویدان (نه فقط دنیای زودگذر) را عهده دار است، بزرگترین خدمت را به انسانها کرده و حق بزرگی بر تمام بشریت دارد که البته با پیروی و تمسک و توسل به ذات آنها محقق میشود.
@ayeha313
📛 متن شایعه 👇
قطعی برق تهران به جای فرشته و الهیه و جردن و…، از اسلامشهر و پردیس و ری شروع شد!!
پاسخ به شایعه👇
❌ ثابتی در توئیتی با انتقاد از عملکرد مسئولان کشور، ادعا کردهاست که قطعی برق منحصر به مناطق پایینشهر بوده و مناطقی نظیر جردن و الهیه و فرشته و… قطعی برق نداشتهاند در حالیکه این ادعا نادرست است.
✅ براساس گزارشهای میدانی، در تاریخ ۲۱ آبان ماه، در محدوده نیاوران و قیطریه نیز قطعی برق اتفاق افتاده است.
👈 همچنین، در همان تاریخ، در منطقه جردن تهران (آفریقا، گاندی)، قطعی برق رخ دادهاست.
✅ اگر منظور امیرحسین ثابتی، مناطق شمال شهر تهران بوده باشد، براساس اطلاعات بهدستآمده از شهروندان و جدول قطعی برق، مناطقی نظیر امیرآباد تهران، خیابان اسدآبادی و میرداماد نیز دچار قطعی برق شدهاند.
✔️ بنابراین، قطعی برق صرفاً از مناطق جنوبی تهران آغاز نشده و ساکنان شمالشهر تهران نیز قطعی برق را تجربه کردهاند.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #پنج_زبان_عشق نویسنده: #گری_چاپمن مترجم: #محمد_یوسفی ناشر: نشر نوین
ممکن است گاهی به دلیل مشغلههای روزمره ابراز عشق را فراموش کنیم یا تعریف کردن از شریک عاطفیمان را از یاد ببریم.
گاهی هم فراموش میکنیم هدیهای از سرِ عشق به همسرمان تقدیم کنیم یا او را عاشقانه در آغوش بگیریم. در نتیجه هر آنچه نشاندهندۀ عشق و علاقه است را یا بیان نمیکنیم یا به درستی انجام نمیدهیم.
گَری چاپمن، نویسنده، سخنران و مشاوری است که علاقۀ زیادی به مردم و کمک به آنها برای ایجاد روابط مستحکم دارد. او نویسندۀ مجموعه کتابهای «۵ زبان عشق» و مدیر موسسۀ «مشاورۀ ازدواج و خانواده» است.
کتاب پنج زبان عشق در مورد بیان و شنیدن عشق به صورت شفاف و بدون هیچ ترفنـد خاصی است و به شما میآمـوزد با زبانِ همسرِ خود به او ابراز عشق کنید. ایدههای سادۀ موجود در این کتـاب که کاملاً واضح و بـا شوخطبعـی بیانشدهاند، آن را جذاب و کاربردی کرده است.
@ayeha313
هفت تمرین عملی برای افزایش عزت نفس
- یه دفتر مخصوص هدف گذاری برای خودت داشته باش
- توی این دفتر اهداف کوچیکی بنویس برای اینکه بهتر از قبلت بشی
- مدام به خودت یادآوری کن که قدم های الانت آیندتو میسازن
- گاهی بدون انتظار برای خوشی دلت به کسی که نیازمنده کمک کن
- به خودت یادآوری کن که میتونی بخاطر خیلی از چیزا خودتو ببخشی
- به خودت یاد آوری کن که برای هر چیز کوچیکی نیاز نیست معذرت بخوای
- وقتی یه نفر تحسینت کرد حتی برای چیزای کوچیک نگو بابا این که چیزی نیست، ازش بپذیر چون لایقشی.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
دقیقا سر وقت حاضر شد... منم از همیشه آماده تر بودم... همون لحظه حدود بیست نفر از اساتید و شاگرد اول
#حجره_پریا
قسمت 13
عطا ادامه داد:
«من خیلی حرف برای گفتن آماده کرده بودم. از حرف های آخوندا گرفته تا مداحان هیئت های تهران و مشهد و چند تا شهر دیگه هم رصد کرده بودیم تا بتونیم اگر بحث گیر کرد، بزنیم تو دهنش و بگیم اینا... آخوندا و مداحان خودتون هم که دست پرورده خودتون هستند بعضیاشون همین حرفها را میزنند و حتی حرف هایی میزنن که ما تا حالا جرات گفتنش نداشتیم!
اون بانو به من گفت که : «این خوبه که حالت خوبه!» بهم گفت «امیدوارم شاداب زندگی کنی و کم نیاری!» بهم گفت «لابد به من اطلاعات غلط دادن!» بهم گفت «حرف و اقرار خودت برام مهم هست!»
خب کدوم آدم ساده ای میتونه باور کنه که داشت این حرف ها را بدون تیکه و طعنه بارم میکرد؟!
احساس کسی داشتم که دوس داره یکی بهش تیکه بندازه و سوسکش کنه!
من آدم احساسی نیستم ... اوج لاو ترکوندنم اینه که یه دخترو اسکل کنم و ازش عکس و فیلم بگیرم و بعدش اذیتش کنم! اما اون لحظه که اون داشت اون حرفا را میزد، احساس میکردم به این حرفا نیاز دارم. دوس دارم یه نفر مشت و مالم بده!»
به عطا گفتم: «چون فهمیدی زن هست و همجنست نیست چنین احساساتی بهت دست داد؟!»
عطا گفت: «اولش همین فکرو کردم... گفتم شاید بخاطر اینه که فهمیدم زن هست و اون موقع تا حالا با یه زن داشتم میچتیدم، اینجوری بهم پیچیدم اما بعدش فهمیدم که نه! کلا فازم جوری شده که دوس دارم ادامه بدم.»
گفتم: «خب! بعدش چی شد؟»
گفت: «من قفل کرده بودم ... کلی اساتیدمون بهم پی ام دادن و مثلا تقویتم کردن اما چندان فایده ای نداشت... بالاخره طبق برنامه پیش رفتم... قرار بود اونشب تیر خلاصمون بزنیم... تیر خلاص خودم که خیلی تا حالا جواب داده، مسئله «شر» هست.»
گفتم: «بیشتر توضیح بده!»
گفت: «مسئله شر ینی اینکه نگاه کنیم و ببینیم چقدر تعداد بد بیاری ها و ضعف ها و بیچارگی ها و مشکلاتمون زیاده و از اون همه مشکل و شر، نتیجه بگیریم که یا خدا نیست که این همه مشکل پیش اومده و یا اگر هم هست، دیگه صلاحیت خدایی نداره و اوضاع از دستش کنده شده!»
گفتم: «خب... اون خانمه چه جوابی داد؟»
عطا گفت: «اون خانمه بر خلاف هر شب که شروع میکرد و استدلال های منطقی و برهانی کوتاه میچید و دهن منو میبست، اون شب اصلا یه جوری بود... جوری که حال منم یه جوری کرد... مثلا درباره مسئله شر گفت: «اگه از خدا بپرسی، فورا میگه من که احسن الخالقین هستم و همه چی اینجا ردیفه و مشکل از این بالا نیست... تو کدوم کتابش گردن گرفته و گفته ببخشید اینجوری خلقتون کردم و دیگه همین قدر از دستم برمیومد و به بزرگواری خودتون ببخشید؟! خب تو هیچکدوم! پس فکر کنم مسئله شر و تمام بدبختی هایی که اینجا وجود داره، گردن من و تو هست. پس بیا خودمون حلش کنیم و هی توپ را تو زمین خدا نندازیم! موافقی؟!»
براش نوشتم: «بچه گیر آوردی؟! ینی چی؟ من میگه اون بد خلق کرده که مدام سیل و زلزله میاد، تو میگی ولش کن و نندازیم گردن اون؟! مثلا من و تو درباره پیش نیومدن سیل و زلزله چه غلطی میتونستیم بکنیم که نکردیم؟»
اون نوشت: «من نگفتم تقصیر من و تو هست که سیل و زلزله میاد. من میگم آخه تو که قرآنو قبول نداری... اصلا تورات و انجیل و هیچ کتابی قبول نداری... داری کسی (خدا) را متهم میکنی که نمیخوای حرفاش را بشنوی و نمیذاری از خودش دفاع کنه! منم که مثل تو آدم هستم و از تو چه پنهون، دوس دارم همه چی بندازم گردن خدا تا دلم خنک بشه! اما حالا که چی؟ وقتی دهنش را بستیم و حرفاش را نمیخونیم تا بفهمیم چه دفاعی از خودش داره، دیگه چرا بحث کنیم؟!»
کنج رنگ گیر کردم... اگر میگفتم خدا اجازه داره از خودش دفاع کنه و تو از طرف اون قرآن بخون و بگو خدات چه دفاعی از خودش کرده که هیچی! همه چیزو میباختم و آبروم میرفت! از طرف دیگه هم باید مسئله شر را میزدم تو دهنش تا پیروز بشم...
نمیدونستم چیکار کنم...
یکی از اساتیدمون گفت: براش بنویس بالاخره مسئله شر را قبول داری یا نه؟
نوشتم... اون خانمه جواب داد: بعله که قبول دارم... بالاخره مسائل و مشکلاتی تو عالم وجود داره که یکی باید گردن بگیره... آتا کاش اجازه میدادی خدا از خودش دفاع کنه ... اگر نتونه قانعمون کنه، منم آتئیست میشدم و میومدم تو تیم شما!»
داشت عصبیم میکرد... خیلی عصبی شده بودم... راس میگفت... ما از اول گفته بودیم قرآن را قبول نداریم... حالا هم مسئله را مطرح کرده بودیم که باید قرآن را میخوندیم که ببینیم بالاخره داستان چیه؟
عصبی تر شدم مخصوصا وقتی یکی دیگه از اساتیدم تو صفحه شخصیم نوشت: عطا نذار قرآن بخونه... اگه قرآن خوند، ینی قبول کردیم قرآن از طرف خداست!
برای اون استادم نوشتم: باشه... پس این دختر از خودش دربیاره که نظر خداش چیه؟! چرا قصه میگی استاد؟!
استادم نوشت: این دختر خیلی رندانه داره حرف میزنه... میخواد همین شب آخری تو زیر بار قرآن خوندنش بری تا هر چی شب های اول بحث کردی، پنبه کنه!
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت 13 عطا ادامه داد: «من خیلی حرف برای گفتن آماده کرده بودم. از حرف های آخوندا گرفته
نوشتم: حالا چه غلطی بکنم؟!
همه منتظرن! چرا همتون لالمونی گرفتین!
نوشت: بگو عقلانی بحث کنه!
به استادم نوشتم: میدونم جوابش چیه اما باشه.. مینویسم... تبعاتش با خودت!
برای اون دختر نوشتم: ول قرآن و تورات و انجیل کن! اگر میتونی عقلانی بحث کن!
اون خانمه فورا... ینی دو سه ثانیه بعدش... متنی ارسال کرد که مشخص بود که از قبل نوشته بود و آماده کرده بود که بگه!
نوشت: «آخیش... خیالم راحت کردی... اگر منظورت از عقلی اینه که از نظر علم تجربی بحث کنیم، باید بگم که علت همه این پدیده ها سالهاست که کشف شده... مثلا علت زلزله، حرکت طبیعی صفحات و لایه های میانی و درون زمینی است و علت سیل هم، به افزایش باران و قطرات تشکیل شده از تغییرات وضع ابرها و بارهای الکتریسته موجود و این حرف هاست.... بعلاوه هزار تا دلیل دیگه! خب حالا که چی؟ چه ربطی به خدا و وجود نداشتنش و بد مدیریتیش داره؟! همه اینا دارن کار خودشونو میکنن و سیل و زلزله هم زندگی خودش داره!»
گفتم: این وسط، کو خدا؟!
نوشت: ببخشید فکر کردم خدا هست... نمیدونستم ابر و سیل و زلزله و اینا کلا جزو تشکیلات خودگردان هستن و خیلی شادمان، هروقت دوس داشتن میان و هر وقت دوس نداشتن نمیان! دیگه این حرفو نزن که فکر نکنم تحصیلات فلسفی و اینا را که گفتی خالی بندی بوده و ده تا دلیل فلسفی شب دوم و سوم هم به همین زودی یادت رفته!
فقط براش نوشتم پس چیه که امامان شما ....
فورا نوشت: لطفا از امامان ما حرفی نزن که خودت شب اول خرابش کردی و رفت! خودت قرار گذاشتی که از حدیث و قرآن حرفی نزنیم... وگرنه اگر بخوام از امامانمون دلایل سوانح طبیعی و سیل و زلزله و عذاب و این حرفا را بیان کنم، همه تون کف میکنین! حالا هم دیر نشده... رخصت بده تا از امامانمون چیزایی بگم که اساتیدت هیچوقت نذاشتن به گوش تو و بچه های کلاستون برسه!
هیچی دیگه...
داشتیم بیچاره میشدیم که اتفاق خاصی افتاد... وقتی اوضاع به اینجا کشید و منم دیگه ندونستم چی بگم، همه اساتیدمون ریختند وسط و قیامتی شد که نگو...
ادامه دارد...
@ayeha313