🍃🌷 هفتم آذرماه ، سالگرد شهادت مظلومانه سردار سرافراز اسلام، دانشمند بزرگ هسته ای کشور، پیشتاز در تولید علم و قدرت دفاعی ، شهید حاج محسن فخری زاده گرامی باد.
🍃🌺 هدیه به روح مطهر این عابد زاهد و دانشمند مومنِ متعهد ، فاتحة مع الصلوات.
🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم وَ أَهْلِكْ عَدُوَّهُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الإِْنْسِ مِنَ الأَْوَّلِينَ وَ اﻵْخِرِينَ 🌿
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
🍃🌷 هفتم آذرماه ، سالگرد شهادت مظلومانه سردار سرافراز اسلام، دانشمند بزرگ هسته ای کشور، پیشتاز در تو
♦️انتقام شهید فخریزاده چگونه گرفته شد؟
🔹برای انتقام دانشمند شهید محسن فخری زاده (دانشمند هستهای دفاعی ایران) آوی هار ایون پدر و مغز متفکر موشکی و فضایی رژیم صهیونیستی به هلاکت رسید. این دانشمند اسرائیلی در یک هتل هدف قرار گرفت و برای رژیم اسرائیل غافلگیرانه و گران تمام شد. وی مجروح شده بود و بعد از چند روز کشته شد.
📌بخشی از سوابق وی به این شرح است:
🔹دانشمند صنعت موشکی رژیم صهیونیستی
🔹رئیس پروژه ماهواره ای
🔹رئیس آژانس فضایی اسرائیل
🔹رئیس سابق صنایع نظامی رافائل
🔰وی از طراحان اصلی سیستم گنبد آهنین بود و خرید سلاحهای پیشرفته و نوسازی ارتش اسرائیل از جمله اقدامات وی محسوب میشود. لازم به ذکر است، آوی هار ایون پدر سرلشکر یوو هار ایون مدیر عامل اجرایی شرکت دفاعی رافائل (که یکی از محصولاتش گنبد آهنین است)
@ayeha313
📌متن شایعه👇
🔴 فردی که بخشی از کمکهای مردمی برای لبنان و حزب الله را گرفت و فرار کرد ...
☎️فراجا برای دستگیری سارق شماره تلفن مشخص کرده
▪️بهگزارش دبیر اجرایی حوزه علمیه همدان، فردی روحانی که سالها در کسوت مدرس حوزه همدان بهکار اشتغال داشت و بارها جزو مدعوین جلسات مقام معظم رهبری در حسینیه ایشان بوده و حتی از رهبری چفیه یادگاری هم گرفته بود، بهعلت عدم خلوص نیت پس از جمع آوری کمکهای مردمی در همدان برای حزبالله لبنان، وسوسه بر وی غلبه کرده و مبلغ حدودی ۴ و نیم میلیارد تومان طلا، سکه و دلار را برداشته و اکنون متواری است
▪️وی عبدالحسین رافتی میرکازرونی نام دارد که چون از مدتی پیش برای حجت الاسلام شعبانی موثقی امام جمعه همدان متون سخنرانی جهت قرائت در نمازجمعه آماده میکرد، مورد اعتماد بود.
از این رو حجت الاسلام موثقی که مسئول جمع آوری کمکهای مردمی برای لبنان است، کلید دوم صندوق امانتها را بهوی سپرده بود. اما این اخوند نیمه شب ۲ آذر با سرقت آن بخش از کمکها، متواری شد
📌پاسخ به شایعه 👇
❌ این مطلب کذب محض است.
🔹از ادبیات متن کاملاً مشخص است که ساختگی بوده و با هدف دلسرد کردن مردم نسبت به پویش ایران همدل ساخته شده.
🔹صاحب این عکس، یک روحانی به نام رحیم حضرتی است
🔹عبدالحسین رأفتی میرکازرونی اگر سخنران بیت رهبری بوده، دست کم باید نام و تصویرش در اینترنت موجود باشد. اما به نظر میرسد که چنین شخصی اصلا وجود خارجی ندارد.
🔹رفتار معاندین خیلی عجیب است. وقتی دولت به مردم مظلوم فلسطین کمک کند، یک جور ایراد میگیرند. وقتی هم که مردم کمک میکنند، از سوز دلشان تلاش میکنند مردم را دلسرد کنند. کاش بخاطر دشمنی با جمهوری اسلامی، لااقل انسانیت را زیر پا نمیگذاشتید.
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 راهکار های رفتار مناسب با دختران نوجوان 🌟 6- جلوی سلایق متفاوت دخترتان را نگیرید: ⛔️ معمولاً دخ
📌 راهکار های رفتار مناسب با دختران نوجوان
7- فرزندتان را درک کنید: 🌷
بیشتر والدین میپرسند: "چطور با دخترم دوست باشم؟" یا " چطور با دخترم حرف بزنم؟" برای این کار توصیه میکنیم، ابتدا فرزندتان را درک کنید.
دختران نوجوان حس می کنند دیگران درکشان نمیکنند. اگر والدین به حرف آنها توجه کنند، باعث میشود باب مذاکره باز شود و نوجوان حس کند یک نفر هست که درکش کند. در این صورت فرزندتان بیشتر به شما اعتماد میکند و قوانین و تبعاتی که با مشورت دخترتان وضع کردهاید، ضمانت عمل بیشتری پیدا میکند.
@ayeha313
#سوال_کاربر
چرا اگر کسی عمل ناصوابی انجام دهد بر نسلش تأثیر می گذارد و تا هفت نسل بعد از او باید تاوان گناه او را بپردازند؟ آیا این بی عدالتی نیست؟!
✅ پاسخ
در این خصوص باید به چند نکته توجه بفرمایید:
۱) تنها یک روایت در این خصوص یافت شد که از امام رضا(علیه السلام) نقل شده که چنین فرموده اند:
«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ إِذَا أُطِعْتُ رَضِيتُ وَ إِذَا رَضِيتُ بَارَكْتُ وَ لَيْسَ لِبَرَكَتِي نِهَايَةٌ وَ إِذَا عُصِيتُ غَضِبْتُ وَ إِذَا غَضِبْتُ لَعَنْتُ وَ لَعْنَتِي تَبْلُغُ السَّابِعَ مِنَ الْوَرَى»؛ خداوند عزوجل به یکی از انبیا وحی فرمود که هرگاه اطاعت شوم راضی میشوم، و هرگاه راضی شوم برکت دهم، برکتی که حد و مرزی ندارد، و هرگاه معصیت شوم غضب میکنم، و هر گاه غضب کنم لعنت می کنم، و لعنت من تا هفت نسل را شامل خواهد شد.(كافي ، ج۲، ص۲۷۵)
▫️روایت مذکور به خاطر وجود محمد صالح الجوانیه در سلسله سند آن که شخصی مجهول است، ضعیف به شمار میرود، بنابراین به صرف یک روایت با سند ضعیف نمیشود چنین مطلبی را با قاطعیت پذیرفت.
۲) قرآن کریم در آیات متعددی می فرماید: «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»؛ هيچ گنهكارى گناه ديگرى را متحمّل نمى شود(اسراء:15/17) بنابراین حتی با چشم پوشی از سند روایت فوق نمیتوان پذیرفت که خداوند تا هفت نسل بعد از انسان گنهکار را بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشند مجازات کند، چرا که با نص قرآن در تعارض است.
۳) طبق نکته دوم حتی اگر این تأثیرگذاری در نسل انسان گنهکار را بپذیریم باید این را هم بپذیریم که این تأثیرگذاری از باب مجازات نیست، مثل این که مثلا کسی را که قتلی انجام داده است اعدام میکنند، خب اثرات این اعدام هم دامن او را می گیرد و هم دامن خانواده اش را، اما هرگز هدف قاضی مجازات خانواده اش نیست، تأثیرگذاری این اعدام بر خانواده قاتل از باب مجازات ایشان نیست، بلکه از باب تأثیرگذاری تکوینی است.
✍️آنچه این برداشت را تقویت می کند این است که در بخش ابتدایی روایت خداوند می فرماید برکات من شامل حال نسل انسان نیکوکار میشود، نه پاداش من؛ بنابراین در آثار معصیت هم سخن از عذاب نیست، بلکه منظور از باقی ماندن آثار گناه در نسل، سختی ها و عدم برکت است، نه مجازات!
🔸به عبارت دیگر گناه دو تأثیر دارد، یک تأثیر تکلیفی و یک تأثیر تکوینی؛ مثلا کسی که مشورب میخورد اثر تکوینی اش این است که مست می شود و چه بسا به صورت ژنتیکی آثار سوء آن بر نسل او تأثیر بگذارد، اما اثر تکلیفی اش این است که شلاق خورده و مجازات میشود؛ گناهان دیگر هم دو تأثیر دارند، یک اثر تکلیفی است که فقط دامن خود گنهکار را می گیرد، و یک تأثیر تکوینی است که دامن نسل پس از او را هم می گیرد.
۴) اگرچه گناه تأثیر تکوینی داشته و ممکن است دامن نسل بعد را بگیرد، اما بخش ابتدایی روایت فرموده که هر کسی از خداوند اطاعت کند مشمول لطف خداوند و برکات او خواهد شد، پس انسان با اختیاری که دارد می تواند با رفتار نیک این آثار منفی را از خود دور کرده و برکات الهی را جانشین آن بسازد، همانطور که کسی که مستعد دیابت است میتواند با تحرّک و تغذیه بر این عامل ژنتیکی غلبه کند، در امور معنوی هم همینطور است، فقط کمی تلاش بیشتر می خواهد و البته طبیعتا مزد چنین کسی هم بیشتر است همانطور که پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرمایند: « أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»؛ برترین اعمال، دشوارترین آنهاست.(بحارالانوار، ج67، ص191)
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
علوی اومد پشت خطم... گفتم: «حاجی لطفا واسه قتل امین، درخواست بازپرس ویژه و تشکیل پرونده مجزا بده!»
#حجره_پریا
قسمت23
از بچه های شبکه خواستم که شماره تلفن اون خونه را پیدا کنند... طولی نکشید که شماره تلفنشون را برام ارسال کردند... فقط مونده بود خانمم بیاد و توجیهش کنم... عکس العمل خانمم با دو تا بچه کوچیک خیلی برام مهم بود... حتی اگر قبول نمیکرد و زیر بار نمیرفت، حق داشت و نمیتونستم سرزنش کنم... چون بالاخره مادر هست و حساب مادر و فرزندانش با حساب یه آدم بی کله ی مامور درب و داغون و خسته ای مثل من خیلی فرق میکنه!
نشستم فکر کردم که الان که اومد چی بگم؟ اگر راضی شد و رفتیم خونه پریا و اینا اونجا چی بگم؟ چطور حرف بزنم که مردم نترسن؟ و یا چطور حرف بزنم که جوگیر نشن و کار را خراب نکنند؟
هر چی فکر کردم ذهنم به جای خاصی خط نداد... تصمیم گرفتم واگذار کنم به خدا و حضرت معصومه... بالاخره حضرت معصومه، حواسش به دختراش هست و از منم بهتر کارش را بلده!
خانمم نزدیک قم بود...
دقت کنید... خانما خیلی باهوشن... در عین حال، چون از لطافت و صداقت بالایی هم برخوردارند، میفهمند که کجا داریم تملق میکنیم؟ و کجا حقیقتا از دل و قلبمون حرف میزنیم؟ پس پیشنهاد میکنم هیچوقت در برابر همسرتون، معلق بازی در نیارین... براش شعر و لطیفه و اینا بفرستین اما دقیقا مطلبی بفرستین که بهش اعتقاد دارین و دوسش دارین دوس دارین اون باور کنه!
منم همین کارو کردم... نه به خاطر اینکه قرار بود بفرستمش رو میدون مین! دقیق تر بگم... نه به خاطر تملق... بلکه به خاطر اینکه «هیچ مرد سالم و خداترسی نیست که در فشارهای طاقت فرسای زندگیش با خانمش دو سه تا کلمه حرف بزنه و خانمش هم اهل شعور و محبت باشه اما اون مرد، آروم نشه!» به این میگن «گفتار درمانی!» ینی با کلمات و احساسی که در پس جملات ساده یک بانو هست، کوه مشکلات و غم های یک مرد به پنبه تبدیل بشه و تحملش فوق العاده ساده تر بشه.
براش نوشتم: «پدیدار از تو آمد صبح عالم .... خوشا عالم، خوشا صبح و خوشا من»
همون کلمه ای نوشت که مخصوص خودمه... همون که وقتی وسط درگیری هم برام میفرستاد، کار خوشو میکرد... فقط یه کلمه نوشت: «دیوانه!»
منم از خدا خواسته، یه شعری تو آستین داشتم که مدت ها براش نخونده بودم... اصلا گذاشته بودم سر بزنگاه بفرستم... از خودم نیست ... اما براش نوشتم:
«اصلاً قبول حرف شما، من روانیام
من رعد و برق و زلزلهام؛ ناگهانیام
این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز
داغ شماست خیمه زده بر جوانیام
رودم؛ اگر چه بیتو به دریا نمیرسم
کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانیام»
نوشت: «بعله... ماشالله چقدر هم شما استخونی هستی!!»
نوشتم: «من کز شکوه روسریات کم نمیکنم
من، این من غبار؛ چــــرا میتکانیام؟
بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز
این سر که سرشکستۀ نامهربانیام
کوتاه شد سی و سه پل و دو پله اش شکست
از بعد رفتنت گل ابروکمـــــــــــــــــانیام
«شاعر شنیدنی است» ولی دست روزگار (و ماموریت های داخلی و خارجی و شغل پر استرس و این چیزا)
نگذاشت این کـــه بشنویام یا بخــوانیام»
نوشت: «خب حالا امرتونو بفرمایید حضرت آقا؟!»
منم واقعا همون لحظه دلم صبحونه درست و درمون و یه بستنی زعفرونی میخواست...
نوشتم: «این بیت آخر است، هوا گرم شد؛ بخند
من دوستدار (اولا یه دست کله پاچه کامل... مخصوصا با مغز و بناگوش اضافه... و یه استکان چایی با مایه آب لیموی طرفای خودمون و) بستنی زعفــــــــرانیام»
اینا را از عمد نوشتم... قصدم صفحه پر کردن و این چیزا نیست... چون نه وقت مطول گویی دارم و نه انگیزش... اینا را نوشتم... که کسی فکر نکنه زن و مرد، آدم آهنی هستن و زن یه مامور امنیتی، تا رسید باید بگه چشم و بپره وسط گود و بگه یا علی! نه... بالاخره باید دل زن را به دست آورد... تا اون هم دلتو به دست بیاره!
موقعیت 11 را سپردم به علوی... پاشد اومد خاک فرج و یکی دو ساعتی جای من ایستاد...
خانمم و بچه هام رسیدند قم... اول بردمشون یه زیارت کوتاه... در حد یک ربع... بعدش هم رفتیم کله پاچه ... دیگه کم کم داشت کله پاچش تموم میشد که رسیدیم و خودمون واسش تمومش کردیم... فقط میتونم بگم جای شما خالی... من معمولا آخر سفره، وقتی جوری غذا خوردم که دارم میترکم... دست خودم نیستا... اما آخرش میگم: «خدا این قلیل توسلات را به کرمش از همه ما قبول کنه ان شاءالله!» بچه هامم با خنده میگن: «ایشالله!»
دیگه وقتش بود... باید براش مطرح میکردم و بعدش برای پریا تماس میگرفتیم و کارو شروع میکردیم...
یه قبرستون هست اونطرف پل آهنچی... قبر کربلایی کاظم و سید جواد ذاکر و کلی آدمای مشتی اونجاست... منم ته دلم سید جواد را دوسش داشتم و دارم... زن و بچه را بردم همونجا... فضای خیلی باحالیه... قدم میزدیم و فاتحه میخوندیم...
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت23 از بچه های شبکه خواستم که شماره تلفن اون خونه را پیدا کنند... طولی نکشید که شماره
خیلی خلوت بود اون موقع روز... تقریبا هیچکس نبود... یه درخت نزدیک قبر سید ذاکر هست... دو تا سنگ هم همونجاست... نشستیم همونجا... بچه ها واسه خودشون بازی میکردن و ما هم چند دقیقه ای باهم صحبت کردیم...
سر صحبتو باز کردم و گفتم:
«ببین عزیزدلم... هم داتنگت بودم که گفتم بیایی... و هم دوس دارم کمکم کنی که از یه مرحله حساس عبور کنیم... ببین! من میفهمم چقدر خسته ای و نیاز به استراحت داری و دیشب تو اتوبوس، کلی با دو تا بچه اذیت شدی و الان ممکنه حوصله نداشته باشی اما باید صحبت کنیم... میخوام کمکم کنی!»
گفت: «نترسونم... بگو... هستم...»
گفتم: «راستشو بخوای، هفت تا دختر طلبه باسواد پرشور و با استعداد که میتونستن مثل خیلی از دخترای دیگه بی تفاوت بشینن و حداکثر فکر و خیالشون، ست کردن رنگ روسری و مانتوشون باشه، توی فضای مجازی گرد و خاک کردن و شدن خار چشم تعداد قابل توجهی از کفار و آتئیست هایی که حتی از اون طرف مرزها هدایت میشدن! الان جونشون در خطر هستن و با اطلاعاتی که ما داریم، حتی احتمال حمله تروریستی وجود داره!»
گفت: «محمد! یه چیزی بپرسم رک و راست جوابم میدی؟»
گفتم: «حتما!»
گفت: «کسی هم شهید شده؟!»
انتظار این سوالو نداشتم... ینی هر سوالی به ذهنم اومد جز همین سوال! با دل خون و غصه گفتم: «چطور مگه؟!»
گفت: «خواهش میکنم جوابمو بده!»
گفتم: «آره متاسفانه... همین دیشب... اسمش امین بود...»
گفت: «زن و بچه هم داشت؟»
فقط اون لحظه یه آه از دلم اومد بیرون و گفتم: «آره... سه تا بچه قد و نیم قد!»
رفت تو خودش... نفس عمیقی کشید و به قبر سید ذاکر و رسول ترک نگاهش دوخت و گفت: «خب! میگفتی!»
گفتم: «آره... خلاصه میخوام تو بری اونجا و مدیریت کنی ... میخوام بشن دخترای خودت... هرچند سن و سالشون خیلی از تو کمتر نیست... میخوام رفت و آمد منم به اونجا راحت تر بشه تا هم اونا اذیت نشن و هم بشه از توی خونه خودشون، شرایط را کنترل کرد.»
دیگه چیزی نگفتم... و فقط نگاش میکردم... یه نگاه به قبر سید ذاکر ... یه نگاه به قبر رسول ترک... یه نگاه به دخترمون که داشت تپل تپل میدوید... یه نگاه به پسرمون که داشت سوادش را امتحان میکرد و روی قبرها به زور میخوند ... آخرش هم... یه نگاهی کرد به گنبد حضرت معصومه...
به خدا اگر میگفت نه! اصلا اصرار نمیکردم و واسشون یه هتل میگرفتم که تا وقتی قم هستن، خوش بگذرون و زیارت برن و برگردن!
اما ... بعد از چند ثانیه که نگاهش به بچه هاش و گنبد حضرت معصومه قفل شده بود... و فقط خدا میدونه تو دلش چه خبر بود و داشت به خدا و حضرت معصومه چی میگفت، نگام کرد و لب باز کرد و گفت: «باشه... هستم... مشکلی نیست... همین الان بریم اونجا؟»
🌱آیه های زندگی🌱
خیلی خلوت بود اون موقع روز... تقریبا هیچکس نبود... یه درخت نزدیک قبر سید ذاکر هست... دو تا سنگ هم هم
تا جواب «بله» را از خانمم گرفتم، گوشیو برداشتم و زنگ زدم خونه پریا و اینا... چون خیلی فرصتمون محدود بود و همین حالاش هم از برنامه هامون و اقدامات امنیتی پیشگیرانمون عقب بودیم.
الحمدلله خط ها درست شده بود و گرفت...گوشیو گذاشتم رو حالت آیفون... وقتی گوسیو برداشت گفتم: «سلام علیکم. احوال شما؟ جسارتا با سرکار خانم شفق کار داشتم!»
خانمی که پشت تلفن بود گفت: «علیکم السلام. خواهش میکنم. حضرتعالی؟!»
گفتم: «محمد .......... هستم. قرار بود خدمت برسیم برای پاره ای توضیحات. تشریف دارن؟!»
گفت: «بله. میتونید تشریف بیارید. جسارتا با خانمتون هستید؟!»
گفتم: «بله. ایشون هم تشریف دارند. پس شما در جریان دیدار امروز بودید!»
گفت: «بله. هماهنگ کرده بودند. ان شاءالله چه ساعتی منتظرتون باشیم؟!»
گفتم: «ما همین حالا هم میتونیم خدمت برسیم. البته اگر برای شما مشکلی نداشته باشه!»
گفت: «بزرگوارید. نه. مشکلی نیست. منتظرتون هستیم.»
بعدش فهمیدم که کسی که باهام اون لحظه پشت تلفن حرف زد، «پریا خانوم» قصه مون بود! یه لحظه ذهنم گفت که احتمالا خودش باشه. چون اسم هماهنگی و اینا را آورد.
خلاصه...
حرکت کردیم و زن و بچه ها را برداشتیم و رفتیم خاک فرج. برام جالب بو.د که خانمم و بچه ها خیلی طبیعی و معمولی برخورد داشتند! ینی اصلا خانمم حرفی یا سکوت قابل تاملی یا خلاصه چیزی که دلالت بر مشغولیت ذهن و این چیزا باشه نداشت و انگار نه انگار!
جلوی خونه پریا و اینا... وقتی میخواستیم پیاده شیم، چند لحظه ای تو ماشین موندیم. به خانمم گفتم: «خانمی! یه سوالی دارم که مییخوام تا قبل از اینکه وارد این بازی بشی، برام روشن کنی!»
گفت: «جانم!»
گفتم: «هیچوقت یادم نمیره... وقتی میخواستم برم ماموریت «فتنه» و چند ماه تهران بودم، اولش یادته چه بلایی سرم آوردی و چه لیچارها بود که بارم کردی؟! یا مثلا همین ماموریت کردستان و یا مثلا همین ماموریت خمینی شهر و خلاصه چند تای دیگه... حسابی اولش یا وقتی برات تماس میگرفتم، از خجالتم درمیومدی ... طوری که فقط خدا خدا میکردم که اون لحظه هایی که تو داری من و سازمان و امنیت ملی و اینا را مورد عنایت قرار میدی، توسط همکارام شنود نشه و پدرمو در نیارن! سوالم اینه: چی شده که الان، یهویی... خیلی ریلکس و راحت داری میری تو کندوی زنبور و وارد یه عملیات میشی و نقش پوشش بازی میکنی و هیچی نمیگی؟! واسم سواله که اگر اینقدر از کار و حرفم بدت میاد، پس چرا الان اینجایی؟!»
خانمم یه نفس عمیقی کشید و یه نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: «میگم هنوز خانما را نشناختی نگو نه! خیلی به هوش و ذکاوت خدادادیت نناز! تو هر چی هم باشی و هر که هم بشی، بازم قادر نیستی ذات یک «زن» را بشناسی! خداشاهده اینو برای حال گیریت نمیگم. برای رو کم کنی نمیگم. این یک واقعیته که مردها هیچوقت نمیتونن یک زن را آنگونه که هست بشناسند.
تو به این نگاه نکن که تلوزیون و رسانه ها و ماهواره ها و اینا، مردها را یک آشپز قابل و یا یک خیاط ماهر نشون میدن! و یا جدیدا بعضی از آرایشگاه های فاسد زنانه در تهران دست مردهاست و یا مثلا مردها حتی دارن دکتر زنان و زایمان میشن و اینا... به اینا نگاه نکن! اینا همش توطئه است. توهم توطئه ندارما... اما اینقدر میفهمم که اینا همش توطئه است!
به این نگاه کن که همه شون این کارها را میکنن فقط به خاطر اینکه زن ها را درست نشناختند! و حتی دست هایی پشت پرده هست که قابلیت های زنان را حتی در مواردی که از اول خلقت مال جنس زن جماعت بوده، مصادره کنه و هر جور خودش (مرد) خواست ازش استفاده کنه! اینم از اینکه اصلا نذاشتن قابلیت های یک زن به گوش و چشم شما مردها بیاد!
اما محمد جان! اگر موقع ماموریت هات من حرفی میزنم و بد خلقی میکنم، چون نمیدونم بعدش زنده میبینمت یا نه؟ تو هر بار رفتی ماموریت و برگشتی، یا یه مدت چلاق بودی! یا یه مدت قلبت یکی در میون کار میکرد... یا خونی و مجروح میایی خونه! یا خلاصه یه بلایی سرت آوردن!
من اگر حرفی میزنم، به خاطر دلسرد کردن تو و تکلیفت نیست! به خاطر علاقه ای هست که بهت دارم. تو چرا فکر میکنی من از حرفه و شغلت بدم میاد؟ اصلا هم بدم نمیاد! مگه واجب تر از تامین امنیت ملت و مردم داریم؟ خب نه!
بد اخلاقی من، به خاطر اینه که هون لحظه دارم دیوونه میشم! داره سرم منفجر میشه که بین تکلیفت و بین بی صاحب شدن و بی پناه شدن من، باید یکی را انتخاب کنم! باید بین دلم و بین امنیت مردمی که تا نصف شبها تو پارتی و مجالس زهرماری شرکت میکنن و میرقصن، یکی را انتخاب کنم!
من اگر بمیرم، تو پامیشی میری یه زن دیگه میگری و خیلی هم بخواد بهت سخت بگذره، یک سال هست و حتی اگر نخوای، مجبورت میکنن که به خاطر بچه ها هم که شده، یه زن برداری بیاری تو خونه و بشه مامانشون! اما ما زن ها چی؟! اگر خدایی نکرده تو نباشی، من میشم یه زن بیوه و هزار تا کوفت و زهرماری که خودت بهتر از من میدونی
🌱آیه های زندگی🌱
تا جواب «بله» را از خانمم گرفتم، گوشیو برداشتم و زنگ زدم خونه پریا و اینا... چون خیلی فرصتمون محدود
! نباید شوهر کنم... چرا؟ بخاطر بچه ها. نباید یادت کنم! چرا؟ به خاطر بچه ها! نباید گریه کنم! چرا؟ بخاطر بچه ها.
حالا فهمیدی چقدر مهمی؟! فهمیدی چقدر تو زندگیم مهمی؟! فهمیدی حتی اگر دوستت هم نداشته باشم، اما چقدر تو زندگیم اثر داری و خوبه که هستی؟! حالا وقتی میگی دارم میرم ترکیه و میدونم که با یه مشت اسرائیلی از خدا بی خبر قراره گلاویز بشی، یا وقتی میگی دارم میرم تهران و میدونم که قراره با ......... در بیفتی، توقع داری مثل این دختر با حالا، واست شعار بدم و مقنعه چونه دار سر کنم و تکبیر و الله اکبر بگم؟!»
دهنم قفل شد... چی بهش باید میگفتم؟! فقط یه کمی با خنده گفتم: «پس چه بزرگواری میکنی که فحشم نمیدی! با این همه چیزایی که تو ذهنت میگذره! ای بزرگوار! ای از ما بهترون! ای فهمیده! ای زن انقلابی! راستی گفتی زن دوم... میخواستم بشینیم یه کم دربارش با هم ....»
نذاشت جملم تموم بشه... با چشمای گرد و یه کم عصبانیش گفت: «بسه! پاشو که دیگه داری چرت و پرت میگی! پاشو!»
پیاده شدیم... ساک و وسایل خانم و بچه ها برداشتم و رفتیم دم در خونه پریا. زنگ زدم. آیفون داشتن. وقتی خودمو معرفی کردم، درب باز نشد. بلکه خودشون اومدن و در را باز کردن! (این خودش نکته جالبی بود. وقتی کسی را هنوز خوب نشناختند، در را فوری باز نکردن!)
وقتی رفتیم داخل، یه خونه خیلی خیلی ساده و نسبتا قدیمی بود. شاید حداکثر هفتاد متر هم نبود. دو تا اتاق داشت و یه حیاط کوچیک و حمام و دسشویی.
شیش نفر خانم که با خانم خودم میشدن هفت نفر! هفت نفرشون کاملا محجبه با چادر مشکی و سنگین و رنگین اومدن نشستن. یگانه اون لحظه نبودش. اما بعد از یه ربع اومد. جو سنگین بود و تا حالا در جمع خانمهای به اون وزانت و وقار ننشسته بودم! حتی بعدش برای علوی میگفتم: والا ما صد بار در جمع و جلسه معاون وزیر و خود وزیر و کله گنده های مملکت بودیم و نشستیم و حرف زدیم. ولی هیچ جلسه ای به اندازه جلسه اول خونه پریا و اینا نبود! از بس سنگین بودند و وقار داشتند!
آدم نمیدونه اسم اینا را بذاره «زن»! یا اسم اون عروسکهای خیمه شب بازی کف خیابون؟!
ادامه دارد...
@ayeha313
خـدایـا🙏
در آخرین روز هـفته
تمنا دارم 🙏
تمـام گنـاهان
تمـام بدی ها
تمـام دشمنانی ها
تمـام حسادت ها
وتمـام چشم زخم ها را
از تمـام دوستانم دورکنی 🙏
آمیـــن ای فرمانروای حق و آشكار 🙏
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🍂از کجا بفهمیم آمادگی برای ا
#مجردانه
💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند
🍂از کجا بفهمیم آمادگی برای ازدواج داریم؟
🔹️قسمت چهاردهم
💥هر فردی زمانی که تصمیم به ازدواج میگیره، باید معیارهایی داشته باشه و سپس وارد زندگی مشترک بشه.
در ادامه برخی از این ویژگیها رو بررسی کردیم که میتونید به سوال از کجا بفهمیم آمادگی برای ازدواج داریم، پاسخ بدین.
💢قدرت پذیرش در رویارویی با مشکلات
🔸️لازمه که هر فردی توانایی مدیریت هیجانها و بیان احساسات رو با توجه به موقعیت و سنش داشته باشه تا در مقابله با بحرانها و چالشهای زندگی، توانایی تحمل قدرت پذیرش و تاب آوری رو داشته باشه. اگه مسئلهای قابل حل نبود، با انعطافپذیری، مسئله رو حل کنه و با پذیرش مسئله نشکنه.
💢شادکامی در زمان مجردی
🔸️شادی، یه خصیصه درونی هست که لازمه در دوران مجردی به اون دست پیدا کرده باشید؛ بدون نیاز به کسی، بدون فشار احساس تنهایی.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
🔴 دلیل گمنامی دانشمندان ایرانی چیست؟!/ چرا بعد از ترور شهید فخریزاده، صنعت دفاعی ایران متوقف نشد؟
👤 سردار فرحی، جانشین وزیر دفاع و همکار شهید فخریزاده
🔹 شهید فخری زاده اهل بروز و ظهور نبود و مایل بود که در سایه کار کند. مظلومیت و گمنامی وی نشأت گرفته از خلقیات وی بود.
🔸 طبیعت کارهای فناوری و علمی دفاعی مخفی بودن آن است.
✅ تمامی ساز و کارهایی که شهید فخریزاده آغاز کرده بود در جریان است و متوقف نشده است. او به فناوریهای قابل احصاء از مبادی هزاران ایده علمی باور داشت.
🔹 از زمان شهادت وی تا کنون، پروژههای تحقیقاتی رشد ٣ برابری، بودجه تحقیقاتی رشد ۶ برابری و به کارگیری نیروی جوان و متخصص رشد بیش از ١٠ درصد را نشان میدهد.
💢 دستاوردهای صنایع دفاعی ایران در حوزه کوانتوم، نانو، پرتو، لیزر، هوش مصنوعی، آیتی و... نشان دهنده اقدامات جهادگونه شهید فخریزاده در زمان حیات ایشان است.
@ayeha313
حضرت فاطمه(س) در کلام علمای اهل تسنن
محمد بن طلحه شافعی:
💠 دقت کن در آیه مباهله و ترتیب و عبارات آن، و اشاراتی که به علو مقام فاطمه دارد، و چگونه او وسط پیامبر(ص) و امام علی(ع) قرار گرفته است، تا مقام و منزلت او بیشتر روشن گردد.
توفیق ابوعلم:
💠 در عظمت شأن و رفعت مقام ارجمند او، همین بس که تنها دختر بزرگوار پیامبر(ص) و همسر گرامی امام علی ـ کرم الله وجهه ـ و مادر حسن و حسین است. زهرا، همان بانویی که چشم و دل میلیونها آدم به سوی اوست و نام گرامیاش بر زبان ایشان است. زهرا، آن شهاب نور افشان آسمان نبوت و اختر فروزان فلک رسالت و بالاخره، والاترین بانوی آفرینش است. اما همه این تعبیرات، جز بخشی اندک از دنیای فضیلت و شرافت او را آیینهداری نمیکند و جز مختصری از فضایل و مناقب او را نمایشگر نیست.
دکتر علی ابراهیم حسن:
💠 در زندگی فاطمه انواع عظمتها را میبینیم که این عظمتها را همچون بلقیس، از راه داشتن قصر و ثروت و زیبائی ظاهری به دست نیاورده، و همچون عایشه، شهرت خویش را از راه رهبری جنگجویان(در جنگ جمل) و رویارویی با مردان به چنگ نیاورده، بلکه از راه حکمت و بزرگی شخصی خود، عالم را از حکمت و عظمت پر نموده است، حکمتی که مرجعش کتب فلاسفه و علماء نیست. بزرگی که ریشهاش پادشاهی و ثروت نیست بلکه از درون جانش و کمالات نفسش ریشه میگیرد.
شنقیطی:
💠 همانا سروری فاطمه زهرا، از جانب دین اسلام امر واضح و روشنی است و بر کسی پوشیده نیست، زیرا وی پاره تن پیامبر است و آن چیزی که زهرا را آزار دهد، پیامبر را میآزارد و آنچه که زهرا را نارحت کند، پیامبر را ناراحت میکند.
حاکم نیشابوری:
💠حضرت فاطمه(س) برترین بانوی دو عالم است که دست خلقت آفریده است.
آلوسی:
💠 حضرت فاطمه(س) برترین زنان پیشین و پسین است.
عباس محمود، العقاد المصری:
💠 در هر دینی یک چهره از زن کامله وجود دارد که همه او را تقدیس میکنند. گویا او نشانه خداوند بین مردان و زنان است، در مسیحیت چهره مریم پاکدامن، و در اسلام لاجرم آن چهره کامله فاطمه بتول میباشد.
@ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰احکـ🔎ــام نهـــــ🤫ـــی از منـــ🤬ــــکر
❇️«امر به معروف و نهی از منکر»
⁉️آیا امر به معروف و نهی از منکر پدر و مادر واجب است؟🧐
🔻احکام تذکر دادن به افراد بزرگتر از خود در صورتی که احتمال دلخوری میرود، چگونه است؟🤔
#ستاد_ترویج_احکام
💠 #استاد_فلاح_زاده
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_احکام
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
صبحِ آخرین روز🕊️
شهید دکتر مجید شهریاری🕊🌷
تاریخ تولد: ۱۶ / ۹ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۸ / ۹ / ۱۳۸۹
محل تولد: زنجان
محل شهادت: تهران
رهبر انقلاب← شهید شهریاری بسیجی وار کار کرد،آن روزی که درها را بر روی ملت ایران خواستند ببندند که محصول این رادیو داروها به دست مردم نرسد.. اینها-شهید شهریاری- هم مشغول کار شدند،تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم ۲۰ درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطلاع دادند که ما لولهی سوخت و صفحهی سوخت را هم ساختیم.راوی← قصه ترور این شهید قهرمان «مجید شهریاری» در یک سریال "صبح آخرین روز" ساخته شده استهمسرشهید← صبحی با دکتر از منزل بیرون رفتیم به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت 10 صبح است و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه نباشدآقا مجید شروع به گوش کردنِ تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی کردحدود ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرونکمربند آقا مجید باز نمیشدراننده سریع پیاده شد من رفتم درِ سمت دکتر را باز کنم که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شدحرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردمخواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمی توانستم حرکت کنمو فقط میگفتم مجید من.از حرکت راننده که توی سر خودش میزدفهمیدم مجیدم شهید شده...»دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتیدر یک عملیات تروریستیدر ۸ آذر ماه ۸۹ به درجه رفیع شهادت نائل شد
شهید_دکتر_مجید_شهریاری🕊🌷
شادی_روح_پاکش_صلوات🌷
@ayeha313
#فرزندداری
چیزهایی که درباره نوجوانان و محتوای غیر اخلاقی باید بدونیم!
🔸همه بچهها به صورت تصادفی با محتواهای هرزهنگارانه مواجه میشن و برخی از اونا مکرراً به دنبالش میگردن، و معمولاً این اتفاق در سنینی پایینتر از چیزی که انتظار دارین رخ میده.این فکر رو که «برای بچه من پیش نمیاد» کنار بذارید!
1⃣ با بچههاتون درباره بغل کردن و احساسِ فوقالعادهای که به ما میده حرف بزنید،به اونا کمک کنید تا عاطفۀ انسانی رو امن، محبتآمیز و محافظت شده درک کنند. و به اونا بگید که روابط فیزیکی در بستر «هرزه نگاری» خلاف عواطف انسانی هست.
🔸هرزهنگاری تصویر درستی از رابطۀ جنسی و مشخصاً صمیمیت و محبت میان انسانها ارائه نمیده.
🔸هرزه نگاری تصویری به شدت نمایشی و حتی کاریکاتوری از رابطۀ جنسی ارائه میده، درست مثل کاری که فیلمهای سریع و خشمگین با رانندگی میکنه و اینکه تجربههای واقعی زندگی چه بسا خیلی متفاوت باشن.
🔸هرزه نگاری چیزیه که از فانتزیهای ذهنی آدمهای دیگه ساخته شده و از تخیلِ تو بیرون نیومده و بازتابِ زندگی جنسی واقعیِ قریب به اتفاق آدمها نیست و تصویر درستی از روابط جنسی سالم نمیده.
ادامه داره...
@ayeha313
گپی با خیّرین و نیکوکاران
1⃣ کمک رو محدود به دین، مذهب، نژاد، طایفه و کشور خاص نکنید. عدالت رو در توجه به روستاها رعایت کنید.گاهی همه امکانات رو به یک روستا میدین درحالیکه روستای همجوارش از کمترین امکانات برخوردار هست.
2⃣ موقع توزیع کالا و بسته غذایی، عکس نگیرید و اقلام غذایی رو به دست بچهها ندید. با این کار کمترین آسیبی که به بچهها میزنید اینه که از پدرش ناامید میشه و رزق و روزی رو از تلاش پدرش نمیبینه، احساس تنفر و حقارت میکنه و از بچگی عادت به گرفتن و تنبلی میکنه.
3⃣ کی گفته همینکه کودک فقیری رو دیدید باید چیزی بهش بدید؟ چرا فکر میکنید کمک تنها پوشاک و غذاست؟ کودک بدون کفش بزرگ میشه اما بدون عزت رشد نمیکنه.
ادامه داره...
@ayeha313
💢چرا امیرالمومنین(ع) بعد از هجوم به خانه حضرت زهرا (س) دست به شمشیر نبرد؟
چرا هنگام هجوم از همسر خود دفاع نکرد؟
پاسخ
✅ابن عبدالبر در کتاب الاستیعاب از زبان امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل میکند که فرمودند : قسم به خدای عالم، اگر ترس از ایجاد تفرقه و برگشتن کفر نداشتم، این حکومت را عوض میکردم
✅اميرمؤمنان عليه السلام در مرحله اول و زماني كه آن ها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واكنش نشان داد و با عمر برخورد كرد، او را بر زمين زد، با مشت به صورت و گردن او كوبيد؛ اما از آن جايي كه مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله صبر پيشه كرد. در حقيقت با اين كار مي خواست به آن ها بفهماند كه اگر مأمور به شكيبائي نبودم و فرمان خدا غير از اين بود، كسي جرأت نمي كرد كه اين فكر را حتي از مخيله اش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل هميشه تابع فرمان هاي الهي بوده است.
🔵سليم بن قيس هلالي كه از ياران مخلص اميرمؤمنان عليه السلام است، در اين باره مي نويسد:
عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شد!
حضرت زهرا عليها السّلام به طرف عمر آمد و فرياد زد: يا ابتاه، يا رسول اللَّه! عمر شمشير را در حالي كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوي فاطمه زد. آن حضرت ناله كرد: يا ابتاه! عمر تازيانه را بلند كرد و بر بازوي حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مي كنند»!
علي عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بيني و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد؛ ولي به ياد سخن پيامبر صلي الله عليه وآله و وصيتي كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اي پسر صُهاك! قسم به آنكه محمّد را به پيامبري مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهي و عهدي كه پيامبر با من بسته است، نبود، مي دانستي كه تو نمي تواني به خانه من داخل شوي»
📚الهلالي، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، ص568،
@ayeha313
سئوال : چرا حزب الله لبنان به موشک های ضد هواپیما مجهز نشده است؟
✅اینکه تسلیحات حزبالله در چه حد و کیفیتی است، مربوط به مسئولان و فرماندهان حزب الله می باشد.
اما در جواب این سؤال می توان گفت که موشک های ضد هواپیما به وسیله رادار هدایت می شوند و عمدتاً نیاز به پایگاههای ثابت دارند و احتمال بمباران آن و نقص برنامه ریز پرتاب موشکی بسیار است و اصولاً سازوکار حزب الله بیشتر مبتنی بر جنگ های چریکی است، البته این بدان معنی نیست که حزبالله به موشکهای ضد هواپیما فکر نمی کند.
🔺 خاطر نشان می شود تعدادی بالگرد رژیم صهیونیستی در روزهای اول جنگ های زمینی نبردد ٣٣ روزه توسط موشکهای دوش پرتاب حزب الله سرنگون شدند که باعث گردید استفاده از بالگرد توسط رژیم صهیونیستی در لبنان غیر ممکن شود.
@ayeha313