💠 عدالت امام جماعت
💬 سؤال:
اگر کسی امام جماعتى را مىشناسد و مىداند که او شخصى بزرگوار و عادل است، ولى یکى دو مورد از او غیبتى سر زده، آیا این کار باعث سقوط عدالت او مىشود؟
✅ پاسخ:
🔹 آیتالله خامنهای:
تا برای شما احراز نشود که عمل آن امام جماعت که شما آن را غیبت میدانید، با علم و اختیار و بدون مجوّز شرعی بوده، مجاز نیستید که حکم به فسق امام جماعت نمایید.
🔹 آیتالله مکارم شیرازی:
باید این موارد استثنایى را توجیه کرد، شاید او معتقد بوده که در موارد فوق، فردِ غیبت شده جایز الغیبة بوده، هر چند در اعتقاد خود خطا کرده باشد.
📚پینوشت:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله خامنهای و آیت الله مکارم شیرازی
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
راهنمای برگزاری یک هیئت خانگی برای بچهها
چطور فاطمیه امسال رو با بچهها عزاداری کنیم؟
بخش اول/
▪️هیئت کوچک خونگی که خود بچهها برگزار کنندهاش هستن و مسئولیت صفر تا صدش با اوناست. پیشنهادهای ما برای راهاندازی این هیئت:
برای هیئتتون اسم انتخاب کنید
🏴 بچهها هیئتها رو با اسمشون میشناسن و انتخاب اسم رو دوست دارن، اسم داشتن هیئت خونگی شما به مراسمتون هویت میده و اونو برای بچهها جدیتر میکنه. حتی میشه سالهای بعد هم با همین اسم مراسم برگزار کنن. با این اسم گروه مجازی بزنن و در سالها ی بعد از دوستانشون هم دعوت کنن تا به هیئتشون بیان. پس با همکاری بچهها برای هیئتتون اسم انتخاب کنید.
برای هیئت پرچم درست کنید
🏴 روی یک پارچه و یا یک کاغذ مشکی اسم هیئتی رو که انتخاب کردین ثبت کنین و سر در خونه بزنین.
خونه رو سیاهپوش کنید
🏴 با هرچی که تو خونه در دسترسه، مثل چادر و روسریهای مشکی خونه رو سیاهپوش کنید.
@ayeha313
📌متن پرسش
سلام یک سوال چرا شما مذهبیها کلاً دین و سیاست رو با هم قاطی میکنید؟
سیاستی که هیچ عدالتی داخلش برقرار نیست.
📌پاسخ
دین و سیاست کاملا درهم تنیده هستند و اینگونه نیست که قشر مذهبی دین و سیاست را مخلوط کنند.
🔶️ بخش اعظم دین اسلام، آیات و روایات (حدود چهار پنجم) سیاسی اجتماعی است. اگر ما سیاست را از دین جدا کنیم یعنی عملا بخش بزرگی از دین را نادیده گرفته و کنار گذاشتهایم.
اگر دین به سیاست و حکومت کار نداشته باشد احکام قضایی اسلام مثل حدود و دیات و ... را چه کسی باید اجرا کند؟
احکام نظامی و جهادی اسلام را چه کسی باید عمل کند؟
احکام سیاسی و حکومتی و اجتماعی اسلام چه میشود؟
🔶️ گاهی تعریف ما از دین نادرست است و گمان میکنیم دین فقط نماز و روزه و چند دستور اخلاقی است. یعنی نمیدانیم دین روش و سبک زندگی است که شامل عقاید و اخلاق و احکام سیاسی اجتماعی قضایی نظامی و ... است.
🔶️ اما اینکه شاید عدالت به طور کامل برقرار نشود؛ این اشکال به دین برنمیگردد بلکه به مجریان و مسئولین امر برمیگردد. هر چه افرادی باتقوا و کاردان در رأس امور قرار بگیرند شاهد عدالت بیشتری خواهیم بود.
@ayeha313
آیت الله مدرّس اولین کسی بود که تدریس نهج البلاغه را در حوزه های علمیه رسمی کرد و نخستین مجتهدی بود که این کتاب را جزو متون درسی طلاب قرار داد.
شخصیت هایی چون حاج میرزا علی آقا شیرازی، استاد شهید مطهری و آیت الله بروجردی نهج البلاغه را نزد شهید مدرّس آموختند.
۱۰ آذر _ سالروز شهادت آیت الله سید حسن مدرس به دست رضا شاه
@ayeha313
#ترفندهای_خانهداری
چطور از کپک زدن مواد غذایی جلوگیری کنیم؟
🔸جلوگیری از تشکیل کپک میتونه کمک زیادی به حفظ منابع غذایی و کاهش زبالهها کنه.
🔸این کار با نگهداری میوهها و سبزیجات در کیسههای پلاستیکی جداگانه در کشوهای مخصوص مواد غذایی امکانپذیر..
🔸برای جلوگیری از قرار گرفتن غذا در معرض اسپورهای کپک موجود در هوا موقع سرو، روی اونو بپوشونید.
🔸میتونید از پلاستیک برای پوشوندن غذاهایی که میخواید مرطوب بمونن استفاده کنید، تا کپک نزه.
🔸فراموش نکنید که همیشه محتوی قوطیهای باز غذاهای فاسدشدنی رو تو ظروف تمیز بریزید و بلافاصله تو یخچال بذارید و هرگز مواد فاسدشدنی رو بیشتر از دو ساعت بیرون از یخچال نگه ندارید.
🔸یخچال و کشوی نون رو مرتباً تمیز کنید. همچنین، وقتی غذایی کپک زد، غذا رو دور بریزید تا باعث انتقال کپک به باقیموندههای غذایی نشه.
@ayeha313
آیا خوشبینی همیشه به نفع ماست؟
بخش اول/
🔸خوشبینی و تفکر مثبت امروزه شبیه یک ایدئولوژی آدمای زیادی رو به خودش جلب کرده. انبوهی از کتابها و مقالات روانشناسی پاپ در دسترسه که بدون آشکار کردن خطرات، بر خوشبینی و تفکر مثبت داشتن تأکید دارند.
🔸شعارهایی از این قبیل که «نیمۀ پر لیوان رو نگاه کن»؛ «همهچیز عالی است»؛ «مثبت فکر کن»؛ «تو میتونی به رویاهات جامه عمل بپوشونی فقط کافیه هرروز به اونا فکر کنی» و جملاتی ازایندست در شبکههای اجتماعی خیلی هست.
🔸اینها بهمرور سبکی از زندگی راه انداختهن که خوشبینی و تفکر مثبت رو بهعنوان کلید دستیابی به خوشبختی در زندگی معرفی میکنند.
🤔 البته یافتههای تحقیقاتی متعدد، بسیاری از مزایای داشتن چشمانداز خوشبینانه در زندگی رو آشکار کرده اما این تمام حقیقت نیست.
🤔مطالعات جدید نشون داده که «خوشبینی با ایجاد اعتمادبهنفس کاذب نهتنها در زندگی فرد هیچ تفاوتی ایجاد نمیکنه گاهی اوقات حتی میتونه برعکس باشه و به نتایج مخرب ختم بشه.»
🔸در قسمت دوم پیامدهای منفی خوشبینی رو میگیم
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
توالان کجایی؟» گفت: «در دالان خونه ایستادم... از بس صدای اون خانمه نزدیکه، حتی میترسم در را باز کنم
#حجره_پریا
قسمت26
ما نگران بودیم که یه وقت دختر مردم سکته نکنه... اما اون موقع، یگانه داشت دو تا غول بیابونی را سکته میداد! به صابر گفتم: «صابر لطفا هیچ عکس العملی به خرج نده! یه وقت به طرفش نگاه نکنیا!»
یگانه ساکت... منم ساکت... صابر بیچاره هم پا در هوا...
دلمو زدم به دریا و گفتم: «صابر برگرد به طرفش!»
صابر گفت: «مطمئنید؟!»
گفتم: «آره... برگرد...»
از دوربین بالای سر صابر داشتم میدیدم... صابر برگشت... اما با کمال تعجب... دیدیم اصلا یگانه پشت سر صابر نیست... یا به عبارتی، اصلا صابر را ندیده بود... یگانه نشسته بود توی دم درب اتاقش ... پشت به صابر... داشت با گوشیش صحبت میکرد...
ینی نفس راحت کشیدیما... دو تامون نفس راحت کشیدیم... گفتم: «صابر بزن به چاک! زود باش پسر!»
صابر هم زد به چاک و خیلی آهسته و حرفه ای، از درب اون خونه اومد بیرون!
یه کم به یگانه مشکوک شدم... شاید شما هم تا حالا دیگه به یگانه یه کم مشکوک شده باشین... رفتم خطش را چک کردم... حکم چک و شنود داشتیم... وقتی کانکت شدم، دیدم همون حاج آقایی پشت خط هست که توی همایش با یگانه بود... همونی که یگانه بهش میگفت داداش اما کاشف به عمل اومد که داداشش نیست!
بذارین یه تیکه از صحبت اونا را براتون بگم... اون آقا داشت میگفت: «تو اشتباه کردی که بازم پا گذاشتی تو زندگیم ... خانمم فهمیده و میگه چرا اون بهت پیام میده! خب راس میگه بنده خدا... چقدر بهت گفتم عاقل باش و توی تخیلات و هپروت زندگی نکن...»
یگانه با حالت استیصال و درماندگی گفت: «اما من بدون تو هیچی نیستم... نمیتونم بدون تو زندگی کنم...»
اون آقا جوابش داد: «ولی تو داری زندگی منم خراب میکنی! تو که بچه نیستی... باید بفهمی چقدر کارت اشتباهه... من که در حقت بدی نکردم... اشتباه من این بود که تحویلت گرفتم... اما نمیدونستم اینجوری میشه ... چرا یه کاری میکنی که آبرو و حیثیت من و خودت و خانواده هامون نابود بشه؟!»
یگانه شروع به گریه کرد... اصلا معلوم نبود که همون دختری هست که توی اون همایش، همه را از خواب بیدار کرد و کلی اعتماد به نفس داشت و پژوهشگر هست و این چیزا... اصلا بهش نمیخورد... گفت: «حق با تو هست... من دارم شورشو در میارم... خودمم میفهمم... اما تلاش میکنم روی خودم کار کنم... ببخشید تو هم توی دردسر انداختم... خداشاهده اصلا نمیدونستم اینجوری میشه... منو ببخش... اما من حالم خوب نیست... حتی امروز نتونستم با بقیه برم حرم... دل و دماغ هیچ کاری نداشتم... دوس داشتم با تو... ببخشید با شما صحبت کنم...»
اون آقا جوابش داد و گفت: «صحبت کردن با من، دردی از تو دوا نمیکنه! درد و احساس تنهایی یه دختر مجردی که داره سن و سالش میره بالا، با ارتباط با یه مرد زن دار برطرف نمیشه! اینو نمیگم که بخوام تو را از سر خودم باز کنم... خدا شاهده اینو دارم جدی میگم... یه کم هم به فکر من باش... نه اصلا... نمیخواد... تو لطف کن و اصلا به من فکر نکن... بابا دیگه چطوری بهت بگم؟ خسته شدم... بس کن دیگه!»
یگانه گفت: «فکر کن من یه مراجعه کننده هستم... راهنماییم کن... چیکار کنم که از سرم بیفتی؟! مگه من دیوونم که بخوام با موقعیت تو و آبروی خودم بازی کنم... بالاخره همه جا آبروی یه دختر خیلی حساسه... تا همین جاش هم شرمندت هستم... اما تو بگو چیکار کنم؟ با زندگی بدون تو چیکار کنم؟»
اون آقا جواب داد: «من، غیر از سخنرانیام و کتابام هستم... همه همینن.... تو از من توی ذهن خودت بت ساختی... دنیای علم و درس و بحث با دنیای واقعی ما آدما زمین تا آسمون فرق میکنه... من که باسواد تر از بقیه نیستم... به خدای احد و واحد نمیدونم راه حلش چیه... اما من کلا به همه میگم «ورزش» کنن و «تفریح» سالم و «دوست»ای خوب و اهداف «علم»ی بزرگ ... جوری که وقتشون را پر کنه ... اینا باعث میشه ذهن آدم به سمت چیزای دیگه نره... یا حداقل کمتر بره... من دیگه چیزی بلد نیستم... وگرنه بدون اینکه تو بگی، بهت میگفتم و خودم و خودتو خلاص میکردم...»
اینا و یه سری حرفای دیگه بین اون دو نفر گفته شد و بعدش زود قطع کردند. هیچ قضاوت و صحبتی در این مورد نمیکنم. چون خیلی واضحه و نیازی به آنالیز نداره. اما شنود این مکالمه تا حدی منو مطمئن کرد که یگانه از روی غرض و مرض نیس که با اونا حرم نرفته.بلکه مشکلات خودشو داشته.
بگذریم...
اونشب وقتی زمان تعویض شیفت بچه های موقعیت اونجا بود، به صابر هم گفتم بیا... من و صابر شیفت بودیم... خیلی با هم کار نکرده بودیم و فرصت خوبی بود که بشناسمش و ازش یه مصاحبه زیر پوستی برای ماموریت های احتمالی بعدی بگیرم.
حدودا دو ساعت بعد از نماز مغرب و عشا حرم بود که خانمم و بقیه خانما برگشتن خونه. من و صابر هر لحظه منتظر عکس العمل خانما از دیدن رد خون و اسم آتای نوشته شده بودیم...