eitaa logo
🌱آیه های زندگی🌱
326 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
531 ویدیو
16 فایل
#خانه داری #مهدویت #ازدواج #روانشناسی #مذهبی https://harfeto.timefriend.net/17180058032928 لینک ناشناس کانال آیه های زندگی👆👆👆نظرات،پیشنهادات وانتقادات خودتان را با ما میان بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 💬میشه در ثواب کارهای خیر و مستحبی مثل دعا، زیارت، صدقه و... که انجام میدیم، افراد زنده رو هم شریک کنیم؟ 📚 همه مراجع: بله میشه، انسان می تونه کارهای مستحبی یا واجب رو برای خودش انجام بده و ثوابش رو به دیگران چه مرده باشن و چه زنده هدیه کنه. ⭕️ نکته: هر چی تعداد افرادی که شریک می‌کنید بیشتر باشه، ثواب کار بیشتر میشه، اگر از بنده‌های ویژه خدا مثل انبیاء، اولیاء، صلحاء و شهدا باشه که دیگه نور علی نور. 📚سیستانی جامع، ج۱، م۲۱۴۱؛ رهبری و مکارم استفتائات؛ شبیری رساله، م ۱۵۴۳؛ استفتاء از پاسخ‌گویی جامعةالزهرا(س). 📚 @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ازدواج کرده اند؟ 🟢 پاسخ در مورد ازدواج کردن يا نکردن امام زمان(عليه السلام)،نمي توانيم بصورت قطعي و يقيني اظهار نظر کرد.لكن شواهدي هست كه وجود همسر و فرزندان را اثبات مي نمايد. 1-قواعد كلي 2-روايات 3-دعاها 1- قواعد كلي شريعت، محمدي ايجاب مي كند كه حضرت بقيه الله نيز مانند ديگر پيشوايان معصوم«عليهم السلام» تشكيل خانواده داده است، و از جد بزرگوارش حضرت محمّد مصطفي پيروي نموده. 🔹مرحوم محدث نوري« ره » مي فرمايد: چگونه ترك خواهد نمود چنين سنت عظيمه جدبزگوار خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در انجام آن شده. و نكوهشي كه در ترك آن شده است. سزوار ترين كس در انجام سنت پيامبر امام هر عصر است و تا كنون كسي ترك آن را از خصايص آن جناب نشمرده است. 2- روايات در رابطه با همسر و همسران حضرت بقيه الله تنها يك روايت است كه سرنخي به دست ميدهد و آن روايتي است كه، مرحوم كفعمي در كتاب شريف مصباح نقل كرده است. بر اساس اين روايت همسر حضرت از نسل عبدالعُزّي پسر عبدالمطلب مي باشد. در رابطه با اولاد آن حضرت رواياتي هست كه وجود آنها را به روشني اثبات مي كند و اين روايات ضمنا وجود همسر را اثبات مي كنند: الف- سيدبن طاووس در جمال الاسبوع مي فرمايد: روايتي با سندهاي متصل يافتم كه حضرت ولي عصر«‌عج» را اولاد بسياري هست. ب- مرحوم مجلسي «ره» نيز بابي را به خلفاء و اولاد حضرت مهدي اختصاص داده است. 🔹روايت بسياري دليل بروجود فرزند براي حضرت مهدي هستند الا يك روايت كه منافي و معارض با اين روايات است و آن روايت اين است، هر امامي بايد فرزند داشده باشد به جز حضرت مهدي كه فرزند ندارد، ولي علماء و برزگان شيعه مانند مرحوم محدث نوري و شيخ طوسي و مير محمد مير لوحي معاصر علامه مجلسي اين تنافي را رفع كردند، بدين بيان كه امام زمان مانند ساير ائمه پسر امام ندارد، نه آنكه اصلا پسر ندارد و بنابراين از مجموع احاديث استفاده مي شود كه، براي حضرت مهدي فرزندان بسياري هست كه همه از اولياء و صلحاء شرفا هستند ولي سمت امامت ندارند، چرا كه امام منحصر در دوازده نفر است. 3- دعاها، علاوه بر روايات و قواعد كلي برخي دعاها نيز از معصومين« عليهم السلام» صادر شده و يا از ناحيه مقدسه رسيده دلالت دارند بر اينكه براي حضرت اهل و عيالي و فرزنداني هست و در دعاها نامي از آنها برده نشده و در حق آنها دعا شده است. در اين دعا وجود همسر و فرزندان را براي حضرت اثبات مي كند و در اين مورد دعا بسيار است. 🔸واينكه آيا حضرت مهدي با فرزند و همسران خود ظهور مي كنند، چون ما بشريم و اطلاعات بشر محدود است اطلاعات و دليل قطعي و يقين محكم به آن تصريح نشده است. منابع جهت مطالعه: [1]. سيماي آفتاب، دكتر حبيب الله طاهری. [2]. تجسم اميد و نجات، عزيز الله حيدري. [3]. سيماي مصلح جهان، مراد فيضي. [4]. ارتباط معنوي با حضرت مهدي«عج »، حسين گنجي./ مرکز ملی پاسخ به سوالات دینی @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ شبهه تو یه نرم افزار دیدم قسمتی برای پرداخت وجوهات به مراجع داره مثلاً پول میدی خامنه‌ای برات ختم قرآن کند!! یا پول میدی مکارم برات مظالم بده واقعاً ملت را چی فرض کردید؟ واقعاً خنده داره! ✅ پاسخ برخی افراد وقتی بخواهند برای اموات خود خیراتی داشته باشند، به کسی (نوعا نیازمند) مالی پرداخت می‌کنند تا از طرف آنها قرآن را ختم و هدیه روح عزیزان خود کنند. این یک رسم مرسوم از قدیم بوده که شخص یک تیر و دو نشان می‌زند، هم به شخص معمولاً نیازمندی کمک کرده و هم برای عزیز خود خیراتی فرستاده که اتفاقا این خیرات هم دو جانبه محسوب می‌شود یعنی هم کمک انسانی شده و هم قرآن تلاوت شده. این را نیز باید دانست که ختم قرآن توسط خود شخص مرجع تقلید انجام نمی‌شود. دفتر مرجع تقلید واسطه است تا مبلغ دریافتی را به شخصی دهد تا آن شخص برای اموات پرداخت کننده‌ی وجه قرآن بخواند. رد مظالم هم همینطور ، یعنی اگر کسی مالی را از کسی تلف کرده و آن شخص (یعنی کسی که مالش تلف شده) قابل شناسایی نیست، بدهکار باید معادل آن را به فقرا بدهد که چون ممکن است خود شخص فقیری را نشناسد، آن را به دفتر مرجع تقلید میدهد تا در راه تعیین شده یعنی فقرا مصرف کنند. کجای این کار اشکال دارد؟ مخصوصاً اونایی که تا هرچی میشه میگن چرا به فقرا کمک نمیشه، اینا چرا ناراحت میشن؟ @ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
📌 چگونه با نوجوانان سرکش و ناسازگار رفتار کنیم؟ 2. بهترین راه تشویق کودک یا نوجوان آن است که وقتی
📌 چگونه با نوجوانان سرکش و ناسازگار رفتار کنیم؟ 3. با تشویق کودک یا نوجوان او احساس وابستگی می‌کند 🤝 و انگیزهٔ بدرفتاری او از بین می‌رود. به‌جای اهمیت دادن به اشتباهات ⛔️ نوجوان رفتارهای مثبت او را تشویق کنید. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام کتاب: نویسنده: مترجم: سید حبیب گوهری راد موضوع: رمان
🌱آیه های زندگی🌱
#معرفی_کتاب نام کتاب: #توقف_در_مرگ نویسنده: #ژوزه_ساراماگو مترجم: سید حبیب گوهری راد موضوع: رمان
📚 رمان که فضای آخرالزمانی آن، بی‌مکانی و بی‌زمانی آن و بی‌معنا بودن اعتبار اسم‌گذاری‌ها و هویت‌بخشی‌های مرسوم در آن نشانگر ادامه فضای در ذهن نویسنده است، به حوادثی می‌پردازد که در یک کشور پادشاهی مشروطه در اثر توقف و سپس از سرگیری مرگ روی می‌دهد. @ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱آیه های زندگی🌱
یه چیزیو خیلی رک بگم: 👈🏾 داعش و گروه های تکفیری اعلام کرده بودند که «هر کی هر جا ترکید، ما هستیم!» خ
قسمت 34 میبینید بچه های مردم در چه شرایطی گیر کرده بودند و و راه پس و پیش نداشتند؟! راه پس و پیش چیه؟! حتی صابر و پریا نمیتونستن تکون بخورن! چه برسه به عطسه شدید و خارش پشت کمر و صد تا مسئله دیگه! بیسیم زدم... از بچه های قرارگاه فرماندهی قم گرفته تا ملکوت 22 ... متخصص ترین بچه های چک و خنثی را درخواست دادم که فی الفور بیان و دست به کار بشن! هر لحظه امکان فاجعه وجود داشت... فاجعه ای که اگر رخ میداد، تا مدت ها قابل جمع کردن نبود! چهار نفر متخصص چک و خنثی و ملکوت 22 و من و دو نفر پزشک و پرستار خودمون... بقیه را راهی کردیم که از اون خونه برن... ملکوت 22 تا اومد، شروع کرد با هاجر حرف زد... هاجر به زور حرف میزد... به هاجر گفت: «به خودتون فشار نیارید... استراحت کنید... فقط یه سوال دارم... میتونید تمرکز کنید و جوابمو بدید؟!» هاجر سرش را تکون داد و به آرومی گفت: «بفرمایید!» ملکوت 22 گفت: «ببینید دخترم! من فقط میخوام بدونم شما از وضعیت پسری به نام عطا اطلاع دارید یا نه؟!» هاجر سکوت کرد... چشماشو بست... لب پایینش را یه گاز گرفت... ملکوت گفت: «اگر الان نمیتونید جواب بدید یا نمیخواید چیزی بگید، اصراری نمیکنم اما دخترم! ممکنه دیگه دیر بشه و نتونیم کاری بکینم... لطفا جوابمو بدید و استراحت کنید!» هاجر، همون جوری که چشماش بسته بود گفت: «نمیدونم خودش باشه یا نه؟! قیافش خیلی معلوم نبود... افتاده بود روی زمین! تاریک بود... اما فکر کنم خودش باشه!» لحن ملکوت خیلی برام جالب بود... آروم و دلسوزانه... به هاجر گفت: «دخترم! یه کم دقیق تر بگو کجا دیدیش؟! بقیش خودمون بررسی میکنیم!» هاجر گفت: «خونه قبلی که ما را بردن... وارد زیرزمینش که شدیم... اونجا افتاده بود! آره... همونجا افتاده بود...» ملکوت رو کرد به من و گفت: «شما وقتی ریختین اینجا ، کسی را هم برای خونه قبلی گذاشتین؟ اونجا را چیکارش کردین؟!» گفتم: «برای اونجا مامور گذاشتیم... منتظر دستور من هستند... ظاهرا دو نفر بیشتر تو اون خونه نیستند... بگم بریزن اونجا؟» گفت: «نه... خودم میرم!» خدافظی کردیم و ملکوت 22 رفت... رفت دنبال عطا... عطایی که کلید حل بسیاری از معماهایی میتونست باشه که هم برای ترکیه و سازمان میت خطرناک بود و هم برای خیلیای دیگه که صلاح نیست اسمشون را در این مستند داستانی بیارم! هاجر را چک کردیم... مشکلی برای هاجر وجود نداشت... ینی آلوده به چاشنی و حسگر نبود... هاجر گفت که وقتی سر و صدا شده بوده و همه داشتن فرار میکردن، دیدن یه نفر تند تند اومد پایین یه چیزی محکم بست به مچ دست پریا و فرار کرد... بچه های چک و خنثی خیلی تلاش کردند... دیدم بعد از نیم ساعت دارن به هم نگاه میکنن... ماتشون برده بود... پرسیدم: «چتونه؟! چرا به هم زل زدین؟!» یکیشون گفت: «حاجی میدونی خرجش کجاست؟!» (منظور از خرج، مواد منفجره ای است که هر لحظه امکان انفجارش وجود داره و در اصل، خطر اصلی اون هست!) با تعجب گفتم: «نه! کجاست؟!!» گفتند: «دوتا ست ... یکیش دقیقا زیر کاشی زیر پای این خانمه است... دومیش هم دقیقا زیر گردنشه! حالا میدونی دست صابر کجاست؟!» گفتم: «زیر گردنش؟!! یا امام حسین!!! نه...نمیدونم... دست صابر کجاست؟!» گفتند: «بدترین نقطه ... ینی محل اتصال به مچ این خانم... حتی اگر تعداد ضربان این خانم به صورت غیر منتظره بالا بره، چون انگشت صابر هم دقیقا همون جاست، دیگه معلوم نیست چه اتفاقی بیفته!» گفتم: «تلاشتون بکنید... بازم امتحانش کنید... اما ریسک نکنید... حواستون باشه که جون این بچه ها ریسک بردار نیست... با بچه های تهران هماهنگ کنید... زود باشید!» فاجعه بود! حالا که دارم فکرش میکنم میبینم اون دو نفر چقدر آرامش و تقوا داشتن و چقدر خدا بهشون عنایت داشت که یهو از حال خودشون خارج نمیشدن و کار دستمون نمیدادن! صدایی از اون دو نفر نمیومد... پریا رو به طرف ما بود و چشماش بسته بود و از سر و صورتش خون میومد و حال نداشت... صابر هم رو به طرف دیوار و سرش پایین و چشماش بسته ... به پریا گفتم: «صدای منو میشنوید؟! میتونید صحبت کنید؟!» گفت: «بفرمایید!» گفتم: «بچه ها دارن تلاششون میکنن ... نگران نباشید!» گفت: «نگران نیستم... مشکل خاصی ندارم... شرمنده این آقا هستم که گرفتار من شد... کسی وابسته به من نیست ... اما فکر کنم این آقا خانواده و زن و بچه دارن! به والله قسم از خودم خجالت میکشم که برای این آقا و شما شدم دردسر!» صابر گفت: «من در حال انجام وظیفه هستم... وظیفه هم زن و بچه و اهل و عیال نمیشناسه... شما نگران من نباشید!» پریا به من گفت: «از نسیم چه خبر؟!» گفتم: «دکترش میگفت رو به بهبود هست و خطر رفع شده!» گفت: «خانم و بچه های خودتون چطورن؟!» گفتم: «اونا مشکلی ندارن! لطفا کمی استراحت کنین!»
🌱آیه های زندگی🌱
#حجره_پریا قسمت 34 میبینید بچه های مردم در چه شرایطی گیر کرده بودند و و راه پس و پیش نداشتند؟! را
گفت: «دقیقا الان احساس موقعی دارم که با عطا بحث میکردیم... بلکه حالا که دارم بیشتر فکرش میکنم، حس و حال وقتی که با عطا و بقیه آتئیست ها مناظره میکردیم و بقیه دانشجوها و مردم نگامون میکردن و میخواستن بالاخره حقیقت را از بین حرفای ما و عطا پیدا کنند، از حس و حال الان که در یک قدمی مرگ هستم خیلی لطیف تر و خالصانه تر بوده!» گفتم: «چرا این فکرو میکنید؟!» جواب قشنگی داد... جوابی که معلوم بود درسش را فقط برای پاس کردن نخونده ... بلکه به جسم و جونش هم نفوذ کرده! 👈🏾 گفت: «چون اون موقع به اختیار و اراده خودمون بحث و جدل و مناظره میکردیم... همه چیز را خودمون اختیار کرده بودیم... حتی فحش ها و توهین هایی که در پی وی میشنیدیم، برامون شیرین بود و بهمون ثابت میشد که آدرس و راه را درست رفتیم... اما الان چی؟ الان چون مجبورم و بهم چاشنی انفجاری حسگر متصل کردند، دارم ذکر میگم و خودمو آروم نگه داشتم! الان مجبورم و این وضعیت را انتخاب نکردم... اما اون موقع، همه چیزش را خودمون انتخاب کرده بودیم...»