eitaa logo
عزیزم حسین♥️
3.2هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.9هزار ویدیو
126 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 ای عشق سربلندکه برنیزه میروی ازحلقه کمندتو راه گریزنیست @F135a110 کانال دیگر @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
. سبکباران به سوی کربلا بستند محمل‌ها در آن وادیِ پر خوف و خطر کردند منزل‌ها جوانان بنی هاشم به پا کردند محمل‌ها چه محفل کز محبّت تار و پودش رشتۀ دل‌ها زدند آسان ولیکن عاقبت افتاد مشکل‌ها شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله روان بودند در خار مغیلان چون گل لاله زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ژاله به گرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله فرو بردند سر خورشید و مه در برج محمل‌ها سپاه شاه مظلومان به سوی کربلا عازم سپهسالار اردو، شمس دین ماه بنی هاشم سوار توسن اجلال با وجه حسن، قاسم علی اکبر به ذکر یا قدیر و قادر و قائم که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل‌ها علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر نگاه مادر مظلومه‌اش بر صورت اصغر سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر رقیه با خبر از زجر راه و خشت زیر سر جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل‌ها نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشکر علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر ز سقایی برد البته ارث از ساقی کوثر الا یا ایّها السّاقی اَدِر کأساً و ناول‌ها مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی ولیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی نوشته نامه‌ها آن فرقۀ بدتر ز نصرانی نمی‌دانم چه بنوشتند خود ناگفته می‌دانی همان‌هایی که می‌کردند قرآن را حمایل‌ها رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد عزیزِحضرت باری در آنجا بارها بگشاد برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل‌ها شه ملک امامت فیض بخش مؤمن و کافر نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر به پا نعلین شیث، عمّامه ختم رسل بر سر عصای موسوی در کف، ردای احمدی در بر همانا حب و بغضش امتحان حق و باطل‌ها صبا عنبر فشانی کن گلستان شهادت را که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را به پایان می‌رساند حضرتش کار شفاعت را بزن «ساعی» به چوگان عمل گوی سعادت را که همچون شمع می‌سوزند و می‌گریند ناقل‌ها https://eitaa.com/emame3vom/39461 «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
. خرابم , دعایم کن آقای من نگو دارم از تو جدا میشوم نگو بی تو اینجا رها میشوم اگرچه لگد خوردم از این و آن به عشق تو هردفعه پا میشوم تو هستی و من خوب حس میکنم تمام سحر ها دعا میشوم ... اگر چوبِ خشکم , اگر کهنه ام نينداز دورم ... عصا میشوم خرابم , دعایم کن آقای من که با یک دعایت بنا میشوم بگو گرچه آلوده ام من , هنوز به زیر عبای تو جا میشوم می آیم ... اگر آهنی کهنه ام کنار تو باشم طلا میشوم نشد جمکرانِ تو آدم شوم ببر کربلا , کربلا میشوم 🎤 .👇
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
. . چون ز یثرب کرد، آن شاه جلیل سوی شهر مکّه، آهنگ رحیل در دل شب با دلی پُر داغ و درد عزم تودیع رسول‌‌الله کرد شد کنار روضه‌ی خیر‌الانام داد سلطان شریعت را سلام نرگس از دریای دل، پُرژاله کرد رفت از خود بس ‌که آن‌جا ناله کرد گشت پیغمبر در آن حالت پدید «هم‌چو جان خود در آغوشش کشید» گفت: ای نوباوه‌ی بستان من! راحت دل! روح من! ریحان من! از چه، ای جان! این‌چنین آشفته‌ای؟ تنگ‌دل چون غنچه‌ی نشکفته‌ای ای تو سرخیل همه‌یْ دل‌دادگان! مقتدای جمله‌ی آزادگان! از تو پشت دین حق گردد قوی رسم و آیین کهن یابد نوی خیز و افکن لرزه بر بنیان کفر منهدم کن پایه و ارکان کفر خون تو، تجدید این آیین کند زنده دیگر‌بار، رسم دین کند دولتت، پاینده مانَد تا ابد هم‌چو ذات پاک «الله الصّمد» خیز و با تعجیل کن عزم عراق نیست، ای جان! دیگرم تاب فراق رو که «انّ الله شاءَ اَن یَراک» بی سر و عریان، میان خون و خاک خیز و بشْتاب، ای عزیز بی‌همال! زآن که نزدیک است، ایّام وصال چون از آن رؤیای خوش، بیدار شد در زمان، آماده بهر کار شد کاروان عشق، رو در راه کرد سینه‌ها را پُر ز دود آه کرد اقربا گشتند چون دریا به جوش برکشیدند از دل پُرخون، خروش جملگی بر گِرد او، پروانه‌وار از فروغ شمع رویش، بی‌قرار ناله‌ها کردند کای مهر منیر! پرتو خود را ز ذرّه وا مگیر ای چراغ دودمان مصطفی! ترک هجرت کن، مشو از ما جدا شاه گفتا: غیر از این دستور نیست راز پنهان، پیش من، مستور نیست «رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست می‌کشد آن‌جا که خاطر‌خواه اوست» https://eitaa.com/emame3vom/39462 «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
. چون شنیده امام آینه‌هاقصد ترک مدینه را دارد آسمان مدینه در سینه کوهی از بغض و عقده‌ها دارد چون شنیده امام آینه‌ها قصد ترک مدینه را دارد کوچه‌های مدینه می‌دیدند لحظۀ تلخ رفتن وی را صحنۀ التماس کاسۀ آب لرزش دست حضرت زهرا به زنان قبیله‌اش فرمود: مرهمی بهر زخم هجران نیست من به این شهر برنمی‌گردم احتیاجی به آب و قرآن نیست! توشه راهم به روح پیغمبر صلوات و سلام هدیه کنید چند روزی برای غربت من ای زنان مدینه گریه کنید بین ایتام با رعایت عدل همۀ ثروتم شود قسمت خانۀ ساده و محقر من تا ابد وقف روضه و هیئت طبق معمول هر شب جمعه مجلس روضه باز پابرجاست همه شرکت کنید ای مردم بانی روضه مادرم زهراست خوب بر آخرین وصیت من گوش جان ـ ای قبیله ـ بسپارید بر مزار غریب اجدادم در بقیع شمع و لاله بگذارید این سفارش همیشه اشکم را می‌برد در خروش و جزر و مد بر سر قبر مادر عباس حرف مشک و عطش نباید زد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت زودتر از همه آب آور خود را برداشت مشک‌ها را که علمدار روی ناقه گذاشت یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت دور او اهل حرم که همگی جمع شدند صدقه داد و سپس خواهر خود را برداشت خواهرش زودتر از پوشیه ها، معجرها پیرهن بافته‌ی مادر خود را برداشت إن یکادی بنویسید بلا دور شود ساربان دید که انگشتر خود را برداشت بی‌سبب نیست عبای نبوی را می‌خواست شِبه پیغمبر ، علی اکبر خود را برداشت آب پشت سرشان امّ بنین می ریزد آنقدر سوخت که خاکستر خود را برداشت محمد جواد پرچمی @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
فضا محو تاب و تب زینب است گمانم که وقت نماز شب است همه هاشمیات، مشغول ذکر بیابان پر از نغمۀ "یارب " است (طِرِمّاح)! محمل به سرعت مران که بانوی این کاروان زینب است همه کودکان را همه شب مدام غریبانه ذکر خدا بر لب است حسین است چون ماه و اطراف او فروزنده هفتاد و دو کوکب است بیابان بزن ناله ای دل نشین که دخت علی گشته محمل نشین عجب کاروانی ،خدا یارشان اجل آید از ره به دنبالشان متاع همه گشته خون گلو خداوند عالم خریدارشان شود حجشان با شهادت شروع اسارت بود آخرِ کارشان گواهی دهم در کنار فرات بود آبشان خون رخسارشان چو اینان عزیزان پیغمبرند مبادا کنی ای فلک خوارشان قضا را چه امری مقدرشده که سقا پریشان اصغر شده استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
وقتی که می‌رفتند،دنیا گریه می‌کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می‌کرد وقتی که می‌رفتند پشت پای آن‌ها چشمان جبرائیل حتی گریه می‌کرد پائین پای ناقه مریم گریه می‌کرد دور سر گهواره عیسی گریه می‌کرد وقتی که می‌رفتند،دنیا گریه می‌کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می‌کرد وقتی که می‌رفتند پشت پای آن‌ها چشمان جبرائیل حتی گریه می‌کرد پائین پای ناقه مریم گریه می‌کرد دور سر گهواره عیسی گریه می‌کرد این است آن داغ عظیمی که برایش حتی میان تشت،یحیی گریه می‌کرد این است زینب بانویی که زیر پایش زانوی لرزه دار سقّا گریه می‌کرد بوسید اکبر دستهای مادرش را در زیر چـادر،‌امّ لیلا گریه می‌کرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهسته تا می‌گفت لالا گریه می‌کرد یک کاروان گریه شد وقتی رقیه با گـفتن بابا،بابا گـریه می‌کـرد در زیر پای محمل مستوره عشق منزل به منزل ریگ صحرا گریه می‌کرد وقتی که می‌رفتند عالم سینه می‌زد وقتی که می‌رفتند دنیا گریه می‌کرد علی اکبر لطیفیان @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
‍ السّلام عَلیک یا اباصالح المهدی عج چه می شود که عزیزم ز پشتِ ابر در آیی کجایی یوسف زهرا خدا کند که بیایی به سوزِ سینه ی عاشق که پَر زند ز هوایت که این فغان به سر آید امان ز دست جدایی چه دیدگانی که دائم به وعده ی تو نشستند تو آن نویدِ خدایی تو سایه ی سرِ مایی بگو به کوی طریقت مرا وصالِ حقیقت به آهِ سینه گواهی به من بگو تو کجایی تو ای همای سعادت، نشانِ تاجِ کرامت تو عطرِ باغِ صفایی که از نسیم خدایی قسم به نامِ بلندت به زلف ماه و قشنگت فدای چهره ی ماهت سرودِ عهد و وفایی تو آیه های منیر و لطیفِ پاکِ خدایی رسد که وقتِ رهایی ز پرده رخ بنمایی به ناله های ترنّم ز سوزِ سینه بخوانم به حقَِّ ذاتِ الهی بده نویدِ رهایی به هیبت تو بنازم تویی دعا و نمازم به انتظارِ نهایی خدا کند که بیایی! @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
من از این وعده ی دیدار بدم می آید اصلاً از دعوت کفار بدم می آید وعده ی باغِ گل و میوه ی کوفیست دروغ زین همه نامه ی بسیار بدم می آید کوفه یکبار سرِ شیرِخدا را بشکافت من از این امت قدّار بدم می آید عهد خود را به ریالی همه پس میگیرند از صفِ دِرهم و دینار بدم می آید حسنم را چقدر غصه به غربت دادند از چنین لشگر جرّار بدم می آید سینه ات جای بهشت است، نه جای چکمه که من از شمر ستمکار بدم می آید زین وداعت به شب تار دلم شور زند وای، از لحظه ی پیکار بدم می آید از مدینه بسوی کوفه ام اینک نبرید که من از کوچه و بازار بدم می آید مردم کوفی و شامی ز حیا بی خبرند من ز چشمانِ خطاکار بدم می آید همه ی عمر اسیرِ غمِ عشقم، اما از اسیری کفِ اغیار بدم می آید همرهَت با همه ی اهل حرم می آیم لیک از غارت کفار بدم می آید شعله و خنجر و شمشیر و سنان میبینم یعنی از آتش و مسمار بدم می آید نکند راسِ تو بر نیزه شود همسفرم که من از سنگِ جفاکار بدم نی آید نکند سایه ی عباس نباشد بسرم که من از داغ علمدار بدم می آید محمود ژولیده @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
مدینه حسینت کجا می‌رود؟ اگر می‌رود شب چرا می‌رود؟ غریب وطن نیمه‌شب از وطن غریبانه پیش خدا می‌رود دلِ شب خدا را صدا می‌زند چرا ساکت و بی‌صدا می‌رود؟ اجل پیش رو، مادرش فاطمه به دنبال او از قفا می‌رود به تعجیل رو در کجا می‌برد؟ مگـر سـر بـرای خدا می‌برد؟ صدای جرس آه جان بر لب است جگرسوز چون ناله زینب است «طرماح» یک لحظه محمل مران! خدا را که وقت نماز شب است نفس‌ها همه نالۀ یا حسین دعاها همه سوز و تاب و تب است به هر منزلی مرگ چشم انتظار به هر محملی نغمۀ «یارب» است شما هم چو مرغ شب ای ناقه‌ها بنـالیـد بـا زینـب ای ناقـه‌ها شب است و بیابان پر از ولوله مدینه دعا کن به این قافله همانا به شوق وصال خدا گرفتند از دیگران فاصله خدا رحم آرد به حال رباب که بر کف گرفته کمان حرمله پدر را ببرّند لب تشنه سر پسر را ببندند در سلسله شرار جگر شمع محمل شده نـوای جـرس آتش دل شده مدینه دعا کن برای حسین که خالی بوَد در تو جای حسین مدینه مدینه دگر نشنوی دل شب صدای دعای حسین مدینه به اهل مدینه بگو که فرداست روز عزای حسین خدایت دهد صبر ام‌البنین که عباس گردد فدای حسین دلش یاد رخسار پیغمبر است نگاهش به روی علی‌اکبر است مدینه دعا کن که این انجمن بیایند بار دگر در وطن از آن بیم دارم که دخت علی ز شش یوسف آرد یکی پیرهن از آن بیم دارم که رأس حسین لب تشنه گردد جدا از بدن از آن بیم دارم که پرپر شود چو گل پیکر قاسم‌بن‌حسن الهــی بــه دنبــال ایــن کاروان بوَد روز و شب اشک «میثم» روان استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
مدینه! امامت کجا می‌رود؟  سفر کرده سوی خدا می‌رود دلِ شب، غریبانه تنها حسین  نهان از همه چشم‌ها می‌رود مدینه! چـه آرامی و ساکـتی  امـام غریبت کجا می‌رود؟ مدینه! زعباس و ا کبر بپرس  اگر می‌رود شب، چرا می‌رود؟ مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله  چه عاشق سوی کربلا می‌رود  اگر جان بـه بزم بـلا می‌برد  علی‌اصغرش را کجا می‌برد؟  فضا محو تاب و تب زینب است  گمانم که وقت نمـاز شب است همه هـاشمیات، مشغـول ذکر  بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است «طرِمّاح»! محمل به سرعت مران  که بانوی این کاروان زینب است همه کودکـان را هم امشب مـدام  غریبانـه ذکر خدا بـر لب است حسین است چون ماه و اطراف او  فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است  بیابـان! بـزن نـاله‌ای دلـنشین  که دخت علی گشته محمل نشین  عجب کاروانی، خـدا یـارشان  اجل آیـد از ره بـه دیدارشان متـاعِ همه گشته خونِ گلـو  خداونـد عالم خریـدارشان شود حجّشان با شهادت شروع  اسارت بـود آخرِ کـارشان گواهی دهم در کنـار فرات  بوَد آبشان خون رخسارشان  چو اینان عزیـزان پیغمبرند  مبادا کنی ای فلک خوارشان   قضا را چه امری مقدر شده؟  کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده  در این کاروان کودکی شیرخوار  بـه دامـان مادر کشد انتـظار که روزی در آغوش گرم پدر  کند تشنه لب، جان خود را نثار بپاشد پدر خون او را به عرش  کند هدیـه بـر ذات پروردگار در آغوش خون خدا پر زند  بـه دامان زهرا بگیرد قرار به بابا بگوید که با دست خویش  سپر کن به تیر و به خاکش سپار بـه سقا بگویید آبش دهـد  ز خون دو بازو، گلابش دهد به زینب بگویید: با سوز و آه  بوَد کعبه‌ات گودی قتـلگاه بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد  چگونه به زخم جبینت نگاه؟ بـه زهرا بگویید: از کعب نی  شود پیکر دخترانـت سیـاه به قاسم بگویید: خون سرت  خضابِ رُخَت می شود بی‌گناه  به طفلان بگویید: در زیر خاک  بیاریـد از تـرس دشمن پناه به "میثم" بگویید اشک روان  فرستد بـه دنبال این کاروان استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
۲۲ اسفند ۱۳۹۹