eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
. عمرم گذشت در طلب جستجوی تو آخر نشد نظاره کنم ماه روی تو هم مست دیدن رخ زهرائی توام هم تشنه کام بادۀ جام و سبوی تو جان میدهد به پیکر مُرده شمیم تو پر گشته در فضای دلم عطر و بوی تو بحر تموّج کَرَم و جود و عاشقی چون قطره ای نهفته وپنهان به جوی تو اذنی بده که زائر آستانت شوم اذنی بده که جان و دل آرم به سوی تو هر جا به یاد حال و هوایت گریستم با چشم تر شود که بیایم به سوی تو ای استجاب خواهش عشاق منتظر حبل المتین ما بُوَد آن طرّه موی تو ✍ ..........................................................
. ✍ به سر خوان خود ایدوست تو مهمانم کن گوشه چشمی به دل بی سر و سامانم کن سینه ام زار شد از بسکه غمت بسیار است لطفی ای شاه بر این سینه ی سوزانم کن دیده هم ناله کند در غم جانفرسایت نظر لطف، بر این دیده ی نالانم کن تشنه ام،باده ی عشق تو کند سیرابم چه شود، رفع عطش از لب عطشانم کن جان بگیر از من و بگذار کنارت باشم بدم اما تو بیا همدم خوبانم کن دردم اینست نیم نوکر لایق، ارباب نفسی زن تو مسیحانه و درمانم کن چه شود لحظه ی مرگم تو بیائي به برم؟ من همان گریه کنت هستم و خندانم کن روز محشر همه محتاج عطایت هستند باز هم ریزه خور سفره ی احسانم کن
. ✍ عمریست که از عشق تو آواره و سرگردانم دیریست سر سفره ی لطف و کرمت مهمانم غیر کوی تو کسی راه به جائی نبرد من همانم که به پای تو و عشقت مانم خانه ی قلب منست،جایگه عشق شما غیر عشق تو از این خانه ی دل می رانم منصب نوکری ات گر به من آقائی داد همه را از کرم و لطف شما میدانم دل سودا زده تنگ است برای حرمت به هوای حرمت اشک فشان چشمانم من دیوانه به یاد لب خشکیده ی تو روز و شب روضه ی جانسوز عطش میخوانم در ره دوست چو دادی تو علی اصغر خویش تا ابد زین همه دلداگی ات حیرانم
. ✍ چشمی تو از برای تمنا به ما بده اشکی تو بیکرانه چو دریا به ما بده عمری به راه عشق تو آواره ایم ما آوارۀ توایم،بیا جا به ما بده مخمور بادۀ غم وعشق تو بوده ایم پیمانه ای تو زان می صهبا به ما بده یوسف عزیز مصر و توئی یوسف آفرین عشقی نگفتنی چو زلیخا به ما بده من با خبر ز هجمۀ فردا نی ام ولی رزقی اگر دهی، تو حالا به ما بده لطفت اگر که در خور امروزمان نبود لطفی نما و در خور فردا به ما بده سوزی ز هُرم داغ خود ای کشتۀ عطش از بهر گریه های دو دنیا به ما بده ریزه خوران خوان علی اکبر توایم عنوان نوکری درش را به ما بده از بهر جان فشانیمان ای خدای عشق یک گوشه از فتوت سقا به ما بده کرببلا نرفته به کس جان نمی دهیم اذن زیارت از حرمت را به ما بده ......................................................
. (( حضرت مسلم علیه السلام )) اینجا کسی به جان تو جانت نمیشود بی تاب میشوی و توانت نمیشود توتشنه میشوی وبه جزنیزه هاحسین چیزی نصیب لعل لبانت نمیشود آقا به حال دخترکانت امان بده اینجا کسی ضمان امانت نمیشود شش ماه را میار که از سوی حرمله سهمی به غیر زخم زبانت نمیشود کوفه میاکه جزلب شمشیرودشنه ها چیزی نصیب جسم جوانت نمیشود عباس را به یورش سرنیزه ها مبر یک تن غمین قد کمانت نمیشود ✍ .................... . رحم بر حال دل مادر غم پرور کن سوی این شهرمیا،فکرعلی اصغر کن کار چشمان من از گریه بسیار گذشت تو بیا رحم به چشمان تر خواهر کن آب شد شمع وجود من شرمنده حسین جان مسلم تو بیا رحم به آب آور کن سوی این شهرعلی کش به کجا میایی لا اقل فکر جوانی علی اکبر کن کوفیان وعده سوغات سفر میدادند چاره ایدوست تو برغارت از معجر کن کاش از اهل حرم صرفنظر میکردی جای زن نیست دراین ظلم سرا باورکن خنجرو نیزه وشمشیرمهیا شده است رحم برقاسم و بر ساقی مه پیکرکن ...........................................................................
. جز گریه از این دیده بیدار نیاید جز ناله ز نخل جگرم بار نیاید اینجاسخن ازدست وسروتیغ وعمودست ای کاش در این شهر علمدار نیاید گلهای حرم راتو به همراه میاور در کوفه به جز خوار شدن کار نیاید از بی کسی ام هست هویدا،دراین شهر سهمی به من زار به جز دار نیاید ابکاش در این شهر نیفتد گذر تو ایکاش که زینب سر بازار نیاید کاری زمن غمزده و زارحسین جان جز سر بنهادن سر دیوار نیاید از غربت خود با تو بگویم،که دراینجا از کوفه و کوفی به کسی یار نیاید اینجا نبود جای تو برگرد،که کوفه از بهر دل زار تو غمخوار نیاید ........................................................................... .@majmaozakerine
.. و مگر که کوفی ظالم ز من گناهی دید که بین کوفه سفیرت چه بی پناهی دید میا، به جان رقیه اگر بیائی تو زبان گشودن شش ماهه رانخواهی دید شرمندگی گرفته نفس را به سینه ام من روضه خوان کوچه تنگ مدینه ام کوفه میا تو را به رقیه قسم ،حسین آخر به یاد روی کبود سکینه ام از غربت تو سینۀ زارم شده دلتنگ بگذر از این شهر پر از حیله ونیرنگ هرجاسخن ازغارت وجنگ است حسین جان ترسم که خورد بر زینب ز جفا سنگ من رفتم و از من به تو ای شاه سلامی بالای سر دارم و اینست پیامی شمشیر مهیا شده بر کشتنت آقا اینجا تو میا نیست دراین شهر مرامی حیف است که بر پیکر تو تیر ببارد بر پیکر نو ضربۀ شمشیر ببارد سرنیزه شده تشنۀ خون بدن تو حیف است که بر پیکر تو سیر ببارد خنجر شده لب تشنۀ خشکیده گلویت سرنیزه و شمشیر مهیاست به سویت صد حیف نشد تا که ببوسم رخ نازت صد حیف که سرزنیزه زند بوسه به رویت اینجا سخن از عشق و وفانیست برگرد درکوفه نشانی ز صفا نیست برگرد هرجا سخن از خنجر تیز است آقا حرفی به جز از رأس جدا نیست برگرد کوفه هدفی جز تن صدپاره ندارد امّید در این شهر ره چاره ندارد اینجا سخن از بستن آب است،برگرد توتاب عطش داری و شیرخواره ندارد از ساغر گردون می اندوه چشیدم خیری من از این شهر جفاپیشه ندیدم اینجا تو میا نیزه و شمشیر مهیاست از ضربت آنان به تن خویش،کشیدم ازکوفه و کوفی صفتان خسته و زارم جز ناله در این شهر طرفدار ندارم کاری زمَن ایدوست نیاید، به جزاینکه از بیکسی و غربت تو اشک ببارم جا شد به تنم نیزه و شمشیر حسین جان پر شد همۀ پیکرم از تیر حسین جان از بام زدند بر سر سودازده ام سنگ ازضعف شدم زار و زمینگیر حسین جان لب،تشنه ودل،خسته ودندان شکسته اینها همه فخر است که جانباز تو هستم شادم که زعشق تو سرم بر سر دار است این دار گواه است که سرباز تو هستم اینجا کمر بر قتل تو بستند مردم بازار شمشیر و سنان غوغاست آقا جمعی همه خنجر به دست در انتظارند مقصودشان رأس تو و سقاست آقا کوفه میا که قامتت از غم کمان شود از بهر داغ قاسم و عباس و اکبرت با خود سه ساله را تو میاور به همرهت ترسم که تازیانه شود سهم دخترت در حیرتم که این همه لشگر کجا روند دارند همه به همرهشان خنجر و سنان تیر سه شعبه دیدم و از بغض حرمله ترسم که اصغرت نگشاید دگر زبان آیی اگر به کوفه میاور رقیه را اینجا سخن زکعب نی و تازیانه هاست با نیزه ها و خنجر و شمشیرها حسین جسم تو و تن اکبر نشانه هاست رحمی به حال خواهر غم پرورت نما رحمی به حال نجمه و حال سکینه کن این کوفه چون مدینۀ زهرا کش است وای یادی زآتش در و مسمار و سینه کن از بهر غربتی که تو داری حسین من در هر گذر به یاد تو چشمم پر آب شد تیرسه شعبه ای که بدیدم به چشم خویش جانم پر از شراره به حال رباب شد ای شه میا به کوفه که این قوم کینه جو طرحی برای کشتن اکبر کشیده اند نفرین به چشمهای حریص و پلیدشان گویا که گوشواره و معجر ندیده اند اینجا کمر به قتل تو بستند حسین جان حرفی ز وفا و ز حیا نیست در اینجا تو جای خودت ،اکبرو عباس همینطور حتی نکنند رحم به شیرخواره ات آقا سوگند به زهرا که همین است دعایم ایکاش در این شهر نیفتد گذر تو ترسم که بیائی،غم عباس ببینی ترسم که ز داغش بشود خم کمر تو ......................................................................