قاهقاهش شنیدنی
و اشکش دیدنی است
ابر
روح دریاست
در دل آسمان
#محمد_رضا_قاسمیان
از سختی روزگار و حالم گفتم
از درد و غم و رنج و ملالم گفتم
برداشتم از دوش دلم، کوه غمی
درد دل خود چو با عیالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
با دلبر خود شبی ز حالم گفتم
از بادهی بیغش و زلالم گفتم
از اول شب، فلسفه چیدم تا صبح
تا آخر از آن امر محالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
یک عمر، من از عشق محالم گفتم
از سروقد نیکخصالم گفتم
ای کاش! که میشد، شدنی، ناشدنی
آن قصه که با زبان لالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
اشعار بداهه آزاد
#شعر_سه_نقطه
#مدیریت_برنامه :
#بانو_سیما_اسعدی
#مورخ :۱۴۰۲/۱۱/۳۰
——————————————————————————————
بی گل روی تو رونق به گلستانی نیست
جز تو در گلشن جان، مرغ غزلخوانی نیست
عشق تو کرده به پا در دل من، طوفانی
در دلم، جز غم و جز بیسر و سامانی نیست
فصل، فصل دل من بی تو به هم میریزد؟
یا بهار از پی این فصل زمستانی نیست؟
بس که هجران تو بر شانهی من سنگین است
نای فریاد که نه، ناله و افغانی نیست
دردها دارم و جز اشک نشد همدردم
غیر لبخند تو بر درد که درمانی نیست
طالع بخت من! از پرده برون آور سر
شام هجران تو را موعد پایانی نیست!؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_شعر_سه_نقطه
۱۴۰۲/۱۰/۳۰
https://t.me/+PJ0owR-k-ZEzM2Nk
ای ماه! چو جان به پیکرم باش
نور دل و دیدهی ترم باش
صد کوه، به راه اگر شود سدّ
غم نیست بیا تو یاورم باش
قلبم به محبت تو گرم است
ای عشق! همیشه در برم باش
ای بخت جوان! چه شد جوانی؟
برگرد تو سایهی سرم باش
ای چرخ فلک! بچرخ اما
این دفعه تو بال من، پرم باش
آشفتهترم از آن که گویم
آرامش قلب مضطرم باش
راهی نروم که خلق رفتند
ای ماه! فقط تو رهبرم باش
من منتظرم که باز گردی
ای بُرده دلم! تو دلبرم باش
#محمد_رضا_قاسمیان
#شعر_سه_نقطه
خورشید بهمن
برآمد از افق، خورشید بهمن
فروزان اختر توحید بهمن
بزن مطرب! به آهنگ عراقی
که دارد خلق ایران، عید بهمن
عجب حالی! عجب روزی! چه عیدی!
که سرو آید به رقص از بید بهمن
یقین دارم که مهرش، دلنشین است
ندارد هیچ کس، تردید بهمن
جهان بگشوده چشم از خواب غفلت
گرفت امّید از امّید بهمن
اگر امنیتی داریم امروز
بوَد از برکت تمدید بهمن
چراغ لاله در دستان رهبر
نوای وحدتش تأیید بهمن
بیا با لالههایش، مهربان باش
بوَد این تا ابد، تأکید بهمن
که جمهوری اسلامی ایران
بوَد سرمایهی جاوید بهمن
ظهور حجت حق را به زودی
تو خواهی دید و خواهد دید بهمن
#محمد_رضا_قاسمیان
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر خوانی آقای محمد رضا قاسمیان در اولین روز از دههی مبارک فجر انقلاب اسلامی ایران با حضور مسئولان شهرستان در دفتر امام جمعه شهرستان بشرویه ۱۴۰۲/۱۱/۱۲ 👆
هدایت شده از فراخوان داستان، شعر و کتابخوانی
https://eitaa.com/farakhane_ketabkhani18
🇮🇷🖊️فراخوان داستان، کتابخوانی و شعر و...
(استانی_ ملی_ بین المللی)
کانال ادبی از سبوی عشق سرودههای محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
https://eitaa.com/farakhane_ketabkhani18 🇮🇷🖊️فراخوان داستان، کتابخوانی و شعر و... (استانی_ ملی_ بین
سلام دوستان عزیز فرهیخته و هنرمند.
عزیزان! به این کانال فرهنگی هنری سری بزنید، کلی مسابقه با هدیا و جویز ارزشمند داره. شرکت کنید. ان شاءاللٌٰه جزو برندگان باشید.🌹🙏🌹
🌟🕊🌟
🕊
یکى از طلبه هاى نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین «علیه السلام» عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
شب امیرالمؤمنین «علیه السلام»را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید :
اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو :
«به آسمان رود و کار آفتاب کند .»
پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است ، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید :
(سخن همان است که گفتم)
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى کنند !!
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى کنند ، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید :
این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید ، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید ، و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید . مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد ، و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود .
فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند ، و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى که کنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است . هنگامى که مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند ، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت :
آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم ، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است ، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید .
چون صیغه جارى شد ، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
راجه گفت :
من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین «علیه السلام»شعرى بگویم ، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم .
به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ،
به شعراى ایران مراجعه کردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ،
پیش خود گفتم : حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین «علیه السلام» قرار نگرفته است ،
لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم ، و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم .
شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
«به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند»
طلبه گفت :
مصراع دوم از من نیست ،
بلکه لطف خود امیرالمؤمنین
«علیه السلام» است .
راجه سجده شکر کرد و خواند :
✨به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
🌟به آسمان رود و کار آفتاب کند
🌟
🌟🕊🌟