رسم خزان به وقت بهاران قشنگ نیست
زیباتر از جمال گلت، هیچ رنگ نیست
صلح و صفاست آرزوی ما برای گل
دنیا که جای معرکه و جای جنگ نیست
ما را مران به سنگ جفا از حضور خود
سنگ جفا که در خور این پای لنگ نیست
ما را برای گفتن آهی توان نماند
این پیکر نحیف که محتاج سنگ نیست
دل خوش مکن به وعده و لبخند هر رقیب
در کوزهی رقیب به غیر از شرنگ نیست
پیش رقیب آبروی ما دگر مبر
مهر و وفا برای بزرگان که ننگ نیست
تا زندهام بیا که ببینم جمال تو
بشتاب! جان من! که جای درنگ نیست
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی
#ادیبانه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۱/۲۹
مرا که عشق تو عمری مرام و آیین است
هماره فخر کنم، چون که بهترین دین است
خوشا به حال دلم! چون تو دلبری دارد
چه دلبری! که وفایش، به رسم دیرین است
قدت چو سرو و رُخت ماه و گِرد آن سنبل
فدای نرگس مستت! لبت چه شیرین است!
ز هجر روی تو ای گل! چو بلبلان نالد
دلی که بی تو گرفته، همیشه غمگین است
سبک به شوق تو چون کاه میشود هر غم
به روی شانه غمت، گر چه کوه سنگین است
خزان به دور ز رخسارت ای بهارانم!
بخند، خندهی گلها همیشه تسکین است
بیا و مرحمتی کن، به شکر سلطانی
به دستهای کریم تو چشم مسکین است
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
#از_سبوی_عشق
۱۴۰۲/۰۵/۱۰
آتشی در سینه از هجر حبیب افتاده است
در میان جمعم اما دل غریب افتاده است
آه سوزانم ندارد در دل دلبر اثر
زآن چنین در خرمن عمرم لهیب افتاده است
بس که زیبا مینماید ماه رخسار نگار
در میان ماهرویان بیرقیب افتاده است
ای طبیب دردمندان! ای دوای دردها!
حاجتم بنگر به دارو و طبیب افتاده است
صید دلها میکند، جادوی آن رخسار ماه
بس که آن خال سیاهت، دلفریب افتاده است
سر فرو بردن به جَیب از داغ هجرت تا به کی!؟
سکهی وصلت مگر دیگر ز جیب افتاده است؟
مژدهی وصلم بده، کز بار هجرانت دگر
صبر را قامت خمید و از شکیب فتاده است
بوی نرگس میوزد از گلشن عشق و امید
در اجابت آیهی«أَمَّنْ یُجِیبُ» افتاده است
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
سکوتی بر لبت اما عجب غوغاست در چشمت!
تو خود آرامی اما فتنهها برپاست در چشمت
خزانی یا بهارانی!؟ چنان هستی تماشایی
که هر سرو خرامان گرم واویلاست در چشمت
شهاب آسمانی یا فروغ کهکشانی تو!؟
که برقش انعکاس خندهی دریاست در چشمت
چنین سوزان و چون آتش! چنان مهوش! چنین دلکش!
مگر سرکشْغزال وحشی صحراست در چشمت!؟
گهی با من دلت باشد گهی با غیر، میبینم
میان دیدهات با دل، عجب دعواست در چشمت!
نگارا! باز یادم کن، نظر بر آه و دادم کن
به دادم رس و شادم کن، دلم تنهاست در چشمت
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
۱۴۰۲/۰۶/۲۱
ماه من! با جلوه تا هفت آسمانم بردهای
ذرهای بودم ولی تا کهکشانم بردهای
کردهای محو جمالت دیدهام را نازنین!
تا نشانم کردهای، نام و نشانم بردهای
همچو آیینه ندارم تاب آهی را ولی
بر فراز آسمان، آه و فغانم بردهای
دردها در سینه دارم از فراق روی تو
سوز هجرت تا به مغز استخوانم بردهای
قوت قلبم! بیا، دیگر ندارم تاب هجر
ای که از زانوی من، تاب و توانم بردهای!
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
۱۴۰۲/۰۷/۰۵
موسم شادی بوَد، فصلی دلانگیز آمده
صد بهاران میهمان خان پاییز آمده
آسمان، پولک نشان و بر زمین، چشمکزنان
چلچراغی این چنین مست و دلاویز آمده
میوزد باد صبا، انگار از آغوش گل
کاین چنین زینت فزا گردیده، گلبیز آمده
ساقیا! منعم مکن از بادهی چشمان خود
ساغر قلب من از چشم تو لبریز آمده
با سمند عشق میتازد به سویت، قلب من
برنتابد سد ره، مانند چنگیز آمده
میکند امواج عشقت، در دلم توفان به پا
کوه مشکل، پیش چشمم کاه ناچیز آمده
تا کند توصیفت ای زیباترین گل! با غزل
بلبل طبع من از شوقت، سحرخیز آمده
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
۱۴۰۲/۰۸/۳۰
صد شکر خدایی را کاو شاهد و مشهود است
خلقت، همگی عبدش، او بر همه معبود است
مُلکش، همه جا کامل، لطفش، همه را شامل
سر منشاء هر احسان، سر چشمهی هر جود است
صد شکر که او ما را آدم به وجود آورد
آدم که ملائک را فرموده که مسجود است
شیطان که حسادت کرد از سجدهی بر آدم
مأیوس ز لطف حق گردیده و مطرود است
صد شکر محمد(ص) شد پیغمبر ما از لطف
در نزد خدا و خلق او احمد و محمود است
قرآن چو بخواند او از بهر مسلمانان
آوای دل انگیزش، چون نغمهی داوود است
هر کس که ندارد او در سینه ولایش را
در نزد خدا کارش بی ارزش و مردود است
با عترت او هر کس با مهر و مودت هست
در هر دو جهان بختش، فرخنده و مسعود است
روزی بشود عالم، از قید ستم آزاد
آن لحظه که میآید ای منتظران! زود است
یارب تو معجّل کن امر فرج مولا
اصلاح جهان قطعاً با مهدی موعود است
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
۱۴۰۲/۰۹/۰۷
از سختی روزگار و حالم گفتم
از درد و غم و رنج و ملالم گفتم
برداشتم از دوش دلم، کوه غمی
درد دل خود چو با عیالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
با دلبر خود شبی ز حالم گفتم
از بادهی بیغش و زلالم گفتم
از اول شب، فلسفه چیدم تا صبح
تا آخر از آن امر محالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
یک عمر، من از عشق محالم گفتم
از سروقد نیکخصالم گفتم
ای کاش! که میشد، شدنی، ناشدنی
آن قصه که با زبان لالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
4_5911324859996050640.mp3
زمان:
حجم:
3.68M
از سختی روزگار و حالم گفتم
از درد و غم و رنج و ملالم گفتم
برداشتم از دوش دلم، کوه غمی
درد دل خود چو با عیالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
یک عمر، من از عشق محالم گفتم
از سروقد نیکخصالم گفتم
ای کاش! که میشد، شدنی، ناشدنی
آن قصه که با زبان لالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
با دلبر خود شبی ز حالم گفتم
از بادهی بیغش و زلالم گفتم
از اول شب، فلسفه چیدم تا صبح
تا آخر از آن امر محالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#اجرا_سرکار_خانم_پروانه
عمری است که دلداده و در بند تو باشم
چون کوه، وفادار به سوگند تو باشم
آزرده مبادا شوی از تلخی ایام!
هم کام تو شیرین و پر از قند تو باشم
لبخند بزن، خنده میآید به لبت، گل!
محتاج به یک لحظه شکرخند تو باشم
گویند که ایران حرم است، ای حرم! ای کاش!
در حفظ حرم، مثل دماوند تو باشم
در فصل زمستان چه بهاری شده بر پا!
حیرت زده من از مه اسفند تو باشم
وقتی که سرانگشت، حماسه بسراید
من فخر کنم فخر، که فرزند تو باشم
ای خاک هنر خیز من! ای کشور ایران!
ای کاش! که من نیز هنرمند تو باشم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
۱۴۰۲/۱۲/۰۸