eitaa logo
از سبوی عشق
244 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
140 ویدیو
22 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس رخسار تو در مشرق جام افتاده در سرم، فکر تو هر چند که خام افتاده از خیالت همه شب، خانه‌ی قلبم روشن در سپهر دل من، ماه تمام افتاده می برد فکر لبت، عقل، ز سر پیوسته عجبی نیست اگر باده حرام افتاده گرچه گفتم نشود رام کسی دل؛ دیدم مرغ وحشی دلم، باز به دام افتاه از تو ناز ای گل! و از ما همه خواهش هر دم صبحدم  کارِ صبا نیز  به شام افتاده خوش بتاب ای مه من! ماه فلک، ماتت شد عید امسال به آغاز صیام افتاده کاش! می‌آمدی و حال دلم می‌دیدی مست از آن خاطر و آن شُرب مدام افتاده بیت‌بیت غزلم، مطلع حُسنت باشد باز هم نام تو در حُسن ختام افتاده ۲۳  اسفند  ۱۴۰۱
ماه‌رویا! از فروغ مهر، روشن نیستی از چراغ لاله‌ها دیگر مزین نیستی کوبه‌کو همچون صبا افتاده‌ام دنبال تو هر کجا گشتم ولی در کوی و برزن نیستی کاشتم در دل نهال عشق تو با صد امید ای گل! از چه زینت این باغ و گلشن نیستی؟ در گلستان دلم، سرو خرامان می‌شدی دیگر آن یاس سفید ناز و سوسن نیستی جای آن مهر و وفا آتش به جانم می‌زنی آب زیر کاه گشتی، فکر خرمن نیستی ای شرار افروخته بر جان من دیگر بدان از شرار آه من یک لحظه ایمن نیستی خواستم از خاطرم محوت کنم اما نشد لحظه لحظه با منی، هرچند با من نیستی ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
زمان، زمان نشاط است و موسم شادی است به هر لبی گل لبخند و شور و فریادی است گشوده‌اند قفس، مرغ دل، رها بشود بیا دلا! بگشا بال، وقت آزادی است غنیمت است نگارا! بیا که خوش باشیم که صید را نه مجال امان ز صیادی است اسیر زلف تو ام، ماه من! تجلّی کن هلا! که حُسن رُخت، نعمتی خدادادی است مبند دل به جهان و به جاه و اموالش «که این عجوزه، عروس هزاردامادی است»۱* دلم گرفته ز هجران، کجاست موعد وصل؟ پس از خرابی عالم، زمان آبادی است ۲۰ تیر ۱۴۰۲ *۱. حافظ
زمان، زمان نشاط است و موسم شادی است به هر لبی گل لبخند و شور و فریادی است گشوده‌اند قفس، مرغ دل، رها بشود بیا دلا! بگشا بال، وقت آزادی است غنیمت است نگارا! بیا که خوش باشیم که صید را نه مجال امان ز صیادی است اسیر زلف تو ام، ماه من! تجلّی کن هلا! که حُسن رُخت، نعمتی خدادادی است مبند دل به جهان و به جاه و اموالش «که این عجوزه، عروس هزاردامادی است»۱* دلم گرفته ز هجران، کجاست موعد وصل؟ پس از خرابی عالم، زمان آبادی است ۲۰ تیر ۱۴۰۲ *۱. حافظ با اندکی تغییر
گره خورده به عشقت، مو به مویم، بندهای من که محکم‌تر شود هر لحظه این پیوندهای من تو هستی ریشه‌ام، گلبرگ‌هایم، ساقه‌ام، ای گل! شده عشق تو جاری در رگ و آوندهای من به پایت می فشانم در فراقت، گوهرِاشکم شکوفا می‌شوی ای گل! تو در لبخندهای من بهاری می‌شود فصل خزان از گلشن رویت شود اردیبهشت از دیدنت، اسفندهای من چو با یادت غزل گویم، غزل طعم عسل گیرد چه ذوقی می‌کند شعر و غزل از قندهای من! ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
هلا! که مایه‌ی جوش و خروش ما بودی! سفیر خوش خبر ما، سروش ما بودی! ز خمّ باده‌ی تو ما سبو سبو خوردیم زهی! تو ساقی ما، می‌فروش ما بودی ربودی از سرمان، عقل و هوش‌مان، ای عشق! به سینه، دل و به سر، عقل و هوش ما بودی به شوق روی گلت، طبع ما شود بلبل نوای این دل دائم خموش ما بودی به سرخ گونه‌ی بخت سپیدمان سوگند که سرو خرم‌مان، سبز پوش ما بودی همیشه اسوه‌ی مایی، چراغ راهی تو امید بخش دل سخت کوش ما بودی ۱۴۰۲/۰۷/۲۵
4_5911324859996050640.mp3
زمان: حجم: 3.68M
از سختی روزگار و حالم گفتم از درد و غم و رنج و ملالم گفتم برداشتم از دوش دلم، کوه غمی درد دل خود چو با عیالم گفتم یک عمر، من از عشق محالم گفتم از سروقد نیک‌خصالم گفتم ای کاش! که می‌شد، شدنی، ناشدنی آن قصه که با زبان لالم گفتم با دلبر خود شبی ز حالم گفتم از باده‌ی بی‌غش و زلالم گفتم از اول شب، فلسفه چیدم تا صبح تا آخر از آن امر محالم گفتم