عکس رخسار تو در مشرق جام افتاده
در سرم، فکر تو هر چند که خام افتاده
از خیالت همه شب، خانهی قلبم روشن
در سپهر دل من، ماه تمام افتاده
می برد فکر لبت، عقل، ز سر پیوسته
عجبی نیست اگر باده حرام افتاده
گرچه گفتم نشود رام کسی دل؛ دیدم
مرغ وحشی دلم، باز به دام افتاه
از تو ناز ای گل! و از ما همه خواهش هر دم
صبحدم کارِ صبا نیز به شام افتاده
خوش بتاب ای مه من! ماه فلک، ماتت شد
عید امسال به آغاز صیام افتاده
کاش! میآمدی و حال دلم میدیدی
مست از آن خاطر و آن شُرب مدام افتاده
بیتبیت غزلم، مطلع حُسنت باشد
باز هم نام تو در حُسن ختام افتاده
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
ماهرویا! از فروغ مهر، روشن نیستی
از چراغ لالهها دیگر مزین نیستی
کوبهکو همچون صبا افتادهام دنبال تو
هر کجا گشتم ولی در کوی و برزن نیستی
کاشتم در دل نهال عشق تو با صد امید
ای گل! از چه زینت این باغ و گلشن نیستی؟
در گلستان دلم، سرو خرامان میشدی
دیگر آن یاس سفید ناز و سوسن نیستی
جای آن مهر و وفا آتش به جانم میزنی
آب زیر کاه گشتی، فکر خرمن نیستی
ای شرار افروخته بر جان من دیگر بدان
از شرار آه من یک لحظه ایمن نیستی
خواستم از خاطرم محوت کنم اما نشد
لحظه لحظه با منی، هرچند با من نیستی
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی
#گروه_ادیبانه
۱۴۰۲/۰۱/۱۵
زمان، زمان نشاط است و موسم شادی است
به هر لبی گل لبخند و شور و فریادی است
گشودهاند قفس، مرغ دل، رها بشود
بیا دلا! بگشا بال، وقت آزادی است
غنیمت است نگارا! بیا که خوش باشیم
که صید را نه مجال امان ز صیادی است
اسیر زلف تو ام، ماه من! تجلّی کن
هلا! که حُسن رُخت، نعمتی خدادادی است
مبند دل به جهان و به جاه و اموالش
«که این عجوزه، عروس هزاردامادی است»۱*
دلم گرفته ز هجران، کجاست موعد وصل؟
پس از خرابی عالم، زمان آبادی است
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
۲۰ تیر ۱۴۰۲
*۱. حافظ
زمان، زمان نشاط است و موسم شادی است
به هر لبی گل لبخند و شور و فریادی است
گشودهاند قفس، مرغ دل، رها بشود
بیا دلا! بگشا بال، وقت آزادی است
غنیمت است نگارا! بیا که خوش باشیم
که صید را نه مجال امان ز صیادی است
اسیر زلف تو ام، ماه من! تجلّی کن
هلا! که حُسن رُخت، نعمتی خدادادی است
مبند دل به جهان و به جاه و اموالش
«که این عجوزه، عروس هزاردامادی است»۱*
دلم گرفته ز هجران، کجاست موعد وصل؟
پس از خرابی عالم، زمان آبادی است
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
۲۰ تیر ۱۴۰۲
*۱. حافظ با اندکی تغییر
گره خورده به عشقت، مو به مویم، بندهای من
که محکمتر شود هر لحظه این پیوندهای من
تو هستی ریشهام، گلبرگهایم، ساقهام، ای گل!
شده عشق تو جاری در رگ و آوندهای من
به پایت می فشانم در فراقت، گوهرِاشکم
شکوفا میشوی ای گل! تو در لبخندهای من
بهاری میشود فصل خزان از گلشن رویت
شود اردیبهشت از دیدنت، اسفندهای من
چو با یادت غزل گویم، غزل طعم عسل گیرد
چه ذوقی میکند شعر و غزل از قندهای من!
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
هلا! که مایهی جوش و خروش ما بودی!
سفیر خوش خبر ما، سروش ما بودی!
ز خمّ بادهی تو ما سبو سبو خوردیم
زهی! تو ساقی ما، میفروش ما بودی
ربودی از سرمان، عقل و هوشمان، ای عشق!
به سینه، دل و به سر، عقل و هوش ما بودی
به شوق روی گلت، طبع ما شود بلبل
نوای این دل دائم خموش ما بودی
به سرخ گونهی بخت سپیدمان سوگند
که سرو خرممان، سبز پوش ما بودی
همیشه اسوهی مایی، چراغ راهی تو
امید بخش دل سخت کوش ما بودی
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
۱۴۰۲/۰۷/۲۵
4_5911324859996050640.mp3
زمان:
حجم:
3.68M
از سختی روزگار و حالم گفتم
از درد و غم و رنج و ملالم گفتم
برداشتم از دوش دلم، کوه غمی
درد دل خود چو با عیالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#ادیبانه
یک عمر، من از عشق محالم گفتم
از سروقد نیکخصالم گفتم
ای کاش! که میشد، شدنی، ناشدنی
آن قصه که با زبان لالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#گروه_ادیبانه
با دلبر خود شبی ز حالم گفتم
از بادهی بیغش و زلالم گفتم
از اول شب، فلسفه چیدم تا صبح
تا آخر از آن امر محالم گفتم
#محمد_رضا_قاسمیان
#اجرا_سرکار_خانم_پروانه