eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
209 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
96 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
ما را به درگاه خدا روی نیاز است هر کس که می‌آید به این در، سرفراز است ساقی بیا از باده پر کن جام ما را امشب که بر روی همه میخانه باز است هر سینه می‌بینم چنان آتشفشان است هر دل که می‌بینم پر از سوز و گداز است با این همه اندوه و داغ و درد و هجران جز درگه لطف خدا، کی چاره‌ساز است!؟ آری خدا، مانند مادر مهربان است مانند معشوقی که دائم دلنواز است با توبه گرد معصیت از دل بشوییم لطف خدا بسیار اگر اگه ز راز است ای کاش! طالع گردی ای خورشید ایمان! یلدای بی‌تو سخت دل‌گیر و دراز است ۱۴۰۳/۰۹/۲۸
گوش به زنگ نیست دیواری که سر به فلک کشیده است ولی موش لانه می‌کند در گوشش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای ماه‌ترین، ماه جهان! زیبا باش ای سبزترین سرو جهان! رعنا باش دُردانه‌ی روزگار ما هستی تو همواره گران باشی و بی‌همتا باش قَدرت نشناسد آن که او نادان است علّامه‌ی دهر! همچنان دانا باش با تو، چه غم از حوادث و طوفان‌ها!؟ ای نوح! تو بر فراز این دریا باش یک لحظه تزلزلی ندیدم در تو چون کوه پر از صلابت و برجا باش چون برق، نشان دهی به ما راه نجات بر فرق عدو، بیا و رعد آسا باش یلدای غم است بی حضورت هرجا بازآ و صفا بخش شب یلدا باش گوش دل مان بوَد به فرمان شما مانند علی(ع) خطبه بخوان، گویا باش بر دیده‌ی ما قدم گذار آقاجان! ای روشنی دیده و دل! اینجا باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقت شادی است عزیزان و نه هنگام غم است شب یلداست، شب خاطره از بیش و کم است نگذارید که در سینه بماند غم ما غم ما غم نبوَد، هر چه بوَد، بار غم است بگذارید بگویند و بخندد هر کس هر کسی هر نظری داشت، همان محترم است بخورید آن‌چه بوَد میوه و از نُقل و نبات شعر من، داغ‌تر از چای بوَد، تازه دم است باید امشب که تفأل بزنم با حافظ چون سرانجام غم از بعد تفأل، عدم است قدر فردوسی و شهنامه بدانیم امشب چون که شهنامه‌ی او فخر تمام عجم است خواستم وصف شما گویم و ممکن نشود حق مطلب نشود چون که ادا، خود ستم است کی تواند که شود هم‌قدم دل، قلمم!؟ ای که در وصف شما لال، زبان قلم است! ۱۴۰۳/۰۹/۲۹
وقت شادی است عزیزان و نه هنگام غم است شب یلداست، شب خاطره از بیش و کم است ⭕️⭕️⭕️ از دل خونین انار یلدا حدیث عشق می‌خواند ⭕️⭕️⭕️ موی شانه زده‌اش را بر شانه می‌ریزد تا شانه به شانه‌ی ماه دلبری کند یلدا ⭕️⭕️⭕️ تفألی زدم به حافظ یلدا آمد و خواند غزل خداحافظی را
کاش! می‌شد همه شبها، شب یلدا باشد تا به هر جا سخن از آن گل زیبا باشد کاش! می‌آمدی و نور جمالت ای ماه! روشنی بخش دلم، در شب یلدا باشد ماه را بر لب هر بام، نشان می‌دادند کاش! آن ماه، همین لحظه، همین جا باشد رفته پاییز به یغما و زمستان آمد قلب سرما زده‌ام، عاشق گرما باشد ما که در روی زمین از همه جا بی‌خبریم هر خبر هست، در آن عالَم بالا باشد کاش! می‌شد که در این فاجعه‌ی بی‌خبری بر سر کوی تو صد غلغله برپا باشد کاش! می‌شد که نباشد دگر این فاصله‌ها تا در آغوش تو هر لحظه مرا جا باشد کاش! می‌شد که بیایی، چقدر دل تنگم! مثل یک تشنه که حیران، لب دریا باشد کاش! از آن یوسف گمگشته خبر می‌آمد تا شفا بخش دل حضرت زهرا(س) باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈برپایی محفل گرم شب شعر درآخرین شب‌های سرد پاییزی. ♦️به گزارش روابط عمومی اداره فرهنگ وارشاد اسلامی شهرستان بشرویه در آخرین شب‌های سرد پاییزی محفل گرم شب شعر یلدایی برگزارشد . 🍉این محفل در محل خانه بومگردی شهابی با حضور جامعه فرهنگ و هنر برگزارشد. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم ┄┄┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄ به اهالی فرهنگ وهنر شهرستان بپیوندید👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 📌 @ershad_boshrooyeh ✅️ روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بشرویه
شعر گفتم برای حضرت دوست چون پرستو که لانه نداشت شعر من کشف شاعرانه نداشت
از سوز تو در سینه‌ی ما تا شرری بود کی بر دگری غیر تو ما را نظری بود!؟ در هر نفسی، نام تو شد ورد زبانم وردی که برایم همه جا چون سپری بود من لحظه به لحظه به هوای تو پریدم تا لحظه‌ی آخر که مرا بال و پری بود هر روزِ من از دوریت ای ماه! چو یلداست ای کاش! که یلدای مرا هم سحری بود تا کی کنم از دوری تو ناله و فریاد!؟ ای کاش! که آه دل ما را اثری بود از شوق تو سر را به فلک سایم و گویم صد شکر که مانند توام، تاج سری بود دور از منی و با منی ای ماه! کجایی!؟ ای کاش! تو را در برِ من جلوه‌گری بود ۱۴۰۳/۱۰/۰۱
قاصدک را بی‌خبر از پیش دلبر، باد برد آن سفارش‌ها که کردم، جملگی از یاد برد خانه‌ی دل را به او دادم که آبادش کند ناگهان قلب مرا سیل غم از بنیاد برد می‌شود استاد روزی، در فنون و در هنر در جوانی هر کسی تعلیمی از استاد برد هر که دل بندد به دنیا، دل به شیطان بسته است این عروس پیر با خود آن همه داماد برد از هوای نفس و از شیطان بیا اندیشه کن گردن ما را به زیر تیغ آن جلاد برد ای خوشا! آن کس که با افکار و کردار نکو توشه‌ای از بهر خود تا عرصه‌ی میعاد برد ۱۴۰۳/۱۰/۰۱
عالم همه جسم است و تو جانی، زهرا(س)! در پیکر ما، روح و روانی، زهرا(س)! ای خانه‌ی دل‌ها، ز فروغت، روشن! مصباح زمین و آسمانی، زهرا(س)! سر تا به قدم، تالی احمد(ص) هستی همتای علی(ع)، خدا نشانی، زهرا(س)! تنها به وجودت، نکند فخر، پدر فخر همه‌ی عالمیانی، زهرا(س)! دُر در صدف دامن خود پروردی دریای عمیق و بی‌کرانی، زهرا(س)! هستی تو پناه شیعیان، در دو جهان از بس که رئوف و مهربانی، زهرا(س)! ما را چه غم از گرمی محشر دیگر!؟ تا بر سر ما، تو سایبانی، زهرا(س)!
هر پگاه وقتی انگشتان نسیم مویت را نوازش می‌کند دلم پر می‌کشد به سویت تا گواه درخشیدن امید باشد از پگاه چشمانت
اسطوره‌ی عفت و حیایی زهرا(س)! ما چشم عطا به دست‌هایت، داریم الگوی سخاوت و عطایی، زهرا(س)!
غمت چون رهگذر، از دل گذر کرد همان دم در دلم افتاد مهرت خیالت قلب ما را شعله‌ور کرد
زمستان پیراهن عروسی‌اش را پوشید تا گرما بخشد به دل‌های زمستانی‌مان