eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
210 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
ما بندگان مخلص پروردگاریم دلدادگان و عاشقانی بی‌قراریم سرو تناور، شاخه‌ی شمشاد هستیم در گلشن ایمان، هماره چون هزاریم سرسبز سرسبزیم، آری روسفیدیم ما لاله‌های سرخ این دشت و دیاریم آری! خزان را ما به ذلت می‌نشانیم پیغام آورهای سرسبز بهاریم گل‌های سرخ سرزمین عشق، ایران در چشم دونان، تا ابد مانند خاریم آن سدّ محکم در دفاع هشت ساله مردان مرد عرصه‌های کارزاریم در روز فتنه مشت دشمن باز کردیم آیینه‌های روشن شام غباریم بدخواه این ملت بداند، کوه صبریم محکم گلوی اهرمن را می‌فشاریم دلدادگان عاشق این سرزمینیم با دیو و دد هرگز سر سازش نداریم از نسل عاشورا و از بدر و حنینیم از نسل آرش، مردهای ذوالفقاریم هر جا که فریاد کمک‌خواهی بلند است مظلوم را از بهر یاری در کناریم با گوش جان امر ولایت را مطیعم ما پشت حیدر همچو کوه استواریم همچون سلیمانی و فخری‌زاده هستیم ما با ولایت تا شهادت رهسپاریم مرد و زن ایران، چنان کوهیم، محکم ما پرچم نهضت به مهدی(عج) می‌سپاریم ۱۴۰۲/۰۱/۰۹
در خانه‌ی دل مرا مهی تابان بود مهری که هماره در تنم چون جان بود تنها نه فقط دلخوشیم، بود آن یار یاری که به هر درد، مرا درمان بود من غرق تماشای رُخش در گلشن تا چشم گشودم گل من پنهان بود گفتم چه کنم که از کنارم رفتی؟ گفتی که بسوز عشق من سوزان بود عمری است پریشان شده‌ام از دستت آخر نه مرا با تو بسی پیمان بود؟ آن را که به او وعده‌ی وصلت دادی کی در خور این بار غم هجران بود!؟ در خانه بهشت کوچکی بود مرا تا سایه‌ی تو بر سر من سامان بود لب تشنه مرا رها کنی، انصاف است؟ ای ماه مبارکی که بی پایان بود! سخت است فراق تو برایم ای دوست! ترک من اگر برای تو آسان بود نفرین به کسی که چشم بد داشت به ما نفرین به کسی که بدتر از شیطان بود ۱۴۰۱/۱۲/۲۸
ماه من هستی ولی در ابرها پنهان شدی بر کویر خشک جانم، نم‌نم باران شدی جرعه‌ای نوشیدم از عشقت، چنین عاشق شدم از برای عاشقانت، بحر بی‌پایان شدی کوبه‌کو همچون صبا گردم به دنبالت، بگو بی سر و سامان‌ام را کی سر و سامان شدی؟ همچو خرما بر نخیلی، دست ما کوته، ولی بارها کردی کرم، اسطوره‌ی احسان شدی همچو نیلوفر بپیچم، دورت ای سرو چمان! در گلستان خیالم، زینت بستان شدی طاقت ما طاق شد، از درد هجرانت، بیا ای که بر هر درد بی‌درمان مرا درمان شدی ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
تا خون خدا در رگ ملت، جاری است سهم دل و دیده‌هایمان بیداری است صد بار اگر رأی بگیرند از ما جمهوری اسلامی ایران، آری است ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
هر کس که شود یار خدا، پیروز است بر ظلم و ستم، حق همه جا پیروز است ما وعده‌ی نصرت الهی داریم جمهوری اسلامی ما، پیروز است ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
برخیز شمیم خوش خبر آمده است عمر ستم و فتنه به سر آمده است جمهوری اسلامی ما شد پیروز صد شکر که ایام ظفر آمده است ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
هنگام شکست جند شیطان آمد پیروزی و فتح جند رحمان آمد صد شکر، به انتخاب مردم امروز جمهوری اسلامی ایران آمد ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
قانون خدا، کتاب قرآن داریم پیروزی بر جنود شیطان داریم در روز دوازدهم ز فروردین ماه جمهوری اسلامی ایران داریم ۱۴۰۲/۰۱/۱۲
می‌شود گوش دهی باز، ندای خودمان؟ دل من تنگ شده، تنگِ صدای خودمان! شکر لله، نفسی گر چه به سختی بکشیم تا مگر ناله برآریم ز نای خودمان ای دل ابریم! از لطف بباریم، بیا قطره‌ای چند بر احوال و هوای خودمان آمدم دور ز اغیار، به نزدیک خودت خودمانی به سوی صحن و سرای خودمان بر روی شانه‌ی دل، باز کشم بار غمت تا به مقصد برسانیم به پای خودمان از تو جز خیر حواله نشود بهر کسی می‌رسد این که به ما، هست بلای خودمان دردم از هجر تو، ای کاش! که درمان بکنی که افاقه نکند بی تو دوای خودمان تو دعا کن که اجابت بشود از تو دعا که به جایی نرسد بی تو دعای خودمان آه! ای ماه پس پرده! عیان کن رُخ خود نه برای دگران، بلکه برای خودمان ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
آن یار که یک عمر مرا مونس جان شد یک جلوه نمود و ز نظر باز، نهان شد گفتم که مگر آن‌که سفر رفت، نیاید؟ گفتا که چنین است ولی گاه چنان شد گفتم بنگر حال من از دوریت ای ماه! از دیده‌ی عاشق بنگر، سیل روان شد گفتا که بدان قدر، دمی بخت به کام است کز کف چو روَد، قیمت آن دادن جان شد از بخت چرا ناله کنم؟ یاد تو تا هست با آن‌که فقط قسمت ما آه و فغان شد ای یوسف مصری! گذری کن سوی کنعان یعقوب صفت، دیده‌ی نرگس، نگران شد رفتی و عجب آمدنت، دیر شده، دیر! فرسوده و فرتوت دگر یار جوان شد باز آی که از هجر تو ای ماه‌تر از ماه! صبر از کف و از زانوی ما تاب و توان شد ۱۴۰۲/۰۱/۱۴
می لرزاند چهارستون بدنم را هنگامه‌ی سکوتت ✍️ 📚
ماه‌رویا! از فروغ مهر، روشن نیستی از چراغ لاله‌ها دیگر مزین نیستی کوبه‌کو همچون صبا افتاده‌ام دنبال تو هر کجا گشتم ولی در کوی و برزن نیستی کاشتم در دل نهال عشق تو با صد امید ای گل! از چه زینت این باغ و گلشن نیستی؟ در گلستان دلم، سرو خرامان می‌شدی دیگر آن یاس سفید ناز و سوسن نیستی جای آن مهر و وفا آتش به جانم می‌زنی آب زیر کاه گشتی، فکر خرمن نیستی ای شرار افروخته بر جان من دیگر بدان از شرار آه من یک لحظه ایمن نیستی خواستم از خاطرم محوت کنم اما نشد لحظه لحظه با منی، هرچند با من نیستی ۱۴۰۲/۰۱/۱۵