eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
208 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
96 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی که صدام توسط خلبانان ایرانی تحقیر شد! صدام حسین برای تحقیر خلبانان ارتش ایران در تلویزیون عراق اعلام کرد به هر جوجه کلاغ ایرانی که بتواند به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد تنها 150 دقیقه پس از مصاحبه ی صدام شهید عباس دوران، شهید علیرضا یاسینی و سرهنگ کیومرث حیدریان نیروگاه بصره را بمباران کردند. ۲۶ آوریل روز جهانی خلبان بر تیزپروازان ایران‌زمین مبارک باد... ♥️
دنیای ما، بدون حضورت، قشنگ نیست در چهره‌ام، ز هجر تو بنگر که رنگ نیست بی تو بهار، بوی خزان می‌دهد دگر ای گل! بیا که بی تو بهارم، قشنگ نیست ماهیِّ دل، فتاده به دریای عاشقی ماهی که مثل کوسه و همچون نهنگ نیست ای شیر بیشه زار دلم! کی رسی ز ره؟ ما را غزال دل، که شبیه پلنگ نیست چنگی به دل نمی‌زند این زرق و برق‌ها چنگی بزن، که دلخوشی‌ام، غیر چنگ نیست چشم دلم، همیشه به در، گوش او به زنگ بانگ جرس نمی‌رسد آوای زنگ نیست اینک، غزال طبع، غزل‌خوان یاد توست پای غزل، به شوق سرودن که لنگ نیست فرش رهت همیشه کنم دیدگان خود گر در خور حضور تو این جای تنگ نیست وقتی شکستنی است عقیق دلم، دگر این شیشه را نیاز به تهدید سنگ نیست جانم به لب رسیده دگر از فراق تو برگرد عمر من، که زمان درنگ نیست ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
در خانه‌ی دل، فروغ یزدان داریم از اوست که در پیکر خود، جان داریم دندان، چو خودش داده، خودش نان بدهد آری به خدای خویش، ایمان داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
. دیگر فقر دست از سرم برداشته است حالا در فراق تو گنجی از مروارید و عقیق سرخ به دامن دارم ✍️ 📚 📚 ۱۴۰۲/۰۲/۰۳
شعری که پخته شد با آتش عشق هرگز از دهان نمی‌افتد ✍️ 📚 ۱۴۰۲/۰۲/۰۳
باز، نوید می‌رسد مژده که عید می‌رسد ماه جدید می‌رسد ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
غنچه وقتی لبخند می‌زند گلچین به سراغش می‌رود مراقب رفتارت باش ۱۴۰۲/۰۱/۳۱
سپیده سر از دامان شب برداشت تا پابه‌پای صبح خوش‌آمد گوی خورشید باشد ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
طفلی به نام اشک پیوسته می‌دود بر روی گونه‌ام ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
طفلی به نام عشق یک روز سر زده قلب مرا گرفت از من ربود و رفت ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
کسی که چشمش سو ندارد به هر سو بنگرد جز سیاهی نبیند ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
شکوفا خواهد شد در کویر غنچه‌ای باز هم به هوای بوسیدن لب‌هایت ۱۴۰۱/۰۲/۰۷
مهر سکوت بر لب و غوغای عشقت در سینه ام پس کو دریای وصال ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
چه خیاط ماهری! در دلم آتش افروخته و لب از سخن دوخته‌ای ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
هر دو خیاطیم تو لب از سخن دوخته‌ای و من چشم به لب‌های تو این رشته سر دراز دارد ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
تو از کدام کندو عسل نوشیده‌ای؟ که جهانی مست لب‌های توست ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
در سینه غمی، ز روزگاران داریم لب تشنه، امید چشمه ساران داریم فریاد! ز هجمه‌ی خزان بر گل‌ها ما آرزوی فصل بهاران داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
مانند کویر، شوق باران داریم در فصل خزان، میل بهاران داریم با این همه خلق و این همه تنهایی! ما آرزوی دیدن یاران داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
ما شوق نظر به روی جانان داریم دردیم و از او امید درمان داریم یک بوسه که درد ما مداوا نکند مایی که طمع از او فراوان داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
مگر بهای بوسه‌ جان چند آدمیزاد است که لب‌هایت پیکر این همه عاشق را به دوش می‌کشد ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
voice.ogg
493.2K
نان در خانه‌ی دل، فروغ یزدان داریم از اوست که در پیکر خود، جان داریم دندان، چو خودش داده، خودش نان بدهد آری به خدای خویش، ایمان داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
معلم به نام یگانه خدای معلم گشایم زبان در ثنای معلم همان مهربانی که چون مهر باشد جهان روشن است از ضیای معلم به عالَم بیاموزد از لطف، علمش عجب گوهری! کیمیای معلم گرفتیم از مکتبش، درس ایثار ز ایثار و جود و سخای معلم شبیه پدر باشد و مثل مادر برایم صمیمی، صدای معلم ندارم دگر هیچ، احساس غربت که قلبم بوَد آشنای معلم شبیه نهالی چنین قد کشیدم ز تشویق و از مرحبای معلم معلم برایم گل و من چو بلبل غزل می‌سرایم، برای معلم چو مایه ز جانش گذارد، می‌ارزد اگر جان بریزم به پای معلم فدای صفایش! چه می‌شد که عالم بگیرد صفا از صفای معلم؟ رضایش به دست آر، زیرا که باشد رضای خدا در رضای معلم خدایا! تو خود حاجتش را روا کن بگردان ز جانش، بلای معلم چه خوب است یارب! که از لطف و احسان کنی شامل ما، دعای معلم ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
الا ای آن که در کارم، نکو نامت، سرآغاز است! می‌کنم نامت، به لب‌هایم، عجب ناز است نمی‌دانم چه رازی هست در نام تو و یادت که شور انگیزتر از بلبلان شهر است صبا وقتی که می‌آرد پیام از کویت شبیه شیشه‌ی عطری که پیوسته درش باز است چنان بویت است و مستان را سحر خیز است که گویی چون مسیحایی و از تو اعجاز است لبت هستم، هزاران بوسه می‌دانی ز اسنادی که موجود است و از چشمی که غمّاز است برای کن، گلم! گاهی دلم را که با یادت چنان بلبل به لب‌های من آواز است مرا ای ! یاری کن بوَد تا دیدار هوایت را به سر دارم، دلم را شوق پرواز است ۱۴۰۲/۰۲/۰۸