eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
208 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
96 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
طفلی به نام اشک پیوسته می‌دود بر روی گونه‌ام ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
طفلی به نام عشق یک روز سر زده قلب مرا گرفت از من ربود و رفت ۱۴۰۲/۰۱/۳۰
کسی که چشمش سو ندارد به هر سو بنگرد جز سیاهی نبیند ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
شکوفا خواهد شد در کویر غنچه‌ای باز هم به هوای بوسیدن لب‌هایت ۱۴۰۱/۰۲/۰۷
مهر سکوت بر لب و غوغای عشقت در سینه ام پس کو دریای وصال ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
چه خیاط ماهری! در دلم آتش افروخته و لب از سخن دوخته‌ای ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
هر دو خیاطیم تو لب از سخن دوخته‌ای و من چشم به لب‌های تو این رشته سر دراز دارد ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
تو از کدام کندو عسل نوشیده‌ای؟ که جهانی مست لب‌های توست ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
در سینه غمی، ز روزگاران داریم لب تشنه، امید چشمه ساران داریم فریاد! ز هجمه‌ی خزان بر گل‌ها ما آرزوی فصل بهاران داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
مانند کویر، شوق باران داریم در فصل خزان، میل بهاران داریم با این همه خلق و این همه تنهایی! ما آرزوی دیدن یاران داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
ما شوق نظر به روی جانان داریم دردیم و از او امید درمان داریم یک بوسه که درد ما مداوا نکند مایی که طمع از او فراوان داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
مگر بهای بوسه‌ جان چند آدمیزاد است که لب‌هایت پیکر این همه عاشق را به دوش می‌کشد ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
voice.ogg
493.2K
نان در خانه‌ی دل، فروغ یزدان داریم از اوست که در پیکر خود، جان داریم دندان، چو خودش داده، خودش نان بدهد آری به خدای خویش، ایمان داریم ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
معلم به نام یگانه خدای معلم گشایم زبان در ثنای معلم همان مهربانی که چون مهر باشد جهان روشن است از ضیای معلم به عالَم بیاموزد از لطف، علمش عجب گوهری! کیمیای معلم گرفتیم از مکتبش، درس ایثار ز ایثار و جود و سخای معلم شبیه پدر باشد و مثل مادر برایم صمیمی، صدای معلم ندارم دگر هیچ، احساس غربت که قلبم بوَد آشنای معلم شبیه نهالی چنین قد کشیدم ز تشویق و از مرحبای معلم معلم برایم گل و من چو بلبل غزل می‌سرایم، برای معلم چو مایه ز جانش گذارد، می‌ارزد اگر جان بریزم به پای معلم فدای صفایش! چه می‌شد که عالم بگیرد صفا از صفای معلم؟ رضایش به دست آر، زیرا که باشد رضای خدا در رضای معلم خدایا! تو خود حاجتش را روا کن بگردان ز جانش، بلای معلم چه خوب است یارب! که از لطف و احسان کنی شامل ما، دعای معلم ۱۴۰۲/۰۲/۰۷
الا ای آن که در کارم، نکو نامت، سرآغاز است! می‌کنم نامت، به لب‌هایم، عجب ناز است نمی‌دانم چه رازی هست در نام تو و یادت که شور انگیزتر از بلبلان شهر است صبا وقتی که می‌آرد پیام از کویت شبیه شیشه‌ی عطری که پیوسته درش باز است چنان بویت است و مستان را سحر خیز است که گویی چون مسیحایی و از تو اعجاز است لبت هستم، هزاران بوسه می‌دانی ز اسنادی که موجود است و از چشمی که غمّاز است برای کن، گلم! گاهی دلم را که با یادت چنان بلبل به لب‌های من آواز است مرا ای ! یاری کن بوَد تا دیدار هوایت را به سر دارم، دلم را شوق پرواز است ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
مهر خوبان همیشه شد کیشم خوب من! مهربان من! خویشم! به کجا می‌روی؟ بمان پیشم ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
voice.ogg
384.5K
بمان پیشم مهر خوبان همیشه شد کیشم خوب من! مهربان من! خویشم! به کجا می‌روی؟ بمان پیشم : ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
ماه اردیبهشت، یعنی تو یار حوری‌سرشت، یعنی تو آرزویم! بهشت، یعنی تو ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
ساحل نشین عشق به اشتیاق صید گوهر عشقت دل به دریا زدم دریاب که غرق در گردابم ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
پای دلم چنان در چال گونه‌ات گیر کرده که هیچ راهی به رهایی ندارد ۱۴۰۲/۰۸
یار حوری سرشت یعنی تو! آرزویم! بهشت، یعنی تو عطر ناب بهار می‌آید ماه اردیبهشت یعنی تو! مهر آن گُل که با گِل من حق تعالی سرشت، یعنی تو آن که نامش خدا به لوح دلم با خطی خوش نوشت، یعنی تو بذر عشقت فکند، در قلبم میوه‌ی آن‌چه کِشت، یعنی تو با تو بودن چقدر شیرین است بهترین سرنوشت، یعنی تو ۱۴۰۲/۰۲/۰۹
اگر از هم جدا کنند بند بند وجودم را از تو جدا نمی‌شوم ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
خوب‌ترین من! تو را از همه برگزیده‌ام با همه‌ی وجود خود، ناز تو را خریده‌ام کوچه به کوچه پر شده شهر پر از شمیم تو تا به هوای دیدنت، همچو صبا وزیده‌ام رونق شهد رفته و طعم عسل ز کام من تا که شراب عشق را از لب تو چشیده‌ام چهره چرا نهان کنی؟ در پس ابر، ماه من! کوکب بخت من! ببین، همچو فلک خمیده‌ام کوه برآورد ز دل، آه و فغان به حال من بس که من از فراق تو درد و بلا کشیده‌ام ای که دخیل بسته‌ام، دست دلم به زلف تو! بین که به شوق دیدنت، از همه دل بریده‌ام از غم دوریت گلم! نعره زنان چو بلبلم غنچه صفت، ز دوریت، جامه به تن دریده‌ام نور دو دیده‌ام بیا، با قدم مبارکت جان دوباره ده به این جان به لب رسیده‌ام ۱۴۰۲/۰۲/۰۶
خورشید برآید اگر از خاور چشمت لبریز، جهان می‌شود از ساغر چشمت صد حنجره آواز ز هر چلچله آید چون باد صبا گشت پیام آور چشمت شبنم چو زند بوسه به لب‌های شقایق در باغچه، نرگس شده یادآور چشمت چون سرو خرامان اگر از باغ درآیی هر گل شود از شوق تو نیلوفر چشمت خورشید جهان‌تاب شود، محو جمالت گر شب‌پره از عجز، بوَد کافر چشمت از کوچه‌ی ما گاه چو یوسف گذری کن تا دست زلیخا ببُرد خنجر چشمت یک دل نه، که صد دل شده‌ام عاشق چشمت بشنو ز دلت، نیست اگر باور چشمت ۱۴۰۲/۰۲/۰۹