eitaa logo
کانال ادبی از سبوی عشق سروده‌های محمد رضا قاسمیان_ بشرویه
209 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
97 ویدیو
21 فایل
#از_سبوی_عشق #اشعار #قصیده #غزل #ترکیب_بند #ترجیع_بند #قطعه #دو_بیتی #رباعی #مثنوی #سه_گانی #شعر_ولایی #شعر_مقاومت #سپید #سپکو #سروده #شاعر #محمد_رضا_قاسمیان #شهرستان_بشرویه #خراسان_جنوبی #عضو_جمعیت_شاعران_آزاد_ایران #تصاویر #کلیپ #مطالب_ارزشمند
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگ تو می‌زنم به سینه ولی یک سر مو نگاه من نکنی سیل بنیانکن است چشمه‌ی اشک حذر از اشک و آه من نکنی!؟ ندهم این قفس به آزادی در حصار غمت، گرفتارم زده‌ام دست خود به دامانت حاشَ لِلَه که دست بردارم زندگی بی تو زندگانی نیست بی تو اندوه رو به روی من است مثل خاری بوَد که در چشمم استخوانی که در گلوی من است شکر لله که من تو را دارم شکر لله که یار من باشی فاعلاتن مفاعلن فعلن کاش! دائم کنار من باشی ۱۴۰۲/۰۵/۲۹
یاد شهیدان و اربعین به نام حق کنم آغاز، شعرم که تا کویت کند پرواز، شعرم به عشقت گر دلی، مأنوس دارم سخن‌ها از غمت، محبوس دارم من امشب فاش باید راز گویم غم‌ دل آشکارا باز گویم که می‌داند غمی دیرینه دارم؟ چه آتش‌ها نهان در سینه دارم؟ غمم، غم نیست، نوعی شور و شین است غمم، از جنس غم‌های حسین (ع) است چه می‌شد عشق را از سر بگیرم؟ دوباره دامن دلبر بگیرم؟ دلم، یاد شهیدان کرده امشب هوای وصل جانان کرده امشب شهیدانی که با حق، آشنایند که باطل را ز عالَم می‌زدایند همان‌هایی که بت‌ها را شکستند همان‌هایی که در آتش نشستند شهیدانی که مستان خدایند دل از حوران جنت، می‌ربایند غمین اما پر از لبخند بودند به عهد خون خود پابند بودند شهیدانی که در دنیای خاکی شدند اسطوره‌ی ایمان و پاکی همان‌هایی که با اخلاص بودند که جان، قربانی جانان نمودند شهیدانی که بوی یاس دارند که الگویی چنان عباس دارند چه در سنگر، چه در هر منزلی بود غم آنان اطاعت از ولی بود غمی دیگر که آن هم گفتنی نیست چنان دُرّی که آسان سفتنی نیست غمی دارم که آن هم دلنشین است غمم، هجران یار و اربعین است خدایا! کاروان در کاروان رفت ولی من ماندم و از تن، روان رفت خدایا! گر بدی بسیار دارم ولی من با حبیبم کار دارم حبیب من خداوندا! حسین(ع) است که او هر دو جهان را نور عین است خداوندا! مرا از غم رها کن نصیبم اربعین کربُبلا کن ۱۴۰۲/۰۵/۲۹
درختی که ریشه در خاک ندارد اگر سر بر آسمان هم بساید بیدی است که با هر بادی می‌لرزد
🖤⚜🖤⚜🖤⚜🖤 ✍ بداهه سرایی《قالب مثنوی》 👇 بنال ای دل که ایران سوگوار است اسیر داغ و درد و انتظار است ⏪ مفاعیلن/ مفاعیلن/ فعولن ⚘⚘⚘ یاد شهیدان و اربعین به نام حق کنم آغاز، شعرم که تا کویت کند پرواز، شعرم به عشقت گر دلی، مأنوس دارم سخن‌ها از غمت، محبوس دارم من امشب فاش باید راز گویم غم‌ دل آشکارا باز گویم که می‌داند غمی دیرینه دارم؟ چه آتش‌ها نهان در سینه دارم؟ غمم، غم نیست، نوعی شور و شین است غمم، از جنس غم‌های حسین (ع) است چه می‌شد عشق را از سر بگیرم؟ دوباره دامن دلبر بگیرم؟ دلم، یاد شهیدان کرده امشب هوای وصل جانان کرده امشب شهیدانی که با حق، آشنایند که باطل را ز عالَم می‌زدایند همان‌هایی که بت‌ها را شکستند همان‌هایی که در آتش نشستند شهیدانی که مستان خدایند دل از حوران جنت، می‌ربایند غمین اما پر از لبخند بودند به عهد خون خود پابند بودند شهیدانی که در دنیای خاکی شدند اسطوره‌ی ایمان و پاکی همان‌هایی که با اخلاص بودند که جان، قربانی جانان نمودند شهیدانی که بوی یاس دارند که الگویی چنان عباس دارند چه در سنگر، چه در هر منزلی بود غم آنان اطاعت از ولی بود غمی دیگر که آن هم گفتنی نیست چنان دُرّی که آسان سفتنی نیست غمی دارم که آن هم دلنشین است غمم، هجران یار و اربعین است خدایا! کاروان در کاروان رفت ولی من ماندم و از تن، روان رفت خدایا! گر بدی بسیار دارم ولی من با حبیبم کار دارم حبیب من خداوندا! حسین(ع) است که او هر دو جهان را نور عین است خداوندا! مرا از غم رها کن نصیبم اربعین کربُبلا کن ⚘⚘⚘ بداهه سرایی در گروه وزین《مکتب خانه عشق》 کارشناس محترم برنامه: مهربانو ۱۴۰۲ / ۵ / ۲۹ 🖤⚜🖤⚜🖤⚜🖤 @bedmb
ریشه در عشق دارد نهالی که هوایش نداری گاهی با نگاهی دستم را بگیر
آمدنت را لحظه شماری می‌کنند تابستان سوزان و پاییز غم‌زده چشمان زمستان سپید شد در حسرت بهار
voice.ogg
569.2K
مرغ دلم راهی میخانه شد باز لبم تشنه‌ی پیمانه شد دل نه فقط صد دله شد عاشقت عقل، تو را دیده و دیوانه شد شعله‌ور از آتش هجران تو شمع و گل و بلبل پروانه شد قامت تو سرو چمان دلم! عاشق تو این همه فرزانه شد سنبلت آویخته بر گِرد گل زینت باغ گل و ریحانه شد تا که صبا زلف تو را شانه زد شهره به عطرت همه جا شانه شد خال سیاه تو بر آن گونه‌ات دام برای دل و هم دانه شد ای ز تو آبادی دل‌های ما! خانه‌ی دل بی تو چو ویرانه شد کاش! وصال تو شود قسمتم جز تو دلم با همه بیگانه شد ۱۴۰۲/۰۵/۲۴
- ناشناس.mp3
2.62M
مرغ دلم راهی میخانه شد باز لبم تشنه‌ی پیمانه شد دل نه فقط صد دله شد عاشقت عقل، تو را دیده و دیوانه شد شعله‌ور از آتش هجران تو شمع و گل و بلبل پروانه شد قامت تو سرو چمان دلم! عاشق تو این همه فرزانه شد سنبلت آویخته بر گِرد گل زینت باغ گل و ریحانه شد تا که صبا زلف تو را شانه زد شهره به عطرت همه جا شانه شد خال سیاه تو بر آن گونه‌ات دام برای دل و هم دانه شد ای ز تو آبادی دل‌های ما! خانه‌ی دل بی تو چو ویرانه شد کاش! وصال تو شود قسمتم جز تو دلم با همه بیگانه شد ۱۴۰۲/۰۵/۲۴
به سوی یار، صمیمی و ساده خواهم رفت قسم به عشق، به روی گشاده خواهم رفت دلم گرفته از این دلق کهنه‌ی سالوس تهی ز خرقه، چنان صاف و ساده خواهم رفت ز کوی آن که ربوده دلم، کجا بروم؟ دلم به آن که دلم برده، داده، خواهم رفت خمار نرگس مستش هنوز هم هستم به اشتیاق لبش، مست باده خواهم رفت اگر چه سد رهم کوه مشکل است اما نمی‌هراسم و با صد اراده خواهم رفت ز هر چه می‌کند از یاد او مرا غافل برای توبه به دارالعباده خواهم رفت علم به دوش، روان اشک شوق، آهسته به یاد همسفرانم ز جاده خواهم رفت در اربعین حسینی(ع) چو زینب(س) و جابر به سوی کرببلایش، پیاده خواهم رفت قسم به خون شهیدان، به ساقی و ساغر که عاشقانه به کف، سر نهاده خواهم رفت ۱۴۰۲/۰۵/۳۱
بگذار دستمال ببندم سرم درد می‌کند برای لحظه‌ی آغوشت
به راه عشق، چو من کس، خطر نخواهد کرد چنان خطر که کنم، شیر نر نخواهد کرد بیا بیا که بگردم به گِردت ای خورشید! طواف مهر، چنان من، قمر نخواهد کرد کمند عشق، بیفکن به گردنم، صیاد! که سر ز کوی تو یک لحظه، برنخواهد کرد خوشم به یاد تو هر چند در قفس باشم دلم که میل به بالیّ و پر نخواهد کرد شب فراق من ای مه! بیا و روشن کن بدون رؤیتت این شب، سحر نخواهد کرد کدام لحظه‌ی من دیده، دیده‌ی عالم که دیده دامن من، پر گهر نخواهد کرد؟ خدا کند که بیایی نگار ما! دیگر مگر که تیر دعایم اثر نخواهد کرد!؟ ۱۴۰۲/۰۶/۰۱
زود کالم به موقع شیرین با تأخیر ترش اما دیر تلخم چون و چرا ندارد لیمو شیرینم دیگر
بی آنکه چشیده شوی دهان را آب می‌اندازی چه معجزه‌ای در آستین داری آلو
بر تو سلام می‌کند، از ره دور، خسته‌ای بر تو سلام می‌کند، غمزده، دلشکسته‌ای پاسخ ما نمی‌دهی؟ حضرت عشق! السلام بر تو سلام می‌کند، زار و غریب و خسته‌ای بال و پر خیال من، کی برسد به آن حرم؟ کرده هوای گنبدت، مرغک پر شکسته‌ای می‌پرد و نمی‌رسد، طایر پر شکسته‌ات آه کشد ز سوز دل، کنج قفس نشسته‌ای آن که ربوده‌ای دلش، دست به دامنت بوَد بسته دلش به موی تو، از همگان گسسته‌ای کاش! که قسمتم کنی، کرببلایت اربعین قسمت قلب عاشق بر تو دخیل بسته‌ای دسته گل سلام ما، باد نثار مرقدت ای که ز گلشن جنان، دسته گلی خجسته‌ای! ۱۴۰۲/۰۶/۰۳
بگذار آیینه‌ی مقعرت باشم تا صد برابر منعکس کنم رؤیاهایت را آیینه‌ای که می‌نگارد بر قلبم تصاویرت را تا ابدیت
معرفی کتاب نام کتاب:👈 بادبادک‌ باز نویسنده: 👈خالد حسینی خلاصه: 👈 سرگذشت زندگی دو کودک افغانستانی است که از دو قشر فقیر و ثروتمند هستند. این دو کودک با هم دوست می‌شوند و به مرور زمان که روزگار می‌گذرانند، وقایعی در زندگی روزمره آنان رخ می‌دهد که حال و روز مردم این کشور را به تصویر کشیده است. داستانی که ماجراهای تلخ و شیرین در آن نهفته است گرچه تلخی آن بر شیرینی‌اش می‌چربد، اما نویسنده با چنان مهارت و جاذبه‌ای نگاشته است که خواننده را همچون آهنربا به دنبال خود می‌کشاند تا ببیند ادامه‌ی ماجرا به کجا می‌انجامد. واژه‌های منتخب از این کتاب:👇 سماجت/ کوچه متروک/ عاصی/قلاب‌سنگ/ قدغن/ سقلمه/ مرد خپل/ اعقاب/دفینه/ کلاه چرمی کابویی/قیقاج/ شعر من با این واژه‌ها:👇 چه روزگار قیقاجی است با آن کوچه‌های متروک خاک خورده و کلاه چرمی کابویی انگار دفینه‌ی اعقابش را از من طلب دارد یا مرا خپل حساب کرده چراغ سبز نشان می‌دهد و با چراغ قرمز قدغن می‌کند عاصی شده‌ام از دستش کاش می‌توانستم با قلاب‌سنگ نشانه بگیرم این شیطان یک چشم را
غبطه می‌خورم به بوسه‌های باران بر گونه‌های سرخت کاش گل لبخند باشد سهم من از بهار نگاهت
چشم زمین روشن نعره‌ی آسمان بلند است صدای پای باران می‌آید
آشکارا در دل و از دیده پنهانی چرا؟ در خیالم دم به دم، سرگرم جولانی چرا؟ می‌کنی از من نهان رُخ، تا نگاهت می‌کنم در خیالم این‌چنین پیوسته عریانی چرا؟ دردها در سینه دارم، ای طبیب درد من! از نگاه خسته‌ام، دردم نمی‌خوانی چرا؟ جای دارو، جای مرهم، جای تیمار ای طبیب! بر دل مجروح من، مانند پیکانی چرا؟ در میان بحر غم، می‌شد که آرامم شوی می‌کنی هر دم به پا در سینه طوفانی چرا؟ در گلستان ای خرامان گشته محوت دیده‌ها! در نگاهم لحظه‌ای باقی نمی‌مانی چرا؟ ۱۴۰۲/۰۶/۰۶
. "آفتاب آمد دلیل آفتاب" با درود و مهر خدمت نازک نگاران و ادیبان ارجمند چند سالی می‌شود که انجمن ادبی خوشه خوشه با تکنیک‌های مختص خود که مبتنی بر بسط و گسترش واژگانی از طریق خوشه چینی کلمات و رسیدن به زیر شاخه‌‌‌ی واژه ها، رسیدن به هنجارگریزی، مضامین جدید، تصویر سازی بکر و شاعرانه همسو با رعایت تمام تکنیک های ادبی در زمینه‌ی شعر سپید بالاخص شعر کوتاه مشغول به فعالیت و پرورش قلم های قوی و غنی از اندیشه و تخیل خلاق می‌باشد. و درتمام این مدت چه بسیار افرادی که این تلاش و رویه را انکار کرده و با توهین‌ها و کارشکنی‌ها و سنگ اندازی‌ها سعی داشتند چوب لای چرخ این جریان پرشور بگذارند، اما انجمن ادبی خوشه خوشه به یاری حق تعالی همچنان به تلاش‌ها و فعالیت خود ادامه داد تا امروز که شاهد اجرای همان تکنیک‌ها و تمرین‌ها درگروه‌‌ها‌ی‌ شعر و کارگاه‌های دوست و آشنا، مخالف و‌ موافق ... هستیم! برای ما جای بسی خوشحالی‌ست که دوستان از آموزش‌ها و تکنیک‌های ما بهره می‌برند و مخالفان و سنگ اندازها هم با این تکنیک‌ها آشنا شده و با آن قلم خود را می‌‌آزمایند. گرچه عده‌ای‌ هم به دنبال کسب موقعیت هستند و نامی از انجمن خوشه خوشه به میان نمی‌آورند ... تنها یک نگاه برای اهل فن کافی‌ست تا به درک مطلب برسد! با آرزوی توفیق برای همه‌ی عزیزانِ دست به قلم در عرصه‌ی ادبیات و هنر ✍️مهری چراغی(موژان) 📚مدیریت انجمن ادبی خوشه خوشه
چشم زمین روشن نعره‌ی آسمان بلند است صدای پای باران می‌آید ✍️ 📚
بیا که جز تو مرا کس، محک نخواهد زد قدم به شأن تو حتی ملک نخواهد زد بیا بهار! که در این خزان یخ‌بندان سری به باغ، جز این شاپرک نخواهد زد فغان و درد! از این روزگار بی‌انصاف که سر به ما به جز از قاصدک نخواهد زد چو گرگ با سگ چوپان شدند هم آوا برای گلّه کسی نی‌لبک نخواهد زد خدا کند که جفا، پای از میان بکشد رسد کسی که کسی را کتک نخواهد زد چو شرحه شرحه شده سینه ام ز بار غمت به زخم سینه دگر کس، نمک نخواهد زد هزار ساقی و دلبر اگر که دل ببرند دلم برای کسی جز تو لک نخواهد زد ۱۴۰۲/۰۶/۰۸
غبطه می‌خورم به بوسه‌های باران بر گونه‌های سرخت پاییز حسرت است سهم من از بهار نگاهت
رو به پایان است سفر شهریور خانه تکانی می‌کند در استقبال پاییز
voice.ogg
980.2K
بیا که جز تو مرا کس، محک نخواهد زد قدم به شأن تو حتی ملک نخواهد زد