#نکات_سلامتی 🍎
خانم ها لطفا بخوانید ...
🌺🌼🌺🌼
✳️ بانوی عزیز به خاطر خودت با دقت بخون
❣شلوارهای فاق کوتاه نپوشید، گن نپوشید، اختلال گردش خون و به تبع اون نازایی، #عفونت، خشکی #واژن، زخم دهانه #رحم، و.. میارن..
❣کفشهای پاشنه بلند نپوشید (بیشتر از ۴ سانت) که یک عمر مجبور بشید بخاطر این چندروزه انواع دردهای ستون فقرات بکشید..
❣تو دوران #پریود حموم نکنید، عفونت رحم و #خارش_واژن و #تنبلی_تخمدان بیداد میکنه..
❣#سوتین اسفنجی استفاده نکنید، برای دوران شیردهی خطرسازمیشه...
❣#لباس زیرتون رو روزی ۲ بار دست کم عوض کنید که عفونت، خارش، سوزش نداشته باشید.. یامیتونید، تو دوران پاکی از دستمال نخی و #پدهای_طبیعی و نخی، استفاده کنید و روزی ۲-۳ بار عوضش کنید..
میدونید تو آلمان لباس زیر پوش غیر نخی ممنوعه حکمش، حکم قاچاق است
بعد اینجا لباس زیر زنانه و مردانه رو به اسم گیاهی به خلق الله میفروشند...😏
❣از #نوارهای_بهداشتی_مشبک به هیچ عنوان استفاده نکنید، عفونت، خارش، کیست،سوزش رحم میاره..
❣موهاتون رو با کشها و گیره های سر محکم نبندید، میگرن و انواع #سردرد و #ریزش_مو دنبال خودش میاره..
❣"رانی" و آبمیوه های مشابهش رو نخورید، #عفونت_رحم میاره..
❣ مرغ بازاری و لبنیات بازاری دو دشمن درجه یک بانوان هستند و سردی،ضعف و عفونت رحم و استعداد #ناباروری را به دنبال دارند.
❣#حمام میرید بشینید روبه قبله، و سر و بدنتون رو بشورید، ریزش مو خیلی کم میشه و افت یا افزایش #فشارخون دنبالش نمیاد..
❣بجای انواع روشهای رفع موهای زایدبدن، از #نوره_زرنیخ_دار (واجبی یا داروی نظافت سنتی) استفاده کنید! هفته ای یک مرتبه استفاده کردنش موهارو کم کم نازک میکنه ، ضمن اینکه سیاهی های پوست ، مفاصل ،زیربغل، ناحیه شرم گاهی و... تماما با این تدبیر ساده از بین میرن
❣امام رضا (ع) فرمود کسی که نوره را ترک کند هیچ خیری درش نیست
❣بوی نوره ( که از دید خیلی ها بد بو هست) جلوگیری از #سرطانهای پستان و رحم و #پروستات و #ریه میکنه..
❣ همچنین نوره #افتادگی_رحم و مثانه، سرد مزاجی، عفونت و کیست را پیشگیری و درمان می کند
❣در جهت خط قبله نزدیکی نداشته باشید فشار شدیدی به #قلب و #مغز میاد به دلیل بالارفتن گردش خون..
❣بعداز خوردن غذا، زود پانشید که سفره جمع کنید!! افتادگی رحم و #مثانه و #فتق دنبال داره.. یکم بشینید، عجله چرا؟!😚
❣بزرگترین علت افتادگی رحم ومثانه، #یبوسته که ازهمین عمل شروع میشه! یکم مراقب باشید..
❣آرایشتون رو با . یا جوشانده بابونه. یا صابون بابونه. یا آب لیموی تازه پاک کنید..😊
❣چند روز قبل از پریود . لبنیات. گوجه. خوراکیهای سردوتر و سردوخشک نخورید. خوراکیهای سرد موجب درد رحم و درد پریود میشه.. همچنین در اول پاکی جذب بسیار بالاست و غذای مضر یا سرد نخورید
❣اگر تزریق واژینال زرده تخم مرغ یا عسل در اول پاکی انجام شود رحم را به شدت تقویت میکنه
❣علت اصلی دردهای پریود در دخترها، خوردن پفك، شكلات، ماست، چیپس، ترشیهای زیاد و.. هست.
❣یکی از بهترین مسکنها برای درد پریود جوشانده #شوید با عسل است...
❣تو دوره (#قاعدگی) تا میتونید از گاز استریل (دونه ای ۱۰۰۰ تومن است )
استفاده کنید نه دستمال کاغذی که هزار جور آلودگی و بیماری به دنبال داره.
❣ی نکته کاربردی راجع به شما بزرگوارانی که بهشت زیر پاشونه بگم >>>(چاقی و لاغری) و( لک وجوش)و(ریزش مو)درمان ابتدایی و اساسی و صحیح و ماندگار این 👆مشکلات همش ابتدا به ساکن >اصلاح تغذیه و سبک زندگی است...✅
🔹پس لطفاً این قدر هزینه الکی نکنید
راه بجای نمیبرید 👏
🤔یعنی چی؟ ؟ ؟ جسارتا کمی مطالعه بفرمایید
❣یعنی روغنتون رو عوض کنید از پارافین به دنبه و زیتون وشحم وزردگاوی تبدیل کنید ،میگید گرونه حق دارید! 😯 ولی سلامتی ارزشش رو داره...
❣یبوست مادر همه بیماریهاست برطرفش کنید ،یعنی اینکه #معده ها سرده که باید گرم باشه...
❣یعنی اینکه #کبد ها گرمه که باید تعدیل بشه
❣ یعنی سخن پیامبر که میفرمایند نمک حقیقی سیصد بیماری رو دور میکنه لذا قبل و بعد از غذا ی پر مزه مزه کنید
❣ یعنی اینکه اگر عشقت امام رضا صلوات الله علیه است پس سخنش رو هم گوش کنی امام رئوف میفرمایند بین غذا نوشیدنی تناول نکنید
نه اینکه ی قاشق غذا بخوری ی لیوان دوغ یا نوشابه و.....
😒در عجبم از پرفسور های که میگن
ما طب اسلامی نداریم >پس این همه روایت متقن چیه؟ !
✅ صدقه و کار خیر فقط با پول نیست! برای همه بانوان( با لینک)🙏✅ ارسال نمایید.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💜🍃 سلام جوشای قرمز رنگ که به سینه مردا میزنه نشانه چیست ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام علیکم عزیزا
پاسخ اعضا 🌙🌸
سلام
خواهر گلی ک نالیدی از بخت بد دخترت ک اتفاقا خیلی نجیبه
شما رو خدا اینا رو دیگه نگید تو کانال،چون کلی دختر مجرد داریم تو کانال ک اگر پیامتونو بخونن ترغیب میشن ب فسادو فاحشگی
بخدا قسم من خانومی رو میشناسم ک با همسرش دوست بود و بدون عقدو صیغه میرف خونشون ازدواج کردن یه بچه دارن الان همسرش یهو پاشو کرده تو یه کفش ک میخام طلاقت بدم وکیلم گرفته دنبال کاراشه درحالی ک خانمه هم سر زندگیشه و التماس میکنه دست بکش
از اون طرفم کسیو میشناسم ک شرطش برا ازدواج این بود ک من جلو برادرو دوماداتون باید چادر سر کنم اینقد ک خانم اهل رعایت بود ازدواج کرد با یه اقا پسر باایمان ک خونه داشت اما شغل مناسب نداشت الان اقاهه اینقد خانمه رو دوس داره پرستشش میکنه و زندگی عاشقانه ای دارن بحمدلله و اقا و خانم هرجفتشون بهترین جا مشغول ب کار شدن و خدا خودش ضامن خوشبختی این دو زوج عفیفو نجیبو پاکدامن شد
اینکه شما میفرمایید هرچی فاسدتر خوشبختتر اینکه قانون از اسمان نازل شده نیس کلی زندگی هام با خوشبختی و بدبختی نقضش میکنن
فداتون شم خواهرم میفهممتون چون مادرید و قطعا حق دختراتون با اون همه نجابت این نبوده
ولی بااین حرف شما جوونا گمراه میشن
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خانمی ک گفتن عروسشون تو پریودی درد دارن و دکتر گفتن کیست دارن خانم عزیز هیچ مشکلی نیس بخاطر چیز کوچیک زندگیشونو خراب نکنین چون کیست داره اینجوریه عمل کنه خوب میشه دختر عمه م وقتی دختر بود پریودیش به حدی بود ک برادر و پدرش میفهمیدن چ وقتی این پریود میشه انقد ک ذرد داشته حتما باید یه امپول میزدن تا دردش خوب بشه عروسی کردن دردشون خیلی کمتر شد راحت بچه دار شد بعد بچه میگه اصلا درد ندارم خانم این دوره بااین امکانات همه بفکر یه بچه هستن ان شالله ایشون بچه دار میشن و خوب میشن
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام یه خواهری تو کانال نوشتن که دخترشون میره کلاس چهارم و علائم بلوغ و داره نشون میده، خواهر گلم اول آرامش خودتو حفظ کن و سریع دخترت و ببر پیش یک متخصص غدد خودش بهت میگه چیکار کنی فقط تا دیر نشده ببرش، یه خواهر دیگه هم گفته بودن که دهانشون بو میده، عزیزم من چند سال دستیار دندانپزشک بودم حتما حتما یه جرمگیری از دندونات انجام بده اگه دندون خرابی هم داری درستش کن، مسواکم بزن، ولی بعضیا هم هستن که بهداشت دهان و دندانشون کامله ولی مشکل از معدشونه که اون مربوط میشه به مزاج ها وانشالله با یه بار طب سنتی رفتن مشکلت حل میشه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام در جواب خانمی که چهارشنبه اخر ماه صفر امسال همون روز چهارشنبه اخری حساب میشه که شهادت امام رضا هم هست
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام.این خانومی که میگه هرچی میخرم پشیمون میشم یه راهنمایی بهتون میکنیم .خانوم عزیز شما طبعتون سودایی .مغزتون سرده که زیاد دچار وسواس تو خرید میشی وهی خودخوری میکنی ...زیاد فکر میکنی چرا اینو خریدم چرا......خانوم عزیز باید مزاجتو عوض کنی ...تا مغزت گرم بشه وسواس فکریت رفع میشه به طبیب طب سنتی خوب مراجع کن بهت میگه تغذیتو درست کنی خوب میشی
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام به این خانوم که میگه شوهرم گفته نمیخوام تو تو حریم خصوصیم بیای ونمیتونم مثل دوران مجردی باشم بگید عضو کانال اقای حسینی توایتا بشن .ودوره همسرداری مومنانه رو شرکت کنه قشنگ راهنمایش میکنن چطور برخورد کنه باشوهرش .مشاوره داره راهنمایش میکنن.اینم لینگ ادمین کانال تنها مسیر ارامش tanhamasir@
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام عزیزم
برای اون خانمی که بین دوکتفش درد میکنه باید بگم که عزیزم شما از معده تونه که میزنه بین دو کتفتون..خودمم چند سال پیش همین مشکلو داشتم و شیره شیرین بیان قبل و بعد از هر غذا اندازه یه نخود با آب مثل قرص قورت بدید تا یه هفته ...ان شا ٕالله خوب میشید...عرق شیرین بیان هم میتونید استفاده کنید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام خواهر ی که نگران زندگی برادرش هست که زنداداشم تو پریودم درد زیادی داره گلم ۵۰ درصد دخترا این درد را دارن و کیست هم دارو داره و هم میشه جراحی کرد اصلا نگران نباشید کم خونی هم از تغذیه بد بوجود میاد اگر بچه یتیم هست دلش را نشکنید ودرمان را شروع کنید وهمراهی کنید ایشون را وبه برادرتان هم دلگرمی بدین هیچکس مریضی را پولی نخریده چه بسا افرادی در کمال صحت وسلامت ظرف یک هفته بیماری بدخیمی دچار میشن دل را به خدا ببندید وزنش داداشتون را درمان کنید وفقط دلش را نشکنید که تاوان سنگینی داره یرای فرج آقامون صلوات
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این کلیپ رو توی فضای مجازی دیدم ، با خودم گفتم لازمه که نشر بدم .
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#عاشقانه_با_شهدا 🕊🪶
شهید مهدی طهماسبی 💜
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
زندگینامه شهید مهدی طهماسبی
مهدی طهماسبی فرزند عبدالکریم در تاریخ ۱۴ آبان ماه سال ۱۳۶۲ در اهواز دیده به جهان گشود و به عنوان نخستین فرزند شادی را برای خانواده خود به ارمغان آورد. او تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در مسجدسلیمان پشت سر نهاد و در سال ۱۳۸۵ ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک فرزند ۶ ساله به نام امیرمحمد و یک نوزاد ۱۰ ماهه به نام حسین است. این دلیرمرد خوزستانی چند سالی است که به همراه خانواده در شهر مقدس قم ساکن شدهاند و از این شهر نیز برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه(س) به سوریه اعزام شد. سرانجام این سرباز جان برکف در روز یکشنبه ۱۶ خردادماه ۱۳۹۵ مقارن با ۲۹ شعبان المعظم سال ۱۴۳۷ هجری قمری در حلب سوریه در سن 33 سالگی شربت شهادت نوشید و نام خود را در دفتر شهدای مدافع حرم به ثبت رساند. در گلزار شهدای علی بن جعفر قم به خاک سپرده شد. مادر شهید و روایت او از فرزندش با صدای مهدی آرام می شوم مادر اگر یک روز فرزندش را نبیند دلش تنگ می شود این خاصیت مادر بودن است و مادر شهید مهدی که یک سال می شود حتی صدای پسرش را نشنیده با بغض می گوید: این گریه ها از روی دلتنگی و ندیدن پسرم است که آزارم می دهد اما وقتی صدای مهدی را که در گوشی همراه پدرش و برادرش گوش می دهم احساس می کنم مهدی کنارم است و آرام می شوم. بازیگوشی های مهدی بازیگوشی های دوران بچگی مهدی، مادر را به خنده وا می دارد یاد آن روزهای پر شور و نشاط مهدی تنها برای مادر یک خاطره فراموش نشدنی ماند، خاطره ای که حالا در سالروز شهادت مهدی دوباره برای مادر تداعی می شود. مادر شهید می گوید: مهدی جانم خیلی بازیگوش بود مثل همه بچه ها، به قولی کلی آتش می سوزاند و سر به سر خواهرش می گذاشت. مهدی هیچ وقت برای خودش لباس نمی خرید. تا مجرد بود من برای او لباس می خریدم و وقتی هم که ازدواج کرد خانمش این کار را انجام می داد. فقط نوبت اول که به سوریه رفت یک جفت کفش برای خودش خرید که در اعزام نوبت دوم در سوریه جا گذاشت. هنوز در حسرت خداحافظی با مهدی می سوزم من هر وقت سر مزار پسرم مهدی می روم فقط به اسمش نگاه می کنم و از عمق وجودم در دلم صدایش می زنم. از دلتنگی هایم صحبت می کنم از اینکه هنوز در حسرت خداحافظی با او می سوزم که حتی نتوانستم در لحظه آخر با پیکرش خداحافظی کنم. صدایی که مژده خبر شهادت پسرم را داد روز شنبه عصر بود در خانه نشسته بودم دقیقا یک روز قبل شهادت پسرم مهدی، از بالای سرم یک صدایی شنیدم که سه بار صدایی گفت: لاحول و لاقوه الا باالله. فکر کردم صدای همسرم است، بلند شدم دیدم که همسرم خواب است با خود گفتم خدایا این صدای چی بوده که من شنیدم، به هیچ کس چیزی نگفتم تا زمان خبر شهادت پسرم. همان روز خبر شهادت پسرم را دادند. دلنوشته های همسر شهید مهدی طهماسبی یک سال گذشت انگار همین دیروز بود که با هم رفته بودیم زیارت بی بی معصومه (س) همان آخرین روز زیارتی که اجازه رفتنت را برای دفاع از حرم عمه سادات از بی بی معصومه (س) گرفتی و من هم قول دادم بی قراری نکنم. سلام بر پیکر آتش گرفته ات مهدی جان، سلام بر آن حنجره شعله ور شده از لبیک یا زینب (س)، سلام بر آن لبان دائم به توسل جمکرانی ات، سلام بر چشمانی که نشان از علمدار کربلا داشت، سلام بر آن تن کبودی که در صحرای خون به خاکستر نشست و سلام بر آن پیکری که تنها با پلاکی سوخته برگشته از شام بلا. یک سالی از قولی که به تو دادم گذشته مهدی جان. یک سال من بی تو با دو یادگارت روزها و شب ها با یاد و نام تو سر کردم. تو سوختی تا من با این غنچه های زیبای بدون بابا، زندگی را بسازم. مهدی جان یک سال که نبود یک عمر بود. هنوز هم باورم نمی شود آن روز آخری که ساک سفرت را بستی به دستم گرفتم و گفتم داری می روی بغضم را فرو خوردم تا پای دلت نلرزد و گفتی می روم اما قول می دهم زود برگردم. می دانستم قول تو همیشه قول است چرا که از برق نگاهت فهمیدم دیگر تو را نخواهم دید.می دانم که می دانی در این یک سال بر ما چه گذشته است. می دانم که هر شب مشق های امیرمحمد را می بینی و وقت خواب حسین را بغل می کنی و می بوسی و حضور تو را بیشتر از هر روز و ماه و سال در خانه حس می کنم. اگر این بغض ها بگذارند و دلتنگی امان بدهد فقط می خواهم بگویم سوریه، حلب کوچه های تنگ خرابه شام، آتش و ... دست خودم نیست اسمشان که میاید دلهره تمام وجودم را فرا می گیرد اما باعث نمی شود که دوباره برای جان سپاری برای عمه سادات دلم ذره ای بگیرد اگر بودی باز هم خودم ساک سفرت را می بستم. مهدی جان تو نماد مردانگی و ایستادگی و شجاعتی هم برای من و هم برای پسرانت. همسری امام رضایی و امام حسینی که برای دفاع از حریم عمه سادات پیکرش سوخت و حالا یک پلاک سوخته در این یک سال مرهمی است بر دل صبورم. مهدی جان با همان دستان سوخته ات که اقتدا رده به دستان مادر پهلو شکسته حضرت زهرا (س) دعایم کن تا عمر دارم
#ادامه🌻🍃
زینب وار بایستم و راهت را ادامه دهم. پدری که پسرش را نذر امام زمان (عج) کرد دیگر وقتش رسیده بود که مسافر تو راهی از راه برسد. جنگ بود و پدر یک پای دلش در میدان مبارزه و یک پای دیگرش پیش آن مسافری که قرار بود 13 آبان بیاید. ساعت ده شب در بیمارستان پارس اهواز خبری به گوش حاج عبدالکریم می رسد که نوزاد و مادر حالشان خوب نیست. کاری از دست پدر بر نمیاید جز آنکه دعا کند. وضو می گیرد و به سمت نماز خانه بیمارستان می رود. تنها چیزی که در آن زمان به ذهنش می رسد نماز استغاثه به درگاه امام عصر (عج) است. دو رکعت نماز حاجت می خواند و به امام عصر متوسل می شود تا نوزاد و مادرش هر دو صحیح و سالم باشند. پدر دل توی دلش نبود مرد جنگ بود و از خدا هم خواست فرزند اولش پسر باشد تا اگر شهادت نصیبش شد، پسر مراقب خانهو خانواده اش باشد. دعای پدر در آن شب دلشوره برآورده می شود و صدای گریه نوزاد پسری ساعت یک و نیم شب 14 آبان سال 62 فضای بیمارستان را پر می کند. حاج عبدالکریم سجده شکر به جا می آورد بنا به عهدی که به امام زمان (عج) بسته بود نام پسرش را مهدی می گذارد. پسر می شود نذر امام زمان اروحنا له فداه. خاطره بازی با شهید مهدی طهماسبی دوشنبه شبها سال 81 تا 84 دانشجوی دانشکده افسری سپاه در شهر اصفهان بود. آنجا شده بود مسئول برگزاری هیئت هفتگی گردان. هیئت دوشنبه شبها بود. وقتی می رفتیم هیئت می دیدیم قبل از همه می رفت مکان هیئت را تر و تمیز می کرد و همه چیز را آماده برگزاری هیئت می کرد. سیستم صوت را هم تنظیم کرده بود و خیلی وقتها خودش زیارت عاشورا می خواند تا روضه خوان بیاید. علاقه زیادی به ذاکری سیدالشهدا علیه سلام داشت. موقع عزاداری هم کم نمی گذاشت. شهید مهدی از گریه کن ها و دل سوخته های اهل بیت (ع) بود. قدمگاه هر وقت می خواستم به قدمگاه خضر نبی در کوه خضر بروم، شهید مهدی طهماسبی همراهم می آمد. چون را طولانی بود و پیاده روی زیاد داشت، شهید مهدی همیشه بین راه با شوخی و خنده حرف میزد تا اینکه خستگی مسیر را حس نکنیم. اما این بار بعد شهادت مهدی که خواستم به زیارت خضر نبی بروم مهدی دیگر نبود، تنها بودم. به اهل خانه برای اینکه با من در این پیاده روی همراهی کنند گفتم: اگر به زیارت بیایید حاجتتان برآورده می شود. در همین موقه امیر محمد پسر بزرگ شهید مهدی دستم را گرفت و گفت مرا با خود ببر. با امیر محمد جان راهی شدیم به پله اول که رسیدیم دستم را گرفت و گفت: یادته همیشه بابا مهدی دستت را می گرفت؟ گفتم آره. بعد با لحن معصومانه ای گفت: راست گفتی هر کسی به زیارت برود هر آرزویی داشته باشد برآورده می شود؟ من هم گفتم بله. گفت: می دانی چرا با شما آمدم؟ گفتم نه پسرم. گفت: امده ام دعا کنم به خدا بگویم خیلی زود بابا مهدی سالم سالم سالم برگرده به خانه. شما هم دعا کنید تا بابا سالم به خانه بیاید. (راوی: عمه شهید) مهدی هم کربلایی شد... سه روزی که از آمدن مان به سوریه می گذشت، خیلی کم حرف شده بود. یک جا می نشست و به دور دست ها خیره می شد. چه نشانی در آن دور دست ها می دید، نمی دانم اما دائما به دوستان می گفت: من شهید می شوم. یک روز مهدی بابت بازدید و سرکشی از یک موقعیت به خط فرستاده شد. چیزی نگذشته بود که بی سیم زدند و گفتند یک ماشین مهمات مورد اصابت موشک تاو قرار گرفته است و دو نفر از رزمندگان نجبا و یک ایرانی هم به شهادت رسیدند. مطمئن بودم که مهدی شهید نشده بود چون موقعیتی که مهدی را فرستاده بودم با موقعیتی که گزارش کرده بودند، یکی نبود. گفتند از شهید ایرانی فقط یک پلاک مانده است. از نیروهای ایرانی که با مهدی اعزام شده بودند شماره پلاک را پرسیدم تا مطمئن شوم ردیف پلاک یکی هست یا نه! اولین و دومین پلاک یکی نبود. نفس راحتی کشیدم. پلاک سوم ردیفش با پلاک مهدی نزدیک بود. الله اکبر، یکدفعه جا خوردم اما استعلام کردیم بله! متعلق به مهدی بود. مهدی هم به آرزویش رسید و کربلایی شد.
وصیت نامه شهید مهدی طهماسبی
رهبری در این زمان بسیار مظلوم هستند و خیلی از کسانی که روزگاری در کنار امام راحل بودند (البته به ظاهر) الان رهبری را تنها گذاشته اند و نظرات گستاخانه خودشان را در مقابل نظرات صریح رهبری بیان می کنند. این ها سعی می کنند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند. زهی خیال باطل .خداوند بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد. لذا عاجزانه از همه ی خانواده ام به طور خاص و همه ی دوستان و همه ی کسانی که صدای من به گوششان می رسد این است که در خط و مسیر ولایت مطلقه ی فقیه باشید تا این انقلاب آسیبی نبیند. حضرت آقا در طی سفرشان در سال ۸۹ در دیدار با طلاب فرمودند که دشمنان انقلاب فهمیده اند که آنتی تز انقلاب در درون حوزه ی های علمیه است. این را خودشان را هم نفهمیدند و برخی داخلی ها به آنها فهمانده اند. و بارها و بارها نیز مسئله نفوذ را بیان کرده اند.
لذا از همه ی دوستان، اقوام، همکاران ، خانواده و همه ی ملت ایران و همه ی ملت های آزادی خواه جهان عاجزانه تقاضا دارم با بصیرت کامل قدم جای پای رهبری بگذارند و به عناوین اعتباری دیگرنظیر سردار، آیت الله ، مرجع تقلید و غیره … که خدایی نکرده در این مسیر نیستند توجهی نکنند. همه ی ما مسئولیم و خداوند نیز هیچ قوم و خویشی با ما ندارد و اگر خدای نکرده این انقلاب توسط نا آگاهان و کج فهمان ضربه بخورد این اسلام عزیز تا سال ها نمی تواند قد علم کند و یقینا مهم ترین سوالی که در قیامت از ما خواهند پرسید همین نعمت خواهد بود. ?زیاد شنیده ام که می گویند ۲ تا بچه داری چرا می خواهی بروی؟ طوری می گویند به خاطر بچه هایت نرو که انگار من معنی زن و بچه را نمی فهمم و بویی از عشق نبرده ام یا دلم از سنگ است! در این فاصله دو ماه و نیم از پایان سفر اول به سوریه تا این سفر سعی کردم بعضی از اعمالی که بنظرم مانع لطف ونظر خاص خدای متعال و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) و رسیدن به مقام شهادت باشد را جبران کرده و در جهت رضای حضرت حق بیشتر بکوشیم. هدف اصلی این نبرد برای من اول پیروزی دوم پیروزی ُسوم پیروزی و چهارم شهادت در راه خداست که در حقیقت پیروزی نهایی در هدف چهارم است. به فرموده ی خدای متعال چه کشته شویم و چه بکشیم پیروزیم و این بزرگ ترین لطف حق است که ما در همه ی حال پیروزیم و شکست برای ما بی معنی است. مواظب باشید با حرکات و رفتارتان دشمن شاد نشویم. زیرا دشمن اصلی ما یعنی صیهونیسم جهانی آل سعود (آل یهود) به این مراسمات توجه دارند و با حزن ما شادی می کنند. همه ی ما را به صبر سفارش می کنم. ان شالله صبح ظهور نزدیک است.
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#پرسش_اعضا ❤️🍃
سلام حبیبه خانم عزیز ممنونم از کانال خوبتون.لطفا مشکل منم بزارید تو گروه انشاالله با راهنمایی دوستان حل بشه
بنده یه برادر شوهر مجرد دارم عادت کرده چند شب یه بار میاد خونه ما میخوابه خودم هم هر چقدر با کم محلی واخم وتخم سعی کردم بهش بفهمونم که راضی نیستم بیاد ومعذب میشم نمیتونم باچادرو مانتو تو خونه بگردم حالیش نمیشه،به شوهرمم میگم میگه نمیتونم به برادرم بگم نیاد خونم میگم گناه من چیه که تو خونه خودمم آسایش و راحتی ندارم.اصلا گوش نمیده،البته چند بار پیچوندتش ولی بازم شبهای بعدش زنگ میزنم که میام خونتون.خواهرای گلم اگه ذکری دعایی میدونید بهم بگید بخدا خسته شدم همش باید سرپا باشم پذیرایی کنم اصلا راحت نیستم کمر دردم دارم هیچکسی درک نمیکنه بچه کوچیک دارم از صبح تاشب سرپام با بچه ها سرو کله میزنم شبم آسایش ندارم از دست این مهمون ناخونده حس خفگی بهم دست میده وقتی میادش خواهشاً کمکم کنید🌺🌺🌺
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام مشکل منو بزار تو گروه پول ریختم حساب خانم مهدوی توکانالش کتاب میفروشن برا استخدامی جوابمو نمیده اعصابم خورده وضع مالیمم خوب نیست مستاجری دوتا یتیم سرمه چکارکنم کجا پیگیری کنم کسی میدونه راهنمایی کنید
مشکل دومم دوتابچه دوقلو دارم دوساله نیمه دارم شلوغ کارن صاحب خونه گیر داده ببرمشون دکتر بیش فعالی چکار کنم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام بی زحمت سوالمو بزاریدتوگروه ببینم بلکی مشکل این بنده خدایی که میخام بگم حل بشه .زندایی بنده حدود ۱۰سال هست که مشکل مثانه یا کلیه پیداکرده خیلی جاهادکتر رفته چه گیاهی چه شیمیایی چه دکتر اعصاب ولی هیچ کدوم متوجه بیماریش نمیشن جوری هستن که وقتی معذرت میخام ادرارشونو تخلیه کردن میخان طهارت کنن و خودشونو بشورن دوباره ادرار میکنن وتاوقتی که شیر آب بازهست ادرارشون تمومی نداره قبلا۴۵دقیقه دستشویی بودن الان ۲ساعت ونیم شده خیلی خیلی اذیت میشن تازه بعدازدستشویی دل درد شدید میگیرن ونمیتونن کاری بکنن ۳۵سالشون هست وجوونن دوتاپسر دارن بعداز زایمان پسردومی این طور شدن داییم بنده خدامیگه نمیدونم چکنم وکجا دکترببرمش اعصاب هردوتامون داغون شده روزی دویا سه بار بیشتر دسشویی نمیره جایی هم که باشه اصلا نمیره میگه خجالت میکشم کسی دیگه نمیتونه بره و همه میگن چده من خجالت میکشم مسافرتم کلا نمیتونن برن اگه کسی موردی مثل این بیماری داشتن توخودی یا آشنا لطفا راهنمایی کنید با آدرس کامل دکتر وتلفنشون چون واقعا نمیدونن دیگه دکتراعصاب برن متخصص کلیه برن برا مثانشون هست یاچیزدیگه ازهیچ کدوم دکترا جواب نگرفتن
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام وقت بخیر من دختر ۸ساله دارم که لوزه هاش باید جراحی بشه میخواستم اگه بشه راهنماییم کنید آدرس یه دکتر تو کرج میخوام که تو بیمارستان دولتی جراحی انجام بده ممنون میشم راهنمایی کنید🙏🏼🙏🏼
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام خواهرای گروه برای زایمان طبیعی سریع وبدون درد وراحت چه اطلاعات وتجربه ای دارید ممنون میشم راهنمایی کنیدآخه من بچه سومم روباردارم مثل مرگ از زایشگاه میترسم و برا دوتا بچهام خیلی تجربه ی سختی داشتم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
عزیزم من یه دوهفته ی هست که از این ماجرا باخبر شدم
اما این ماجرا از یک ماه ونیم پیش هست که شروع شده
ماجرا از این قراره که پسرم یه یک سالی هست که کافه باز کرده
اخیرا یه مشتری داشتند که این آقا انگار از قبل پسرم رو جایی دیدند خاطرات دوران مدرسه که من و شما هم مدرسه ای بودیم
یکی دوبار اومدن کافه و این ارتباط دوستانه شد
الان حدودا یک هفته هست که من متوجه شدم این آقا ترنس هستند وبسیار پولدار و به شدت هم دختر هستند از پسرم خوشش اومده.
گفتند که بخاطر پسرم حاضرا تعقیر جنسیت بدند
پسرم دارای همسرند 5 سال هم از آشنای و عقد و ازدواجشون میگذره
ایشون با خانواده عروسم یعنی عروسم خواهر عروسم وپسر عموی عروسم ویکی از
دوستای پسرم دوست شدند الان عروسم متوجه شدند که این آقا به پسرم حس پیدا کرده چند روزی هست رفتند منزل مادرشون البته ناگفته نمونه پسر خود من هم نسبت به ایشون هم حس پیدا کرده
لطفا کمکم کنید
آیا میشه با دعا ذکر آیات، کاری کرد که از فکرشون بیرون بیان یا برای جدایی حرام کاری انجام داد؟
#ایدی_ادمین_پرسش_پاسخ 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#درد_دل_اعضا 💜🍃
سلام عرض میکنم خدمت شما
خسته نباشید
درباره اینکه زنها ه.رزه وارد زندگی میشن میخواستم بگم
اینقدر راحت قضاوت میکنید و تهمت میزنید خدا نگذره
من یه زن بی سرپرست هستم همیشه سعی کردم از هرچی مرده فرار کنم
چونکه خلقت مرد کلا تنوع طلب هستش،دوم بعضی زنان فکر میکنن هرچی بی محلی کنند شوهر هم حق ندارد به هیچ کس نگاه کنه
میخواستم اتفاقی که برای خودم افتاد تعریف کنم
من بخاطر کارم یه آقا باهام آشنا شد وقتی که فهمید همسر ندارم دست ازسرم برنداشت
من یه زن که دوست نداشتم مزاحم داشته باشم یکسره زنگ میزد میومد درخونه جواب نمیدادم همش پیش صاحبخانه خجالت میکشیدم ولی اون بندهای خدا میگفتند چونکه میدونیم شما چطوری مهم نیست
مجبور شدم بعد از دوسال از دست این آقا جامو عوض کنم
بعد از یه مدت ازنونوایی میومدم نون گرفته بودم دیدم دنبال من میاد
پنج سال کامل نذاشت من زندگی کنم نزاشت ازدواج کنم هرچقدر جواب نمیدادم دوباره زنگ میزد میومد درخونه من جواب ردمیدادم هرچی هم میگفتم برای من دردسر درست نکن برو پی زندگی خودت ،میگفت زنم بهم محل نمیزاره دوست دارم همه زندگی مو بدم عوضش بامن باشی
البته آدم مقیدی بود نماز شب خون اصلأ هم دروغ نمیگفت
جواب گوشی نمیدادم با گوشی زنش با گوشی خونه با تلفن مامانش زنگ میزد جواب بدم،هرچی بهش میگفتم برو با کسی دیگه میگفت زنان شوهردار میبینم بااین و اون هستند ولی تو بااینکه شوهر نداری اینقدر پاک زندگی میکنی 5سال زیر نظر گرفتمت
حتی چندین بار میخواست خونه و ماشین شو بنام من بکنه که من قایمکی زنش بشم قبول نکردم به خونه شون زنگ زدم گفتم من یه مشاور هستم هوای همسرت داشته باش چشم شون دنبال بقیه نباشه
دوباره دست ازسرم برنداشت آخرش بهش گفتم من به شرطی باهات ازدواج میکنم که زنت و خانواده ات همه بفهمند گفتم بلکه دیگر دست از سرم برداره رفته بود زنش آورده جلوی درخونمون که من راضی کنه
منم خونه راه ندادم
بعدش زنش زنگ زدگفت تو ه.رزه ای بدکاره ای خیلی دلم شکست ازاون تهمت ها گفتم کاش خونه و ماشین ازش میگرفتم که این همه مراعات نمیکردم نه اینکه این همه اذیت شدم آخرش بهم تهمت زدن
بجای اینکه جلوی شوهراتون بگیرید به مردم تهمت ه..رزه کی نزنید
مرد ها خیلی دله هستند تنوع طلب
پس الکی قضاوت نکنید که خدا ازتون نمیگذره
هنوزم بعد از چند سال من هنوز دلم شکسته میگم خدا کنه سرخودش و دخترش بیاد همون حرفا روبشنون ناحق دلشون آتش بگیره😔😔
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#چالش_نهم ❤️🍃
سلام دوستان 🌸ایام به کام 🌸
بهترین و عاشقانه ترین حرکت و کاری که همسرت برات کرده رو تعریف کن برامون روحمون تازه شه😅😍
دیگه این همه همسر خوب و عاشق اینجاست همش از عیب و ایرادا و بدیا نگیم دیگه😬😅
همه بگنا یاد بگیرن اگه کسی ام بلد نیست😁
ادمین 👇🌹
@adminam1400
منتظریم ❤️
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی - بعد از بیان تاریخ میلاد حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه و اشاره به نام مبارك و نیز اسم مادر آن حضرت ، حكایت كنند: در آن روزهائی كه امام حسن عسكری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - كه در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن كه لحظه ای در كنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارك حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(كه به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا كرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطكی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین كه آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسكری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی كه حضرت ظرف آب را با دست های مبارك خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری كه ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا كودكی خردسالی را می بینی كه در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی كه امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم كودكی را در حال سجده مشاهده كردم كه انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام كردم ، پس نماز و سجده خود را خلاصه و كوتاه نمود. پس به محضر ایشان عرض كردم : مولایم فرمود نزد ایشان برویم ، در همین لحظه ، صقیل مادر آن فرزند عزیز آمد و دست كودك را گرفت و پیش پدرش برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی كه كودك - كه بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود - نزد پدر آمد، سلام كرد و همین كه چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای پسرم ! تو سیّد و بزرگ خانواده ما هستی ، من به سوی پروردگار خود رحلت می نمایم ، مقداری از آن آب مصطكی را با دست خود بر دهانم بگذار. چون مقداری از آن آب مصطكی را تناول نمود، فرمود: مرا كمك كنید تا نماز به جا آورم ، پس آن كودك حوله ای را كه در كنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسكری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، خطاب به فرزند خویش نمود و فرمود: ای فرزندم ! تو را بشارت باد، كه تو صاحب الزّمان و مهدی این امّت هستی ، تو حجّت و خلیفه خدا بر روی زمین می باشی ، تو وصی من و نیز خاتم ائمّه و اهل بیت عصمت و طهارت خواهی بود. و جدّت ، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله تو را هم نام خود معرّفی نموده است . راوی در پایان سخن افزود: در همین لحظات حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به وسیله آن سمّ و زهری كه توسّط معتصم به او خورانیده شده بودرحلت نمود و به شهادت رسید.
چهل داستان و چهل حديث از امام حسن عسگري(ع)/ عبدالله صالحي
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
🔴 داستان زیبای توبه 🔴
سلام من به زور و اصرار بابام تو سن کم ازدواج کردم ،همسرم ده سال ازم بزرگتر بود .موهاش جا به جا ریخته بود و با اینکه سنی نداشت ولی قیافش مثل مردای چهل ساله شده بود.منم به خاطر این چیزا ازش بدم میومد و حسرت به دل بودم. کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری توی کوچمون اشنا شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم ولی یه مدت که گذشت خواسته های عجیب غریبش شروع شد ،من از خدا و از شوهرم میترسیدم هر روزم شده بود گریه و التماس ولی اون بدتر اذیتم میکرد.یه روز بهم گفت یا فردا هر چی میگم گوش میکنی یا میام به شوهرت همه چیو میگم...منم محکم گفتم نه...نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم فقط گفتم خدایا خودت نجاتم بده 😭،اخرش یه شب اومد در خونه و یه پاکت نامه رو انداخت توی حیاط و فرار کرد.شوهرم رفت بیرون و پاکت به دست اومد و نامه رو خوند ،منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم و نگاش میکردم .بعدشم بدون اینکه چیزی بگه با عجله رفت بیرون.میتونستم تو این فاصله در برم ولی پاهام انگار خشک شده بود .هنوز نیم ساعت نگذشته بود که یهو دیدم چند نفر با لگد دارن میکوبن به در...👇⛔️
https://eitaa.com/joinchat/3033399661Cce36688bbf
ماجرای زندگی این خانم دلتونو میلرزونه😭