eitaa logo
بینشکده علم دینی
112 دنبال‌کننده
169 عکس
29 ویدیو
1 فایل
💠 بینشکده علم دینی با هدف تبیین نظام اندیشه اسلامی و امتداد حکمت متعالیه، از توحید تا تمدن ولایی تاسیس شده است. ارتباط با ما🔻🔻 📲09332542929 ▶️ble.ir/b_elmedini ▶️eitaa.com/b_elmedini ▶️www.instagram.com/b_elmedini
مشاهده در ایتا
دانلود
✨✨✨✨✨ ✨ ⃣ 🔰این مقداری که همه موجودات عالم، و هستند، را همه عقول درک می کنند. اما معنای واقعی مطلب این است که در اینجا مسئله اسم گذاری نیست. ما عموماً برای فهماندن اشیاء به یکدیگر برای آنها اسم قرار می دهیم مانند:چراغ، اتومبیل یا زید. اما موجودی که نامتناهی است و محدودیتی در وجودش ندارد، واجب می باشد و عقلا باید همه کمالات را داشته باشد. زیرا اگر کمالی را نداشته باشد، محدود و ناقص می شود. موجود محدود نیز یک موجود ممکن است و دیگر واجب نخواهد بود. لذا وجود واجب، نامتناهی بوده و همه کمالات را نیز به صورت نامتناهی دارد. چنین موجودی مبدا سایر موجودات است و آن موجودات نیز صفت های او را در خود دارند اما به صورت ناقص. این صفات مراتب دارند. بالاترین مرتبه، مرتبه ای است که جمیع صفت های حق تعالی در آن وجود دارد و به آن می گویند‌. عبارت از آن اسمی است که واجد همه کمالات حق تعالی است به طور ناقص، و این نقص یک نقص امکانی است(چون اسم اعظم واجب نیست و ممکن است). لذا اسم اعظم نسبت به ذات حق تعالی ناقص است اما نسبت به موجودات، تمام صفت ها را در حد کمال دارد. موجوداتی که به دنبال این اسم اعظم موجود می شوند هم به اندازه هستی خودشان این صفت ها را دارا هستند؛ چه موجودات مجرد و چه موجودات مادی. حتی حیوانات و گیاهان هم که موجوداتی ناقص اند، در حد خودشان کمالات را منعکس می کنند. حتی ادراک هم دارند و تسبیح می کنند، اما ما به دلیل اینکه در حجاب هستیم، قادر به درک اینها نیستیم و خیال می کنیم چیزی در کار نیست. لکن عالم پرهیاهوست. تمام عالم زنده است و همه هم هستند. دستتان، زبانتان، قلبتان و حتی وقتی الحمدلله می گویید و حمد می کنید، اینها همه است. 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔 @b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ⃣ 🔰گفتیم همه چیز است و این اسماء از اوست. همچنین اسم در مسمای خود(ذات) فانی است. ما خیال می کنیم که استقلالی داریم اما واقعیت این است که اگر در یک آن، آن شعاع وجودی که سبب ظهور و تجلی موجودات توسط حق تعالی شده، برداشته شود و آن تجلی حضور نداشته باشد، تمام موجودات لاشئ شده و به حالت اولشان برمی گردند. زیرا همه عالم با تجلی حق تعالی وجود پیدا کرده است. و آن تجلی و نور، اصل حقیقت وجود است؛ یعنی است. لذا الله نورالسموات و الارض . خداوند آسمان ها و زمین است. این نور ظهوری دارد. انسان، حیوانات و همه موجودات ظهورات این نور هستند. پس همه موجودات هستند. می گوییم الله نور السموات و الارض زیرا وجود آسمان ها و زمین که نور هستند، از خداست. و این نور آنقدر در ذات الهی فانی است که می گوییم [الله نور السموات و الارض] نه [الله یُنَوِّر السماوات] زیرا در عبارت دوم، یک مفهوم جدایی میان خدا و موجودات نهفته است؛ در حالیکه گفتیم هیچ استقلالی میان موجودات و خداوند وجود ندارد. استقلال یعنی اینکه یک موجود، دیگر ممکن نباشد و واجب شود. در حالیکه تنها وجود واجب، ذات حق تعالی است. بنابراین از این جهت که می فرماید: به اسم الله قل هو الله احد ، معنی اش آن نیست که بگو بسم الله الرحمن الرحیم؛ بلکه بدین معناست که . یعنی گفتنت هم با است. نتیجه آن که چون همه ی امور و همه چیزها از اوست، و هیچ موجودی از خودش چیزی ندارد، پس حمدی که می کنیم و می کنند، به سبب اسم الله است. و از این جهت فرموده: . 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣ 🔰 جلوه حق تعالی است و و از جلوه های این جلوه است. با رحمت و با رحمانیت، همه موجودات را ایجاد کرده است. این است. اصلا وجود، است. حتی آن وجودی که به موجودات شریر اعطا شده نیز باز رحمت است؛ ای که همه موجودات را تحت پوشش خود دارد. لذا همه موجودات عین رحمت هستند یعنی خودشان رحمتند. و بسم الله، جلوه است به تمام معنا؛ مقامی است که جلوه را به تمام معنا بروز می دهد. البته خود این اسم باز جلوه است؛ زیرا خود ذات حق تعالی اسم ندارد:((لا اسم له و لا رسم)). و به میزان ظهور رحمانیت، اسم الله و اسم رحمان و اسم رحیم، بهره ای از کمال را دارند. و علت آن که و را ذکر نموده از آن جهت است که صفت و بالذات هستند و سایر صفات، تبعی اند. پس از آن اوست، به اسمِ الله و به اسم رحمان و هر حمد و ستایشی که باشد، به او واقع می شود. گاهی انسان می گوید فلان انسان چه فیلسوف خوبی است. یا فلان غذا بسیار لذید بود. انسان خودش نمی داند اما در ضمن این حرکات خدا را حمد می کند. زیرا آن انسان فیلسوف از خودش هیچ ندارد و هر چه هست، جلوه اوست. آنچه هم ادراک کرده با عقلی ادراک کرده که جلوه اوست. خود ادراک جلوه اوست. در حقیقت هیچ حمدی برای غیر خدا واقع نمی شود. 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔 @b_elmedini
⃣ 🔰 یعنی جمیع انواع ستایش ها مختص به ذات مقدس الوهیت است. بدان ای عزیز که در تحت این کلمه شریفه، خاص ترین‌ سرّ نهفته است. و با برهان نزد اصحاب حکمت و فلسفه آشکار است که تمام از جانب تمام حمدگویندگان، از آنِ حق تعالی است؛ زیرا با برهان اثبات می شود که تمام عالم تحقق، سایه ی گسترده و فیض بسط یافته ی حضرت حق است؛ و تمام نعمت های ظاهری و باطنی، [از هر ولی نعمتی که مردم در ظاهر می بینند]، باشد، از حق تعالی _جلّ و علا_ است و احدی از موجودات در آن نعمت شرکت ندارند. 🔰پس چون در مقابل نعمت و احسان است و ولی نعمتی جز حضرت حق در عالم تحقق نیست، پس جمیع حمدها از آنِ اوست. همچنین هیچ جمال و زیبایی جز جمال و زیبایی او نیست، پس تمام حمدها و مدح ها به او بازمی گردد. 🔰به بیان دیگر، هر و مدحی از زبان هر حمد و مدح کننده ای، در ازای یک نعمت و کمال است. و از فطرت های الهی، ثنای کامل و شکر و حمد منعم(ولی نعمت) است. و همچنین از فطرت های الهی، تنفر از نقص و ناقص و ناقص کننده‌ی نعمت است. و چون نعمت مطلق و خالص، از هر نقصی مبرّا بوده و هر جمال و کمال تامّ، مختص به حضرت حق است، و دیگر موجودات، نعمت ها را در حد ناقص و محدود دارند، پس فطرت همه مردم، ثناجو و ستایشگوی ذات مقدس او هستند و از دیگر موجودات متنفرند، مگر آن وجودهایی که در مسیر کمال فانی در ذات ذوالجلال گشته اند و و ثنا و عشق به آنها عین عشق به حضرت حق و حمد و ثنای اوست: حبّ خاصّان خدا، حبّ خداست. 🔘 آداب الصلوه 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔 @b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣ 🔰ما عرض کردیم یکی از احتمالات این است که الله ای که در هر سوره هست، متعلق به خود آن سوره است. مانند سوره که می گوییم ، الحمدلله... . یعنی این به اسم خدا واقع می شود. بر این مبنا که الله در سوره حمد متعلق به ((حمد)) است، باید دید حمد برای چه اسمی صورت گرفته است؟ در خصوص معنای دو احتمال وجود دارد: 🔹 احتمال اول آن است که منظور از ((الحمد)) تمام مصادیق حمد باشد؛ یعنی حمد از هر حامدی. هر حامدی که می گوید، به واسطه ی اسم الله، را می گوید. یعنی گوینده، خودش اسم است و همه اعضا و جوارحش هم از اسماء هستند. به بیان دیگر، چون انسان است، حمدی که می کند هم به واسطه ی اسم الله صورت گرفته است‌. از این جهت، در عین حالی که ظهور اسماءالله است، خودش هم از اسماءالله است. بر مبنای توضیحات بالا، گفته می شود که الف و لام در ((الحمد))، الف و لام استغراق است(یعنی الف و لامی که برای نشان دادن فراگیر بودن و شمول یک چیز به کار می رود). به این معنا که هر حمدی از هر حامدی تحقق پیدا می کند، به وسیله ((اسم الله)) تحقق پیدا می کند و اسم الله هم همان شخص حمدکننده است. با فرض معنای فوق، وقتی شما از خط خوب یک شخص یا زیبایی یک گل تعریف می کنید، باز هم در حال خدا هستید. زیرا گفته شد در عالم هیچ جمالی نیست جز جمال او و اگر این جلوه را از موجودات بگیرند چیزی از آنها باقی نمی ماند. 🔹 حتمال دوم آن است که الف و لام، استغراق نباشد که شامل کثیر افراد باشد. در اینجا منظور از ((الحمد)) حمد بی تعیّن و حمد مطلق است. روی این احتمال، حمدهای ما عکس حمد اول می شود و دیگر برای او واقع نمی شود. زیرا او نامحدود است و فقط خودش می تواند خودش را کند و موجودات محدود قادر به او نخواهند بود زیرا حمدشان مقید است در حالیکه وجود حق تعالی مطلق و بدون تعیّن است. طبق این احتمال معنای هم فرق خواهد کرد و دیگر به این معنا نیست که شما اسمید و آن هم اسم است. بلکه آن، اسم الله و ظهور مطلق است و با آن اسم، واقع می شود. 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔹وقتی فرمود ، یعنی تمام اقسام حمد و تمام حیثیت و ویژگی از خداست، مال اوست، همین یک کلمه باور اگر آمد، تمام شرک ها از قلب انسان می ریزد. آن که می گوید که من از اول تا آخر عمر هیچ شرک نیاورده ام، برای این است که این را وجدان کرده، واجد این مسئله است، این را به حسب وجدانش آورده است. بافته نیست، یافته است‌. 🔹براهین اینقدر نمی تواند هنر داشته باشد؛ خوب است، نمی گویم برهان خوب نیست، برهان باید باشد؛ اما وسیله است. برهان وسیله ی این است که شما به حسب عقلتان یک مسئله ای را درک کنید و با مجاهده، به آن ایمان بیاورید. 🔹 ، وسیله است، خودش مطلوب نیست. وسیله است برای اینکه شما معارف و مسائل را با برهان به عقلتان برسانید، هنرش همینقدر است. پای استدلالیان چوبین بود ، مقصود همین است که چوب است، پای چوبی است. آنکه انسان را می تواند راه ببرد، انسان حقیقتاً با آن می تواند راه برود، عبارت از آن پایی است که انسان با آن را ببیند، عبارت از آن است که در قلب وارد می شود، و وجدان ذوقی است که انسان می کند و ایمان می آورد. این هم یک مرتبه است و مرتبه بالاتر دارد. 🔹و امیدوارم که ان شاءالله ما فقط قرآن و تفسیر نخوانیم و مسائل باورمان بیاید. قرآن کتابی است که می خواهد آدم درست کند و موجودی را بسازد. یک موجودی را که خودش ایجاد کرده است و با ایجاد کرده، با . می خواهد از این مرتبه ی ناقصی که هست او را برساند به مرتبه ای که لایق اوست؛ و قرآن برای همین آمده است؛ همه ی انبیاء هم برای این آمده اند که دست انسان را بگیرند و از این چاه عمیقی که در آن افتاده است (آن چاهی که از همه عمیق تر است، چاه نفسانیت است) در آورند و جلوه ی حق را به او نشان دهند، تا اینکه همه چیز را نسیان کند؛ و خداوند ان شاءالله نصیب همه ی ما بکند. 🔘 تفسیر سوره حمد 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔 @b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰راجع به قبلا عرض کردیم، اسم آن است که علامت مسمّی باشد؛ و چه چیز است که علامت مسمّی نباشد. هر چیزی را شما فرض کنید که یک نحوه وجودی دارد، این نحوه، ظهوری از اوست. علامتی است از او، منتها اسم به معنای علامت مراتبی دارد: یکی اسمی است که تمام معنای ‏علامت است، یکی اسمی است که از او نازل تر است ... تا برسد به اخیره موجودات، همه علامت هستند، همه ظهور هستند، ظهور اسم هستند؛ لکن مراتب دارند. 🔰در روایت است: ‏‏.‏ اسم اعلا در مقام ظهور، است، ائمه اطهار است. آنهایی که در مرتبه سیر و در مرتبه حرکت از نقص به کمال رسیده اند به آنجایی که وارسته شده اند از همه طبیعتها، از همه چیز؛ مثل ما نیستند که در چاه هستیم. ما هنوز حتّی راه نیفتاده ایم. اشخاصی هستند که از این چاه به راه افتاده اند، هجرت کرده اند:‏‏  ((مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً الَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اجرُهُ عَلَی الله)). 🔰یک احتمال این است که این هجرت، هجرت از خود به خدا باشد. «بیت» نفس خود انسان باشد، طایفه ای هستند که خارج شدند، هجرت کردند از «بیت» شان، از این بیت ظلمانی، از این نفسانیت:‏‏ مُهاجِراً الَی الله وَ رَسُولِهِ ‏‏؛ تا رسیدند به آنجایی که «ادرَکَهُ المَوتُ»؛ به مرتبه ای رسیدند که دیگر از خود چیزی نیستند، «موت مطلق»، و اجرشان هم عَلَی الله است؛ اجر دیگری [در کار نیست ]، دیگر بهشت مطرح نیست، دیگر تنعمات مطرح نیست، فقط الله است. ‏‏یک طایفه ای هستند که این طورند که هجرت کرده اند و به منتها هم ‏رسیده اند، اجرشان هم عَلَی الله است؛ همیشه هم در هجرتند آنها. 🔰یک طایفه ای هستند که هجرتی کرده اند؛ اما نرسیده اند به غایت هجرت که «ادرَکَهُ المَوتُ» باشد.‏ 🔰‏‏یک طایفه هم مثل ما هستند؛ اصلًا هجرتی نیست در کار، ما در همین ظلمتها هستیم، ماها [به سبب تعلق ] به دنیا و به طبیعت، و بالاتر از آن به انانیت خودمان در این چاه محبوسیم. ما در «بیت» هستیم؛ یعنی در بیت نفسانیت. روی این احتمال، نمی بینیم الّا خودمان [را]؛ هر چه می خواهیم برای خودمان می خواهیم. خودیم، خود است، غیر از خود هیچ نیست. ما تا حالا به فکر این نیفتاده ایم که هجرتی بکنیم، ما هر چه فکر داریم صرف همین جا می شود.‏ ‏‏تمام نیروی الهی که به ما امانت داده اند، آن طوری که هست، ردشان نمی کنیم، همین جا صرف می کنیم و همین جا هستیم، و تا آخر هم همین جا می مانیم؛ و هر چه می گذرد از مبدا بعیدتر می شویم؛ و هر چه بگذرد دیرتر می شود. ‏‏هر چه بر ما بگذرد، از این است، از این انانیت است: ‏‏((اعدی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنبَیکَ)). یک همچه تعبیری هست: [نفس ] از همه دشمنها بدتر است، از همه بتها بزرگتر است، مادرِ بتهاست: «مادر بتها، بت نفس شماست»،‏‎ از همه بتها بیشتر، انسان به این [بت] عبادت می کند، توجهش به این بیشتر است؛ و تا این بت را نشکند، نمی تواند الهی بشود. 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔 @b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰اول قدم این است که از این ، بنا بگذارید خارج بشوید. اول قدم این است که انسان کند، ؛ بیدار بشود، خواب نباشد مثل ما. ما الآن خوابیم در صورت بیدار، بیداریِ حیوانی است و خوابِ انسانی. ما خوابیم همه:‏‏ ‏‏ ((النَّاسُ نیامٌ فَاذا ماتُوا انتَبهُوا)). الآن نیام است، خواب است، وقتی که موت حاصل شد، آن وقت تنبه پیدا می شود که چه هیاهویی بوده است. انَ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالکافِرِینَ ؛‏‎ یعنی الآن هم محیط است، منتها چون او آدمی است که طبیعت تخدیرش کرده است، ادراک نمی کند. وقتی که این تخدیر برداشته بشود، می بیند که همه آتش شد. باید از این راه رفت، چاره نیست، ما را می برند؛ منتها ما را از آن طرف می برند. باید خودمان بیدار بشویم و از آن راه مستقیمی که باید برویم، برویم. باید تحت تربیت انبیا واقع بشویم.‏ 🔰‏‏انبیا همه آمدند آدم را درست کنند. یک نبی ای نیامده است که مقصدش این معنا نباشد که انسان را اصلاح کند. اقامه عدل، همین درست کردن انسانهاست. ، یک چیزی نیست الّا آنکه از انسان صادر می شود؛ ظلم هم آن است که از انسان صادر می شود. اقامه عدل، متحول کردن ظالم به عادل است، متحول کردن مشرک به مومن است. [نبی ] متحول می کند یک موجودی را که اگر رهایش بکنند به هاویه می رود، و به جهنم منتهی می شود؛ به یک موجودی که راه را به او می نمایند که این راه ‏است. از این راه باید بروی. 🔰ما تا حالا راه نیفتاده ایم. هفتاد سالمان است، هشتاد سالمان است و هنوز راه نیفتاده ایم. تا حالا نکرده ایم. ما در زمین متوقف شده ایم و تا آخر هم همین طور می مانیم؛ ولی باید راه بیفتیم، چاره نیست. شما جوانها بهتر می توانید این راه را پیدا کنید؛ از ما گذشته؛ ما قدرتهایمان رفته است دیگر سراغ کارش. شما جوانها بهتر می توانید تهذیب نفس کنید؛ شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها. در شما آن ریشه های فساد کمتر است، رشدش کمتر است، آن طور رشد نکرده؛ هر روز بماند، رشدش زیادتر می شود. هر روز تاخیر بیندازید، مشکل تر می شود. یک پیر بخواهد اصلاح بشود، بسیار مشکل است؛ جوان زودتر اصلاح می شود. هزاران جوان اصلاح می شوند و یک پیر نمی شود. نگذارید برای ایام پیری؛ حالا که جوان هستید سیر خودتان را بکنید، شروع کنید. الآن خودتان را تبعِ تعلیمات انبیا کنید، مبدا این است، از اینجا باید رفت. آنها راه را نشان داده اند، ما راه را نمی دانیم اما آنها راه را می دانند. می باید از توجهاتی که به هست، خودتان را کم کم خارج بکنید، البته مساله ای نیست که به این زودی بشود، لکن کم کم خارج بکنید. 🔰این همه آمال ما، زیر خاک خواهد رفت، تمام خواهد شد. این همه توجهات به خود، به ضررمان تمام می شود. آنکه باقی می ماند آن ‏است که مربوط به خداست:‏‏ ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ الله باقٍ. انسان یک ما عِندَکُم دارد، یک ما عِندَ الله دارد، مادامی که به خود متوجه هست [به ‏‏ ما] عِندَکُم [توجه دارد]؛ همه این ها هم فانی خواهد شد، نفاد پیدا خواهند کرد؛ اما اگر چنانچه برگردد به خدا؛ آنجا به اسم «باقی» باقی است، بقا پیدا می کند.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰صحبت در این بود که این ‏‏  ‏‏متعلق به چیست. چند احتمال بود که عرض کردیم. 🔹در احتمال اولی که دادیم که حمد، باشد؛ و معنای حمد متکثر بشود، در نتیجه اسم هم به طور متکثر ملاحظه می شود. در این احتمال، هر حمدی که واقع می شود، ممکن نیست واقع بشود الّا برای حق تعالی. برای اینکه حمد به جلوه ها واقع می شود و جلوه هم همان ظهور اوست. ‏‏در عین حالی که حمد برای مظاهر است، اسمای متکثره برای خود حق تعالی هم هست.‏ 🔹در احتمال دوم هم که گفتیم: حمد، باشد؛ و دنبالش گفته شد که عکس احتمال اول است، یعنی هیچ حمدی از حامدی برای او واقع نمی شود. روی این مطلب، با وجود اینکه حمد برای مظاهر واقع می شود و این مظاهر ظهور اوست، اما هیچ گاه نه حمد مطلق از جانب ما واقع می شود و نه این حمد برای حق تعالی که مطلق است، واقع می شود. لکن از باب اینکه تمام این کثرات مضمحلّ در آن موجود مطلقند، حمد برای او واقع می شود. 🔰بر حسب این دو احتمال، آیه شریفه از اول تا آخر، معانی اش فرق می کند. 🔹به حسب اینکه «الحمد» مانند احتمال اول به معنای استغراق باشد، آن وقت «الله» و «رحمن» و «رحیم» که در‏‏ بِسمِ الله واقع شده است، معانی اش با «الله» و «رحمن» و «رحیم» به حسب آن احتمال دیگر فرق می کند، زیرا اسم، اسم ظاهر است و هر اسمی با اسم دیگر فرق دارد. ‏‏لذا اگر کثرت را لحاظ کنیم، «اسم»، اسمِ «الله» است؛ اما در مقام کثرات. این «الله» تجلی حق تعالی در قالب اسم اعظم است.‏ ‏‏تجلی در موجودات به اسم اعظم است. «رحمن» تجلی به رحمانیّت است در مقام ، و هکذا «رحیم». ((ربِّ العالَمِینَ)) و‏‏ ((ایَّاکَ نَعبُدُ‏‏)) هم، همین طور با احتمال دیگر فرق می کند. 🔹در احتمال ثانی که حمد، حمد مطلق باشد، یعنی حمد بدون هیچ قید باشد، «اسم»، «الله»، «رحمن»، «رحیم» تا آخر سوره فرق می کند. در اینجا که حمد مطلق است، حمد مطلق به «اسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ» واقع می شود. حمد مطلق فقط مال «الله» است.‏ لذا ‏‏حمد مطلق به اسمی که ظهور مقام ذات است واقع می شود. زیرا «الله» اسم جامع مقام ذات است نه مقام ظهور(فعل)؛ پس «اسم» هم جلوه همان مقام ذات است؛ «رحمان» هم رحمانیّت مقام ذات؛ «رحیم» هم رحیمیّت مقام ذات است؛ و همین طور «ربّ» و هکذا... . 🔰این ها به حسب قدمهای برهانی است. برهان این توضیحات، در فلسفه حکمت متعالیه و نه در فلسفه های متعارف، هست، لکن همه این ها غیر از آن است که اولیا می یافتند. اولیا با قدم سلوک از منازل گذشته، و واقع را می یافتند‏ و مشاهده می کردند. 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰اولیا نمی توانند مشاهدات خودشان را برای مردم بیان کنند، قرآن هم نازل شده، متنزل شده است، رسیده است به جایی که با این مردم دربند و در چاه ضلالت، مخاطبه کند. دست و زبان پیغمبر اکرم هم بسته است، نمی توانند آن را که واقعیت است برسانند مگر اینکه تنزل بدهند. قرآن مراتب دارد، هفت بطن یا هفتاد بطن از برای قرآن است؛ از این بطون تنزل کرده است تا رسیده است به جایی که با ما می خواهد صحبت کند. خدا خودش را با شتر معرفی می کند:‏‏ ((افَلا یَنظُرُونَ الَی الابِلِ کَیفَ خُلِقَت))‏‏؛‏ ‎و این برای ما تاسف آور است که به همین موجودات نازل: به شمس، به سماء، به ارض، به خود آدم، بخواهیم به خدا معرفت پیدا کنیم. زبان انبیا عقده داشته:‏‏ رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی، وَ یَسِّر لِی امرِی، وَ احلُل عُقدَةً مِن لِسانِی ‏‏؛‏‎ عقده ها در زبانشان، نه در قلبشان بوده است. نمی توانستند آنچه یافته اند آن طور که یافته اند بگویند، گفتنی نبوده است. از این جهت با مثال و با نظایر می خواستند چیزی به ما بفهمانند.‏ 🔰‏‏خوب وقتی که خدا با شتر معرفی بشود، معلوم است که مرتبه ما چه مرتبه ای است، مرتبه همان حیوان است؛ و معرفتی که ما از آن پیدا می کنیم چه معرفتی است، یک چیز بسیار ناقص است.‏ ‏‏آن جایی هم که گاهی مطلبی ذکر می شود راجع به انبیا:‏‏ ((فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً‏‏))، موسی بعد از اینکه تحت ربوبیّت ‏ حق تعالی واقع شد و از این منازل گذشت، آن وقت عرض کرد:‏‏ ((ارِنِی انظُر الَیکَ)) ‏‏؛ به من خودت را ارائه بده. ارائه بده، یعنی من با چشمم ببینمت؟! ‏‏اینکه از یک نبی بزرگی صادر نمی شود، آن نحو ارائه و آن نحو رویتی که مناسب با مرئی و رائی باشد که دست ما به آن نمی رسد. در عین حالی که به آنجا رسیده بود که متکلم بود، با خدا تکلم می کرد، عرض کرد: ((رَبِّ ارِنِی انظُر الَیکَ)) ‏‏؛ جواب آمد که: ((لَن تَرانِی)) ‏‏؛ یعنی- محتملًا- تا موسی هستی، رویت نمی شود، تا تو هستی نمی شود ؛ لکن مایوسش نکرد؛ ارجاعش کرد به اینکه:‏‏ ((انظُر الَی الجَبَلِ)) ‏‏. این «جبل» چیست؟ این جبلی که تجلی حق بر موسی نمی شود و بر آن می شود، این «جبل طور» است. آیا این تجلی، یک تجلی بود که اگر آن روز مردم در کوه طور بودند، آن را می دیدند؟‏ ‏‏آیا مثل رویت شمس بود؟ این ((وَ لکِنِ انظُر الَی الجَبَلِ)) ‏‏، وعده ملاقات است؛ نمی بینی ‏‏((وَ لکِنِ انظُر الَی الجَبَلِ فَانِ استَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوفَ تَرانِی)) ‏‏. محتمل است که در «استَقَرَّ عَلی مَکانِهِ» مراد، این جبل باشد؛ این جبل محتمل است که همان انانیّت، نفس موسی بوده باشد که باز بقایا داشته است، با همان تجلی جبل را «دک» کرد، به هم زد اوضاع انانیّت را، و موسی به مقام موت رسید:‏‏ ((خَرَّ مُوسی صَعِقاً‏‏)). 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰ما بخواهیم یاد بگیریم قرآن را، باید چه بکنیم؟ این مسائل به آن معنا تعلیم و تعلمی نیست.‏ ‏‏ما وقتی بخواهیم قرآن را نگاه کنیم و همین تفاسیری که متعارف است نگاه کنیم، بعضیشان به این معانی اشاره دارند؛ همین تعلیم و تعلم با کر و کورهاست. قرآن همه مسائل را دارد؛ لکن آن کسی که ادراک می کند ((انَّما یَعرِفُ القُرآنَ مَن خُوطِبَ بِهِ)) است. قرآن را آنکه مخاطبش است می فهمد؛ و معلوم است آن کسی که «مَن خُوطِبَ بِهِ» است و قرآن را می فهمد، آن مرتبه ای از قرآن است که:‏‏ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِینُ ‏‏، «نَزَلَ عَلی قَلبِهِ» این را غیر از خود او نمی تواند مشاهده کند. قضیه، قضیه ادراک عقلی نیست، قدم نیست، قضیه است، آن هم «». مشاهده با چشم نیست، مشاهده با نیست، مشاهده با عقل نیست، با قلب نیست. آن قلبی که قلب عالم است، قلب نبی، مشاهده با اوست ، دریافته، لکن نمی تواند بیان کند؛ مگر در لفافه امثله و الفاظ، به یک آدمی که کور است چطور شما می توانید بفهمانید که نور چیست؟ با چه زبانی، با چه حرفی؟ جز این است که می گویی نور یک چیزی است که روشن می کند؟ آدمی که ندیده است نور را، چطور آن کسی که نور را دیده می تواند به او افهام کند؟ جز اینکه عقده در لسانش هست؛ و این عقده برای این است که طرف، عقده در گوشش است؛ آن عقده ای که در لسان ‏انبیا بود، پیغمبر اکرم عقده اش از همه بیشتر بود، برای اینکه آنچه او یافته بود، آنچه از قرآن در قلب او نازل شده بود، برای چه کسی بیان بکند، مگر آنکه رسیده باشد به مقام ‌تامه. شاید یکی از معانی ((ما اوذِیَ نَبِیٌّ مِثلَ ما اوذیتُ)) -اگر وارد شده باشد از رسول الله- این باشد که یک آدمی که آنچه را باید برساند نتواند برساند؛ آنکه کسی را نیابد که به او آنچه یافته بگوید، تاثر دارد. خصوصاً آنچه که او یافته بود، فوق همه آنها بود که سایرین یافته بودند؛ و کسی که یافته است اموری را و میل دارد همه بیابند، و نتواند برساند، تاثرش چقدر است؟ جز مجهولات چیزی نیست.‏ 🔰العِلمُ هُوَ الحِجَابُ الاکبَرُ ؛ یک حجاب بزرگ همین علم است؛ سرگرم می کند انسان را به همین مفاهیم کلیه عقلیه، و از راه بازش می دارد.‏ ‏‏حجاب است برای اولیا؛ و هر چه علم زیادتر بشود، حجاب غلیظتر می شود. عُلقه انسان به همان علمی که دارد است که گاهی هم عالم خیال می کند همه اش همین است. انسان از باب اینکه خودخواه هست، مگر اینکه از این جلد بیرون برود، هر علمی را که یافته است، ادراک کرده و خوانده، همه کمالات را منحصر به آن می داند. فقیه خیال می کند غیر فقه چیز دیگر نیست در عالم؛ عارف هم خیال می کند غیر عرفان چیزی نیست؛ فیلسوف هم خیال می کند غیر فلسفه چیزی نیست؛ مهندس هم خیال می کند غیر هندسه چیزی نیست. حالا یا علم را فقط عبارت از آن ‏می دانند که با مشاهده و با تجربه و این ها باشد، این را علم می دانند، ما بقی را دیگر علم نمی دانند. این حجاب بزرگی است برای همه.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰حجابهای زیادی هست که غلیظتر از همه، همین *حجاب علم* است؛ یعنی آنچه باید با آن راه را پیدا کند، همان مانع بشود؛ علمی که باید انسان را هدایت کند، مانع از هدایت بشود؛ و علمهای رسمی همه همین طورند که انسان را از آنچه باید باشد، محجوب می کنند؛ خودخواهی می آورند.‏ ‏‏وقتی علم در یک *قلب غیر مهذب* وارد بشود، انسان را به عقب می برد. هر چه انباشته تر باشد، مصائبش زیادتر است. وقتی یک زمین شوره زار یا سنگلاخ باشد، هر چه تخم در آن بکارند نتیجه نمی دهد. یک زمین شوره زار، قلب محجوب، غیر مهذب، قلبی که از اسم خدا هم می ترسد، بی حاصل است. بعضیها از مسائل فلسفی- با اینکه فلسفه یک علم رسمی است- چنان رم می کنند که خیال می کنند یک ماری است. فیلسوف هم از عرفان آن طور رم می کند. عارف هم همین طور است، تا بالاتر ...‏ 🔰‏‏همه علوم رسمی «سر به سر قیل است و قال».‏‎ و من نمی دانم ما کی می توانیم لا اقل آن طور خودمان را مهذب کنیم که این علوم رسمی خیلی مانعمان نشود؛ از خدا مانعمان نشود، از ذکر الله مانعمان نشود. این هم خودش یک مساله ای است. اشتغال به علم، اسباب این نشود که از خدا غافل بشویم؛ اشتغال به علم، اسباب این نشود که یک غرور پیدا بشود که ما را از مبدا کمال دور کند. این غروری که در ملاها هست، چه آنهایی که علوم مادی و طبیعی دارند و چه آنهایی که علوم شرعی دارند یا علوم عقلی دارند. این، اگر قلب مهذب نباشد، یک غروری می آورد؛ همان غروری که انسان را از خدا به کلی بازمی دارد.‏ ‏‏وقتی مشغول مطالعه است، غرق در مطالعه است، وقتی مشغول نماز است، پیشِ نماز نیست. یکی از دوستان ما بود- خدا رحمتش کند- می گفت که: یادم نیست بگذار بایستم نماز، یادم بیاید. کانّه انسان وقتی وارد می شود به نماز، توی نماز نیست، اصلًا به خدا توجه ندارد، قلبش آنجا نیست، قلبش جای دیگر است؛ شاید فکر این باشد که مساله علمی را حل کند. این علمی که مقدمه برای رسیدن به مقصود است، انسان را از مقصود بازدارد. علم شرعی است، علم تفسیر است، علم توحید است، لکن در قلب غیر مهیا، غیر مهذب، علم توحید هم یک غل و بندی است که نمی گذارد، مانع می شود، علوم شرعی هم همین طورند، این ها همه وسیله اند. 🔰علوم شرعی، مسائل شرعیه یک وسایلی هستند، آنها وسایل عمل هستند، عمل هم وسیله است. همه برای یک مقصدند، همه برای اینند که بیدار بشود این نفس، از این حجابهایی که همه برای ما ظلمانی است، از این ظلمتها بیرون برود، بعد برسد به *حجابهای نورانی* . مثل اینکه چنین تعبیری هست که:‏‏ ‏‏((انَّ لله سَبعینَ الفَ حِجابٍ مِن نُورٍ))، یعنی همانا برای خداوند هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت است؛ همین طور نه فقط «مِن ظُلُماتٍ»، بلکه آنها هم که نور هستند، باز حجاب هستند. ما هنوز از حجابهای ظلمانی بیرون نرفته ایم، ما توی حجابها می لولیم و تا آخر هم معلوم نیست چه خواهد شد؟! 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰هر علمی که انسان را بازدارد از مقصد، از آنچه که برای آن انبیا آمدند، حجاب است. انبیا آمدند مردم را از این دنیا، از این ظلمتها بیرون بکشند؛ و به مبدا نور برسانند، مبدا نور، انوار نه، ‌مطلق؛ می خواهند انسان را فانی کنند در نور مطلق، این قطره را در آن دریا فانی کنند- البته مثال منطبق نیست- تمام انبیا برای همین آمده اند و تمام علوم وسیله است و عینیت مال آن است، «ما عدمهاییم»،‏‎ اصلمان از آنجاست، عینیت مال آنجاست. همه انبیا هم آمده اند که ما را از این ظلمتها بیرون بکشند و به نور برسانند، نه به انوار، از حجابهای ظلمانی، و از حجابهای نورانی بیرون بکشند و به نور مطلق متصل کنند.‏ 🔰گاهی علم توحید هم حجاب است . علم توحید است، برهان اقامه می کند بر وجود حق تعالی؛ لکن محجوب است از او. همین برهان دورش می کند، از آنچه که باید باشد دورش می کند. انبیا قدمشان این طور نبوده؛ اولیا و انبیا قدمشان، قدم برهانی نبوده؛ آنها برهان می دانستند؛ اما قضیه، قضیه اثبات واجب به برهان نبوده. مَتی غِبتَ: کی غایب بودی. حضرت سیدالشهدا می فرمایند:‏‏ ‏‏عَمِیَت عَینٌ لا تَراکَ عَلَیها رَقیباً‏‎؛ آن چشمی که نمی بیند تو حاضری و مراقبی، کور باشد، و کور هم هست.‏ 🔰اول مرتبه قیام است :‏‏ قُل انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ ان تَقُومُوا لله. اصحاب سیر هم این را منزل اول دانسته اند؛ شاید هم مقدمه باشد و منزل نباشد.‏ ‏‏در منازل السائرین این را منزل اول دانسته؛ لکن ممکن است که این اصلًا مقدمه باشد، منزل بعد باشد. اول این است که یک وصیت، یک موعظه به وسیله یک موجودی که خودش یافته است صادر می شود و می فرماید به آنها بگو که:‏‏ انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ‏‏؛ فقط یک موعظه، فقط اینکه قیام کنید برای خدا. همه چیز از اینجا شروع می شود، همه مسائل از اینجا شروع می شود که باشد، انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خدا، از این خواب بیدار بشود. کانّه امر می کند به این خوابها، به اینهایی که افتاده اند آنجا و خوابند و بی هوش، بگو که من به شماها یک موعظه دارم و آن این است که بلند شوید از جا برای خدا، قیام کنید برای خدا، راه بیفتید ؛ و ما همین یک موعظه را هم تا حالا گوش نکرده ایم، برای او راه نیفتاده ایم. راه افتادنمان برای خودمان است ؛ آنها هم که خیلی خوب هستند باز برای خودشان. بله اولیایی هستند که یک جور دیگرند؛ آن موعظه برای ما خوابهاست، آنها رسیده اند، بالا هستند. ما را خواهند برد، این معنا را هیچ کس نمی تواند انکار کند، ما الآن اینجا هستیم و موکّلهایی که بر همه قوای ما تسلط دارند، دارند ما را می برند. آن قوا دارند ما را به آن طرف می کشند؛ از اول که در طبیعت هستیم دارند می کشند ما را به طرف جای دیگر، ما خواهیم رفت، لکن خواهیم رفت با ظلمتها، با حجابها.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰حب دنیا، مبدا همه چیز است :((حُبُّ الدُّنیا رَاسُ کُلِّ خَطیئَةٍ)).‏‎ مبدا‏ همه خطایا همین است. حب دنیا، گاهی وقتها انسان را به آنجا می رساند که اگر موحد هم هست، لکن اگر اعتقادش باشد که خدا از او دنیا را گرفته، در قلبش کدورتی حاصل می شود، یک بغضی حاصل می شود.‏ ‏‏گفته شده است آن آخری که انسان می خواهد ارتحال کند از این عالم، می آیند شیاطینی که می خواهند نگذارند این آدم، موحد از این عالم بیرون برود، می آورند جلوی رویش چیزهایی را که دوست دارد. طلبه مثلًا کتاب دوست دارد، کتابش را می آورند می گویند که ما آتش می زنیم، برگرد از این عقیده ای که داری و الّا این ها را آتش می زنیم. آنکه علاقه به فرزند دارد، آنکه علاقه به چیز دیگر دارد همین طور است.‏ ‏‏خیال نکنید که اهل دنیا عبارت از آنهایند که مثلًا کاخ ‏‎دارند؛ ممکن است یک نفر خیلی هم کاخ داشته باشد، اهل دنیا نباشد، یک طلبه ای یک کتاب داشته باشد، اهل دنیا باشد، علاقه داشته باشد. میزان است؛ میزان دنیا، آن علایقی است که انسان به این اشیاء دارد؛ و این علایق ممکن است آن دم آخر که انسان ببیند دارد از علایقش جدا می شود، دشمنی بیاورد با خدا؛ دشمن خدا بشود و از این عالم برود.‏ 🔰علایق را باید کم بکنیم؛ علاقه ها باید کم بشود ، طبیعتاً ما از اینجا می رویم؛ و علی ایّ حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم، فرقی به حال ما نمی کند. شما فرض کنید که علاقه داشته باشید به این کتابتان یا نداشته باشید، کتاب مال شماست؛ از آن هم استفاده می کنید. علاقه ‏داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست، استفاده هم می کنید. علاقه را کم کنید، علاقه را تا می توانید از بین ببرید. آنکه انسان را گرفتار می کند، این علاقه ای است که انسان دارد، آن هم از است، مبدا همان حبّ نفس است. ، ، ، یک دردی است که انسان را به هلاکت می رساند.‏ ‏‏حبّ مسند، حبّ مسجد، همه این ها دنیاست، علایق دنیاست؛ حجابهایی است که «بَعضُها فَوقَ بَعضٍ». دائم ننشینیم و بگوییم آنهایی که دارای کذا و کذا هستند چنین و چنانند. ببینید خودتان در آن حدی که هستید چطورید؛ علاقه شما به آن چیزی که دارید چقدر قوّت دارد، و روی این علاقه هست شما به او ایراد می گیرید.‏ 🔰اگر این حبّ نفس و خودخواهی نباشد، انسان از دیگران عیب نمی گیرد . این عیب گیریهایی که بعضی از ما نسبت به دیگران می کنیم، همه اش برای این است که ما خودمان را- برای آن حبّ نفسی که داریم- خیلی مهذب و صحیح و آدم کامل می دانیم و دیگران را معیوب می دانیم و به عیبشان ایراد می گیریم. ما که داریم در جامعه نمایش می دهیم که ما برای خدا درس می خوانیم، درس شریعت می خوانیم، چون درس شریعت می خوانیم، پس از جند الله هستیم و اسم خودمان را جند الله گذاشته ایم، *ما آن طوری که ظواهرمان هست، هستیم؟* همین مقدارِ خیلی نازل، که این ظواهر با باطن همگام باشند، نه منافی باشند، ظاهر یک جور و باطن یک جور. مگر نفاق غیر از این است؟‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣1⃣ 🔰اینکه خیال کردند که این علوم معنوی، مردم را از فعالیت بازمی دارند، این اشتباه است؛ همان آدمی که این علوم معنوی را به مردم یاد می داد و کسی هم مثل او بعد از رسول الله حقایق را نمی دانست، همان روزی که با او بیعت کردند- به حسب تاریخ- کلنگش را برداشت، رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارد. اینهایی که به خیال خودشان از دعا و ذکر و امثال این ها مردم را پرهیز می دهند که بچسبند این مردم به دنیا، این ها هم نمی دانند قصه چیست، این ها نمی دانند که همین دعا و همین چیزها آدم را می سازد، به طوری که با دنیا هم آن طوری که باید با آن رفتار کند، می کند.‏ #‏‏عدل را همین انبیایی که همه مصائب برای آنها بود و اهل ذکر و فکر و همه چیز بودند، در دنیا اقامه کردند، به ضد ستمگرها قیام کردند؛ همان - سلام الله علیه- قیام کرد که دعای یوم العرفه اش را می بینید چیست. همان دعاها مبدا این طور مسائل می شود، همان توجهات به خدا. این ادعیه انسان را متوجه می کند به . اگر انسان درست بخواند، همان توجه به مبدا غیبی موجب این می شود که انسان علایقش به خودش کم بشود؛ و این نه مانع از فعالیت است؛ خیر، این فعالیت هم می آورد، لکن فعالیت برای خودش نیست. می فهمد که باید فعالیت کند برای بندگان خدا؛ خدمت به خداست.‏ 🔰‏‏اینهایی که از کتب ادعیه انتقاد می کنند، برای این است که نمی دانند، جاهلند، بیچاره اند؛ نمی دانند که این کتب ادعیه چطور انسان می سازد.‏ ‏‏این دعاهایی که از ائمه ما وارد شده است، مثل ، مثل ، ‌حضرت‌سیدالشهدا- سلام الله علیه- ، این ها چطور انسان درست می کنند. همان که آن دعای شعبانیه را می خواند، شمشیر‏ هم می کشد. در روایت است که همه ائمه دعای شعبانیه می خواندند.‏ ‏‏من ندیدم که در سایر ادعیه که این طور تعبیر شده باشد که همه ائمه می خواندند. همان که این دعای شعبانیه را می خواند، همان شمشیر می کِشد و با کفار جنگ می کند. این ادعیه انسان را از این ظلمت بیرون می برد؛ وقتی که از این ظلمت بیرون رفت، یک انسانی می شود که برای خدا کار می کند؛ کار می کند اما برای خدا، شمشیر می زند برای خدا، مقاتله می کند برای خدا، قیامش برای خداست. نه این است که ادعیه بازمی دارد انسان را از اینهایی که آن آقایان می گویند. آنها همه آمالشان همین جاست. هر چه ماورای اینجا باشد ذهنیات است در نظر آقایان، و یک وقت هم به آن می رسند که ببینند آنها عینیات بوده، این ها ذهنیات است. همین ادعیه و همین خطبه ها، و همین نهج البلاغه و همین مفاتیح الجنان و همین کتابهایی که ادعیه هستند، این ها همه کمک انسانند، در اینکه انسان را آدم کنند.‏ 🔰‏‏وقتی یک انسانی آدم شد، به همه این مسائل عمل می کند، زراعت هم می کند، لکن زراعتی که برای خداست؛ جنگ هم می کند. همه این جنگهایی که در مقابل کفار و در مقابل ستمگرها شده، از اصحاب توحید و از این دعاخوانها بوده است. آنهایی که در رکاب رسول خدا، در رکاب امیر المومنین بودند، اکثراً اهل این جور عبادات زیاد بودند. خود حضرت امیر در بحبوحه جنگ ایستاده بود، نماز می خواند. آنجا قتال بود و او نمازش را می خواند. قتال هم می کرد، نماز هم می خواند. وقتی هم در همان بحبوحه جنگ از او یک مطلبی را پرسیدند، ایستاد توحید برایشان ‏گفت. یک کسی گفت که آخر در این وقت، فرمود- به حسب نقل- ما برای این جنگ می کنیم،‏‎ جنگمان برای دنیا نیست، نمی خواهیم با معاویه جنگ کنیم تا شام را بگیریم. شام و عراق را پیغمبر و امیر نمی خواستند. آنها می خواستند این ها را آدم کنند، می خواستند جان مردم را از دست مستکبرین رهایی ببخشند. این ها هم همانها بودند که اصحاب دعا بودند. همین دعای کمیل را که از حضرت امیر وارد شده ببینید، همین آدمِ کمیل بخوان، شمشیر بزن است.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣2⃣ 🔰از صحبتهای سابق یک مطلب دیگر هم استفاده می شود؛ و آن اینکه این بای  بای سببیت، آن طور که اهل ادب می گویند نیست. اصلًا ، به معنای سببیت و مسببیت نیست، به معنای علیت و معلولیت هم نیست. بهترین تعبیرش همان است که در قرآن واقع شده است که گاهی آن را به :‏‏ ((هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الباطِنُ)) ‏‏؛‏‎ و گاهی ((تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ)) تعبیر کرده است؛ و این غیر از قضیه سببیت و مسببیت است، که در سببیت و مسببیت، یک تمایلی که در ذات حق تعالی با موجودات، مفروض است که مقتضی ذات باریتعالی نیست. 🔰از این جهت یا باید سببیت را یک معنای توسعه داری حساب بکنیم که تجلی و ظهور را هم شامل بشود، یا در اینجا بگوییم که با، بای سببیت نیست. بگوییم: «بِاسمِ الله» کذا، یعنی بِظُهُورِهِ کذا، بِتَجلّیهِ کذا. یا بگوییم: الحَمدُ «بِاسمِ الله»، نه از باب اینکه حمد مسبب است اسم؛ و تعبیر به سببیت و تعبیر به علیت هم من یادم نیست که در کتاب و سنت واقع شده باشد. این یک تعبیر فلسفی است که در لسان فلاسفه واقع شده. من در کتاب و سنت یادم نیست که علیت و سببیت به این معنا آمده باشد؛ بلکه به معنای خلق و ظهور و تجلی است، این تعبیرات است. یک جهت دیگری هم که هست و یک روایتی هم در مورد آن هست؛ قضیه نقطه «تحت الباء» است؛ 🔰اما حالا این روایت چطور، آیا وارد شده باشد یا نه، شاید شواهد هم بر این باشد که چنین چیزی وارد نشده؛ لکن روایتی هست از حضرت امیر- سلام الله علیه- که:‏‏ انَا النُّقطَةُ الَّتی تَحتَ الباءِ . اگر این وارد شده باشد، تعبیرش این است که «باء» به معنای ظهور مطلق است ، تعین اول، عبارت از مقام ولایت است. ممکن است مقصود امیر- علیه السلام- این معنا باشد که مقام ولایت، به معنای واقعی ولایت، ولایت کلی، این تعین اول است. اسم، تجلی مطلق است؛ اولین تعین، ولایت احمدی علوی است؛ و اگر هم وارد نشده باشد، مسئله این طور هست که تجلی مطلق، تعین اولش عبارت از مرتبه اعلای وجود است، که مرتبه ولایت مطلقه باشد.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣2⃣ 🔰در اسم، مسائلی هست. یکی از مسائل این است که اسم، یک وقت مال مقام است، که اسم جامعش هست؛ و دیگر اسما، ظهور به رحیمیّت، رحمانیّت همه از تجلیات اسم اعظم است. الله اسم اعظم است، و تجلّی اول است. 🔰آن وقت یک اسمایی در مقام ذات است و یک ‏اسمایی در مقام تجلیات به اسمیّت است، یکی هم تجلی است، که یکی مقام گفته می شود، یکی مقام گفته می شود، یکی مقام گفته می شود. اصطلاحات این طوری هم دارد و شاید آیات شریفه آخر سوره حشر که سه تا آیه است:‏‏ ((هُوَ الله الَّذِی لا الهَ الَّا هُوَ عالِمُ الغَیبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحِیمُ، هُوَ الله الَّذِی لا الهَ الَّا هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُومِنُ المُهَیمِنُ ‏‏العَزِیزُ الجَبَّارُ المُتَکَبِّرُ سُبحانَ الله عَمَّا یُشرِکُونَ ‏، هُوَ الله الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ ...‏‏.‏‎اشاره به این باشد. 🔰این احتمال می رود که این در سه آیه وارد شدن و سه جور ذکر کردن، همین مقامات ثلاثه اسما باشد، که اسم در مقام ذات ، مناسب با همان اسمای اولی است که در آیه وارد شده؛ و اسم به تجلی صفاتی ، مناسب با آن اسمایی است که در آیه دوم واقع شده؛ و تجلی فعلی هم مناسب با‏‏ هُوَ الله الخالِقُ البارِئُ المُصَوِّرُ است، که سه جلوه است: جلوه ذات برای ذات و جلوه در مقام اسما و جلوه در مقام ظهور. شاید‏‏ هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ‏‏ (اول اوست، آخر هم اوست) اشاره به این باشد که دیگران اصلًا منفی اند. هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الباطِنُ ‏‏؛ هر چه ظهور است، اوست، هوست، نه اینکه از اوست: «هُوَ الظاهِرُ وَ هُوَ الباطِنُ وَ هُوَ الاوَّلُ وَ هُوَ الآخِرُ».‏ 🔰مراتب برای جلوه ها هست، لکن آن طور نیست که جلوه ها از متجلی، یک جدایی داشته باشند، البته تصورش مشکل است، اما بعد از تصور، تصدیقش آسان است. شاید هم الله، اسم از برای همان تجلی در مقام صفات باشد.‏ آن وقت اگر این باشد، در بِسمِ الله، اسم، ظهور برای آن تجلی به طور جلوه جمعی است؛ و در عین حالی که ظهور برای جلوه جمعی است، منافات با دو احتمالی که سابق گفتیم، ندارد، هر دو با این می سازد؛ برای اینکه این ها یک مساله جدایی نیستند؛ البته ما باید از همه این مسائل به طور ناقص رد بشویم.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣2⃣ 🔰و یک مطلب دیگری هست در همه این مسائل و مباحث، و آن این است که یک وقت واقعیات را ما به حسب که داریم، حساب می کنیم وضعش چطور است؛ یک وقت ما از واقعیات به حسب چیزی برداشت می کنیم؛ و یک وقت از واقعیات به حسب مقام چیزی برداشت می کنند؛ و یک وقت مقام و این طور معانی [در کار] است. در نظر ما که ادراکاتمان ادراکات عقلی است، یا به قدم برهان یا شبیه به برهان، آنچه واقعیت است، همین است که ما به حسب ادراک عقلیمان، واقعیات را این طور ادراک می کنیم؛ و حتی در نظر آنکه ادراکش یک مرتبه بالاتر از این مسائل است، [این طور است ] که واقعیات همین است که ذات مقدس است و جلوه او. ما هر نحوه هم ادراک بکنیم، این است.‏ 🔰‏‏واقع مسئله این است که ذات مقدس است و جلوه او؛ حالا چه تجلی در مقام ذات یا تجلی در مقام صفات یا تجلی در مقام فعل، که همین آیاتی که گاهی [اشاره ] می کنم، همینها می تواند شاهد باشد برای این:‏‏ هُوَ الاوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الباطِنُ ‏‏. واقعیت مسئله این طوری است که مقابل ندارد حق تعالی، یک موجودی مقابل [او]، مقابلِ وجود مطلق اصلًا معنا ندارد. یک وقت هم به حسب ادراکات خودمان حساب می کنیم، که ما خودمان چه ادراک کردیم، ادراک عقلیمان چیست، و آیا آن ادراک عقلی را به قلب ‏هم رسانده ایم تا ایمان اسمش باشد، یا با قدم سیر و این ها هم حرکت کرده ایم تا عرفان و معرفت اسمش باشد، تا آخر آن جاهایی که بشر می تواند [برسد].‏ 🔰‏‏و این ها قضیه ادراک ما از واقعیات است، وگرنه واقعیات همان جور است که هست. اصلًا به حسب واقع، غیر حق تعالی چیزی نیست، هر چه هست، اوست. جلوه هم جلوه اوست. نمی توانیم یک مثال منطبق پیدا بکنیم، «ظلّ» و «ذی ظلّ» ناقص است. شاید نزدیکتر از همه مثالها، موج دریا باشد، موج نسبت به دریا. موج از دریا خارج نیست. موجِ دریاست؛ نه دریا، موج دریا. این موجهایی که حاصل می شود، دریاست که متموّج می شود؛ اما وقتی ما به حسب ادراکمان تصور بکنیم کانَّه به نظر ما می آید که دریا و موج [دو چیزند، در حالی که ] موج یک معنای عارضی است برای آن. واقع مطلب [این است که ] غیر دریا چیزی نیست، موج دریا همان دریاست، عالم یک موجی است. البته مثال باز هم همان طور است که قائل گفته است که: «خاک بر فرق من و تمثیل من»، مثال ندارد.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ 3⃣2⃣ 🔰ما به حسب ادراکاتمان که می خواهیم در این مسائل وارد بشویم یک مرتبه تصورات کلی این مسائل است: اسم ذات، اسم صفات، اسم افعال، مقام کذا، که همان مفاهیم است، یک ادراک مفهومی است. 🔰مرتبه دیگر این است که ما این مفاهیمی را که ادراک می کنیم، با قدم ثابت بکنیم که واقعیت این طور است. همین معنایی که گفته شد که همه ذات است و جلوه او، چیز دیگر نیست، همین معنا را وقتی که بخواهند برهان بر آن اقامه کنند، می گویند که وجود اگر چنانچه یک حدی داشته باشد، یک نقصی داشته باشد، این وجود مطلق نیست. آن است که هیچ تعینی ندارد، هیچ نقصی در آن نیست؛ وقتی که بنا شد که نقصی، تعینی در آن نباشد، همان وجود مطلق، تمام وجود است، «تمام» هم باز ناقص است؛ یعنی نمی شود فاقد یک حیثیتی باشد؛ تمام اوصاف به طور مطلق، نه به طور متعین، در او هست، یعنی یک رحمانیّت متعین، یک رحیمیّت متعین، یا یک الوهیّت متعین، در او نیست. 🔰وقتی او شد، وجود بلا تعیّن شد، باید جامع همه کمالات باشد؛ برای اینکه با نبود هر کمالی، یک تعین پیش می آید. اگر چنانچه در مقام ذات ربوبیّت یک نقطه نقص باشد، یک نقطه وجود نباشد، ذات ربوبیت از اطلاق بیرون می آید، ناقص می شود؛ وقتی ناقص شد یعنی ممکن است و نمی شود واجب باشد؛ زیرا واجب، کمال مطلق است، جمال مطلق است. 🔰از این جهت، وقتی الله را به حساب بیاوریم با این قدم ناقص برهانی، الله، یک اسم از برای همان ذات مطلق است که همه جلوه ها را دارد. جامع همه اسما و صفات است، جامع همه کمالات است، کمال مطلق است، کمال بی تعین است. 🔰برهان می گوید: صِرفُ الوُجُودِ کُلُّ الاشیاءِ، وَ لَیسَ بِشی ء مِنها.‎‏ همه چیز است لکن نه به تعینات، همه وجود را واجد است نه به طور تعین، بلکه به طور کمال مطلق. وقتی که واقعیت را ما بخواهیم حساب بکنیم، چون اسما جدا نیستند، اسما هم همان اسمای ذات است که جدا نیستند و همان خصوصیاتی که در هست، در هم هست، رحمان هم وقتی کمال مطلق شد، هم واجد همه کمالات وجود است، و الّا او مطلق نمی شود:‏‏ ((قُلِ ادعُوا الله اوِ ادعُوا الرَّحمنَ ایًّا ما تَدعُوا فَلَهُ الاسماءُ الحُسنی)). چه را و چه را و چه را و چه سایر اسما را، هر کدام را بخوانید، هستند. تمام اسمای حسنا در تمام صفات حق تعالی هست و چون به طور مطلق است، این طور نیست که حدودی در کار باشد. 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣2⃣ 🔰 سرّ است، سرِّ سرّ است، سرّ مستسر به سرّ است، سرّ مقنع به سرّ است؛‏‎ و باید تنزل کند، بیاید پایین، تا اینکه برسد به این مراتب نازله. حتی به قلب خود رسول الله که وارد می شد، باز تنزل بود، یک تنزلی کرده بود تا به قلب وارد می شد؛ بعد هم از آنجا باید نازل بشود تا برسد به آنجایی که دیگران هم بفهمند. 🔰 چنانچه هم این طوری است، انسان هم سرّ و سرِّ سرّ است. ما یک ظاهری از انسان می بینیم عبارت است از همین حیوانی که هست. همین حیوان است و هیچ چیزی غیر از حیوان نیست؛ حیوانی بدتر از سایر حیوانات؛ لکن حیوانی است که این خاصیت را دارد، می شود برسد به انسانیّت، و به مراتب کمال و کمال مطلق؛ تا آنچه که در وهم ما نیاید آن شود،‏‎ ... پس عدم گردد. آن مراتب همه اش سرّ است، ظاهر همین است. 🔰 در همین هم از سرّ یک مساله ای هست و آن این است که ما جواهر را نمی توانیم ادراک کنیم، از اجسام هر چه را ما ادراک می کنیم، اعراض است. چشممان این رنگ و این ‏ظواهر را می بیند، گوشمان صدا را می شنود، ذائقه مان مزه را ادراک می کند، دستمان لمس می کند یک ظاهری را؛ همه اعراض هستند، این جسم کجاست؟ وقتی هم کسی می خواهد تعریف کند مثلًا می گوید: «آن عرض و عمق و طول دارد»، عرض و عمق و طول هم از اعراض است، «آنکه ثقل دارد» آن هم از اعراض است؛ «آنکه جاذبه دارد» آن هم از اعراض است. هر چه را بخواهید تعریف بکنید، با اوصاف و اعراض تعریف می کنید، پس خود جسم کجاست؟ خود جسم هم سرّ است، ظلّ همان سرّ است، ظلّ همان احدیت است که اسما و صفات آن برای ما معلوم می شود؛ و الّا خود عالَم، غیب است، اسما و صفاتش پیداست. 🔰 هم شاید یک مرتبه اش همین معنا باشد که همین عالَم طبیعت، غیب و شهادت دارد، غیبش آن است که از ما غایب است، ما هیچ نمی توانیم ادراکش بکنیم؛ و شهادتش آن است که ما ادراک می کنیم. شما هر قدر بخواهید تعریف بکنید چیزی را، دائم به اوصاف و به اسما و به آثار و به امثال آن تعریف می کنید. ادراک بشر از آن چیزی که ظلّ سرّ مطلق است، ناقص است، مگر آن کسی که با قدم ولایت به آنجا رسیده باشد که تجلی حق تعالی به همه ابعادش، در قلبش واقع شده باشد؛ و این سرّ در همه چیز هست، یعنی غیب و شهادت در همه جا سرایت می کند.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣2⃣ 🔰یک وقت هم گفته می شود: «عالم غیب»، «عالم ملائکة الله»، «عالم عقول»، از این تعبیرات. خود آنها هم سرّ و ظاهر دارند، ظهور و بطون است؛‏‏ وَ الظَّاهِرُ وَ الباطِنُ هم همین است. در همان چیزی که ظهور کرده، بطون هم هست؛ در همان بطون هم یک ظهوری هست؛ بنا بر این تمام اسمای حق تعالی، همه اسما، واجد همه مراتب وجودند؛ هر اسمی تمام اسماست. این طور نیست که «رحمان» یک صفتی یا یک اسمی باشد؛ «رحیم» یک اسمِ مقابل باشد، «منتقم» یک اسمی باشد. اگر آنها از اسما باشند، تمامشان دارای همه چیز هستند؛ ((ایًّا ما تَدعُوا فَلَهُ الاسماءُ الحُسنی)) ‏‏، تمام اسمای حسنا، برای «رحمن» هست، برای «رحیم» هم هست، برای «قیوم» هم هست. این طور نیست که این اسما، یکی حکایت از یک چیزی بکند، آن دیگری حکایت از یک چیز دیگر بکند. اگر بنا باشد دو باشد، باید رحمان حکایت بکند از حیثیتی، که آن حیثیت در ذات حق تعالی غیر از یک حیثیت دیگری باشد. آن وقت لازم می آید حق تعالی مجمع حیثیات باشد، این در وجود مطلق، محال است، حیثیت و حیثیت نیست.‏ 🔰 وجود مطلق ، به همان وجود مطلقش است، به همان وجود مطلقش است؛ یعنی تمام ذات، رحمن است، تمام ذات، رحیم است، به تمامِ ذات، نور است، به تمام ذات، الله است. این طور نیست که رحیمیتش یک چیزی باشد و رحمانیتش یک چیز دیگری باشد. اینهایی که با قدم معرفت می روند بالا، تا برسند به آنجایی که ذات به تمامه- البته نه اینکه ذات، بلکه جلوه ذات- در قلبشان جلوه می کند. نه در این قلب، آن قلبی که قرآن در آن وارد می شود، آن قلبی که مبدا وحی است، آن قلبی که جبرئیل را متنزل می کند، در آن قلب، آن جلوه ای که می شود، یک جلوه ای است که تمام جلوه ها را دارد، هم خودش اسم اعظم است، هم متجلی به جلوه اسم اعظم. اسم اعظم خود اوست:‏‏ ‏‏نَحنُ الاسماءُ الحُسنی؛‎ و اسم اعظم خود است ، اعظم اسماست در مقام تجلی.‏ 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini
✨✨✨✨✨ ✨ ✨ ⃣2⃣ 🔰من امیدوارم که ما از این حد بیرون برویم و انکار نکنیم، کتاب و سنت را انکار نکنیم. گاهی فردی در عین حالی که قائل به کتاب و سنت است، آنکه در کتاب و سنت وارد شده، عقلش نمی رسد، منتها آنجا نمی گوید: این نیست؛ اما وقتی یک نفر دیگری می گوید، آن بیچاره را گیر می آورد، می گوید: چرت و پرت می گویی! همینهایی است که در کتاب و سنت است، آنجا را نمی گوید، از باب اینکه او می گوید خودم نمی دانم؛ اما وقتی به لسان یک نفر دیگر وارد می شود، آنجا را می گوید: چرت و پرت.‏ ‏‏و این انکار آدم را محروم می کند از خیلی مسائل. از آن راه که باید انسان در آن واقع بشود و باید حالا راه بیفتد، انسان را محروم می کند. این سد راه می شود که نگذارد به این راه وارد بشود؛ و این را من عرض می کنم به همه که چیزهایی که اولیا یافتند، احتمال بدهید درست باشد.‏ ‏‏ممکن است یک کسی در بین مردم باشد که صریحاً هم نگوید ممکن است؛ اما اینکه انسان انکار کند، بگوید: نه! مسائل این نیست، اصلًا این حرفها همه چرت و پرت است، این آدم دیگر موفق نمی شود به اینکه راه بیفتد. بخواهد موفق بشود، باید این جحود را بردارد از قلبش.‏ 🔰‏‏ و من امیدوارم که ما این حجاب جحود را از قلبهایمان برداریم و از خدای تبارک و تعالی بخواهیم که ما را آشنا کند با لسان قرآن، زبان قرآن یک زبان خاصی است، ما آشنا بشویم به آن زبانی که با آن زبان، قرآن وارد‏ شده است. قرآن مثل انسان می ماند، که یک موجودی است که همه چیز دارد، منتها مثل یک انسان بالفعل می ماند. قرآن یک سفره ای است که خدا پهن کرده، برای همه بشر، یک سفره پهنی است، هر که به اندازه اشتهایش از آن می تواند استفاده کند، اگر مریض نباشد که بی اشتها بشود.‏ 🔰 امراض قلبیه، آدم را بی اشتها می کند* . اگر مریض نباشد و اشتهای قلبی اش باشد، از قرآن استفاده می کند. از همین دنیا، هر یک، یک طور استفاده دارد، انسان یک طور استفاده دارد، حیوان یک طور، انسان در مقام حیوانیّت، یک طور، و هر چه بالاتر برود از این سفره پهن الهی که عبارت از وجود است، بیشتر استفاده می کند. قرآن هم این طوری است، یک سفره پهنی است برای همه، هر کس به اندازه آن اشتهایی که دارد و آن راهی که پیدا بکند به قرآن، استفاده می کند . استفاده اعلایش را آن می برد که برایش نازل شده. لکن نباید ما مایوس بشویم. باید ما هم از این سفره بهره ای برداریم؛ تمام عبادات، وسیله است، تمام ادعیه، وسیله است، همه وسیله ای برای این است که انسان این لبابش ظاهر بشود . آنکه بالقوه است و لبّ انسان است، به فعلیت برسد و انسان بشود آدم. انسان بالقوه، بشود یک انسان بالفعل. انسان طبیعی، بشود یک انسان الهی که همه چیزش الهی باشد. هر چه می بیند حق ببیند. انبیا هم برای همین آمده اند. 🔰انبیا نیامده اند حکومت درست کنند، حکومت را می خواهند چه کنند؟ این هم هست، اما نه این است که انبیا آمده اند که دنیا را اداره کنند، حیوانات هم دنیا دارند، کار خودشان را اداره می کنند، البته بسط عدالت، همان بسط صفت حق تعالی است برای اشخاصی که چشم دارند. بسط عدالت هم می دهند، عدالت اجتماعی هم به دست آنهاست، حکومت هم تاسیس می کنند، حکومتی که حکومت عادله باشد؛ لکن مقصد این نیست، این ها همه وسیله است که انسان برسد به یک مرتبه دیگری که برای آن، انبیا آمده اند.‏ ✨ان شاء الله خداوند ما را تایید کند برای همه چیز 🔻ما را در رسانه ها دنبال کنید: ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام | آپارات 🆔@b_elmedini