راه شهدا..عمل شهدا
مادرشهیددهقان:
محمدرضا بہ دوچیز خیلےحساس بود
موهاش و موتورش😄
قبل ازرفتن بہ سوریہ
هم موهاشو تراشید
هم موتورشو بہ دوستش بخشید
بدون هیچ وابستگے رفت😔
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
*💔 بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند😔، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند.‼️*
*مادر شهید میگفت:*
*قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.✨🌱*
*شهید غلامرضا لنگری زاده🌷*
*اولین شهید مدافع حرم کرمان*
*شادی روحشون صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
*تشنه لـبــــ....*🕊️
*شهید عبدالمجید رحیمی*🌹
تاریخ تولد: ۱۰ / ۱ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۲ / ۱۳۶۱
محل تولد: تهران
محل شهادت: خرمشهر
*🌹۱۶ ساله بود، شاید عکس مجید را بارها در شبکه های مجازی ،مجله یا تلوزیون مشاهده کرده باشید،🌙مجید هیچ عکسی نداشت این عکس هم به صورت اتفاقی توسط یک عکاس در جبهه گرفته شده📸که مجید با یک تفنگ در دستش به فکر فرو رفته و عکاس هم عکسی از او میگیرد،📸 خواهر شهید← مجید در روز خداحافظی اجازه نداد پشت سرش در کوچه آب بریزیم.💦در راهروی ساختمان مادرم آب را پشت سرش ریخت.💦مجید هم نقلی که بر روی یخچال بود را بر سرش پاشید و گفت «این هم نقل دامادیم».🍬 12 روز بعد از اعزامش در عملیات آزادسازی جاده اهواز – آبادان💥(عملیات بیت المقدس) به شهادت رسید، 🕊️راوی← مجید زخمی شده بود🥀صدایش کردم: مجید جان، مجید جان! تویی؟⁉️به سختی سرش را بلند کرد،🥀خونریزی داشت ، چهره اش از شدت درد بی رنگ شده بود.🥀هر لحظه رنگش سفید و سفیدتر میشد،🥀از من تقاضای آب کرد ولی...🥀نمیدانم مجید مرا به خاطر این کارم خواهد بخشید یا نه؟🥀و یا خانواده بزرگوار مجید مرا میبخشند یا خیر؟🥀چون خون زیادی از او رفته بود احساس کردم اگر به او آب بدهم برایش خوب نیست 🥀.« او که شهید خواهد شد او را تشنه رها مکن.»💫 اما این ندای درونی را چگونه پاسخ بگویم، مگر من عالم الغیب هستم؟💫خدایا او را حفظ کن.🤲 گفتم: مجیدجان آب برایت ضرر دارد،🥀همین الان امدادگرها تو را می برند عقب.🥀 دستی به سرش کشیدم و بوسه ای به پیشانی خوش اقبال و رنگ پریدهاش زدم.🥀اما مجید تشنه لب آسمانی شد*🥀🕊️🕋
*شهید عبدالمجید رحیمی*
❁﷽❁
حاجقاسمسلیمانے:
"عزتدستخداستوبدانید
اگرگمنامترینهمباشیدولۍنیتشما
یاریمردمباشد،
میبینیدخداوندچقدرباعزتوعظمت
شمارادرآغوشمیگیرد..🍃
سردارجآن💔
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
﷽
📜 #خاطره
🔰دختری که قول میدهد ...
✍🏼یک روز سردار دختر ۴ساله ام را در آغوش گرفت و از او پرسید:
"میخواهی چه کاره شوی؟ "
گفت: دکتر.
سردار گفت: "دکتر خوبی بشو که به اسلام خدمت کنی."
حالا بعد از شهادت سردار، دخترم می گوید من به سردار قول دادم. باید دکتر شوم.
اگر شهید نمیشد باید شک میکردیم!
شهادت، حق سردار بود.
👤راوی: یکی از اهالی روستای قنات ملک
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
✍ شهیدی که برای رفتنش به سوریه نذر کرد لب به آب نزند.
اهل نماز اول وقت و امر به معروف بود، با جذبه، خوشرو و کم حرف بود و در رشته های هاپکیدو و جودو و کونگ فو فعالیت داشت و استادهم بود، چندین بار مقام اول کشوری را بدست آورد. از ۲۱سالگی مشتاق دفاع از حرم و اعزام به سوریه بود، ولی بدلیل اینکه تک پسر بود و پدرش جانباز ۸ سال دفاع مقدس بود اعزامش نمیکردند، بعد از ۳ سال تلاش، در سفرش به کربلا، با توسل و مددگرفتن از امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نذر کرده بود تا زمانی که پایش به حرم حضرت زینب (ع) نرسد آب به لبانش نزند، نذرش هم قبول شد، فردای روزی که از کربلای برگشت پدرش او را همراه خود برای آموزش به پادگان برد، بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲دی ماه ۹٤ ساعت ۱۱ ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده برود، سریع غسل شهادت کرد و راه افتاد.
سرانجام در۱۳ دی ماه ۹٤ به سوریه اعزام شد. همیشه آرزو داشت روی شناسنامه اش مهر شهادت بخورد که درتاریخ ۲۱دی ماه ۹۴به آرزویش رسید.
🌹 شهید #عباس_آبیاری
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊