هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
namaze_khoob_5.mp3
13.04M
#چگونه یک نماز خوب بخوانیم ؟
جلسه پنجم
#واعظ علیرضا پناهیان 🎤
🍃🦋🍃🦋🍃🦋
👇👇👇👇
↶
✨ http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
♥️⃟آرامش حس حضورخداست♥️
*نمازِ آخر*📿
*پاسدار شهید علیرضا نوری*🌹
تاریخ تولد: ۵ / ۵ / ۱۳۶۶
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۱۲ / ۱۳۹۳
محل تولد: تیران و کرون. اصفهان
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش← اخلاق نیکو او را به شهادت نزدیک کرد 🍃 ۲۰ روز سوریه بود و ساعت ۸:۴۵ صبح جمعه شهید میشود🌷زمان دقیقش را هم به خاطر این میدانم که لحظه شهادت ساعتش روی مچ دستش بوده⌚و موج انفجار باعث میشود باتری ساعت بخوابد🍂حلقه ازدواج و ساعتش را بعد از شش ماه در روز تولدم برایم آوردند🦋یک بار سر مزار خواستم هدیه تولد برایم بفرستد🎊 که روز تولدم یکی از همرزمانش این وسایل را برایم آورد✨ کتاب ارتباط با خدا با دفترچهای که عربی جملاتی رویش نوشته بود✨ و عکس من هم جزو وسایل بود🍃 وضو گرفتم و با کتاب ارتباط با خدا زیارت عاشورا خواندم و به ایشان هدیه کردم🌷 و جالب است که فردایش دیدم ساعتش کار میکند⌚شهادتشان اینگونه بود که نماز صبح را که میخوانند📿 در حالت خواب و بیدار داعش غافلگیرانه به پایگاهشان حمله میکند💥 و دور تا دور را محاصره میکنند🥀 سربازان سوری هم در پایگاه و در خواب عمیق بودند🍂 و تا آمدند به خودشان بجنبند شهید شده بودند.🕊️ در اتاقشان آرپیجی پرتاب میکنند💥 و راکتش به سر علیرضا برخورد میکند🥀و باعث شهادتش میشود.*🕊️🕋
*پاسدار شهید علیرضا نوری*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
26.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فتبارک الله احسن الخالقین
#پیشنهاد دانلود 👌
🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
#کتاب قطرهای به وسعت دریا
اولین رمان پیرامون زندگی حاج قاسم سلیمانی | فروشگاه کتاب قم
#نویسنده:طاهره سادات حسینی
👇👇👇👇👇
برای خرید کتاب به آی دی زیر مراجعه کنید
@Ahmad57h
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#راز_عشق_رزمندگان_به_شهید_خرازی
🌷عراقیها همزمان با چزابه، از پل سابله هم با چهار پنج تیپ زرهی پاتک کردند. حسین وقتی خود را به سابله رساند که همه بروبچههای مسئول شهید و مجروح شده بودند. آخرین نفر کریم نصر بود، میگفت: وقتی من مجروح شدم، حسین آمد بالای سرم و گفت: تو هم مجروح شدی؟ حالا حسین یکه و تنها در میان بسیجیان تاخت و تاز میکرد.
🌷تازه خودم را به حاشیه رودخانه رسانده بودم. تانکها آن طرف، خیلی نزدیک آمده بودند، به آر.پی.جیزن گفتم: چرا شلیک نمیکنی؟ گفت: نیروی کمکی من رفته موشک بیاره. چند دقیقه بعد حسین از راه رسید، خسته و کوفته با یک گونی موشک آر.پی.جی و شروع کرد به بستن خرج موشک. فهمیدم کمک آر.پی.جیزن هم شده!
🌷بیش از سیصد نفر از رفقایمان در چزابه به شهادت رسیدند و جسم پاک آنها در رملها مانده بود. آخرین نفراتی بودیم که به دوکوهه برمیگشتیم. دلمان گرفت. موقعیت مهدی (عج)، پل سابله، جاده سوسنگرد و دهلاویه، وجب به وجب خاطره بود. اشکهایمان جاری بود، مدرسه سوسنگرد آرام گرفته بود، محلی که در روزهای گذشته بیش از هزار شهید را در خود پذیرا بود.
🌷آرام روی جاده حمیدیه حرکت کردیم. گریه حسین لحظهای قطع نمیشد. چهره گَردآلود و خاک گرفته بچههای جبهه را که میدید آنها را در آغوش گرفته و خود را به آنها متبرک میکرد. سادگی او سبب شده بود که قلب رزمندگان جایگاه محبت او شود. هر کس با او یک برخورد جزئی میکرد، شیفته مرامش میشد.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حاج حسین خرازی
راوی: رزمنده دلاور حمید خلخالی
📚 کتاب "خاکهای نرم کوشک"
❌❌ مسئولین!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
🌹 @baShoohada 🌹
#رفیق_شهید
•از شهید آوینی پرسیدن
[چیکار می کنی که این متن ها رو می نویسی...؟]
آقا سید در جواب گفتن :
🍃]•خودمم نمیدونم،
اما اگر میخوای اینجوری شی
وضو بگیر
دو رکعت نماز بخون
آب وضو خشک نشده
و هنوز سرت رو برنگردوندی
همونجا با همین نیت شروع کن
بنویس
بهت می دهند...:)
●رفقاشون میگن میز کار آقاسیدمرتضی همیشه رو به قبله بوده●
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
🌹 @baShoohada 🌹
❤️شهید...
شهید،گنگ ترین ڪلمه در تاریخ انسانیت است!
گنگ ترین ڪلمه در دایره لغات من...
ڪلمه اے ڪه هیچگاه مفهومش را نفهمیدم...
نفهمیدم دل ڪندن، قید دنیا🌍 و لذت هایش را زدن یعنے چه؟!
نفهمیدم سیزده ساله بودن و زیر تانڪ رفتن یعنے چه؟!😭
نفهمیدم قمقمه ے خالے، زبان تشنه و جنگیدن یعنے چه؟😔
نفهمیدم ریش هاے خضاب شده به خون یعنے چه؟!💔
نفهمیدم آب سرد شط ،لباس نازڪ غواصے،شب تارے، تیر در قلب و غرق شدن یعنے چه؟!
نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنے چه ؟😭
نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنے چه؟🙁
نفهمیدم مفقودالاثر یعنے چه؟😞
نفهمیدم استخوان هاے جوان رعنا در آغوش مادر یعنے چه...؟😭
اصلا میدانے شهید...
من هنوز خیلےچیزها را نفهمیدم؛😔
ڪه اگر فهمیده بودم باید در ڪنار نامم شهید بود...!
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
🌹 @baShoohada 🌹
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فتبارک الله احسن الخالقین
#پیشنهاد دانلود 👌
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
https://eitaa.com/joinchat/1130168404C9e93fa7632
✨ @Lootfakhooda ✨
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش امیر هست🥰✋
*توسل به حضرت زهرا(س)*🕊️
*شهید امیر فرهادیان فرد*🌹
تاریخ تولد: ۱۵ / ۱ / ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۳ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: شیراز
محل شهادت: شلمچه
*🌹همرزم← من بودم و شهید امیر فرهادیان فرد و شهید عباس رضایی🍃توی آب بودیم🌊 یچیزی خورد به تنهام‼️ به خودم اومدم قد یه کُنده بزرگ نخل بود‼️فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم‼️دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود🥀گفتم همه چیز تمام شد🥀آروم گفتم: «امیر، کوسه!»🦈 گفت: هیس!.. دارم میبینمش‼️کوسه نزدیک و نزدیکتر شد🦈 شروع کرد دورمون چرخید🦈دور اول دورمون زده بود🥀من اَشهدم رو خونده بودم🥀چه سرعتی داشت🦈دور دوم رو که زد🦈با همه چیز و همهکس خداحافظی کردم🥀خانوادهام، بر و بچههای شناسایی، غواصها و..🥀نزدیک نزدیک که رسید🦈صدای امیر آروم بلند شد،‼️صداش هیچ وقت یادم نمیره: یا مادر💚 یا فاطمه زهرا(س)، خودت کمکمون کن🥀کوسه از کنارمون رد شد اون طرفتر ایستاد🦈 صدای امیر بار دیگه به گوشم رسید: - یا مادر...🥀کوسه از ما دور شد و رفت🥀امیر توی آب گریهاش گرفت🥀فورا رفتیم توی خاک،🍂 بعد از اون اگه امیر اسم حضرت فاطمه زهرا(س) رو میشنید💚 گریه امونش نمیداد🥀چند روز بعد هم با گلوله به شقیقه🥀💥 آسمانی و میهمان سفره حضرت زهرا شد*🕊️🕋
*شهید امیر فرهادیان فرد*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*
✍حاج قاسم سلیمانی:
اگر بازنشسته شوم،
حتی یک روز از عمرم
باقی مانده باشد میخواهم
فرماندار شهرستان زابل شوم
تا به مردم این منطقه خدمت کنم.
📚راوی سرهنگ قاسم حسنزاده
🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
#اینگونه_مسئولینم_آرزوست...!!
#هست_ولی_کمه!
🌷آن روزها هر کدام از بچه ها به نوبت یک شبانه روز شهردار میشدند، وظیفه شهرداری عبارت بود از غذا گرفتن، سفره پهن کردن، غذا دادن، ظرف شستن، جارو کردن و از اینگونه کارها....
🌷روزی بچه های سپاه بهبهان به شوش آمده بودند. در مورد کم و کیف اعزام نیرو با مجید جلسه ای داشتند. یکی از دوستان در همان موقع آمد و او را صدا زد و گفت: برادر مجید امروز نوبت شهرداری شماست، ظرفها مانده است. وی در جواب گفت الان میآیم. ما تا حدودی از حرکت دوستان ناراحت شدیم.
🌷اما او خواست این نکته را گوشزد کند که در اینجا، حتی فرمانده هم در نوبت شهرداری است و در امور ریز و درشت، پا به پای دیگران کار میکند. او به خدمتگزاری به نیروهای خویش عشق میورید و آن روز مجید خیلی زود جلسه را جمع و جور کرد و به انجام امور به اصطلاح شهرداری پرداخت.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار دکتر مجید بقایی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada