eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌼🍃 امدادگر متولد 1333 در دزفول هیچ‌گاه دوستانش را از قشر خاصی ⁉️ انتخاب نمی‌کرد. حتی گاهی با کسانی دوستی می‌کرد که از نظر ، شباهتی با او نداشتند. وقتی از او می‌پرسیدم: چرا این‌قدر دوستان متفاوت داری؟ می‌گفت: دوستان آدم ها 2⃣ جورند : 🔅 یکی گروهی که تو از وجود آنها استفاده می‌کنی 🔅دیگری کسانی که آنها از تو استفاده می‌کنند و در هر دو حالت فایده‌ای در میان هست. 🔹دوستی با کسانی که پایبند هستند، خیلی خوب است اما در آنها چیز زیادی را تغییر نمی‌دهد. 🔹 هنر آن است که بتوانی در ❤️ کسی رسوخ کنی که با تو و آرمان‌هایت دشمن است. 🔹هنر آن است که بتوانی روی آن تأثیر بگذاری.  اوایل نماز اول وقت خواندن 📿 چندان بین مردم متداول نبود اما از همان روزها تأکید زیادی روی داشت.🙂 او برای نمازش لباس جداگانه‌ای داشت و هر وقت از او می‌پرسیدم که چرا موقع نماز ، لباست را عوض می‌کنی، می‌گفت: چطور موقعی که می‌خواهی به بروی لباس 👚 آراسته می‌پوشی؟ چه مهمانی و دعوتی بالاتر از گفت‌وگو با ؟ نماز مهمانی بزرگی است که خداوند بندگانش را در آن می‌پذیرد. پس بهترین وقت برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن است. 💜( )💜 وقتی 🕊 شد ،او را در گلزار شهدای خرمشهر بی ‌آنکه پدرش حضور داشته باشد، به خاک سپردیم .به خاطر ناامن بودن شهر، پیکر او فقط توسط 5⃣ نفر به طور بسیار مظلومانه تشییع شد.خودم قبر را در محل ورودی پادگان دژ کندم… من از ترس 😨 اینکه جنازه دخترم به دست دشمن بیافتد او را به خاک سپردم.. داخل قبر او شدم و کفن را از رویش به کناری زدم. او را بوسیدم و بعد خاک ها را روی تازه گلم 🌸 ریختم. اما پیکر حسینم که به شهیدان کربلا پیوست هرگز پیدا نشد…! 💚( )💚 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
✪﷽✪ 😔😭 👌 در میدان در معرض بمباران شیمیایی بود بسیجیِ بغل دستش نداشت؛ او ماسک خودش را برداشت! و به صورت همراهش بست . 👌قهرمان یعنی این .البته هر دو شدند؛ اما این ماند اینها که از بین نمی رود؛ اینها زنده اند 🌹 🌹 🌹. 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
🌸 خوندن این خاطره ی زیبا رو از دست ندین... ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه: توی جنوب مشغول نبرد با بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد. من رو مجبور کردند که جسد را به انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم ... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟ وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد پسرم گفت: من رو یه جوون ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه میشم، قراره توی در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید... 📚منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 🕊 @baShoohada 🕊
رسم همین بود ... هر ڪه تر ... بسیجے دلاور خادم هیات رأیت‌العباس شهادت: شب شهادت حضرت‌زهرا(س)🥀 بدست فرقه ضاله دراویش گنابادی 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊