eitaa logo
با رفقای شهیدم🌷
503 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
902 ویدیو
13 فایل
﷽ 🌷ازدفاع‌مقدس‌تادفاع‌ازحرم🌷 🍃وَمُرافَقةالشّهداءِمِن‌خُلَصائک🍃 عکس‌،فیلم‌وخاطره شیخ‌علےعزلتےمقدم #جامانده از شاگردان آیت‌الله‌حق‌شناس‌ره حاج‌شیخ‌احمدمجتهدی‌ره امام‌خامنه‌ای امروزفضیلت‌زنده‌نگه‌داشتن‌یادشهداءکمترازخود شهادت نیست. اصلی👈 @hazin14
مشاهده در ایتا
دانلود
با رفقای شهیدم🌷
بشنوید از من درباره ۲۷ برگ‌سوم؛ .. به راستی "وما ادریکم ابوقریب!" ابوقریب را تازه ما بعد از ده سال پس از جنگ با اسم "زندان ابوقریب" در رسانه ها شناختیم.. این نام در قساوت و شقاوت، در بیرحمی و عداوت، در ردیف نام زندان "گوانتانامو"ست.. هرچی آدم سفاک و بی رحم و از داعش امروز بدتر، در زندان ابوقریب عراق و حومه آن جمع شده بودند.. حزب بعث، بعضی از بدن های پاک و بی جان رفقای شهیدم را با بی رحمی و با بستن سیم تلفن های جنگی و کابلی به دوپای آن ها کشان کشان به طرف گودالی می کشیدند تا در یک گور دسته جمعی آن ها را بدون هیچ احترامی تجمیع کرده و بر روی آنان خاک بریزند.. با بدن همین کار رو کردند..😭 در گوشه کنار این منطقه گرم و داغ، گروه گروه از شهدای ما رو در چاله های بزرگ و عمیق این بیابان می ریختند... با ، ، ، ، ، همین کارو کردن..😭 تا کنون با گورهای دسته جمعی روبرو شده اید؟ 😭 من شده ام.. شده تا حالا رفقای شهیدتو با دست خودت از داخل گور، با بدن های باد کرده و پوسیده، آروم آروم بیرون بیاورید تا بدن از هم نپاشد؟.. این هم سهم ما جامانده ها شد..😭 داشتیم بدن رو از گودال درمیاوردیم که مچ دستش رو که از خاک بیرون زده بود دیدیم و گرفتیم، آروم آروم، بقیه بدن رو هم کشیدیم بیرون ولی در اثر پوسیدگی، مچ دستش کنده شد.. تو بگو دلم از جا کنده شد..😭 ..زود اونو تو چفیه گذاشتیم تا به پیکرش ملحق کنیم.. تقریبا هر چاله ای پنج شیش پیکر شهید بود... دونه به دونه، چاله به چاله.. بدن ها رو بیرون می اوردیم.. مواظب بودیم تا پیکرها از هم پاشیده نشن.. هر کدومو که میاوردیم بیرون، با پلاک، شناسایی میکردیم و مشماپیچ میکردیم..و با اشک چشم و آه دل اسماشونو مینوشتیم.. بعد هم در گوشه ای از مشماشون می نوشتیم "رفقا شفاعت"..😭 این تفحص، تقریبا بعد از چهار پنج روز بعد از شهادت بچه ها توو فکه بود.. (شب ۲۳ تیر سال ۱۳۶۷ شمسی) میشه گفت اولین گروه تفحص غیر رسمیی بودیم که برای آوردن جنازه رفقای شهیدمون وارد منطقه فکه شدیم... ادامه دارد.. @ba_rofaghaye_shahidam
اینجا فڪہ.. عکسهایی که برخی از همرزمانم از با دوستان روایت فتح، جهت مستند سازی به منطقه فکه رفته بودند.. @ba_rofaghaye_shahidam
بشنوید از من درباره ۲۷ برگ‌چهارم؛ ..برای تفحص رفقای شهیدم، با برادران ، ، و چندتا دیگه از برادران خوبم همراه بودم. بچه های ارتش مستقر در فکه، در اسکان و تأمین، همراه ما بودند. یادمه شب که برای استراحت پیش برداران ارتش بودیم، برادر به همه ما گفت: بچه ها سعی کنید از خدا بخواهین یه شب خواب رفقای شهیدمونو ببینیم تا خودشون بگن بدن هاشون کجاست!.. یه شب رو توو خواب دیدم.. بهش گفتم: تو شهید شدی؟ گفت: آره! خیلی خوشحال بود.. بعدش با نگرانی بهم گفت: یه پای توو رودخونه افتاده! برید بیاریدش.. از خواب که بیدار شدم خوابمو به برادر گفتم.. من نمی دونستم که یه پای حیدری از بدنش جدا شده بوده.. بعدها خوابمو برای پدر گفتم.. اون مرحوم هم گفت: بله پسرم مهدی موقع دفن یک پا بیشتر نداشت!.. آخرش نمی دونم آیا پای پیدا و به بدنش ملحق شد یا نه.. چه خواب صادق و شیرینی بود...💚 خیلی شاد و خرم می گفت من شهید شدم.. ما هم خیلی توو منطقه فکه دنبال بدن معیا گشتیم ولی فقط تونستیم پلاکشو پیدا کنیم.. هنوزم که هنوزه از بدنش هیچ خبری نیومده..😭 اونطرفتر وقتی با بدن که روی زمین افتاده بود برخورد کردیم.. وقتی توی جیبشو میدیدم کنار سجاده نمازش، یه عکس ۳×۴ بود که اونم کنارش، یه کمی اونورتر به شهادت رسیده بود.. یادشان گرامی و راهشان مستدام. پایان @ba_rofaghaye_shahidam