با رفقای شهیدم🌷
بشنوید از من #جامانده
درباره #تنگه_ابوقریب
#لشگر_عملیاتی۲۷
#گردان_عمار
برگسوم؛
.. به راستی "وما ادریکم ابوقریب!"
ابوقریب را تازه ما بعد از ده سال پس از جنگ با اسم "زندان ابوقریب" در رسانه ها شناختیم.. این نام در قساوت و شقاوت، در بیرحمی و عداوت، در ردیف نام زندان "گوانتانامو"ست.. هرچی آدم سفاک و بی رحم و از داعش امروز بدتر، در زندان ابوقریب عراق و حومه آن جمع شده بودند.. حزب بعث، بعضی از بدن های پاک و بی جان رفقای شهیدم را با بی رحمی و با بستن سیم تلفن های جنگی و کابلی به دوپای آن ها کشان کشان به طرف گودالی می کشیدند تا در یک گور دسته جمعی آن ها را بدون هیچ احترامی تجمیع کرده و بر روی آنان خاک بریزند.. با بدن #شهید_کلانتری همین کار رو کردند..😭 در گوشه کنار این منطقه گرم و داغ، گروه گروه از شهدای ما رو در چاله های بزرگ و عمیق این بیابان می ریختند...
با #شهید_مهدی_محبی ، #شهید_عباس_سیمایی، #شهید_مسعود_احمدلو، #شهید_نقی_مرادی،
#شهید_بهزاد_شفق،
همین کارو کردن..😭
تا کنون با گورهای دسته جمعی روبرو شده اید؟ 😭 من شده ام..
شده تا حالا رفقای شهیدتو با دست خودت از داخل گور، با بدن های باد کرده و پوسیده، آروم آروم بیرون بیاورید تا بدن از هم نپاشد؟.. این هم سهم ما جامانده ها شد..😭
داشتیم بدن #شهید_مهدی_محبی رو از گودال درمیاوردیم که مچ دستش رو که از خاک بیرون زده بود دیدیم و گرفتیم، آروم آروم، بقیه بدن رو هم کشیدیم بیرون ولی در اثر پوسیدگی، مچ دستش کنده شد.. تو بگو دلم از جا کنده شد..😭 ..زود اونو تو چفیه گذاشتیم تا به پیکرش ملحق کنیم.. تقریبا هر چاله ای پنج شیش پیکر شهید بود... دونه به دونه، چاله به چاله.. بدن ها رو بیرون می اوردیم.. مواظب بودیم تا پیکرها از هم پاشیده نشن.. هر کدومو که میاوردیم بیرون، با پلاک، شناسایی میکردیم و مشماپیچ میکردیم..و با اشک چشم و آه دل اسماشونو مینوشتیم.. بعد هم در گوشه ای از مشماشون می نوشتیم "رفقا شفاعت"..😭 این تفحص، تقریبا بعد از چهار پنج روز بعد از شهادت بچه ها توو فکه بود.. (شب ۲۳ تیر سال ۱۳۶۷ شمسی) میشه گفت اولین گروه تفحص غیر رسمیی بودیم که برای آوردن جنازه رفقای شهیدمون وارد منطقه فکه شدیم... ادامه دارد..
#جامانده
@ba_rofaghaye_shahidam
اینجا فڪہ..
#تنگه_ابوقریب
عکسهایی که برخی از همرزمانم از #گردان_عمار با دوستان روایت فتح، جهت مستند سازی به منطقه فکه رفته بودند..
@ba_rofaghaye_shahidam
بشنوید از من #جامانده
درباره #تنگه_ابوقریب
#لشگر_عملیاتی۲۷
#گردان_عمار
برگچهارم؛
..برای تفحص رفقای شهیدم، با برادران #علی_صنعتی، #حسین_حسین_زاده ، #احمد_باورهژ و چندتا دیگه از برادران خوبم همراه بودم. بچه های ارتش مستقر در فکه، در اسکان و تأمین، همراه ما بودند. یادمه شب که برای استراحت پیش برداران ارتش بودیم، برادر #حسین_حسین_زاده به همه ما گفت: بچه ها سعی کنید از خدا بخواهین یه شب خواب رفقای شهیدمونو ببینیم تا خودشون بگن بدن هاشون کجاست!.. یه شب #شهید_حمید_معیا رو توو خواب دیدم.. بهش گفتم: تو شهید شدی؟ گفت: آره! خیلی خوشحال بود.. بعدش با نگرانی بهم گفت: یه پای #شهید_مهدی_حیدری توو رودخونه افتاده! برید بیاریدش.. از خواب که بیدار شدم خوابمو به برادر #علی_صنعتی گفتم.. من نمی دونستم که یه پای حیدری از بدنش جدا شده بوده.. بعدها خوابمو برای پدر #شهید_مهدی_حیدری گفتم.. اون مرحوم هم گفت: بله پسرم مهدی موقع دفن یک پا بیشتر نداشت!.. آخرش نمی دونم آیا پای #شهید_مهدی_حیدری پیدا و به بدنش ملحق شد یا نه.. چه خواب صادق و شیرینی بود...💚 #شهید_حمید_معیا خیلی شاد و خرم می گفت من شهید شدم.. ما هم خیلی توو منطقه #تنگه_ابوقریب فکه دنبال بدن معیا گشتیم ولی فقط تونستیم پلاکشو پیدا کنیم.. هنوزم که هنوزه از بدنش هیچ خبری نیومده..😭 اونطرفتر وقتی با بدن #شهید_اصغر_کلانتری که روی زمین افتاده بود برخورد کردیم.. وقتی توی جیبشو میدیدم کنار سجاده نمازش، یه عکس ۳×۴ #شهید_نقی_مرادی بود که اونم کنارش، یه کمی اونورتر به شهادت رسیده بود.. یادشان گرامی و راهشان مستدام. پایان
#جامانده
@ba_rofaghaye_shahidam