با رفقای شهیدم🌷
رفیق شهیدم مداح اهل بیت علیهمالسلام نفر سوم ایستاده از راست #شهید_مسعود_ملا شهید بی سر فکه #ابو_
خاطره۱
از برادر همرزمم،
یادگار دفاع مقدس،
جانباز و مدافع حرم..
برادر #علی_اصغر_منتظری
#ابو_قریب
#شهید_مسعود_ملا
▫️در گرمای حدود ۴۷ درجه تیر ۶۷.. یک اتفاق عجیب رخ داد..
▫️عراق از شلمچه داشت خط دفاعی رو می شکست و نیروهای ایرانی را به عقب میراند؛ داشت حکایت سقوط خرمشهر کلید میخورد..
▫️دستور رسید یک گروه از بچه های #گردان_عمار برای برپایی اردوگاه به شلمچه برن.. این که کی بره سرش دعوایی بود.. نهایت از #گروهان_شهید_باهنر حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر اعزام شدن.
▫️فردای اون روز توو ساختمان گردان در دوکوهه، سرگرم کارهای خودمون بودیم که پیک گردان آمد و مسئول گروهان رو خواست.. یعنی برادر #متولیان.
▫️برادر #متولیان مسئول گروهان ما بود و رفته بود جنوب (جزو اون ۱۰-۱۵ نفر بود)، به جای ایشان برادر #علی_نبیلو جانشین گروهان بود. برادر نبیلو رفت و بعد کمتر از یک ربع آمد و به من که پیک گروهان بودم گفت: برو هر کی از بچه ها در محوطه هست رو پیدا کن بیار تجهیزات بگیرن بریم کرخه..دشمن خط رو شکسته و به پل کرخه رسیده..! من کمی مکث کردم و گفتم پل کرخه..! 😳برادر نبی لو گفت: اطلاعات دقیق، در دست نیست فقط بجنب تا دیر نشده!
▫️بماند که چطور تجهیز شدیم و چه اتفاقاتی قبلش افتاد.. و خلاصه شب رسیدیم زیر پل تلمبه خانه نفت، که توو اون منطقه بود.. زیر پل برادر #رضا_یزدی فرمانده #گردان_عمار کمی برامون صحبت کرد که.. عراق به اتفاق منافقین اومدن تنگه #ابوقریب رو احتمالا گرفتن!
▫️قرار بود #گروهان_شهید_باهنر از سمت راست جاده و #گروهان_شهید_رجایي از سمت چپ جاده تا تنگه بیاد جلو...به تنگه رسیدیم..
▫️قرار شد #گروهان_شهید_باهنر گروهان باهنر از تنگه به سمت دشت حرکت کنه؛ و #گروهان_شهید_رجایي روی ارتفاعات موضع بگیره.. ما به دو دسته تقسیم شدیم..
▫️دسته کربلا و یک تیم از دسته بقیع از سمت راست جاده.. و دسته نجف و یک تیم از دسته بقیع از سمت چپ جاده.. که به موازات جاده پیش بریم..
▫️متاسفانه به خاطر بیاطلاع بودن از وضعیت زمین و دشمن خیلی طول نکشید که درگیری رخ داد.. ما که از سمت راست حرکت میکردیم از جاده دور شدیم.. اونم به خاطر این که جاده به سمت چپ پیچیده بود.. اینو کی متوجه شدیم! وقتی که برادر #نبیلو به من گفت برو ببین جاده کجاست..! برادر نبی لو احساس کرده بود از جاده فاصله گرفتیم..منم طبق دستور اومدم و هر چی به سمت چپ میامدم جاده رو احساس نمی کردم..! تا این که رسیدم به جاده و توو تاریکی شب دست زدم و مطمئن شدم جادهی آسفالته همینه.. معلوم شد ما منحرف شدیم ولی نمی دونستیم علت چیه.. سریع به سمت بچه ها اومدم و به برادر #نبیلو گفتم: جاده پیچیده ولی ما نپیچیدیم!☺️ برادر نبیلو بچه ها رو با زاویه کمی به سمت جاده حرکت داد.
▫️حدودا از تنگه یک کیلومتر دور نشده بودیم که یکباره تیربار گرینف دشمن رو ستون ما آتش بست💥💥 و یکی از بچه های سر ستون درجا شهید شد..😭 همه زمین گیر شدیم..
▫️صدای برادر #نبیلو میآمد که منو صدا میزنه.. با هر بدبختی بود رفتم سمتش و گفتم کاری دارید؟ گفت برو ببین برادر #توحیدی کجاست؟ کسب تکلیف کن چکار کنیم؟ آخه برادر #ناصر_توحیدی جزو همراه گردان و به عنوان جانشین گردان با ما داشت میآمد..
▫️من با سختی و زیر تیر دشمن خودمو رساندم انتهای ستون و هر چی سراغ برادر توحیدی رو گرفتم گفتن دستش تیر خورده رفته عقب.. دوباره با بدبختی و زیر تیر دشمن خودمو رساندم سرجای اولم ولی کسی نبود..!
ادامه دارد..
@ba_rofaghaye_shahidam
خاطره از برادر همرزمم،
یادگار دفاع مقدس،
جانباز و مدافع حرم..
برادر #علی_اصغر_منتظری
درباره
#شهید_مسعود_ملا
برگاول؛
▫️درگرمای حدود ۴۷ درجه تیر ۶۷.. یک اتفاق عجیب رخ داد..
▫️عراق ازشلمچه داشت خط دفاعی رو می شکست و نیروهای ایرانی رابه عقب میراند؛ داشت حکایت سقوط خرمشهر کلید میخورد..
▫️دستوررسید یک گروه ازبچه های #گردان_عمار برای برپایی اردوگاه به شلمچه برن..این که کی بره سرش دعوایی بود.. نهایت از #گروهان_شهید_باهنرحدود ۱۰ تا ۱۵ نفراعزام شدن.
▫️فردای اون روز توو ساختمان گردان دردوکوهه، سرگرم کارهای خودمون بودیم که پیک گردان آمد ومسئول گروهان روخواست.. یعنی برادر #متولیان.
▫️برادر #متولیان مسئول گروهان ما بود ورفته بود جنوب (جزو اون ۱۰-۱۵ نفر بود)، به جای ایشان برادر #علی_نبیلو جانشین گروهان بود. برادرنبیلو رفت وبعد کمتر از یک ربع آمد و به من که پیک گروهان بودم گفت: برو هرکی از بچه ها در محوطه هست روپیداکن بیار تجهیزات بگیرن بریم کرخه..دشمن خط رو شکسته و به پل کرخه رسیده..! من کمی مکث کردم و گفتم پل کرخه..! 😳برادر نبی لو گفت: اطلاعات دقیق، در دست نیست فقط بجنب تا دیر نشده!
▫️بماند که چطور تجهیز شدیم و چه اتفاقاتی قبلش افتاد.. وخلاصه شب رسیدیم زیر پل تلمبه خانه نفت، که توو اون منطقه بود.. زیرپل برادر #رضا_یزدی فرمانده #گردان_عمار کمی برامون صحبت کردکه.. عراق به اتفاق منافقین اومدن تنگه #ابوقریب رو احتمالا گرفتن!
▫️قرار بود #گروهان_شهید_باهنر از سمت راست جاده و #گروهان_شهید_رجایي از سمت چپ جاده تا تنگه بیاد جلو...به تنگه رسیدیم..
▫️قرار شد #گروهان_شهید_باهنر گروهان باهنر از تنگه به سمت دشت حرکت کنه؛ و #گروهان_شهید_رجایي روی ارتفاعات موضع بگیره.. مابه دو دسته تقسیم شدیم..
▫️دسته کربلا و یک تیم از دسته بقیع از سمت راست جاده.. و دسته نجف و یک تیم از دسته بقیع ازسمت چپ جاده.. که به موازات جاده پیش بریم..
▫️متاسفانه به خاطر بیاطلاع بودن از وضعیت زمین ودشمن خیلی طول نکشید که درگیری رخ داد.. ما که از سمت راست حرکت میکردیم ازجاده دورشدیم.. اونم به خاطر این که جاده به سمت چپ پیچیده بود.. اینوکی متوجه شدیم! وقتی که برادر #نبیلو به من گفت برو ببین جاده کجاست..! برادر نبی لو احساس کرده بود ازجاده فاصله گرفتیم..منم طبق دستور اومدم و هر چی به سمت چپ میامدم جاده رو احساس نمی کردم..! ادامه دارد..
@ba_rofaghaye_shahidam
با علی بیات👆
شهید جاویدالاثر و دلاور مدافع حرم محمدرضا (علی) بیات از لشگر عملیاتی 27 محمد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم
این شهید والامقام در آموزشی لشگر، قبل از اعزام ما به سوریه در سال 95 حضور داشت که در این اعزام بعد از پیوستن به تیپ الحجه نبل الزهرا درعملیات العیس در سن 30 سالگی به شهادت رسید و پیکر مطهرش ماند..
در یکی از عکس ها می بینید که من جامانده با برادر #علی_نبیلو که از همرزمان دوران دفاع مقدسمون هم هست با هم از قم می آمدیم تهران برای کار آموزش و اعزام که توو این عکس شهید علی بیات بالا سرم ایستاده..
کلن شهدا بالاسر ما جادارن..
#شهید_علی_بیات
نثار روح پاک این شهید والامقام یک حمد و سه توحید احسان بفرمایید. صلوات
@ba_rofaghaye_shahidam