بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه_را_تعطیل_نکنیم
#حسین_جان😭
#امام_حسین #_امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#روضه_باز_و_مکشوف ♦
درپیش چشم خواهرت درهم شدی تو
با زخمهای پیکرت درهم شدی تو
وقتی که گیر افتاد بین تیر و نیزه
افتاد تا بال و پرت درهم شدی تو
خیلی دلت میخواست باشی درکنارم
با حسرت چشم تر ت درهم شدی تو
در قحطیِ آب اصغرت را دادی از دست
پیش نگاه مادر ت درهم شدی تو
آرامش اهل حرم رفتی توازدست
با آهِ سرد آخر ت درهم شدی تو
شمروسنان وخولی اینجا شیرگشتند
بانیزه ها وخنجرت درهم شدی تو
تو که تمام عمر اشکم را ندیدی
اصلا نمیشد باورت درهم شدی تو
از خیمهگه تا قتلگه خیلی دویدم
وقتی رسیدم در بر ت درهم شدی تو
زینب پس از تو پیش چشمان ونگاهت
بوسدبرادرحنجر ت درهم شدی تو
جسم شریفت را به تیرِ کینه بستند
با حالت چون مضطر ت درهم شدی تو
دیدم سرت رابین گودالی بریدند
با آه آهِ خواهر ت درهم شدی تو
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#پیشنهاد_ویژه_
#برای_دیگران_بفرستید
بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه_را_تعطیل_نکنیم
#حسین_جان😭
شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#امام_حسین
#روضه_باز_و_مکشوف ♦
گودال بود و بی خبر تونیزه خوردی
دیدم برادرپشت سرتونیزه خوردی
دیدم ز پهلو یا کمر تونیزه خوردی
دیدم که از چندین نفرتو نیزه خوردی
آمدبه گودال وتنت را جستجو کرد
با پا لگد زد پیکرت را پپشت و رو کرد
آسیب دیده شانه ات ازنیزه شمر
پژمرده شددردانه ات،ازنیزه شمر
می سوخت جان خواهرت درکنج خیمه
کس" همچوزینب این مصیبتها ندیده
سر لوحه ی نجوای شبهایاحسین بود
غم دیدی اما مشق غمهایاحسین بود
گاهی سرت دنبال مرکب میکشیدند
قران زبالای نی ات را میشنیدند
دنبال تو اهل و عیالت می دویدند
باريسماني زينب را می کشیدند
زینب رسیده بر هواخواهیت آنجا
آوای او می کرد همراهیت آنجا
باهجرتو اهل وعیالت دل سپردند
دیدم که ازشمروسنان شلاق خوردند
در زیر دست و پای مرکبها دویدند
همشیره ات را در اسارت میکشیدند
دیدم شراب و وای از بزم حرامی
دیدم نگاه هیز نامردان شامی
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#پیشنهاد_ویژه_
#برای_دیگران_بفرستید
بسم الله الرحمن الرحیم
#اشعار
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین
شده ام برتوگرفتاراباعبدالله
روم ازعشق توبر داراباعبدالله
ناظر کارمن ازروز ازل بودی تو
بوده ام برتوهواداراباعبدالل
ه
همه ی عمر حواست به دلم بوده وبس
نشدم آلوده رفتاراباعبدالله
میکنم توبه به درگاه تو ای شاه کرم
شده ام خسته ز تکراراباعبدالله
گربدم اماتو آقامهربانی میکنی
گشته ام برتو بدهکاراباعبدالله
من خجالت زده ام کارنکردم به درت
بودم عمری به تو سرباراباعبدالله
کاش (مجنون)به در میکده ات جان بدهد
بر درت ناله کنم زاراباعبدالله
_آرمین غلامی(مجنون )
بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه_را_تعطیل_نکنیم
#حسین_جان😭
#اشعار
شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#امام_حسین
# #مناجات_با_امام_حسین
❤️ #حـــــسینجان_مقتل
#روضه_باز_و_مکشوف ♦
افتاده دست مردک پستی سرت حسین
خس خس فتاده دروسط حنجرت حسین
درزیرخنجرش بدنت فحش میخورد
مشتی زدو همه دهنت مُش میخورد
نامرده پست موی سرت راکشیده است
ملعون مست بال وپرت رابریده است
کشتار چلچله چقَدرباب شدحسین
ازسوزتشنگی جگرت آب شدحسین
اینگونه پیش دیده ی من دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
گریم برای وسعت دریای تشنه ات
خواهر فدایی توو لب های تشنه ات
آبی نبود درکف ودر نای تشنه ات
عالم فدای آن لب عطشان و تشنه ات
خونابه ی سر از دهنت ریخت یاحسین
آلاله روی پیرهنت ریخت یاحسین
دیدم که روی لعل لبت خیزران نشست
دیدم حسین روی گلویت سنان نشست
چکمه به روی پیکر تو بی امان زدند
سر نیزه وحشیانه به روی دهان زدند
جزخاک وخس دگر کفنت نیست تشنه لب
بر جسم خویش پیرهنت نیست تشنه لب
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#پیشنهاد_ویژه_
#برای_دیگران_بفرستید
بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه_را_تعطیل_نکنیم
#حسین_جان😭
#امام_حسین #مناجات_امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#روضه_باز_و_مکشوف ♦
بین گودال تنش بود که ذبحش کردند
زیرچکمه بدنش بودکه ذبحش کردند
ساربان درپی انگشتری،انگشت برید
گندم ری ثمنش بود که ذبحش کردند
هرکسی آمده چیزی ببرداما شمر
درپی پیرهنش بود که ذبحش کردند
زنده زنده زتنش شمر،سرت کردجدا
غرق خون کل تنش بود که ذبحش کردند
وای از واعطشا گفتن،او درگودال
ناله ی دلشکنش بود که ذبحش کردند
بین گودال به لب ذکر مناجاتش بود
نیمه کاره سخنش بود که ذبحش کردند
برسره سینه ی او شمربه خنجرآمد
قطعه قطعه بدنش بود که ذبحش کردند
مادرت فاطمه آمد و لی باقده خم
اولین سینه زنش بود که ذبحش کردند
روی خاک است غریبانه تن سلطانی
بوریایی کفنش بود که ذبحش کردند
✅ #آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#پیشنهاد_ویژه_
#برای_دیگران_بفرستید
Voice 139_sd.m4a
2M
آیت الله اراکی (ره) فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید.
ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم!
همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود.
📚 منبع: کتاب آخرین گفتار
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 102_sd.m4a
2.39M
#کرامات_آقا_امام_حسین_ع
ملاعباس چاوش با جمعی از جوانان شب جمعه به کربلا آمدند، از او خواستند تا برایشان مداحی کند،رسیدند بالای سر امام حسین(ع)، به خود گفت دفترچه شعرم را باز میکنم هر شعری آمد همان را میخوانم.
دفترچه اش را باز کرد و اشعار علی اکبر(ع) آمد، و شروع کرد به خواندن. سفر اول کربلا و همه جوان، مجلس شوری بپا شد، ملا عباس گفت:بس است،دیگر برویم استراحت کنیم.
در عالم خواب به او گفتند آماده شوید که امام حسین(ع) میخواهد به دیدارتان بیاید، او در عالم خواب همه را بیدار کرد و مودبانه نشستند تا آقا تشریف آوردند.
امام حسین(ع) فرمود:ملا عباس! گفتم: بله آقا جان. فرمودند: می دانی چرا من امشب به اينجا آمدم؟! گفتم: نه آقاجان. فرمودند: من با شما سه كار داشتم. گفتم: آن سه كار چيست آقا جانم؟
فرمودند: اولا، بدان كه هر كس زائر ما باشد، به ديدنش می رويم!
ثانيا، شبهای جمعه وقتی در مازندران هستی و جلسه داريد و دور هم می نشينيد، یک پيرمردی دم در می نشيند و كفش ها را درست می كند، سلام حسين را به او برسان!
سپس فرمودند: ملا عباس! كار سوم هم اين است كه آمدم به تو بگويم كه اگر دفعه ی ديگر رفقا را در شب جمعه به حرم آوردی،...
گفتم بله آقا؟ یک وقت ديدم بغض راه گلويشان را گرفت. گفتم: آقا چی شده؟فرمودند: ملا عباس اگر دو مرتبه رفقايت را شب جمعه به حرم آوردی و خواستی نوحه بخوانی، ديگر نوحه ی علی اكبر را نخوانی! گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ !فرمودند: نه. گفتم پس چرا نخوانم؟!
فرمودند: ملا عباس! مگر نمی دانی شبهای جمعه مادرم فاطمه زهرا(س) به كربلا می آيند؟!
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 131_sd.m4a
851.6K
💦گران بهاترین شی💦
💕به شیخی گفتندفلان کس بر روی آب می رود.
شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای (پرنده کوچک)بر روی آب می برود.»
💕شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی( پرنده گوشت خوار) و مگسی نیز در هوا بپرد.»
💕او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود.
💕 این چنین چیزها را بس قیمتی نیست
💕مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».
💕ارزش واقعی انسان به این است که همواره به یاد خداوند باشد و هرگز حضور او را از یاد نبرد.
_مداح
حاج ارمین غلامی
┄┄┅═✧❁🌼🍁🌼❁✧═┅┄
Voice 101_sd.m4a
5.8M
☘حکایت شنیدنی توبه مصطفی دیونه☘
🔻در قدیم هرمحله تهران قُرُق یک لات بود.مثلا یک قسمت با طیب بود یک قسمت هم با مصطفی پادگان یا مصطفی دیوونه. البته به این دلیل بهش دیوونه میگفتند چون دیوونه اهل_بیت بود ولی بهرحال یک لات بود.
🔻لات های قدیم یک مرام ها و جوانمردیهایی هم داشتند. یک شب جمعه ای مصطفی پادگان بهمراه نوچه هاش به شمال تهران (باغهای فرحزاد آن زمان)برای عیاشی وخوشگدرانی میروند.اتفاقاً آسید مهدی قوام هم برای هوا خوری آنجا بود.کسی آمد وبه مصطفی خبر داد که آسید مهدی قوام هم آنطرف باغ است،بزن وبکوبتون رو کمتر کنید مصطفی رو به آن شخص گفت:ما نوکر بچه های فاطمه زهرا هستیم!رفت پیش سید مهدی،صورتش رو بوسید و گفت ما نوکر شماهم هستیم!
🔻آسید مهدی گفت مصطفی! ما امشب اومدیم لات بشیم! مرام لوطی گری ولاتی، اولین قانونش چیه؟
🔻مصطفی گفت:حاج آقا اولین قانونش قانون حق نمک. اگه نمک کسی رو خوردی نمکدون نشکن.سید مهدی گفت حرفش رو فقط میزنی یا عمل هم میکنی؟ مصطفی ساکت شد و چیزی نگفت.
🔻مصطفی! مثل اینکه فقط حرفش رو میزنی چقدر نمک خدا رو خوردی و نمکدون شکستی!
مصطفی همون جا و همون وقت به دست آسید مهدی قوام عوض شد.
🔻بعد از آن قضیه تمام دارایی و ثروت خود رو تبدیل به پول نقد کرد و در چمدانی گذاشت و راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی (رحمت الله علیه)
🔻وقتی وارد منزل ایشان شد نزدیک ظهر بود دفتر دار آقای بروجردی در ایوان ایستاده بود در حالیکه مصطفی وارد حیاط شد.رو به دفتر گفت میخواهم آقای بروجردی رو ببینم.
دفتر دار گفت آقا، پیرمردی هستند و الان هم نزدیک ظهر.ایشان اذیت میشوند ....
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 129_sd.m4a
2.5M
سفارشات و هدایای امام زمان
علیهالسلام به آیة اللّه نجفی مرعشی
✍آیت اللّه نجفی مرعشی می گوید «در اقامتم در سامرّاء شبهایی را در سرداب مقدّس بیتوته کردم؛ آن هم شبهای زمستانی. در یکی از شبها آخر شب، صدای پایی شنیدم با این که درب سرداب بسته بود و قفل بود ترسیدم، زیرا عدّه ای از دشمنان اهلبیت (ع) به دنبال کشتن من بودند. شمعی که همراه داشتم نیز خاموش شده بود. ناگاه صدای دلربایی شنیدم که سلام داد به این نحو «سلامٌ علیکم یاسیّد» و نام مرا برد.جواب داده گفتم «شما کیستید؟» فرمود «یکی از بنی اعمام تو.» گفتم «درب بسته بود از کجا آمدی؟»فرمود «خداوند بر هر چیزی قدرت دارد.»پرسیدم «اهل کجایید؟» فرمود «حجاز.» سپس سیّد حجازی فرمود «به چه جهت آمده ای اینجا در این وقت شب؟» گفتم «به جهت حاجتهایی.» فرمود «برآورده شد.»
سپس سفارش فرمود بر نماز جماعت و مطالعه در فقه و حدیث و تفسیر. و تأکید فرمود در صله رحم و رعایت حقوق استاد و معلّمین، و نیز سفارش فرمود به مطالعه و حفظ نهج البلاغه و حفظ دعاهای صحیفه سجّادیّه. از ایشان خواستم درباره من دعا فرماید. پس دست بلند کرده به این نحو دعایم کرد «خدایا به حقّ پیغمبر و آل او، موفّق کن این سیّد را برای خدمت شرع و بچشان بر او شیرینی مناجاتت را و قرار بده دوستی او را در دلهای مردم و حفظ کن او را از شرّ و کید شیاطین، مخصوصاً حسد.» در بین گفتارش فرمود «با من تربت سیّد الشّهداء (ع) است، تربت اصل که با چیزی مخلوط نشده.» پس چند مثقالی کرامت فرمود و همیشه مقداری از آن نزد من بود........
_مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 062_sd.m4a
3.46M
🔶️ نعلبندی در اصفهان زندگی میکرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به #کربلا؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از یزد رفیق راه شد.
🤒 رفیق بین راه مریض شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب #سیدالشهدا را بدهم؟
ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش.
🕌 وصیت کرد مرکب من و همهی اموالی که با من است مال تو، جنازهی مرا به کربلا برسان.
⚰ مرد یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر زمین، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، اشک جاری شد. رو به قبر سید الشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر جنازه را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم.
👈 در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه آب زلال جوشید، خود اینها جنازهی این یزدی را غسل دادند، کفن کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه نماز خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در وادی ایمن کربلا دفن کن.
‼️ جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز قافله رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حرفها را چرا میزنی؟ لب فرو بست.
🌃 شبی با اهل و عیالش در خانه نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: ولی عصر #صاحب_الزمان تو را میخواهد.
❇️ همراه او رفت؛ دید قبلهی عالم امکان در عرشه منبری است، جمعی که پای منبر نشستند......
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
Voice 111_sd.m4a
2.71M
روضه شب جمعه
مرحوم آیت الله تکابنی در مواعظ المتقین می نویسد:
سلمان
فارسی تو کوچه ها و پس کوچه ها عبور می کرد، دید آقا امام حسین (علیه
السّلام) در سن کودکی، گوشه ای دور از بچه های دیگر ایستاده اند و گریه می
کنند.
سلمان جلو رفت، سؤال کرد یابن رسول الله ! جانم به فدای شما، آیا اتفاقی افتاده است، اینچنین گریه می کنید؟
ابی
عبدا… جواب نداد، باز سلمان اصرار کرد، گفت آیا کسی شما را اذیت کرده،
دائم سؤال می کرد. آخر پسر زهرا فرموده باشد: سلمان ! اگر بگویم طاقت
شنیدنش را نداری، عرضه داشت یابن رسول ا… ! مگر نشنیدید پیغمبر فرمود:
سلمان از ما است به من بگویید چی شده است؟
شروع
کرد وقایع کربلا را تعریف کند. ای سلمان ! یک روز من بزرگ می شوم، گذر من
به کربلا می خورد، خدا به من یک پسر می دهد، اسم او علی اکبر است، سلمان
فرشته ها صف می بندند جمال این پسر را ببینند، اما همین پسر را تو کربلا جلوی من می کشند … .
سلمان
! خدا یک پسر دیگر به من می دهد اسمش علی اصغر است. این پسر را با لب تشنه
وقتی از لشگر برای او آب می خواهم او را روی دستم با تیر سه شعبه می کشند.
سلمان ! خدا به من یک برادر می دهد اسم او عباس (علیه السّلام) است کنار نهر آب او را با لب تشنه می کشند …. .
سلمان نگاه می کرد، دید گریه ی آقا شدیدتر شد، نفس بند آمد صدا زدند ای سلمان ! زینبم …
اینقدر گفت ….
سلمان آخر کار سؤال کرد، آقا جان ! شما که همه کاره ی خلقت هستید اراده کنید همه چیز را عوض کنید.
آقا امام حسین (علیه السّلام) فرموده باشند: سلمان درست می گویی، ...
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 126_sd.m4a
1.52M
◀️پاداش دوست داشتن امام حسین علیه السلام:
آیت الله شبیری زنجانی فرمودند:
👈 چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود.
🌹(وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرا|(زمر73ً )🌹 👈یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند .
👈از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند!!
👈تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحارالانوار برخورد نمودم .که می فرماید: 🌸مومنین و دوستان سید الشهدا (ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات نمایند.
🌸 🍀امام به دیدار محبان می آید .
این ملاقات بسیار طولانی می شود🍀 .
امام_صادق(ع) می فرماید :
🌹هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا از مولای خود دل بر می دارند .🌹 🌸ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.🌸
🌷السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین الشهید
مداح
حاج آرمین غلامی
Voice 023_sd.m4a
3.33M
بسم الله الرحمن الرحیم
#جریان تعطیلی روضه وعنایت پنج تن دربرپاشدن دوباره روضه
#کرمانشاه
#حتما_گوش_کنید_و_نشر_دهید
👌فوق زیبا
♦️◾یکشنبه۳۱__فروردین۹۹_کرمانشاه
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
Voice 026_sd.m4a
940.1K
بسم الله الرحمن الرحیم
#نهم رمضان _حضرت عباس
#کرمانشاه
#حتما_گوش_کنید_و_نشر_دهید
👌فوق زیبا
_شیخ شوشتری و روضه ابالفضل
♦️◾یکشنبه۳۱__فروردین۹۹_کرمانشاه
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
Voice 127_sd.m4a
2.1M
وضعیت اهل ایمان در آخرالزمان
ابن مسعود میگوید : حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) درباره ی آخرالزمان فرمودند: «زمانی بر مردم فرا می رسد که یک فرد با ایمان به خاطر دینداری در امنیت نباشد و او ناچار می شود که از میان آن مردم برود یعنی به خاطر وضع نادرست مردم و رفتار زشت آنها به کوه ها برود و از قله ی کوهی به قله ی کوهی دیگر پناه ببرد و یا اینکه از دست مردم نا اهل همانند روباه به همراه بچه هایش به این زاغه و آن زاغه برود و زندگی کند. حاضرین گفتند: ای پیامبر خدا آن زمان کی خواهد بود؟ پیامبر فرمود: هنگامی که معیشت و زندگی کردن میسر نمی شود مگر اینکه به راه خلاف و گناه و معصیت خداوند آلوده شود و در آن زمان مسئله ی ازدواج از بین می رود و هرکس به تنهایی زندگی می کند و عزب بودن یک امر طبیعی و خیلی عادی می شود. حضار گفتند: ای پیامبر خدا مگر شما به ما دستور نداده ای که ازدواج کنیم؟ فرمودند: بله ولی در آن زمان مردم از ازدواج روی گردان می شوند و هلاکت یک نفر به دست پدر و مادرش صورت می گیرد و اگر پدر و مادری نداشته باشد به دست همسر و بچه هایش صورت می گیرد و اگر زن و بچه نداشت، خویشاوندان و همسایگانش سبب هلاکت او می شوند. حاضرین گفتند : چگونه ای پیامبر خدا؟ آن حضرت فرمودند : به خاطر فقر و تنگدستی و نداشتن پول و سختی زندگی، همه او را سرزنش می کنند تا اینکه ناچار شود به هر قیمت و به هر نحو دست به کاری بزند و پول فراهم کند و چه بسا همین امر باعث هلاکت و بدبختی وی شود» (کشکول بهایی صفحه ی 267)
_مداح
حاج آرمین غلامی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامت امام عصر(عج)
#ازوقتی جدمان رادرکربلاکشتندما آواره بیابانهاشدیم...
_مداح
#حاج آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
Voice 128_sd.m4a
2.45M
حجة الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ محمد باقر ملبوبى صاحب كتاب «الوقايع و الحوادث» خوابى را كه خود از آيت الله سيد محمد گلپايگانى شنيده اند، طبق درخواست نويسنده چنين مرقوم فرمودند:
🌹 آیت الله سيد محمد گلپايگانى فرزند عارف واصل، آيت الله العظمی سيد جمال الدین گلپايگانى فرمودند: مدتها پس از فوت مرحوم پدرم، شبى در خواب ديدم حضورشان مشرف شدم و ايشان در اطاق مفروش به زيلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبرى نيست ما هم به دنبال كارمان برويم؟ وضع طلبگى در گذشته و حال همين است كه به چشم مى خورد.
فرمودند: پسر، حرف مزن! هم اكنون ولى امر تشريف مى آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب كل عالم، حضرت ولى عصر عليه السلام تشريف آوردند. پس از عرض سلام و جواب حضرت، قبل از اين كه من حرفى بزنم، حضرت فرمودند:
«سيد محمد! مقام پدرت اين حجره ی محقر نيست، بلكه مقامش آن جاست. به محل مورد اشاره ی دست حضرت نگاه كردم، قصرى با شكوه و ساختمانى با عظمت – كه لايدرک و لايوصف است – ديدم و خوشحال گرديدم.»
عرض كردم: يابن رسول الله! آيا وقت ظهور مبارک رسيده است تا ديدگان همه به جمال و حضورتان روشن شود؟
♦️ حضرت فرمودند:
«لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربما اوقعت فى مدة قليلة، فعليكم بدعاء الفرج؛»
🔷 از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است و شايد آنها نيز در مدتى كوتاه به وقوع بپيوندند؛ پس بر شما باد كه براى فرج دعا كنيد.
📚 منبع:
1- کتاب «الوقایع و الحوادث» نوشته شیخ محمد باقر ملبوبی
2-زندگینامه و احوالات آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی
_مداح
حاج آرمین غلامی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامات_امام_صادق_علیه_السلام
✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
از ازل معتکف کوی امام صادقم
من اسیرخم ابروی امام صادقم
درپی جلوه ی دنیانرود این دل من
من خریدار گل روی امام صادقم
گل رخان رابه سرای دل عاشق ره نیست
عاشق آن رخ دلجوی امام صادقم
برلبانم همه جا زمزمه جزنامش نیست
ازازل سینه زن کوی امام صادقم
تا ابدگریه کنه شیخ الائمه هستم
شكرگویم که ثناگوی امام صادقم
لب(مجنون )همه جا زمزمه ی یادش بود
سرخوش ومست ازآن ی امام صادقم
.
🔅لبنانی بود!
🔅ولی دوست داشت یک خانه هم توی مدینه داشته باشد. پول داد به امام صادق تا حضرت برایش خانه بخرد! گفت: زحمتش را شما بکشید.
🔅آقا فرمود : یک خانه خوب برایت خریده ام. این هم قباله اش! و یک کاغذ گذاشت جلویش!
🔅مرد خواند: جعفر بن محمد برای این مرد خانه ای در بهشت خریده است که یک طرف آن به خانه رسول اکرم متصل است، طرف دیگرش به خانه امیرالمؤمنین و دو طرف دیگرش به خانه ي امام حسن و امام حسین!!!
🔅مرد با خوشحالی کاغذ را بوسید و گذاشت روی چشمانش. امام گفت: پولت را دادم به فقرای مدینه!
🔅خانواده اش را قسم داده بود وقتی مرد، نوشته را بگذارند توی کفنش! روز بعد از دفنش آمدند سر قبرش؛ دیدند نوشته ای آنجا گذاشته شده: جعفر بن محمد به وعده اش وفا کرد!
.
🔎در محضر آفتاب، مجموعه ۱۴ خورشید و ۱ آفتاب
.
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
متن سینه زنی شهادت حضرت صادق (ع) ... 🍃
آنکه سوی بیرقش عمری دویدم صادق است
آنکه درعالم شده تنها امیدم صادق است
کس مرا درعالمین هرگز نکرده دلبری
آنکه ازنامش همیشه خیر دیدم صادق است
خوب یادم داد. مادر عشق شیخ الاوصیا
از لب بابــای خود نامش شنیــــدم صادق است
ذکرتان هرکس بگویدمیشود، آقای من
آنکه غیرازاومن ازایشان بُـریـدم صادق است
گر زمین گیــرم ولی او دستگیرم بوده است
آنکه جزخوبی از اوچیزی ندیدم صادق است
صحن خاکی بقیع شدقبله اهل نظر
یاد لحظه لحظه اش آهی کشیدم صادق است
کاش عمری خادم صحن بقیعت میشدم
آنکه عمری گرد او باجان پریــدم صادق است
من چه گویم بهتریـــن ایام عمــرروضه بود
آنکه عمری درعزایش من خمیدم صادق است
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_صادق علیه السلام
#روضه #حضرت_صادق(ع)
باشدقبول پیکره بی جان تونسوخت
باشد قبول میخ دری برتنت ندوخت
باشدقبول بسته نشدهر دو دست تو
دیگرندیداهل وعیالت شکست تو
دیگرمیان هجره تنت جابجانشد
عمامه وعبا زتن تو جدانشد
دیگرتنت به سمت و سوی بزم مِی نرفت
باشد قبول سره جدت به نی نرفت
باشد قبول سره جدت به نیزه هانشد
پیراهنی ز پیکر جدت جدا نشد
باشدقبول قلب توغمگین نمانده است
دیگرسری به گوشه خورجین نمانده است
آقابه کوچه نیزه به پهلوت میزدند
سنگی دگر به روی سرتو نمیزدند
درکوچه هابه زخم دل تو نمک زدند
در کوفه عمه جان شمارا کتک زدند
آقاجان، نیمه شب بردنت. خیلیها تو کوچه و بازار نبودن ببینن...
بمیرم برا جدت امیرالمؤمنین؛ جلو چشم زن و بچه، ریسمان به گردن، دست بسته میبردنش. یهو یه صدایی از پشت در گفت "یاعلی" با تمام قوّتش بلند شد. دست به کمربند مولا انداخت.
یهو یه اشارهای کرد: مغیره! مگه نمیبینی نمیذاره علی رو ببریم؟ اونجا بود که شاید امام حسن این صحنه رو دید فرمود:
الهی بشکنه دست مغیره
میان کوچهها بیمادرم کرد...
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 خلاصه ای از زندگینامه حضرت امام صادق علیه السلام
🔆 نام: جعفر بن محمد سلام الله علیه
كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى
القاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است .
🔆 تاريخ و محل ولادت: هفدهم ربيع الاول سال ۸۰ هجرى در مدينه منوره، در سرزمين حجاز
👈🏻نسب پدرى: امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابیطالب سلام الله علیه
🔆 نام مادر: فاطمه، مكنّى به ام فَروه بنت قاسم بن محمد. ام فَروه، که مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. اين زن از تربيت شدگان مكتب امام زين العابدين و امام محمد باقر علیهماالسلام است.
🔆 مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر سلام الله علیه در هفتم ذی حجه سال ۱۱۴ هجرى تا ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجرى، به مدت ۳۴ سال
🔆 تاريخ و سبب شهادت: ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجرى، در سن ۶۵ سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى لعنت الله علیه به آن حضرت خورانيد.
👈🏻 محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام حسن مجتبى سلام الله علیه
👈🏻تعداد راويان و اصحاب امام صادق سلام الله علیه بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهرهمند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت پرداختند.
مداح،،
#آرمین_غلامی
#مجنون_ڪرمانشاهی
#برای_دیگران_بفرستید
▪️ زمینه شهادت امام صادق علیه السلام اثر حاج مجتبی صمدی شهاب ▪️
آتیش گرفته دلای عاشق
شده خزونی گل شقایق
برای داغ امام صادق
یا مظلوم امام صادق
مدینه دوباره سوگواره بارون ماتم باز می باره
باز دل پریشون زار و گریون سر روی خاک غم میزاره
خاک غم انگیز خاک مدینه
خاک غریبی اون سرزمینه
میزنه آتیش به جون عالم
خاکی که با عطر یاس عجینه
یا مظلوم امام صادق
غم مدینه با دل سرشته
خاکش تره از اشک فرشته
با اون غریبیش بازم بهشته
از درو دیوارش از گذارش میاد شمیم یاس پرپر
غروبای سردش پره دردش میاد صدای آه حیدر
دوباره غوغا دوباره محشر
افتاده شعله به جون یک در
شکر خدا که نیومد این بار
پشت در این خونه یه مادر
یا مظلوم امام صادق
یه پیرمرد نفس بریده
با حال خسته رنگ ه پریده
شبیه حیدر بلا کشیده
با دل شکسته دست بسته پشت مرکب نیمه جونه
هرجا که می افته روی خاکا نامردی اونو میکشونه
با چه سوز و با چه آهی میره
بخاطر بی گناهی میره
خاکی شده موهای سفیدش
هر دو تا چشماش سیاهی میره
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
زمزمه شهادت امام صادق عليه السلام
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
منم اون غريبي كه خسته ي دنيام
وسط هزار تا شاگردم و تنهام
سر پيري سر برهنه منو بردن
مثه حيدر پيچيدن طناب به دستام
شد زنده توي مدينه خاطره هاي مادرم
هرچي بلا زهرا كشيد اومد شبيه ش بسرم
داره ميسوزه جيگرم
واكرده زخم دل دهن
شد داغ مادر ارث من
غريب شدم توي وطن
واي مادرم
آتيش از خونه ي من كشيد زبونه
بردن از خونه منو چه وحشيونه
ياد مادر افتادم اما مثه اون
سر و صورتم نخورد به درب خونه
حوريه بود مادر ما گير كرد ميون شعله ها
پيكر نيمه جونشو كنار زدن با ضرب پا
چقد بلا كشيد خدا
بستن به كشتنش كمر
شد ميخ داغ روي در
متهم قتل پسر
واي مادرم
🔺🔺🔺🔺🔺
پيرم اما حرمت منو ندارن
رودلم شعله ي زهر كين ميزارن
ميميرم ولي خدا كنه كه بعدش
كفن هاي قيمتي برام نيارن
چجوري من كفن بشم وقتي حسين كفن نداشت
با خنده قاتل اومد و رو لثه هاش نيزه گذاشت
زخم روي زخم بود كه مي كاشت
بسكه زدن با خنجرش
از لاي دست خواهرش
روي زمين ريخت پيكرش
واي مادرم
زمينه شهادت امام جعفربن محمدالصادق عليه السلام به سبك دم نزدم...
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
بيا بيا بيا مادر جونم اومد رو لبام
بيا بيا بيا كه داره ميلرزه دست و پام
بيا بيا دم آخر به راهت مونده چشام
از غمت مادر غرق فريادم
مثل تو من هم با سر افتادم رفته بر بادم
مثل تو طعم شعله رو چشيدم واي مادرم
تو كوچه شد خاكي موي سفيدم واي مادرم
صدام مثه تو بين دود بند اومد واي مادرم
در خونه م واشد با ضرب لگد واي مادرم
واي مادرم دلم محزونه
واي مادرم لبم پر خونه
واي مادرم چشام بارونه
واي امون امون از اين دل
مثل علي شدم تنها تو شهر نامردي ها
مثل علي منو بردن از تو خونه بي عبا
مثل علي كشيدن رو خاكها منو ناكسا
بردنم قوم نانجيب پست
مثل تو اما دنده هام نشكست غم گلومو بست
اون آتيشي كه كار محسن و ساخت واي مادرم
به صورتم مثل تو تاول انداخت واي مادرم
مثل تو ديگه نزدن به پهلوم واي مادرم
تيغ غلاف فرو نرفت تو بازوم واي مادرم
واي مادرم پريشون حالم
واي مادرم ببين مي نالم
واي مادرم شكسته بالم
واي امون امون از غربت
اثر حاج مجتبي صمدي شهاب
⭕️⚫️⭕️⚫️⭕️
شنیدستم که چون زین واژگون شد
حسین بن علی هم سر نگون شد
غریبانه به روی خاک ، غلطان...
به دورش جمع گشتند قوم عدوان
نبیند تا حرم ، او را در آن حال..
کشید خود را بسختی سوی گودال
به تن زخم فراوان خورده بود و
عطش ، تاب و توانش برده بود و
به زیر تیغ و تیر و نیزه ، هیهات
عزیز فاطمه ، گرم مناجات.....
که یا رب این منم بر روی پیمان
فدا کردم به راهت جمله یاران
بماند تا بجا دین و ولایت....
بسوزم تا شوم شمع هدایت
الهی ، صابرم در این بلا ها
مطیع ام هر چه خواهی یا الها
که نا گه شمر ملعون دستِ خنجر
به گودال آمد آن پستِ ستمگر
چو سر را از بدن ، با تیغ بُرّان
جدا کرد از قفا ، با کام عطشان
زمین لرزان ، هوا شد تیره و تار
گرفت خورشیدو آمد ناله ای زار
تنِ بی سر که در خون دست و پازد
کنارش فاطمه ، بس ناله ها زد
(اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند)
🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷🥀🌷
#مسمط_مخمس
در فراق صاحب العصر و الزمان
بقیة الله الأعظم (عج)
سلام ما بـه تـو ای تَالِـی کِتَـابِ اللَّه
سلام ما به تو ای ملجأ و اميد و پناه
سلام ما به نمـاز و قنـوتِ تـو ای ماه
نشستـه ام سر راهت، در انتظارِ نگاه
(از آن زمان که گدایم به درگهت،شاهم)
.
الا که وعـده ی حقّی،ظهور تو معهود
مسیرِ سبز نیایش به جمعه ی موعود
به جز وصال تو هرگز نخواهم از معبود
تویی ز نالـه ی أمَّـنْ یُجـیبِ مـن مقصود
(خوشم که سوی تو افتاده مقصد و راهم)
.
سرور دیده ی غمدیده ام شدم از دست
دوباره بُغض من و جمعه ها به هم پیوست
منم وَ قافیـه هـای شـده اسیـر شکست
گسسته از همه پیوند و با غم تو نشست
(به سرّ ِ عشق خودت کن همیشه آگاهم)
.
برای صـدقِ سخن بر تو آورم دو گواه
دلی که سوخته از هجر و دیدگانِ به راه
اگـر چـه توشـه ندارم بـه غیـر بارِ گنـاه
برای عاشق دل خسته کو به جز تو پناه
(خلاف عاشقی است از تو جز تو را خواهم)
.
شد از فراق تـو بدر وجـود من چو هلال
به هجر روی تو تا کی به سربَرَم به ملال
چقـدر در طلبـت شـد ز دیـده اشک زلال
به عشق روی تو تا کی زنم به حافظ فال
(قـرار قلـب غمینـم نیـامدی ماهـم)
.
بیا که صحبت سقا و مشک و دیده شده
کنـار نهـر و شـریعه یکـی خمیـده شده
دو دست ساقی عطشان ز تن بریده شده
سری ز ضرب عمود عدو دریده شده
(شبیه صبح و شب تو اسیر این آهم)
#وحید_دکامین
.
پی نوشت:
زیارت ناحيه مقدّسه: لأَندُبَنَّكَ صَباحاً و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً. هر صبح و شام بر تو گريه میکنم و آن قدر بر تو می گریم تا اشک چشمم تبدیل به خون شود؛