eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
49 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدي تا که عشق ما بشوي ثمر کار انبيا بشوي   در زمان قنوتهاي دلم پاسخ ذکر ربّنا بشوي   آمدي تا به عرصه ي بخشش در صف بندگي خدا بشوي   کربلا مشهد است و آمده اي تا علي اکبر رضا بشوي   نقل کردند اين حکايت تو برکت بارد از ولادت تو   آمدي استعاره ها گم شد اي نهادم گزاره ها گم شد   داستانهاي حاتم طايي وسط برگه پاره ها گم شد   با حضورت قدي علم کردي زير پايت مناره ها گم شد   جلوه اي کرده اي به نيمه ي شب ماه بين ستاره ها گم شد   آمدي مثل سوره ي کوثر سندم آيه ي هوالابتر   درک عشق تو درک اسرار است روي تو روي نور الانوار است   دست رد روي سينه اي نزدي حرف من نيست ،عين آمار است   گر مرا پيش تو عقيقه کنند باز هم چشم تو طلبکار است   بارها حاجت مرا دادي اين براي هزارمين بار است   باز هم چون هميشه پر دردم عشقتان را فقط طلب کردم   بين آيات، والضحي عشق است نهمين رؤيت خدا عشق است   دل بيمار و حضرت آقا مردن و بودن و شفا ؛ عشق است   بين اين قبله هاي بي همتا کاظمين، مشهدالرضا عشق است   از براي زيارت سلطان در باب الجواد را عشق است   چيست خورشيد ؟ انعکاس شما چيست قرآن؟ اقتباس شما   شاعر اين حضورتان شده ام قالي زير پايتان شده ام   نذر تو کرده آن قدر مادر تا زماني که من جوان شده ام   جشن امسالتان چه رويايي است چون که هم سن و سالتان شده ام   چون که در کودکي شدي رهبر مؤمن صاحب الزمان شده ام   اي که هستي جواد مادر زاد جشن ميلاد تو مبارک باد   @babollharam
دلگير تر از سينه‌ي تنگم قفسي نيست در خانه‌ي تنهايي من همنفسي نيست تنهاتر از اين بي‌كس دلمرده كسي نيست من يكسره فريادم و فريادرسي نيست   در حسرت آغاز بهار است كويرم   واكن دهن شيشه‌ي من را به لبي يا دم كن نفس شرجي من را به تبي يا پر كن بغل سرد مرا يك دو شبي يا سر كن با من چند سحر در رجبي يا   فرصت بده تا پيش قدمهات بميرم   وقتي كه به موي تو مسير دلم افتاد صدها گره‌ي كور سرِ مشكلم افتاد شور لب تو بر بدن ساحلم افتاد صد شكر كه در خانه‌ي تو منزلم افتاد   در پيچ و خم عشق تو در آمده پيرم   آغاز بهار است صداي قدم تو جنگل شدم از آب و هواي قدم تو سر مي‌دود از شوق براي قدم تو چشمان مدينه شده جاي قدم تو   از هرچه به غير از قد و بالاي تو سيرم   جان همه‌ي شهر به گيسوي تو بسته است نان همه بر همت بازوي تو بسته است بند دل عيسي به دم هوي تو بسته است طاقي است دل ما كه به ابروي تو بسته است   با دست تو ورز آمد از آغاز خميرم   با آمدنت ختم شده غصه‌ي بابا لبخند تو شد ساحل آرامش دريا شد بسته در تهمت بي‌پايه و بي‌جا مبهوت شد از ذره‌اي از علم تو يحيي(يحيي بن اكثم)   گفتي كه من از طايفه‌ي علم غديرم   خورشيد شدي ساقي اين نور علي شد نوري نبوي آمد و منشور علي شد آتش خودِ حق بود ولي طور علي شد تأكيد به مستي شد و انگور علي شد   از عقل جدا شد سرِ اين كوچه مسيرم   حرف از علي و آينه‌ها شد چه بجا شد دستم پُر باران دعا شد چه بجا شد غم ، پشت سرم آبله‌پا شد چه بجا شد اين شعر فقط صرف خدا شد چه بجا شد   از شعله‌ي اين راز گُل انداخت ضميرم     @babollharam
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت   تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت   تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید عرض ارادت می کند بر بامدادت   بابای تو با دیدن تو گریه می کرد با گریه لطف دیگری دارد عبادت   آباء و اجدادت همه یک یک جوادند پس می نویسیمت جواد بن الجوادت بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم جبریل حتی می گذارد بال و پر هم   به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً وقتی دوا می سازم از این خاک در هم   تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت بال و پر ما سوخته حتی جگر هم   با آبروی تو تهجّد آبرو یافت فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم   با این جمالی که تو را دادند، باید... بین خریداران تو باشد پدر هم   نام مرا هم بین این عشاق بنویس بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم   ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم   در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز! این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم   هستند یک یک شیرها دنبال دامت چشمان آهوی خراسانِ پدر هم   فهم من از لطف جوادی تو این است: که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم   ما را ببر تا کاظمین این بار با هم ما را بخر در کاظمین این بار درهم جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد   ما را برای در زدن معطل نکردند اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد   این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است نام علی که اصغر و اکبر ندارد   طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد   بین مقامات رباب این شان کافی ست که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد   وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت میدان علمداری ازین بهتر ندارد   وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت آخر گمان کردند که لشگر ندارد   طفل است و بابای بلاتکلیف مانده حیرانی است و کودکی که سر ندارد   گیرم که از فردا دوباره آب وا شد چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد   (برگرفته از سایت روضه) @babollharam
  خاک سر راه تو بهانه ی خلق است خاک مرا از همین بلاد نوشتند   ایل و تبار مرا مرید نوشتند ایل و تبار تو را مُراد نوشتند   هر چه خدا جود داشت داد به دستت نام تو را این چنین، جواد نوشتند   یا کرم و یا جواد عبد تو هستم حضرت باب الجواد عبد تو هستم   هفت زمین در خور کبوتر تو نیست غیر بلندای عرش بستر تو نیست   وقت نماز شبت تجلی الله هیچ کسی جز تو در برابر تو نیست   خواست پدر بوسه اش برای تو باشد خوب شد این که کسی برادر تو نیست   گر چه علی اکبرِ امامِ رضایی زخم ولی بر ضریح پیکر تو نیست   این شب جمعه بده جواب همه را آب مگر مهریه ی مادر تو نیست   از چه علی اصغر از فرات ننوشید از چه از آن مایه ی حیات ننوشید   اکبر_ لطیفیان (از وبلاگ حسینیه) @babollharam
امام_ جواد_علیه_السلام   آسمان اشک شوق می بارید عشق روی زمین قدم می زد دست باران به شانه ها می خورد خلوت باغ را بهم می زد   اسکله بر افق تبسم کرد موج و ساحل کنار هم ماندند جزر ومد کف زدند و رقصیدند  و صدفها ترانه می خواندند پر و بال کبوتران واشد       دل خود را به آسمان دادند ماتشان برده بود و از بالا خانه ای را بهم نشان دادند خانه ی آیه ها و آینه ها   کعبه تنها رفیق و همگامش قعر زیر بنای آن خورشید پاتوق هر فرشته ای بامش ناگهان عرش بر زمین افتاد  فرش تعظیم کرده و پا شد و ملائک به چشم خود دیدند  سرزمین مدینه زيبا شد ازدحام گدا چنان پشتِ    در خانه  هجوم  آوردند  به گمانم که روزی ِخود را   تا نگیرند بر نمی گردند نهمین نور خانواده ی عشق  هشتمین طفل مادر دنیا پسر ماهِ حضرت خورشید پدر جود و مهربانی ها هنر یک نگاه او حاتم   بسکه از رتبه ی کرم رد شد باعث قحطی گدا شده است    دست و دل بازی اش زبانزد شد                                   السلام ای امام سائلها  حضرت عشق همجوار خدا دامنت رابه دست ما برسان  لطف حق٬ ای خزانه دار خدا جود تو علت وجود من است  سوره ی کوثر امام رضا  تو جوانی جوانی ام به فدات ای علی اکبر امام رضا تو بهاری وسبزی و سروي  ماخمیده درخت پائیزیم گریه ی تو ز ماتم زهراست مابرای تو اشک می ریزیم ** گرچه بی ارزشیم و سرباریم ماخریده شدیم گریه کنیم خنده اصلاً به ما نمی آید آفریده شدیم گریه کنیم   @babollharam
  هر شب دل من سائل باب المراد است آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است   آنجا که اميد و پناه آخر ماست آنجا که اوج هر توسل يا جواد است   جز آستان تو پناهي که نداريم اين استغاثه با تمام اعتقاد است   بي لطف تو از دست خواهد رفت عبدت يک گوشه چشمي سائل تو خانه زاد است   ماها کجا و سائلي آستانت بر خاک راهت آسمان هم سر نهاده ست   آقا شفيع ما به درگاه خدايي وقتي که جودش را به چشمان تو داده ست   مداح چشمانت کسي غير از خدا نيست بر ما مگيري خرده، واژه کم سواد است   در مشهد سلطان ايران هم که هستيم دلهاي ما پروانه‌ی باب الجواد است   آقا دل من در هواي کاظمين است در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است   @babollharam
نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم کلب امیر کاظمین ،عبدالجوادم   لبخند او آرامش جان رضاشد یوسف شدو مهمان کنعان رضا شد   سجاده بابا شده گهواره ی او لالایی اش آهنگ قرآن رضا شد   ابرو تکان می داد و بابا عشق میکرد با غمزه ای جانانه جانان رضا شد   آمد که باقی مانده توحید باشد با نام او شیعه مسلمان رضا شد   قدش عصای پیری ِ این پیرمرد است قد راست کرد اصل ارکان رضا شد   هر کس که از باب الجواد آمد زیارت با دست پر مشمول احسان رضا شد   اما خدالعنت کند فامیل  بد را که باعث قلب پریشان رضا شد   امشب دلم جایی دگر هم پرگشوده ارباب ما آغوش بر اصغر گشوده   امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم   می جوشم و می جوشم و لبریزم از اشک چله نشینی پای خَم کرده شرابم   امشب دخیل گوشه گهواره هستم دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم   عشاق را گویم ازین پس تا قیامت با نام اصلیم کنید اینسان خطابم   عالم همه دانند در کوی محبت من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم   با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ ششماه سردار خیام بوترابم   ای کاش همچون حق شناس پاک طینت عبد علی اصغر کند  زهرا حسابم   حالا که غم آلود گشته ناله هایم انگار باب القبله ی کرب و بلایم   او را خدا می خواست مه پاره ببیند مسند نشین کنج گهواره ببیند   بر روی دستان پدر با کام عطشان با روی خونین ، حنجری پاره ببیند   وقتیکه جسمش روی دستان پدر بود آقای عالم را چه بیچاره ببیند   یک عمر با زخمی که مانده روی سینه دور حرم بانویی آواره ببیند   اما در آخر چون عموجانش ابالفضل اورا صف ِمحشر همه کاره ببیند   لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست شش ماه تا قربانی ششماهه باقیست   @babollharam
حس باران در نگاه ساده ات شوق رفتن در مسير جاده ات   مبدا مشهد، مقصد من كاظمين نقشه ي راهم گل سجاده ات   مي روم از سنگلاخ عاشقي تا نهايت هاي دور افتاده ات   رفتن و رفتن بدون  وقفه اي شيوه ي شب گردي دلداده ات   مي رسم يك روز بر دروازه ي چشم هاي مهربان و ساده ات   جا گرفته كهكشاني از غزل در مدار زلف پيچ افتاده ات   در تفرج گاه صبح شعر من دب اكبر مي شود كباده ات   حضرت والا،  امام عالمين يوسف زهراي شهر كاظمين   ساحل درياي جودت بيكران هفت دريا قطره اي از فضلتان   سفره ي احسانتان گسترده است حاتم طائي نشسته پاي آن   من گداي اهل بيتم، اي امير باب حاجات من است اين آستان   روزي من را خدا دست تو داد كاسه اي آب و كمي خرما و نان   قرص نان ها دست پخت فاطمه ست شك ندارم اي كريم مهربان   گندمش را از بهشت آورده اي از زمين هاي خودت در آسمان   خانه ات آباد باشد تا ابد كوري چشم حسودان زمان   حضرت والا، امام عالمين يوسف زهراي شهر كاظمين   آينه در آينه پيغمبريد ساقيان گرد حوض كوثريد   سوره ي كوثر جواب محكم آنكه مي گويد شماها ابتريد   چارده نوريد، نور لايزال بر سرير كبريايي زيوريد   عرشيان را درس ايمان داده ايد در دو عالم اهل وعظ و منبريد   هر سحر بعد از نماز صبح تان روضه خوان روضه هاي مادريد   در قيامت جان پناه شيعيان بر تمام عرش سايه گستريد   شك ندارم كه مرا همراه تان روز محشر سمت جنت مي بريد     حضرت والا، امام عالمين يوسف زهراي شهر كاظمين   _قاسمی @babollharam
تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده لطف دستان تو را باب مداوا کرده   نفس حضرت عیسای مسیحا دم را در دم کالبد کوچ‌ تو جا کرده   هر کجا حرف شفا هست در این آبادی پر قنداقه ی تو کار خودش را کرده   ظرف شش ماه ، تو چه با برکت دل بردی ویژگی ای که فقط عمر تو پیدا کرده   روی دستان رباب آیۀ تو نازل شد علیِ اکبر ، اگر روزی لیلا کرده   اشک درباره ی تو ، عرش نشینم کرده این همان کرب و بلاییست که امضا کرده   پر پرواز تو آنقدر تو را بالا برد مادرت را به سرت غرق تماشا کرده   مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود ؟ تیر در پاسخ یک معصیت ناکرده     @babollharam
بیا که سیر چمن دربهار باید کرد ز طرْف باغ ولایت گذار بایدکرد یگانه لاله ی نشکفته ی حسین شکفت بیا که رو به سوی لاله زار باید کرد برای دیدن این غنچه ی تماشایی گلاب اشک به راهش نثار باید کرد مدینه از قدم او بهشت امید است بیا که رو به سوی آن دیار باید کرد اگر چه مصحف عمرش تمام شش ورق است به عمرکوته او افتخار باید کرد شب ولادت او شد بهار شادی وغم اگر چه زین دو یکی اختیار باید کرد به آستانه ی باب الحوائج ای مسکین به غیر عرض توسل چکار باید کرد همیشه خوانده ام او را به وقت شادی وغم که نام نامی اورا شعار باید کرد زخاک درگه او برمدار سرای دل که کسب عزّت و قدر و وقار باید کرد شبی به کرب وبلای حسین ، محفل اُنس به یاد اصغر او برقرار باید کرد گه شهادت خود با تبسمش می گفت که عشق را به جهان پایدار باید کرد به مهر او چو«وفایی» همیشه رو کن، دل که فکر روشنی شام تار باید کرد @babollharam
دهه ی فجر ما چه نورانیست حیف ، بی قاسمِ سلیمانیست جان فشانی نمود ، ملّت ما جاودان شد هر آنکه قربانیست رحمت حق برای این امّت بعد سختی نسیم آسانیست شب تاریک رفت و ظلمت او رحمت حق وزید و بارانیست گور شه کنده شد به دست خودش حالیا برزخش ، چه ظلمانیست دیو رفت و فرشته ای آمد سیدی با وقار و عرفانیست بعد ایشان ، فرشته ای دیگر بین که سیّد علی چه نورانیست او امید تمام ملّت هاست رهبری بر جهان و ایرانیست هرچه فرمان دهد بجان بپذیر بهترین راه کار و در مانیست "همسفر" راه چاره ، امّیدست حافظ ما خدایِ رحمانیست @babollharam
سالگرد انقلاب آمد پدید انقلابی چون سپیده پرنوید فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق انقلابی چون سحر ظلمت شکن تا به عمق کلبه‏ها پرتوفکن فجر نورافشانی قرآن و دین فجر قدرت‏یابی مستضعفین انقلابی چون شفق سرشارِ خون گوهر آزادگی را آزمون فجر عزت، فجر رشد کارها فجر دیگرگونی معیارها انقلابی پیشرو مانند برق در شکوهش عقل عالم مانده غرق فجر جمهوری اسلامی کزان صدهزاران روزِ روشن شد عیان فجر برچیدن بساط زور و زر شام استبداد آوردن به سر انقلابی پر زشیران بیشه‏اش نعره الله اکبر ریشه‏اش سوره «والفجر» گر خوانی عمیق راز این ده شب از او یابی دقیق @babollharam
برخیز، که فجر انقلاب است امروز بیگانه صفت، خانه خراب است امروز هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد از لطف خدا، نقش بر آب است امروز فجر است و سپیده حلقه بر در زده است روز آمده، تاج لاله بر سر زده است با آمدن امام در کشور ما خورشید حقیقت از افق سرزده است «والفجر» که سوگند خدای ازلی است روشنگر حقی است که با «آل‌علی» است این سوره به گفته امام صادق مشهور به سوره «حسین‌بن‌علی» است شب رفت و سرود فجر، آهنگین است از خون شهید، فجر ما رنگین است این ملت قهرمان و آگاه و رشید ثابت قدم است و قاطع و سنگین است شب طی شد و روز روشن از راه رسید خورشید امید شرق، از غرب دمید عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا» در کالبد مرده، دمی تازه دمید این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد نه شرقی‌و غربی است، نه سرخ است و نه زرد در وسعت و عمق و شور و یک‌پارچگی زیباتر از این نمی‌توان پیدا کرد جان‌های جهانیان به لب آمده است جان در پی حق، داوطلب آمده است جمهوری اسلامی ما در این قرن فجری است که در ظلمت شب آمده است بر ملت تازه رَسته از دام و کمند آن بردگی گذشته، یارب مپسند این در که به‌روی ما گشودی از مهر بار دگر از قهر، خدایا تو مبند @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حس باران در نگاه ساده ات شوق رفتن در مسير جاده ات   مبدا مشهد، مقصد من كاظمين نقشه ي راهم گل سجاده ات   مي روم از سنگلاخ عاشقي تا نهايت هاي دور افتاده ات   رفتن و رفتن بدون  وقفه اي شيوه ي شب گردي دلداده ات   مي رسم يك روز بر دروازه ي چشم هاي مهربان و ساده ات   جا گرفته كهكشاني از غزل در مدار زلف پيچ افتاده ات   در تفرج گاه صبح شعر من دب اكبر مي شود كباده ات   حضرت والا،  امام عالمين يوسف زهراي شهر كاظمين   ساحل درياي جودت بيكران هفت دريا قطره اي از فضلتان   سفره ي احسانتان گسترده است حاتم طائي نشسته پاي آن   من گداي اهل بيتم، اي امير باب حاجات من است اين آستان   روزي من را خدا دست تو داد كاسه اي آب و كمي خرما و نان   قرص نان ها دست پخت فاطمه ست شك ندارم اي كريم مهربان   گندمش را از بهشت آورده اي از زمين هاي خودت در آسمان   خانه ات آباد باشد تا ابد كوري چشم حسودان زمان   حضرت والا، امام عالمين يوسف زهراي شهر كاظمين   آينه در آينه پيغمبريد ساقيان گرد حوض كوثريد   سوره ي كوثر جواب محكم آنكه مي گويد شماها ابتريد   چارده نوريد، نور لايزال بر سرير كبريايي زيوريد   عرشيان را درس ايمان داده ايد در دو عالم اهل وعظ و منبريد   هر سحر بعد از نماز صبح تان روضه خوان روضه هاي مادريد   در قيامت جان پناه شيعيان بر تمام عرش سايه گستريد   شك ندارم كه مرا همراه تان روز محشر سمت جنت مي بريد     حضرت والا، امام عالمين يوسف زهراي شهر كاظمين   @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدح و میلاد امیرالمومنین (ع) ۱۴۰۱ تسبیح لب فرشتگان ذکر علی است اسباب شفاعت همه ، مِهر علی است آن واژه که در مجلس ما مُوج زند مدح علی و شور علی ، شعر علی است 🌺🌺🌺🌺 میلاد علی شده که فخر بشر است با یاد رُخَش دل به نجف رَهسپر است خوشحال شده فاطمه ی بنتِ اَسَد مادر شده و صاحبِ زیبا پسر است 🌺🌺🌺🌺 آمد به جهان میرِعرب ، شاه نجف شیعه شده از قُدوم او غرق شَعَف ایام ولادت همگی مست شدیم با گفتن یا علی بزن کف بر کف 🌺🌺🌺🌺
و میلادیه امیرالمومنین(ع) آمده آنکس که نامش دلرباست زادگاهش کعبه و بیت خداست آمده آنکس که محبوب خداست در مسیر بندگی بی انتهاست آمد آن جانان که عشق عالم است او فقط جان رسول خاتم است آمده شاهی که از عالم سَر است از ملائک ، انبیاء او برتر است آمد آنکس که امامِ بر حق است بر همه عالم ، ولیِّ مُطلق است آمد آن مولا که اسمش حیدر است آمد آن آقا که شیرِ خیبر است آمده آنکس که کُفو فاطمه است دل به یُمن مَقدمش بی واهمه است او فقط یار و انیس مادر است شَان او تنها برای کوثر است آمد آنکس که نبی را نائب است هردلی را با ولایش صاحب است آمده یار و معین بی کسان دلبر و دلداده ی صاحب دلان آمده آن کس که حق با او بُود دائما ذکرش به لب یاهو بُود چون علی باحق وحق هم با علی است ذکر یارب یارب من یا علی است کن مُنور بزم ما ای آفتاب کن دعای خسته دلها مستجاب باده ی نابی بده همچون گلاب تا که مست تو شویم ای بوتراب
ولادت امیرالمومنین (ع) بسبک : عطر کوثر ، روح محشر ، خوش آمدی کریمه ی آل پیمبر (مهدی میرداماد) آقای ما ، عشق زهرا ، خوش آمدی یا حیدر ، یا علی مولا (۲) قدرت خدا علی ، روح اِنّما علی جلوه ی لَم یَزَلی ، شاه لا فتی علی منم غلام تو ، اسیر دام تو ببین شدم مست تو و سبوی جام تو آقای ما ، عشق زهرا خوش آمدی یا حیدر ، یا علی مولا (۲) بزنید کف بر کف ، اومده شاه نجف همگی شادی کنید ، دل شده غرق شعف دلبر ما اومد ، شیر خدا اومد رهبر کل عاشقان در دو سرا اومد آقای ما ، عشق زهرا خوش آمدی یا حیدر ، یا علی مولا (۲) تویی تو نگار من ، ای تو مهربان من بی تو آشوبه آقا ، دل بی قرار من تویی کس و کارم ، تو یاور و یارم یه عُمره که اقای من به تو گرفتارم آقای ما ، عشق زهرا خوش آمدی یا حیدر ، یا علی مولا (۲) مروه و صفای من ، تویی مقتدای من من مریض عشق تو ، نگهت دوای من جهان به قربانت ، فدای چشمانت پر زده مرغ دل من به کنج ایوانت آقای ما ، عشق زهرا خوش آمدی یا حیدر ، یا علی مولا (۲)
ولادت امیرالمومنین (ع) ۱۴۰۱ ، تک ، شور عالم و آدم همه مست تولای تو فرشتگان خدا مَحوِ تماشای تو ساقیِ کوثری فاتح خیبری خواجه ی قنبر و عشق پیمبری امیرالمومنین (۴) با ذکر تو یا علی دل شده غرق شعف در شب میلاد تو پَر می گیره تا نجف تویی دلخواه من مولا و شاه من تو آسمون دل هستی تو ماه من امیرالمومنین (۴) اسم تو را دم به دم بر لب خود می بَرَم سایه به سایه علی در پِیِ تو می دَوَم تویی نماز من تویی نیاز من نام زیبای تو سوز و گداز من امیرالمومنین (۴) واسطه ی فیض حق مظهر ایمان تویی تویی تو مَمسوس حق عاشق جانان تویی شمس عدالتی شمع ولایتی ولیِّ مُطلق و نور هدایتی امیرالمومنین (۴)
_علیه_السلام شان تو در اندیشه ما جا شدنی نیست درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست   طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد بر خاک نوشتند علی ؛ دُرّ نجف شد   ماییم و دلی مست در ایوان طلایی احسنت ! چه معماری انگشت نمایی تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی...   هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد   در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد از برکت نام تو اذان نیز اذان شد   سردار بجز میثم تمار نداریم ما غیر علی با احدی کار نداریم   _تال
سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند ماه را روی تو هر بار هوایی بکند   رو سیاه آمده تا با قلم گلدسته روی خود را پر از انوار طلایی بکند   آمد از دور غریبی دم ایوان طلا تا که با بردن اسم تو صفایی بکند   پای عشق تو گرفتار شده عاشق تو پس محال است اگر فکر رهایی بکند   از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت میشود گفت علی کار خدایی بکند   کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد   کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد با خودش حال مناجات و دعا می آورد   عطر نان و رطبش، عطر بهشت است یقین لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد   تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد با خودش حرز علی را همه جا می آورد   از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است مست بودن فقط از جام ولایت خوب است   مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید علی از خوف خدا تا به سحر می بارید   وقت رزمش همه دیدند که باران آمد از هوا روی زمین یکسره سر می بارید   آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد که فقط بر سر او چشم  نظر می بارید   او خودش دید میان در و دیواره ی باغ که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید   کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید   گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست   _کریمی (برگرفته از سایت بی پلاک)
با آمدنت صحن زمین حرمت یافت خورشید به دیدار جمال تو شتافت مشتاق تو بود آنقدر دنیا که در باز نشد، سینه ی دیوار شکافت آمد که دهد به ماه و خورشید پناه روشن شد از آیینه ی چشمانش ماه دیوار شکست و عشق عالم آمد در حلقه ای از نور و فرشته از راه سرچشمه روشن جلال و جبروت حیران کرامات نگاهت لاهوت ای کاش که قسمت دل ما می شد دریای کرم، قطره ای از آب وضوت ما تشنه آفتاب چشمان توایم محتاج تو و تکه ای از نان توایم ای حضرت محراب، رجب تا رمضان بالله قسم سه ماه مهمان توایم تا در تن شعرهایمان، جان باقیست تا خانه کعبه هست و ایمان باقیست وقف تو تمام بیت ها، مصرع ها تا جان به تن قافیه هامان باقیست با آمدنت باب ولایت وا شد توحید میان چشمهایت جا شد تفسیر فقط ذیل نگاه تو رواست قرآن بدون تو کجا معنا شد؟ امواج در اندیشه ی دریا شدنیم در حسرت از نور سراپا شدنیم چشمان امیدوار ما را بنگر درخواست در امید امضا شدنیم اثبات ولایت علی آسان است چون شاهد ادعای ما قرآن است در اصل طواف بی تولای علی گردیدن دور پیکری بی جان است بر حُسن تو دیده را گشودند همه وقتی که تو بودی و نبودند همه اینکه هدف از مدینه و مکه تویی شعریست که شاعران سرودند همه   اهور
دنیای بی‌امام به پایان رسیده است از قلب كعبه قبله ایمان رسیده است از آسمان حقیقت قرآن رسیده است شأن نزول سوره «انسان» رسیده است   وقتش رسیده تا به تن قبله جان دهند در قاب كعبه وجه خدا را نشان دهند   روزی كه مكه بوی خدای احد گرفت حتی صنم به سجده دم یا صمد گرفت دست خدا ز دست خدا تا سند گرفت خانه ز نام صاحب خانه مدد گرفت   از سمت مستجار، حرم سینه چاك كرد كوری چشم هرچه صنم سینه چاك كرد   وقتی به عشق، قلب حرم اعتراف كرد وقتی علی به خانه خود اعتكاف كرد وقتی خدا جمال خودش را مطاف كرد كعبه سه روز دور سر او طواف كرد   حاجی شده است كعبه و سنت شكسته است با جامه‌ی سیاه خود احرام بسته است   از باغ عرش رایحه نوبر آمده‌ست خورشید عدل از دل كعبه بر آمده‌ست از بیشه‌زار شیر شجاعت در آمده‌ست حسن خدای عزوجل حیدر آمده‌ست   جانِ جهان همین كه از آن جلوه جان گرفت حسنش «به اتفاق ملاحت جهان گرفت»   ای منتهای آرزو، ای ابتدای ما! ای منتهی به كوچه‌ی تو ردّ پای ما! ای بانی دعای سریع ‌الرّضای ما! پیر پیمبران، پدری كن برای ما!   لطف تو بوده شامل ما از قدیم‌ها دستی بكش به روی سر ما یتیم‌ها   پشت تو جز مقابل یكتا دو تا نشد تیر تو جز به جانب شیطان رها نشد حق با تو بود و لحظه‌ای از تو جدا نشد خاك تو هر كسی كه نشد توتیانشد   ای شاه حُسن با تو «گدا معتبر شود» آری! «به یمن لطف شما خاك زر شود»   ای ذوق حسن مطلع و حسن ختام ما! شیرینی اذان و اقامه به كام ما! تا هست مُهر مِهر تو بر روی نام ما «ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما»   این حرف‌های آخر شعر است و خواندنی است  پای تو هر کسی که نماند نماندنی است   عرب_ خالقی
در جنگ خندق این اسدالله را ببین غرش نکرده لشکر دشمن فرار کرد   تا بر کمان ابروی خود تیر را نهاد پلکی به هم گذاشت یلان را شکار کرد   با نعره ها و عربده ی تیغ ذوالفقار دنیا به ناز شست علی افتخار کرد   آندم که نام فاطمه روی لبش نشست با ذوالفقار خود همه را تار و مار کرد   بیخود که نیست او اسدالله حیدر است دنیا حقیر حضرت ساقی کوثر است   دل را اگر که مست می تاک میکند بار گناه قلب مرا پاک میکند   اعجاز میکند بخدا حضرت علی این خاک را به یک نظر افلاک میکند   زهرا که هست تیغ علی خوب میبُرد او با دعای فاطمه کولاک میکند   او صاحب صفات خداوند اکبر است در گود معرفت همه را خاک میکند   هرگز عجیب نیست اگر بیت کعبه هم سینه برای آمدنش چاک میکند   او از ضریح خویش به من شور میدهد وقتی که تشنه میشوم انگور میدهد   خاک پای غلامان حیدرند محشر که میرسد همه پیش پیمبرند   آنانکه رزق خویش را از این سفره می برند یعنی که با ابوذر و سلمان برادرند   آری تمام ما به علی ختم میشویم چون شیعیان واقعی از نسل قنبرند   آنانکه از پیاله او آب میخورند شیعه اگر شدند همه مدیون مادرند   این بگو به هرکه گدای علی نشد عالم به زیر پرچم ساقی کوثرند   هرکس علی علی نکند خار میشود در پنجه های نفس گرفتار میشود   این دست ما و دامن احسان تو علی هر شب نشسته ایم سر خوان تو علی   قوم عجم که نسل به نسل عاشق توأند باید دعا کنند به سلمان تو علی   آقا به جان حضرت زهرا مرا بخر تا که روم به زمره خوبان تو علی   ماه رجب شده نظری کن امام عشق بی برکت است سفزه به جز نان تو علی   مستم هنوز مثل تمام ملائک از عطر نماز صبح در ایوان تو علی   آقا چه میشود که مسلمانمان کنی ما را نجف دوباره تو مهمانمان کنی   نظری  
بسم حق... بسم محمد... بسم سلطان نجف سینه ام آتش گرفت از داغ هجران نجف تشنه ام من تشنه ی خورشید تابان نجف "گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف   می ‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف"   مرتضی انداخت با یاری زهرا سفره ای بین صحرا، بین دریا، در ثریا سفره ای پهن شد در عرش، نزد حق تعالی سفره ای "سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای   عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف"   تشنه ایم و دست از کوزه کشیدن کار ماست صبح تا شب سختی روزه کشیدن کار ماست از طعام دیگران پوزه کشیدن کار ماست "دور تا دور حرم زوزه کشیدن کار ماست   می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف"     بی ولای مرتضی نیت نکردم هیچ وقت جز برای مرتضی خدمت نکردم هیچ وقت در نجف احساس غم... غربت... نکردم هیچ وقت "آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت   من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف"   می شود ذکر قنوتش یا علی و فاطمه منتهای حاجتش تنها علی و فاطمه کار دارد در دو عالم با علی و فاطمه "نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه   هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف"   در قنوتم، در میان ربنا اغفرلنا دیده ام افتاد بر انگشترم بین دعا زیر لب با چشم تر خواندم همین یک بیت را "به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ جا   می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف"   در دو عالم عبد دربار بتول و حیدریم سالیانی هست سربار بتول و حیدریم شاکر الطاف بسیار بتول و حیدریم "ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم   سر به قربان مدینه جان به قربان نجف"   هستی الله در هست حسین است و علی خلقت عالم همه پست حسین است و علی هر دل آزاده ای مست حسین است و علی "رزق آب ‌و نان ما دست حسین است و علی   سال‌ها خوردیم آبِ کربلا... نانِ نجف"   از نفس هایم دوباره آه دارد می رسد وقت دیدار گدا و شاه دارد می رسد بوی عطر سیب ثارالله دارد می رسد "نیمه ی ماه رجب از راه دارد می‌رسد   کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف"   جواد_ شیرازی  
  ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکرهء کعبه برون آمده بود   روشنا ریخت به افلاک، حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز   عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد   از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت   قفس کعبه شکسته است، دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است   آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی   همهء غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی   مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی   تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه کعبه به سردوش نبی   که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی   چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی   دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن ها ی تو من   من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن وحی می ریزد از آهنگ لبت، حرف بزن   می نشینم به تماشای تو تنها، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا، آری   بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همهء دهر اگر شعب ابی طالب شد   خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مردم از این تنهایی   دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت   اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود   وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو   در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم   می رود قصه ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام ...   _حمید_ رضا _برقعی  
بنويسيد مرا بنده‌ى سلطان نجف بنويسيد كه عالم همه قربان نجف ما غباريم..غبارى زِ خيابان نجف بنويسيد على را گُلِ گلدان نجف   وسط عرش بُوَد تختِ سليمانِ نجف   آنكه بر خاك ، حياتِ دو جهان داد ، كه هست؟ آنكه بر مُرده زبان داد ، توان داد كه هست؟ آنكه در كعبه خودش اِذنِ اذان داد كه هست؟ تَرَك كعبه به ما نيز نشان داد كه هست...   كعبه با آن عظمت دست به دامان نجف   حق بده ! ديدن اين صحن تماشا دارد حرمش هم به خدا هيبتِ او را دارد نه حرم بلكه على عرشِ معلى دارد و اگر كعبه دَرَد سينه‌ى خود ،جا دارد   سرِ ما ذبح كنيد بر سرِ ايوان نجف   زِ قدومش همه‌ى راه به هم مى‌ريزد دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ريزد تا ببيند رُخ او ماه ، به هم مى‌ريزد گر على گريه كُنَد ، چاه به هم مى‌ريزد   جانِ عالم به فداى شه مردان نجف   من على را به خدا رازِ خدا ميدانم ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم ها على و بشر و كيف بشر ميخوانم به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم   بنويسيد مرا بى سر و سامانِ نجف   خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلميحَش از كران تا به كران دانه‌اى از تسبيحَش فتح خيبر كه نشد معجزه...شد تفريحش و نشد غيرِ على كَس به على تشبيهش   بنويسيد على بانىِ ايمان نجف   جلوه‌ى ديگرى از جلوه‌ى مولا زهراست روى پيشانى او نقش فقط يا زهراست به دلم غم نرود تا كه دلم با زهراست نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست   غيرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف   تا كه در معركه شمشير به دستش اُفتاد دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ ياد دامنش خيس شد و آبرويش رفت به باد... چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد....   چه شكوهيست در اين هيبت طوفان نجف   تو بر اين سلسله‌ها حق خلافت دارى نه فقط شيعه به دنيا تو ولايت دارى كه در عُقبى تو فقط حُكمِ حكومت دارى به غلامانِ خودت نيز عنايت دارى   بطلب اين همه سرمست به ايوان نجف   صائمى
سپیده سرزده بود از کرانه ها کم و بیش نشد به شعر کشم پای وصف حق را پیش نشسته، خسته، پریشان، کنار دفتر خویش زدم دو دست توسل به عقل دوراندیش   "چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا ببین تفاوت ره ازکجاست تا به کجا "   منِ زمینی و اوصاف آسمانی ها؟ وجود خاکی و اوصاف کهکشانی ها؟ شبیه قطره و اوصاف بیکرانی ها؟ زبان الکن و دعوی شعردانی ها؟   دوباره خط زده ام بر تمام قافیه ها قلم شکسته در این ازدحام قافیه ها   بیا کلام مرا جان تازه اعطا کن بیا و قافیه ها را خودت مهیا کن ردیف شعر مرا  همنوای جان ها کن بیا و آخر هر بند را چو دریا کن   اگر اجازه دهیدم ز عشق دم بزنم به قدر وسعت فهم خودم قلم بزنم   کرانه های افق رنگ مهربانی داشت زمینِ بیت، تمنای میزبانی داشت خدا برای بشر فیض آسمانی داشت ز ساق عرش، خبرهای آنچنانی داشت   صدای هلهله از بطن عرش می آمد عزیزِ عرش، به دیدار فرش می آمد   ببین که لرزه بر اندام کعبه افتاده دعای فاطمه بر سنگِ کعبه جان داده شکسته رکن و به حال قیام آماده و بیت، غرق تماشای ساقی و باده   به جای جای حرم، نقش تو نشانه ی توست "کرم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست "   دخیل بسته حجر در کنار دیوارش به انتظار نشسته به شوق دیدارش نهاده گوش به دیوار و مست گفتارش علیست گرم سخن، یا که حیِّ دادارش؟   سه روز کعبه به دور سرش طواف کند به برتری علی از خود اعتراف کند   دوباره کعبه ترک خورد و خانه غوغا شد سه روز بعد حرم گرم در تماشا شد زمینِ تب زده آن دم شبیه دریا شد که روی مادر شیرخدا هویدا شد   خبرترین خبر روزگار آمد و بس برای عالمیان افتخار آمد و بس   _پیریایی (برگرفته از کانال بی پلاک)  
بازهم روضه ی زینب همه جا ریخت بهم حال و روز همه ی اهل سما ریخت بهم   بازهم پیرهنی را به سر و روش کشید آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم   زیر خورشید نشسته به خودش میگوید به چه جرمی همه ی عزت ما ریخت بهم؟   اشک هایش چقدر حالت مادر دارد… آه … از بی کسی اش کرب و بلا ریخت بهم   لحظه ی آخر عمرش دل او بی تاب است کهنه پیراهنی از آل عبا ریخت بهم   میرود تا به برادر برسد اما حیف… گریه هایش همه ی مرثیه را ریخت بهم   یاد آن لحظه ی بی طاقتی گودال است نیزه آمد که تن خون خدا ریخت بهم   (برگرفته از سایت حدیث اشک) @babollharam