eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
49 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5767061675937104110.mp3
713.6K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
*شور روضه ای حضرت زهرا(س)* *بند اول* مادر توو کوچه؛روو خاک نشسته یه نانجیب دستای بابامونو بسته... دیدم با چشمام؛اون پست نامرد در بین کوچه با غلاف مادر رو میزد... همه میدیدن؛که مادرم رو؛زدن یه عده بی حیا بابا میدیدش؛تو اون شلوغی؛همسرشو به زیر پا ///وای مادر مادر مادر.../// *بند دوم* مسمار خونی؛ناموس حیدر واویلتا از محسن و از اشک مادر... وای از هجوم مشتی اراذل مادر رو میزد با لگد نامرد سنگدل... مینالی هر شب؛از درد پهلو؛مادر چی اومده سرت واسه چی مادر؛الان سه ماهه؛رو میگیری با معجرت... ///وای مادر مادر مادر.../// *بند سوم* توو بستر غم؛افتادی بی حال گفتی که میری وعدمون باشه توو گودال... داری شکایت؛از این زمونه کردی وصیت که حسین تشنه نمونه... زینب میبینی؛با چشم خونبار؛تن حسین و بی کفن میبینی حتی؛غارت خیمه؛غارت کهنه پیرهن... ///وای داداش داداش داداش.../// *مهدی ندرخانی-کرج*
4_5926832183015637722.mp3
864.1K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
*واحد سنگین فاطمیه* *بند اول* خانوم من  سه ماهه؛افتادی توی بستر پاشو یه کم برو راه؛پیش چشای حیدر... زینب داره شبیه؛ابر بهار میباره دیدن حال و روزت؛این روزا گریه داره... خنده ی تلخ به روی لب داری شبا نمی؛خوابی و تب داری درد کمر از سرِ شب داری...برات بمیرم حیدر بمیره و تورو؛نبینه توو بستر اینقدر نگو میخوای بری؛تنها میشه حیدر... ///یا فاطمه یا فاطمه؛ای یاور حیدر.../// *بند دوم* چشم و چراغ خونه؛سوسو نزن حبیبه پاشو ببین که حیدر؛غریب تر از غریبه... میزنی حرف رفتن؛دلم رو میسوزونی میبینی التماسم؛زهرا میشه بمونی...   توو بستر غم اسیری بانو چرا ازم روو میگیری بانو اینقدر نگو که میمیری بانو...بمون کنارم بی تابی واسه محسن و؛میگی گلم لالا بسه دیگه گریه نکن؛تبت میره بالا... ///یا فاطمه یا فاطمه؛ای یاور حیدر.../// *بند سوم* علی خودت میدونی؛ناخوشه حال و روزم گهواره ای که ساختی؛تا میبینم میسوزم... میون کوچه کاری؛از دستم بر نیومد دیدی با چشم غمبار؛نامرد منو چقدر زد... هر کی تونست لگد به پهلوم زد غلاف تیغ یکی به بازوم زد یه نانجیب با سیلی به رووم زد...دلم گرفته چند ماهه که تو بسترم؛یه دنیا غم دارم منو ببخش مدتیه؛واسه تو سربارم... ///واویلتا واویلتا واویلا واویلا.../// *مهدی ندرخانی-کرج*
4_5958464617150678304.mp3
1.02M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
          شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها آه بیمار من کن یک نگاهم پناه من، من بی پناهم ای عمر من در همه عمر   تو یک تنه بودی سپاهم چشماتوواکن ای لاله من من و ببین ای ماه غرق هاله من ای گل یاسم در التماسم مرو مرو ای یار هجده ساله من             آه فاطمه جان خدا نگهدار                         آه تویی تویی جوان حیدر  جوان قد کمان حیدر با رفتنت از خانه من    آتش مزن بجان حیدر هر نفس تو به مثل دوده رفتن تو ز خانه من خیلی زوده میان کوچه بگو چها شد بگو چرا سر تا به پای تو کبوده                            آه تا کی بگیرم سر به دیوار دیگر ندارم من طرفدار خیلی برام سخته بگویم   زهرای من خدا نگهدار با هر اشاره دلم شکستی ای نور چشم من چرا چشمات و بستی تو ای امیدم ببین بریدم پلکی بزن تا من بدانم زنده هستی                               آه سو سو مزن ای شمع خانه پرستویم مرو ز لانه پیشم بمان جان حسینت   ای یار خورده تازیانه تا کی به زانو من سر گذارم گره گشای من گره خورده به کارم من بی تو هستم غریب و تنها ای سپرم بی تو دگر سپر ندارم                                               حاج سید محسن حسینی 🥀🥀🥀
4_5897718614055724347.mp3
1.37M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده دل فاطمه است دلبر و دلدار، فاطمه است           مشکل گشای هر چه گرفتار، فاطمه است مرهون لطف حضرت زهراست کائنات           کانـونِ مـهـربانیِ بـسـیار، فـاطمه است تـنـهـا نـه بــوتـراب کـه کـل وجــود را           خورشیدِ روز و ماه شب تار، فاطمه است بایـد که پـای درس مقـامـاتِ او نشـست           بخشش، وفا، نجابت و ایثار، فاطمه است گوهـر شناس تر ز عـلی باز هم علیست           مـولا شناخت دُرِّ گهـربـار، فاطمه است در مشکلات، آنکه گرفته است دست ما           یک بار نه، دو بار نه، صد بار، فاطمه است یک روح در دو تن، تو بگو فاطمه علیست           یا نه، بگو که حـیدر کرار، فاطمه است تحکـیم ساخـتـار امـامت ازین دو تاست           بانی ابالحسن شد و معمار، فاطمه است اینکه بهشت یا که جهـنم نصیب کـیست           محشر یقین بدان تو که مختار، فاطمه است ما را به دیـدِ لطف خودش می‌کـند نگاه           محشر امیدِ هر چه گنهکار، فاطمه است ذکرش شفاست، یک تنه حل المسائل است           حـلّال، در مواقـع دشـوار، فاطمه است روز ظهور، شرق و شمال و جنوب و غرب           هم شرح، هم گـزیدۀ اخبار، فاطمه است جـان داده است پـای ولایت بدون شرح           در حفظ این مقوله علمدار، فاطمه است در فـاطـمــیّـه خـلـق، عــزادارِ مـادرنـد           اما برای حـیـدر عـزادار، فـاطـمه است وای از دل امـام حـسن بـیـن کـوچـه‌هـا           مجروحِ ضربِ سیلیِ کفار، فاطمه است بـایـد خـدا بـه دادِ دلِ مــرتــضـی رسـد           حائـل مـیـانۀ در و دیـوار، فـاطمه است طوری لگد زدند بر آن در که شک کنی           در پشت دربِ خانه نه انگار، فاطمه است سـنگـیـنیِ در و غـمِ دیـوار یک طـرف           نزدیک تر از آن  دو به مسمار، فاطمه است
امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها از باغ از بهار من از مادرانه ها از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها از این دلی که پر زده از آشیانه ها شکرش میان این همه سر سروری شدیم مانند یازده پسرش مادری شدیم آیینه ای گرفته خدا در برابرش خورشیدی از تمامی انوار انورش امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش امشب پدر رسیده به دیدار مادرش تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است از این به بعد بوسه بر این دست واجب است تا مه کرده نام شما قیل و قال را پیدا نموده با تو کرامت کمال را گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را پنهان جمال کردی پیدا جلال را هر چند کار توست که پیغمبری کنی تو آمدی که پای علی حیدری کنی این باغ ها معطر زهراست یا علی این موج موج کوثر زهراست یا علی آری تمام باور زهراست یا علی نام تو نام دیگر زهراست یا علی آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است خورشید زیر پای تو خشت محقریست کار نگاه چشم شما ذره پروریست خاک حسینیه شدنم لطف مادریست خانم تمام حرف من این بیت آذریست "بنیانگذار مکتب غیرتدی فاطمه عباسَ درس معرفت اُورگدی فاطمه" عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم با بوی نان تازه نمک گیر می شویم باز از تنور روشن تو سیر می شویم شکرش ! کنار خانه تو پیر می شویم در روضه باز چایی دم کرده ی تو بود این لطف ، لطف دست وَرم کرده ی تو بود خانم میان صحن رضا نام تو بس است پای ضریح وقت شفا نام تو بس است پایین پا بجای دعا نام تو بس است دردی مگر برای دوا نام تو بس است نام تو بر لبم دم باب الجواد بود فیض تو بود از سر من هم زیاد بود آواره ایم پای شما خوش بحال ما مشمول هر دعای شما خوش بحال ما پروانه ی عزای شما خوش بحال ما مجنون کربلای شما خوش بحال ما آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است تا یاد توست حال دلم مجتبایی است می خواست حامی مادر شود نشد مرهم برای زخم کبوتر شود نشد تا مانع هجوم ستمگر شود نشد شاید بجای روی تو پرپر شود نشد ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد حسن لطفی
تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت پدر کنار مزار تو آب شد مادر استاد حاج غلامرضا سازگار
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست احساس میکنیم که دو عالم گدای ماست با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست اینجا به ما حسین و حسن وحی میشود پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست سلمان شدن نتیجه همسایگی اوست زهرا برای سیر کمال ولای ماست تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است چادر نماز مادر ارباب های ماست باران به خاطر نوه ی فضه میرسد ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست فرموده اند داخل آتش نمیشویم فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست علی اکبر لطیفیان
هدایت شده از کانال ‌متن روضه
⛔️ هایِ ویژه وضعیت واتس آپ و اینستاگرام برای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و ایام فاطمیه هم اکنون در : کانال استوری و وضعیت@babolharam_story @babolharam_story @babolharam_story 👌یه کانالِ بسیار کاربردی👆👆
این شعر روضه است،نه از آن فراتر است این شعر نذر مادر گلهای پر پر است این شهر بی مقدمه از در شروع شد از آن دری که هر چه که داریم از آن در است دیوار با خبر شده از عمق فاجعه امن یجیب خوانده ولی باز مضطر است دیوار سر به زیر ترین شاهد جهان دیوار سر به مُهرترین راز کوثر است دیوار تکیه گاه تنی غرق التهاب دیوار خشت خشت وجودش مکسر است این شعر ابتدای سکوتی شبیه بغض این شعر امتداد غمی کوه پیکر است فریاد بی صدای علی را شنیده ای؟ از هر زبان که می شنوی نامکرر است بر ساق عرش با خط زیبا نوشته اند هر کس که دوستدار علی نیست ابتر است هر کس که راه فاطمه را بست شرک محض هر کس که حق فاطمه را برد کافر است در آیه ی لیذهب عنکم نخوانده اند؟ او طاهره ،مطهره،زهرای اطهر است خوشبخت آن کسی که فقط گفت فاطمه خوشبخت آنکه دست به دامان حیدر است آه ای بلال جان محمد اذان بگو آرام جان فاطمه الله اکبر است با نغمه های اشهد ان محمدا حال و هوای شهر لطیف و معطر است یک قطره از فضایل بی حد فاطمه شرح هزار خطبه و هفتاد منبر است ای دختر بهشت پس از پر کشیدنت این غربت علی است که چندین برابر است مکه اگر مکرمه شد از قدوم توست تنها ب این دلیل مدینه منور است زهرای من به دور و بر خود نگاه کن امشب شب وداع تو و شام آخر است اسما کجاست،فضه چرا گریه می کند؟ سلمان چرا شبیه ابوذر مکدر است؟ در بیت بیت شعر قلم گریه میکند با این طریق ،شعر سرودن زمانبر است شاعر میان خلوت خود تکیه ساخته مداح اشک و سینه زنش میز و دفتر است اینجا حسن کنار حسین ایستاده است زینب نشسته است پرستار مادر است این سمت ناله های جگر سوز مجتبی آن سمت سیدالشهدا ی دلاور است وقت گریز آمد و این شعر ناگزیر مجنون و مست در پی ساقی و ساغر است پا جای پای حضرت حیدر گذاشته این ماه با شکوه که خورشید لشکر است این کشته ی فتاده به هامون حسین توست این شعر ناب باز ترین روضه ی سر است ترس و شکست راه ندارد به هیچ وجه در لشکری که اصغر آن نیز اکبر است زینب به درک فیض شهادت رسیده بود زخم زبان برنده تر از تیغ و خنجر است این خانواده مرد نبَردند و فاطمه شیر آفرین و شیر زن و شیر پرور است باید دوباره راهی شهر مدینه شد این شعر فاطمی است فقط نذر مادر است آغوش وانموده و در انتظار اوست آن دست های خسته که دست پیمبر است تابوت اوست کعبه ی عشاق بی نشان دل کندن از طواف اگر نا میسر است این خانه وقت بودن زهرا بهشت بود حالا بهشت بی نفس او محقر است حاجی که نیستم ولی از سال های دور دور و بر بقیع دل من کبوتر است او ناخدای کشتی پهلو شکستگان او معنی شقایق در خون شناور است او مرکز توجه پروردگار عشق او در حدیث قدسی لولاک محور است قبر نهان و قدر نهانش بدون شک راز بزرگ هستی و در دست داور است موسی به امر حضرت حق گفت بارها هارون وصی بعد من است و پیمبر است از این سخن پیمبر ما استفاده کرد فرمود بعد من ولی الله حیدر است درشهرمن همیشه پرازعطرفاطمه ست آن فاطمه که دخترموسی بن جعفراست وقتی که ماه یازدهم میکند غروب در سال های شمسی ما ماه آخر است عیدی بزرگ‌می رسد از راه و این جهان در انتظار دیدن یک ماه دیگر است احمد علوی
فاطمیه؛ حالِ ما مثلِ مُحرّم می‌شود میهمان کاسه‌های چشم، زمزم می‌شود زیر سقفِ روضه‌ی مستورِ ناموس خدا هر کسی که مادرش زهرا ست، مَحرم می‌شود آبِ کوثر را به قوری‌های هیئت ریختند چای اینجا با دمِ سینه‌زنان دَم می‌شود با بهانه بی‌بهانه اشک، می‌ریزیم ما با در و دیوار هم مقتل مجسم می‌شود خم نیاوردیم، بر ابروی‌مان در مشکلات زیر بارِ روضه اما قدّمان خم می‌شود می‌شویم از داغِ مادر گریه گریه پیرتر مثل شمعی؛ قطره قطره عمرمان کم می‌شود اشک می‌ریزیم، شاید زخم او بهتر شود چون نمی‌دانیم، آیا اشک، مرهم می‌شود ؟! 🏴
دوباره در دلم آشوب عالم آمده است قیامت آمده یا که مُحرّم آمده است عزای کیست که حتی خود مُحرّم هم به سر زنان و پریشان و درهم آمده است عزای اشرف اولاد آدم است آری عزای بنت نبی مکرم آمده است تمام خلق دچار مُحرّمند ولی برای فاطمه دل‌های مَحرم آمده است دوباره فاطمیه آمد و یقین داریم در این حسینیه صاحب عزا هم آمده است وضوی گریه بگیر و بیا که در روضه عزیز فاطمه با قامت خم آمده است رواست مردن از این غم که پشت درب بهشت برای سوختن گل جهنم آمده است
گدای اهل بیت تا به آستانه می رسد عطا و لطف هل اتی ز هر کرانه می رسد چرا دو دست ما به سوی دشمنان دراز شد؟! مگر که رزق و روزی از سوی سما نمی رسد؟ ولیِ عصر هر کجا همیشه شد گره گشا به سوی ما عنایتش به هر بهانه می رسد اگرچه بی لیاقتم، برای یار زحمتم خوشم سلام هر سحر به آن یگانه می رسد به خاک غم نشسته ام، چراکه پر شکسته ام مگر پرنده این چنین به آشیانه می رسد؟! شده امید من همه، نوای یابن فاطمه به داد من همین نوای عاشقانه می رسد رسیده وقت پا شدن، به هوش باش سینه زن به شهر ما دوباره خیر مادرانه می رسد فقط نه بیت هل اتی، به شعله سوخت از جفا تمام نار دوزخ از همین زبانه می رسد بس است بهرِ گل همین، که خوب پرپرش کند به سمت صورتش که باد تازیانه می رسد به روی خاک مادری نشسته است ای خدا گمان کنم به سختی آخرش به خانه می رسد دلیل غاضریه در وجود فاطمیه است بدون فاطمیه کس به کربلا نمی رسد
امسال هم نوکر حسابم کردی آقا بد بودم امّا انتخابم کردی آقا در مجلس روضه مرا هم راه دادی یک بار دیگر مستجابم کردی آقا اصلاً نگفتی که برو، برگرد، جا نیست آه از خجالت خیسِ آبم کردی آقا کوهِ گناهم را تو نادیده گرفتی با لطف خود غرق ثوابم کردی آقا مثل همیشه آبرویم را خریدی پیش همه عالی‌جنابم کردی آقا از اولش کارِ تو ذرّه‌پروری بود در آخرش هم آفتابم کردی آقا بالِ فرشته فرشِ راهِ عرشی‌ام شد تا «خادم الزّهرا» خطابم کردی آقا زهرا نوشت و پای آن را مُهر کردی با این قباله کامیابم کردی آقا یک «آه مادر» گفتی و آتش گرفتم از میخ در گفتی کبابم کردی آقا
در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه از ازل ساقی علی بوده ست، کوثر فاطمه نام زهرا می درخشد در میان اهل بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه چون کلام حق که با "هُم فاطِمَه" آغاز شد در میان پنج تن هم بوده محور فاطمه در بهای آفرینش از نبی و از علی با حدیث قدسی "لولاک" شد سر فاطمه هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه سیب در معراج با دست پیمبر شد دو نیم نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می دهد خطبه خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه هر خطیبی که دم از فضل و دم از ایثار زد انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه هرکسی در روضه های بچه هایش کار کرد پاسخش را می دهد چندین برابر فاطمه بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می زند می تکاند چادرش را روز محشر فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عرض حال به ساحت مقدس حضرت امام زمان (عج) و گریز به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله) سبک : تا مشکتو تو آب زدی... شدم اسیر موی تو بیا عزیز فاطمه نظر کنم به روی تو بیا عزیز فاطمه گل رویت کی شود آقاجان نصیبم بیا بشنو ناله های ام من یجیبم گل زهرا بردی از دل صبرو قرارم به جز تو من دلبر و دلداری ندارم کجایی حبیبم غمت شد نصیبم عزیز جان فاطمه امیر دلربا بیا برعاشقان کرم کنی برات کربلا بیا بیا مولا جان بیا تا دورت بگردم عزیز جانم تویی تو درمان دردم زهجرانت روز و شب آقا دلغمینم از آن میترسم بمیرم رویت نبینم کجایی حبیبم غمت شد نصیبم بقیع گلشنین بوگون آلوبدی فرقه دغل هایاندان ایلسون ظهور اَوَل آقا بقیعه گل آلوب دشمندن اورا بیر قاره علم ویر آنون زهرایه گوزل بیر صحن و حرم ویر آنوندان ایله سوال ای دردیم دواسی ساغالمیش یا نه آنا مسمارین یاراسی کجایی حبیبم غمت شد نصیبم  شاعر : حاج افشین بابک اردبیلی
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دختری از سینه‌اش آهی مُکرر را کشید زیرِ پایِ مادرش چشمی مکدر را کشید آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید بعد از آن گهواره‌ای خالی کنارش نقش زد جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید یادش اُفتاد آتش و جمع ارازل جمع بود یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*   وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند بعد از ان این کوچه  و آن کوچه حیدر را کشید بچه‌ها کَندند در را تا که مادر پا شود یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید پشت بابا بود اما  ضربه‌ی سخت قلاف روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر  را کشید ■■■ حال امشب بُغچه‌ای را باز کرد و گریه کرد روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید کربلا می گوئیم :"مادر تماشا می‌کنی از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید" هر دو می‌گفتند از آن سر که نیزه می‌بَرد تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید *بعضی از مقاتل به این موضوع اشاره کرده اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم این تن که غسل میدهم اینجا تن من است جان داده است لحظه ی جان دادن من است بی جوشن است گرچه ولی جوشن من است پیر زنی که رفته ز دنیا زن من است باحوصله بدون تماس است شستنش اسما ببین ز روی لباس است شستنش تا میرسم به زخم سرش میخورم زمین دستش شکسته مثل پرش میخورم زمین همراه جسم مختصرش میخورم زمین از داغ حالت کمرش میخورم زمین لاغرشدست حال تنش فرق کرده است ماندم چرا لب و دهنش فرق کرده است با اضطراب دست به زانوش میکشم گاهی بروی گونه و ابروش میکشم با چشم بسته دست به پهلوش میکشم من هرچه میکشم سر بازوش میکشم یک ضربه غلاف غرور مرا شکست یک ضربه بود بازویش از چندجا شکست از داغ یاس من دل هرخار گریه کرد تاخورد بر زمین در و دیوار گریه کرد زد زیرگریه آتش و مسمار گریه کرد یکبار نه دوبار نه صدبار گریه کرد خاکسترم ولی ز وجودم گدازه ریخت هی آب ریختم ز تنش خون تازه ریخت گرچه شکسته بود ولیکن بدن که داشت گرچه شبانه فرصت تشییع تن که داشت زهرای من غریب شد اما کفن که داشت حتی اگر نبود کفن پیرهن که داشت داغ دل شکسته من این سخن شده برعکس مادری پسرش بی کفن شده
بسم الله الرحمن الرحيم همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند چند تن جای همه دلهره و غم دارند داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است خانه از بوی گل یاس معطر مانده روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است وای بر بازوی او رد غلافی سخت است حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید دست از غسل کشید و ولی الله نشست همه دیدند قد حیدر کرار شکست سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود داشت کل بدن شیر خدا می لرزید پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند آستین بین دهان، گریه فقط می کردند بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...
بسم الله الرحمن الرحيم می دهد بال و پر خستۀ جبریل خبر پیشِ چشمان علی رفت ز دنیا کوثر دور می کرد ز دُور و برِ خانه همه را ماند، یک جمعِ یتیم و تنِ سردِ مادر غنچه اش گوشۀ یک باغچه ای مدفون بود به کجا دفن کند حال،گُلَش را حیدر این گُلِ لِه شده را با چه دلی بردارد با چه حالی بدهد غسل به یاسِ پَرپَر زیر پیراهن اگر غسل دهد دستور است باز می کرد علی از سرِ زهرا معجر آب می ریخت به پهلو و به سینه امّا باز می ریخت ز خونابه گهی خون جگر زینب از گوشۀ آن حجره تماشا می کرد وای از زخمِ تنِ مادر و حال دختر پیکر فاطمه را با چه کسی باید بُرد راهِ تشییع ، نمانده ست برایش دیگر بر سرِ دوشِ علی می رود آیا پرِ کاه یا فراتر شده تابوت ز فتح خیبر زیرِ تابوت همین چند یتیمند فقط حسنِ سر به گریبان و حسین و خواهر عاقبت شد گُلِ پرپر به دلِ خاک نهان اینچنین رَدِّ امانت شده بر پیغمبر می رسد صوتِ حزین تا تهِ گودال به گوش آه از پیکر بی غسل و کفن ، خاک بسر
بسم الله الرحمن الرحيم به یک جمله بده بر قلب این دلداده تسکینی به لبخندی خلاصم کن ازین هجران و غمگینی تمام عمر با فکر و خیالت رفت، تا شاید دمی هم صحبتت باشم، عجب رؤیای شیرینی کنار من نشستن کسر شأنت بود اما گاه نمی افتد مگر راه کریمان سوی مسکینی جوانی رفت و گفتم وقت پیری محضرت باشم ولیکن زنده می مانم، نمی دانم، چه تضمینی؟! همه نوکر شدیم و روضه برپا کرده ایم آقا به این امید تا شاید میان روضه بنشینی "شنیدن کی بود مانند دیدن" آن چه را یک عمر شندیم از مصیبت های این ایام، می بینی علی مأمور بر صبر است و زهرا راهی میدان چه صبر سخت و دشواری، عجب اندوه سنگینی تصور کن ولی الله با چشمان خود باید ببیند می خورد بر روی گل، سیلیِ گلچینی سقیفه ریشه بود و نینوا محصول آن ریشه شهید جهل امت شد، امام و پایه ی دینی صدای تشنه ای از گودی گودال بالا رفت میان هجمه ی سرنیزه های رو به پایینی
بسم الله الرحمن الرحيم این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن پُشتم شکسته‌ای کمرم را نگاه کن برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده مثل قدیم پشت سرم آب را بریز جای علی تو برجگرم آب را بریز این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم داریم مثل سوز خزان گریه می‌کنیم با آستین بین دهان گریه می‌کنیم دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کشم دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کشم این مرد کوه بود که درهم شکسته شد دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند خواهر تمام کرد برادر تمام کرد پیش حسن حسین به زانو نشسته است وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد وای از قلاف ، زخمش از اول عجیب بود وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد روز دوشنبه بود به آتش شروع کرد روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد این بار چندم است کفن باز می کنم دارم به این بهانه تورا ناز می کنم....
بسم ‌الله الرحمن الرحیم می‌شویمت که آب شوم در عزایِ تو یا خویش را بخاک سپارم بجای تو قسمت نبود نیتِ گهواره ساختن تابوت شد تمامیِ چوبش برایِ تو گر وا نمی شدند گره های این کفن دق مرگ می شدند زِ غم بچه های تو خون جای آب می چکد از سنگِ غسلِ تو خون می چکد که زنده کند ماجرایِ تو در بود و شعله بود و در اُفتاد رویِ تو گُم شد میانِ خنده یِ مَردُم صدایِ تو در بود و شعله بود و از آن در عبور کرد هر کس که بود نیمه شبی در دعایِ تو حالا زمانِ غسلِ تو فهمیده ام چرا رویِ تو را ندید کسی تا شفایِ تو تنها نه جای دست و زخم و کبودی است آتش اثر گذاشته بر چشمهای تو
روضه😭 در و دیوار..... 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴🍀 بسم االله الرحمن الرحیم روضه در و دیوار شهادت حضرت زهرا سلام الله خانه‌ای که شُده خاکِ سه امامش، جبریل خانه‌ای که نرسد بر سرِ بامش جبریل خانه‌ای که به سویش بود قیامش جبریل خانه‌ای که به درش بود سلامش جبریل صبح‌ها بعدِ پیمبر به ادب می‌آمد تا که نانی ببرد از سر شب می‌آمد آری آن خانه که جبریل گرفتارش بود دست بر سینه همیشه پس دیوارش بود بوسه میزد به در  باز بدهکارش بود نگران پدر و گریه‌ی بیمارش بود دائما از درِ این غمکده خواهش میکرد اهل آن را به درِ خانه سفارش میکرد گفت خانم دو سه روزی است مریض احوال است چند وقتیست که از گریه کمی بی حال است پدرش رفته و سهمش غم و آه و ناله است گفت با در ولی این درب چه بد اقبال است چقدر زود غم آمد شبِ غربت را دید وای،در از طرف کوچه جماعت را دید تازه فهمید همان روز سفارش‌ها را تازه دانست دلیل همه خواهش‌ها را دید در یک طرفش هیزم و آتش‌ها را بعد از آن دید در آن بین کِشاکشِ‌ها را طرفی آتش و هیزم طرفی فاطمه بود طرفی ضربه‌ی چندم طرفی فاطمه بود چند ضربه که به در خورد زِ جایش اُفتاد مادری خم شد و از درد صدایش اُفتاد درِ آتش زده رویِ سر و پایش اُفتاد پدری آب شد از شانه عبایش اُفتاد رحم بر آن تنِ بی تاب نیاورد کسی چادرش شعله ور و آب نیاورد کسی رفت در کوچه کمربندِ علی در دستش تا جدایش بکند گفت بزن بر دستش دخترش داد زد ای وای برادر دستش خُرد شد قامت او از همه بدتر دستش تا که آئینه تَرَک خورد علی را بردند پیشِ دختر که کتک خورد علی را بردند  داغِ غمهایِ جمادی به محرم اُفتاد راه آن مشت حرامی به حرم هم اُفتاد جای یک دست به گلبرک چه محکم اُفتاد آه از آن شعله که اینبار دمادم اُفتاد دختری تشنه‌ی آب است در آتش می‌سوخت دستِ عمه به طناب است...در آتش می‌سوخت (حسن لطفی) ☘ 🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴