هدایت شده از زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #اتفاقی_که_منتظرش_بودم:
🔰 #قسمت_سوم:
نمی خواستم چیزی از نظرم #پنهان بمونه و سعی می کردم هر آنچه که باید رو #دریافت کنم.
دوستانم اومدن و همگی به #حسینیه اردوگاه رفتیم و نماز مغرب و عشا رو به جا آوردیم ،
بعد از نماز، زهرا که پیش کسوت جمع محسوب می شد😄
(بقیه سفر اولی بودیم ) و طی دو سال #کرونا از این سفر ِ #دلخواسته محروم شده بود مثل بچه ای که بعد از مدت ها به آغوش #مادرش برگشته، های های گریه می کرد ،حالشو دوست داشتم.
من هم سر به #سجده گذاشتم و خدا رو بابت این رزق ابتدای سال #شکر کردم.😍
اولین دیدارمون با #شهدا از همون اِلمانی که از دور معطوفم شده بود آغاز شد،
وسط اون فضای مربع شکل که از دو طرف، سه چهار تا پله می خورد و با لوازم و قاب عکس شهدا تزیین شده بود #مزار یک شهید #گمنام قرار داشت که خانم ها دورش نشسته بودن و #دعا می خوندن.
همون جا خانم نوری و خانم بابایی(از دوستان هستن) رو دیدیم که #وداع می کردن ، چند روز زودتر از ما رفته بودن و به وقت #دل_کندن، دلتنگ بودن و التماس دعا داشتن😭
راستشو بخواید به نظرم اومد که دارن #بزرگ_نمایی میکنن و انقدر هم #دلتنگی نداره😒
وقتی #درکشون کردم که برای بار آخر از اردوگاه بیرون می رفتم و اطراف رو خوب نگاه می کردم که اون حال و هوا رو، در ذهن و دلم #ذخیره کنم .
در کل ِمحوطه صدای مداحی پیچیده بود و با چای و دمنوش از مهمانان پذیرایی می کردن
بعد از صرف غذا به داخل اردوگاه رفتیم و مستقر شدیم.
ادامه دارد....
#دهه_فجر
#داستان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f