#رمان_لطیف
#قسمت_هجدهم
گفت اخه حالا میخوام بشناسمش
گفتم برو خواستگاری تو چارچوب خانواده ها بشناسش ..
این رفت و منم مشغول کارهای بسیج
و نمایشگاه ی
دانشگاه بودم ودیگه پیگیرش نشدم
تا اینکه یه روز یکی از بچه ها اومد گفت
که فلانی رو با فلانی تو محوطه ی
دانشگاه دیدیم تو وضعیت خراب
دیگه با نیروهای خواهر رفتیم
وضعیت رو جمع کردیم
و نذاشتیم به گوش مسئولین دانشگاه برسه
بعدش من با این پسر خیلی حرف زدم
و گفتم این راهش نیست
قبول کرد و قرار شد از راه درستش جلو بره
یه روز زنگ زد گفت من بیرونم میای منو برسونی جایی کار دارم
از شانس منم اون روزماشین بابا رو برده بودم ...
رسیدم به آدرسی که می گفت دیدم با اون زنه وایساده
میخواستم سوارشون نکنم که دیگه دیده بود منو
و اومدن سوار شدن
زنِ عقب نشست و دوستتم جلو
دوستم به یه ادرسی پیاده شد و گفت
که زنه رو ببرم به یه ادرس دیگه
پیاده شد و این زن هم شروع کرد به ناز و عشوه اومدن...
امیرعباس به اینجا که می رسد سرش را پایین می اندازد :
_که من شما رو دوست دارم و از اولم دلم میخواست که شما بهم نزدیک بشی نه دوستت و از این حرف ها..
خدا شاهده من اصلا به حرفاش توجه نکردم ....
رسیدیم به ادرس و با تندی پیاده اش کردم
فکر کنم رژلب کار اونه که میخواسته برای من دردسر درست کنه
تا اینکه دیگه ماشین بابا رو اوردم
و
با ماشین خودم
رفتم سراغ دوستم و قضیه رو براش گفتم
ولی اصلا عصبانی نشد
انگار اصلا هیچ چیزی به اسم غیرت درون این بشر نبود ...
مدتی بود از نظر قیافه و پوشش هم خیلی تغییر کرده بود
با تیشرت می اومد دانشگاه
ته ریش اش رو زده بود
و نمازم نمیخوند
ظاهرا و باطناً
خیلی تغییر کرده بود
برگشت گفت شاید واقعا دوستت داره
من با اون یه دوست دانشگاهی هستیم
تو برو باهاش ازدواج کن
زدم رو ترمز و با دعوا پیاده اش کردم ....
دیگه از اون روز به بعد ندیدمش
ولی خبرها میرسه که دیگه کلاس ها
روشرکت نمیکنه
و از طرف دانشگاه هم مشروط شده .
یه روز هم زنگ زد که من خونه بودم
و مجبور شدم برم اتاق
که گفت دختره هی ازم پول میخواد
و
میاد تو محله مون و میخواد آبروم رو ببره
میگه اگه دوستت رو به من نزدیک کنی دیگه کاری ات ندارم ..
منم گفتم که دور من خط بکشه و قطع کردم .
دیگه از اون روز زنگ نزد...
این پاسگاه امروزهم قضیه اش این بود که
#این_رمان_مختص_کانال_عاشقانهایباخدا_است💢
#هرگونه_کپی_برداری_شرعاً_حرام_است_و_پیگرد_الهی_دارد‼️‼️
#فدایی_بانو_زینب_جان
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e53
#رمان_لطیف
#قسمت_نوزدهم
توی پایگاه بسیج دانشگاه بودم
که یکی از بچه ها ماشین رو برد که از سپاه یه چند تا وسیله برای نمایشگاه بیاره
نمیدونم کی به پلیس خبر داده که تو ماشین مهمات هست ...
پلیس هم میاد ماشین رو میگرده
و
چند تا وسیله ی جنگی میبینه و یه ماشینی که صاحبش راننده اش نیست ...
خلاصه تا نامه ی دانشگاه و سپاه رو ببریم و سند مالکیت ماشین
نصف روز تو پاسگاه علاف بودیم
اخر هم معلوم شد یه خانم به پلیس گزارش داده حالا کی بوده الله و علم
نفس عمیقی می کشد و سرش را بلند می کند
چهره اش سرخ شده...
ولی این کیشیک هایی که شما میگی رو ازش بی خبرم .
برای خودش یک لیوان آب می ریزد و می خورد
با یک دستم سرم را به دست می گیرم که زنگ خانه به صدا در می آید ..
از آیفن دو مرد را می بینم که چهره شان آشناست همان مردانی هستن که در پژو ی سفید دیدم ..
+بله
_سلام ..خانم آریان فر ؟؟؟
+بله ..خودم هستم .
کارتش را نشان می دهد
_درب رو بزنید ..
چند دقیقه ایی وقتتون رو نمی گیریم..
#این_رمان_مختص_کانال_عاشقانهایباخدا_است💢
#هرگونه_کپی_برداری_شرعاً_حرام_است_و_پیگرد_الهی_دارد‼️‼️
#فدایی_بانو_زینب_جان
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
https://eitaa.com/joinchat/1864302729C23f7e53
السلام علیک یا اباصالح المهدی عج
صلی الله علیک یا شمس الشموس یا امام رضا علیه السلام
کسی که خودش رو قبول نداشته باشه، هر چه قدر هم که از خوبی هاش بهش بگی، باورش نمیشه. باورش نمیشه که میتونه، و موفقیت ها را تنها در بقیه میبینه و قبول داره.
این افراد بیمار هستند و نیاز به درمان،
نمونه دیگر این افراد بیمار، کسانی هستند که پیشرفت های کشورشان را نمیبیند و اگر هم ببینند باورشان نمیشود.
انسان هایی با سطح فکر پایین، دچار خودتحقیری، تحقیر خانواده و کشور میشوند.
#مصطفی
🌷
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــان
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
دلنوشته یک پسر دانشجو
برای دختران و زنان سرزمینم ایران
رد شد ولی هنوز ردش مانده است
ایکاش پشت سرش چشمی داشت و میدید
و یا دوربینی بود و از دور به او نشان میداد
که هنوز ردش مانده است یا کسی جرأتش را
داشت و به او میگفت که ردش مانده است
کاش وقتی رد میشد، میدید پشت سرش
چند نوجوانی که از مدرسه تعطیل شده بودند
چگونه به شلوار تنگ و نازکش نگاه میکردند
میدید که آن نوجوان بخاطر سن بلوغ
و نوجوانیش بعد از دیدن او به چه
گناههایی کشیده شد
ایکاش برمیگشت و میدید مغازه داری
را که بخاطر مشکلات مالی هنوز مجرد بود
چگونه با حسرت و شهوت نگاهش میکرد
و هر روز به کنترل نگاه و ایمانش
ناتوان تر میشد
کاش زمانی که حجاب و پوشش خود را
شخصی میدید، برمیگشت و میدید
ردش را بر زندگی شخصی جوان متأهلی
که وقتی آرایش غلیظش را میدید
او را با همسرش مقایسه میکرد
کاش میدانست گرگهای انسان نما
در پشت سرش چه میگفتند و وقتی
دستشان به او نرسید نیت کثیف
و مزاحمتهای خود را بر سر دختر معصوم
دیگری درآوردند
کاش میشد میرفتم این چیزهایی که از
او اطلاع نداشت را به او میگفتم
و به او هم میگفتم که فکر نکند که من
در ذهنم او را انسانی فاسد و بدکار میدانم
خداراشکر این را میفهمم که افراد را از
روی ظاهرشان به سیاه و سفید تقسیم نکنم
و حتماً او انسان خوب و شریفی است
ولی ایکاش آگاه میشد و کسی به او نشان
میداد ردش را بر جامعه
شاید اصلاً نمیداند که اگر چند تار موی
او را هم نامحرم ببیند از لحاظ دین و قرآن
گناه کرده است
شاید تابحال چادر سرش نکرده است
یا اصلاً چادری ندارد که سرش کند!
ایکاش حداقل برای یکبار هم که شده
چادری سرش میکرد تا زیبائی و بوی پاکی
و امنیت چادر را حس کند
اکنون یک سال از آخرین باری که دیدمش
گذشته است همان خیابان، همان کوچه
و روبروی همان مغازه
نمیدانم چه اتفاقی افتاده که اینقدر
تغییر کرده است او رد شد با چادرش
و این بار هم ردش مانده است!
دلم میخواست به او بگویم کاش برمیگشتی
و میدیدی پشت سرت جوانهائی را که
وقتی دلشان از سیاهی جامعه گرفته بود
و به خاطر پوششهای نامناسب جامعه
نگران لرزش ایمانشان بودند
وقتی چادر سیاهت را بر روی سرت میبینند
که چگونه آب بر آتش چشمهای ناپاک میریزی
شاید ندانی ولی چقدر از ته دل دعایت میکنند
کاش برمیگشتی و رد سبز چادر سیاهت را
در تعجب چشمان دختر بدحجاب میدیدی
که با خودش میگفت: چگونه یک دختر
جوانی مثل من در این گرمای تابستان
اینگونه حجابش را محکم گرفته است!
و میدیدی که چگونه تو را الگوی خود
میکند و آرام آرام شال روی سرش
از عقب به جلو برمیگردد
و کاش برمیگشتی و رد سرخ چادرت را
در وصیتهای شهیدان میدیدی
و میفهمیدی که چگونه در اجتماع
با سلاح چادرت امر به معروف میکنی
و کاش مادری را که پشت سرت
با چادر خاکی دعایت میکند میدیدی!
#حجاب
@bandegibaEshgh
🌹 شهـــید حسین معز غلامی:
✍ هر وقت بر سر قبرم آمدید سعی کنید یک روضه از حضرت علی اکبر (ع) و یا حضرت زهرا (س) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید.
🍃 هر وقت قصد داشتید خیری به بنده حقیر برسانید آنرا به هیئتهای مذهبی به عنوان کمک بدهید.
در کفنم یک سربند یا حسین (ع) و تربت کربلا قرار بدهید. تا میتوانید برای ظهور حضرت حجت (عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست.
@bandegibaEshgh
#حدیث
امام على عليه السلام:
تَرْكُ الذَّنبِ أهْوَنُ مِن طَلبِ التَّوبةِ
گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است
ميزان الحكمه جلد2 صفحه136
✨🍃
خدايـا . . .
صدايت مي زنم چرا که
جز خودت هيچکس را
گره گشاي مشکلاتم نميدانم.
من “تو” را دارم و دلي که
يقين دارد به اینکه آرامم مي کنی :
يقين دارم تو مرا رهـا نخواهی کرد.😍
.
.
══════════﷽❀ ⃟⃟ ⃟❤️
شروع یک روز نورانی به رسم هر روز
با نام وذکر #یا_رب_العالمین
و عرض سلام و ادب به صاحب امروز (شنبه) آقای مهربانیها ،حضرت ختمی مرتبت #رسول_اکرم(ص)
⚜️السّلام علیکَ یا رَسولَ اللّه(ص)⚜️