وَاصبِر فَاِنَّ اللهَ لَا یُضِیغُ اَجرَالمُحسِنینَ
و صبر کن که خدا هرگز اجرنیکوکاران را ضایع نگذارد.
سوره هود: ۱۱۵
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهـღـیدانهـ
#شهید_مصطفے_صدرزاده
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌹🌹
انگار به دنیا آمدن من، ونفس کشیدنم به امام حسین)ع( و کربال بند بود.
#قسمت_سوم
نذر کرده
پنج ساله بودم که برای اولین بار همراه مادرم، قاچاقی و بدون پاسپورت از راه شلمچه
به کربال رفتم
مادرم نذر کرده بود که اگر سالمت به دنیا بیایم من را به کربال ببرد اما تا پنج سالگی ام
نتوانست نذرش را ادا کند.
او با اینکه دکتر جوابش کرده بود، هنوز امید داشت بچه دار شود. من را با خودش به کربال
برد تا از امام حسین بابت وجود تنها فرزندش تشکر کند و از او اوالد دیگری بخواهد.
تمام آن سفر را به یاد دارم. در طول تمام سفر عبایی عربی سرم بود. کربال و حرم برایم
غریبه نبود. مثل این بود که به همه کس و کارم رسیدهام.
دلم نمی خواست از آنجا دل بکنم و برگردم. انگار آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده بودم. توی
شلوغی و جمعیت حرم خودم را رها کردم. چند تا مرد داخل حرم نشسته بودند و قرآن
می خواندند.
🌹🌹
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌹🌹
مادرم یک لحظه متوجه شد که من زیر دست و پای مردم افتادم و نزدیک است که خفه
یا امام حسین! من اومدم دوباره از تو حاجت بگیرم تو کبری رو که شوم بلند فریاد زد
خودت بخشیدی میخوای از من پس بگیری؟ (
مردهای قرآن خوان بلند شدن و من را از زیر دست و پای جمعیت بیرون کشیدند بار دوم
در ٩ سالگی همراه پدر و مادرم قانونی و پاسپورت به کربال رفتیم.
آن زمان رفتن به کربال خیلی سختی داشت. با اینکه در آبادان زندگی می کردیم و از راه
شلمچه به بصره می رفتیم اما امکانات کم بود و مشکالت راه زیاد.
بیشتر سال هم هوا گرم بود در سفر دوم وقتی به نجف اشرف رسیدیم درویش که از
بابای حقیقی هم برای من دلسوخته تر بود،در زیارت حضرت علی علیه السالم در دلش از
او طلب مرگ کرد.
عالقه زیادی به امام علی داشت و دلش میخواست بعد از مرگ برای همیشه در کنارش
باشد بابام از نیت و آرزویش به ما چیزی نگفت.
مادرم شب در خواب دید که دو سید نورانی آمدن باالی سر درویش و می خواهند او را
ببرند. مادرم حسابی خودش را زده و با گریه و التماس از آنها خواسته بود که درویش را
نبردند و در خواب گفته بود: درویش جای پدر کبراست تورو به خدا دوباره اون روی یتیم
نکنید.
آنقدر در خواب گریه وزاری کرد و فریاد زد که بابا از خواب پرید و رفت باالی سرش و
صدایش زد ننه کبری چی شده؟ چرا این همه شلوغ می کنی؟ چرا گریه می کنی؟
مادرم وقتی از خواب بیدار شد خوابش را تعریف کرد و گفت من و کبری توی دنیا جز تو
کسی رو نداریم تو حق نداری بمیری و مارو تنها بذاری
🌹🌹
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌹🌹
درویش گفت: ای دل غافل! زن چه کردی؟! چرا جلوی سیدا رو گرفتی؟؟ من خودم توی
حرم آقا رفتم بعد از او خواستم که برای همیشه در خدمتش بمونم چرا اونا رو از بردن من
منصرف کردی؟!
حاال که جلوی موندن من تو نجف را گرفتی باید به من قول بدی که بعد از مرگ هرجا که
باشم من رو اینجا بذاری تو زمین وادی السالم دفن کنی خونه ابدی من باید کنار امام
علی باشه
مادرم که زن با غیرتی بود به بابام قول داد که وصیتش را انجام دهد در ٩ سالگی که به
کربال رفتم حال عجیبی داشتم خودم را روی گودال قتلگاه میانداختم آنجا بوی مشک و
انبر میداد آنقدر گریه میکردم که زوار تعجب میکردند
مادرم فریاد میزد و میگفت کبری از روی قتلگاه بلند شو ُسنی ها توی سرت می زنند
اما بلند نمیشدند دلم می خواست با امام حسین حرف بزنم بغلش کنم و بگویم که
چقدر دوستش دارم
مادرم مرا از چهار سالگی برای یادگیری قرآن به مکتبخانه فرستاد بابام سواد نداشت
اما از شنیدن قرآن لذت میبرد برادری داشت که قرآن میخواند درویش می نشست و با
دقت به قرآن خواندنش گوش می کرد.
#من_میترا_نیستم
نذر کرده
🌹🌹
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
۳ صفحه دیگر از کتاب من میترا نیستم ، درباره شهیده زینب کمآیی پیش چشمان شما🙏🌹
#دلباخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد امام باقر به تمام شما بزرگواران مبارک😉
#تولد_امام_باقر
#دلباخته
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 #گامهای_عاشقی 🌱 _گام های عاشقی پارت 17 با اینکه دوماه مونده بود به عید خیابونا یه ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا