از لاک جیغ تا خدا
أُولَٰئِكَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ آنان از لطفِ پروردگار خویش
002006.mp3
92.3K
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ
کسانی که کافر شدند، برای آنان فرقی نمیکند که آنان را بترسانی یا نترسانی،
ایمان نخواهند آورد🙎🏻♀🔥!' ↵ بقره/۶
🔰اﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘــــــﻪ ﺍﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ!
ﺍﻣﺎ ﺯﻣـﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻓـــــﺘﺮ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ می زﻧﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ؛ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠـــــــــﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﻢ می شناﺳﻢ ! ﺣﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺻﺒﺢ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻧﺰﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﭼِـــــــــــﮏ می کنم...
ﺍﻣــــــــــﺎ ﻋﻬــــــﺪﻡ ﺭﺍ ﻧـــــــــﻪ...!
ﻭﺍی ﺑﺮ ﻣﻦ ...
#امام_زمان
قربان_غریبی_ات_موالاجان🌸
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
از چه برایت بنویسم بانو 🥀
ما،در کوچه های تنگ زمانه مان
برای یاری امام غائب مان سیلی که هیچ،غصه هم نخورده ایم🥀
🥀
وظایف منتظران 1.mp3
4.9M
🔵 تهذیب نفس از مهمترین و اصلی ترین وظایف یک منتظر است.
⚪️ بدون تهذیب نفس نمی توانیم خودمان را جزو یاران آن حضرت حساب بکنیم.
📝برگرفته از کتاب مکیال المکارم
#وظایف_منتظران
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج»🌤
از لاک جیغ تا خدا
همراهان بزرگوار یه لینک ناشناس می گذارم فقط نقد ،واشکال ها،و انتقاد ، در مورید مطالب کانال ،و صوتها
اکثر عزیزان عرض کردید مدت زمان صوت ها کوتاه باشد
چشم از این به بعد سعی می کنم ☝️
#سوژهسخنطنز😁
-آقا خروسه ضمن اظهار خوشنودی از افزایش قیمت مرغ ادامه داد:
-خیلی خوشحالیم که بالاخــــــــــره
-نوامیس ما از پشت ویترن ها جمع آوری شد🐔😂😁
#لبخنـــــد😌
-محمد باقر در حجره ي خود مشغول مطالعه📔 بود.
-ناگهان دختری👱🏻♀وارد اتاق او شد و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره ڪرد که ساڪت باشد.
-بعد پرسید: شام 🥘چه داری؟
- طلبه آنچه را داشت آورد و سپس دختر در گوشه اے از اتاق خوابید و محمد به مطالعه📔 خود ادامه داد.
-این دختر،دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از قصرخارج شد.شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند تا پیدایش ڪنند.
-صبح ماموران، شاهزاده خانم را پیداڪرده و همراه محمد باقر به نزد شاه بردند.
-شاه عصبانی😤 پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی!
-محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد ⚔️که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.
-شاه از محمد باقر پرسید: چطور توانستی شب تا صبح در برابر نفست مقاومت نمائی😳؟
-محمد باقر گفت: هر بار شیطان وسوسه می ڪرد، یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان🔥 شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و حیاو غیرتم را بسوزاند.
-شاه عباس دیدتمام سر انگشتان طلبھ سوخته!! از غیرت او خوشش آمد و دستور داد همان شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند💞 و به او لقب میرداماد دادند..
- از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.✨
-امام صادق ؏ میفرمایند:
-إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُورٍ
-همانا خداوند مردان غيور را دوست دارد
📚كافى ج۵. ص۵۳۶.ح۱
برگرفته از کانال 👈 @lobkhand
—————————————————
*🍀﷽🍀
رمـان #دربـــند_نــفس_تا_دربـــنــد_شــهــدا 🍃🌷
#پارت37 📕
منم دوست دارم خادمتون بشم
دوست دارم تو طلائیه و شلمچه و فکه خادم زائرینتون بشم ....
داشتم حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد
-الو سلام لیلا جان
لیلا : سلام حنانه کجایی؟
-مزارشهدا
چطور مگه؟
لیلا: ای بابا دختر حواست کجاست ؟
تاریخ ثبت نام حوزه علمیه شروع شده دیگه
ثبت نام کردی ؟
-وای خاک عالم
بخدا یادم رفته بود
لیلا : خوب الان از مزار میری سرراهت حتما ثبت نام کن
-باشه ممنون از یادآوریت عزیزم
لیلا : قربانت
حلال کن ما داریم میریم خادمی
آهم بلند شد بازم خادمی
با صدای بغض آلود گفتم : التماس دعا
تا اذان مغرب مزار بودم
بعدش رفتم خونه
سرراهم برای حوزه علمیه خواهران ثبت نام کردم
مشغول خوندن درسها برای شرکت در حوزه علمیه بودم
بهمن ماه ب سرعت میگذشت
و اسفند ک اوج سفرای #راهیان_نوره در راه بود من با
دلی که هوای #خادمی داشت ثبت نام کردم برای سفر عشق
مسئول ثبت نام مینا بود و مسئول ماشین همسرش بود
تاریخ سفرمون 29اسفند بود
مینا میگفت لحظه تحویل سال فکه هستیم
فکه مدینه است بخدا
محل عروج سید اهل قلم
از فکه میتوان الهی شد با اسم #سید_مرتضی_آوینی
با دل شکسته راهی سفر کربلای ایران شدم *
ادامـــــــه دارد......
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🍀﷽🍀
رمـان #دربـــند_نــفس_تا_دربـــنــد_شــهــدا 🍃🌷
#پارت38 📕
برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگان
شهیدمسعودیان
وسط پادگان مسعودیان یه هفت سین بزرگ چیده بودن
هفت سین که مزین به نام هفت شهید بود
اولین جایی ک رفتیم همون فکه بود
آی شهدا دلم شکسته
دلم خادمی شما را میخاد
اونروز بخاطر تحویل سال تا ساعت 6-7 غروب فکه بودیم
نگاهم ک به بچه های خادم میفتاد
دلم میگرفت
دوست داشتم خادمشون باشم
روز دوم سفر شلمچه و طلائیه بودیم
سه ساله شدم شهدا ....
سه ساله فرماندمون حاج_ابراهیم_همت
دستم گرفت و از گناه بلندم کرد
من عاشق شلمچه ام
شلمچه عطر بوی مادر حضرت زهرا(سلام الله علیها) را میده ...
روز سوم راهی هویزه شدیم
شهر شهادت سیدجوان سیدحسین علم الهدی .....
سرمو گذاشتم رو مزارش گفتم سیدجان دوست دارم خادمتون بشم
رفتم تو طاقی ها نشستم گریه کردم
که یهو یه دختر خانمی زد رو شونه ام گفت اهل کار هستی ؟
هنگ کرده بودم با تعجب و ذوق بهش نگاه کردم
دختره : چیه نگفتی اهل کاری یانه ؟
-آره آرزومه
دختره: پس پاشو با من بیا
اسمت چیه ؟
من محدثه ام
-منم حنانه
محدثه : دوساعت پشت این در باش هیچکس راه نده
-باشه باشه حتما
محدثه : فعلا یاعلی
دو ساعتی پشت در مراقب بودم تا اینکه بعد از دوساعت
محدثه زد به در گفت: حنانه جان در باز کن
خانما برن داخل
-باشه عزیزم
در که باز کردم محدثه گفت : میخای خادم بشی ؟
-وای از خدامه
محدثه : خب پس برو کفشداری به بچه ها کمک کن
شب باهم میریم وسایلتو میاریم
-وای خدایا باورم نمیشه
شب باهم رفتیم اردوگاه اما.....
ادامـــــــه دارد...
*🍀﷽🍀
رمـان #دربـــند_نــفس_تا_دربـــنــد_شــهــدا 🍃🌷
#پارت39 📕
مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن من برم برای خادمی
هرچقدرم گریه کردم التماس کردم
گفتن نه که نه
من بقیه مناطق را با اشک و گریه سپری کردم
از جنوب که برگشتیم زمان آزمون ورودی حوزه اعلام شد 15اردیبهشت
برای همین شدیدا مشغول خوندن دروس دبیرستان بودم
بالاخره روز آزمون رسید
با استرس تمام تو جلسه حاضر شدم
گویا جواب این آزمون 15شهریور
و اعلام جواب آزمون پرسش پاسخ اول شهریور بود
آزمون دادیم
و از اونور اعلام شد باید برای بسیج ویژه شدن آزمون بدیم
آزمون اواسط خرداد بود
و اعلام جواب یک هفته بعد
روز آزمون بسیج بالاخره رسید مثل آزمون طلبگی اصلا استرس نداشتم
روز اعلام جواب رسید بسیجی ویژه نشده بود
اما جزو گردان بسیج شده بودم
برام زیاد مهم نبود
خسته و کوفته از پایگاه برگشتم
بهمون گفتن از روز شنبه دوره های آموزشیمون شروع میشه
این دوروز خوبه دیگه خونم پیش مامان اینا
تو فکرش بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
-الو سلام زینب جان
زینب :سلام حنانه گلم
حنانه من با یه سری از بچه ها میریم جمکران
توام میای؟
-جدی ؟
میشه منم بیام ؟
زینب : آره عزیزم آقا طلبیدتت
اگه میای فردا بیام دنبالت ؟
-آره حتما ممنونم عزیزم به یادم بودی
زینب : آقا طلبیدتت
من چیکاره ام؟
-مرسی
از ذوق تا صبح خوابم نبرد
بعدازنماز صبح حاضر شدم
رفتم ی چای بخورم که بابام گفت : کله سحر کجامیری؟
-مسجد جمکران
بابا:این بازی های تو کی تموم میشه
ما راحت بشیم
نیم ساعت نشد زینب اومد
بابا: برو چهار نفر منتظرتن
-خداحافظ
با ماشین شخصی رفتیم مستقیم رفتیم جمکران
مسجدی که مکانش توسط خود امام
زمان(عج) الله تعالی فرجه الشریف تعیین شده بود
شیخ حسن جمکرانی
تو حیاط مسجد با بچه ها نشستیم رو به روی گنبد
-آقا خیلی دوستت دارم
آقا هنوز یادمه تو شلمچه رو تونو ازم برگردوندید
میشه الان نگاهم کنید
همیشه زیر نگاهتون باشم
اون دو روز عالی بود
تو راه برگشت رفتیم مزارشهدای قم
سرمزار شهید معماری و شهید صالحی
یکیشون مادرشو شفا داده بود
و دیگری از بهشت اومده بود
و زیر کارنامه دخترشو امضا کرده بود
شهید مهدی_زین_الدین هم که گل سرسبدشون بود
فرمانده لشگر 17علی بن ابی طالب
اون روز عالی بود واقعا
باید برگردیم و فردا کلاسام شروع میشه
ادامـــــــه دارد......
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
از لاک جیغ تا خدا
سلام خدمت همراهان گرامی آیا اکثریت موافق هستید؟؟ افزایش قسمت های بیشتر به درخواست اکثریت بستگی دارد
باتوجه به نظر سنجی یک پارت اضافه شد☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸قسمت اول🌸
ماجرای تحول🌸 مریم خانم مجیدی🌸
دختری که قصد خود کشی را داشت
اما....
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#از_لاک_جیغ_تاخدا✨
@banomahtab
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
#اطلاعیه ( رشد و ارتقاء واحد نویسندگی)
✍ محتوایمان فراوان است، شبیه نفت خام!
که باید این محتوا را تبدیل به فرآوردههایی کنیم که هر طیفی از فرزندان اهل بیت علیهمالسلام در سراسر دنیا، قادر باشند از آن بنوشند و سیراب شوند!
▫️ تمام دردمان همان است که امام زمان علیهالسلام، در دعای افتتاح به محمد بن عثمان انشاء کردهاند ...
تمام دردمان "قلّه عددنا" ست!
ما کَمیم ... خیــــلی کَــــم!
و هرچه شب و روز میدویم فقط به اندازهی ظرفمان، قادر به خلق خوراکهای فطریِ قابل استفادهایم !
▫️در میان همهی بخشهایی که فعالّند و شبانهروز تلاش میکنند؛ قدرت بخش محتواییِ ماست که دیگر بخشها را سرپا نگه میدارد! ... همان "قدرتِ #قلم " که خداوند در قرآن بدان قسم خورده است!
که اگر قلمی به تطهیر، به گردش درآید، تمام دنیا، باران خواهد گرفت!
🔺آی اهالیِ قلم؛ یاریمان کنید که در میانهی راه عجیب به یاریتان نیازمندیم!
دیرشده ...
روزهای عجیب و غریب دنیا، از راه رسیده..
و هنوز دنیا نمیداند که باید چگونه نجاتش را از خدا بخواهد.
اهالیِ قلم؛ یاریمان کنید؛ تا برای هر طیفی، برای خودش، و به اندازهی وُسع درونش بنگاریم، تا بشناسد همان خویشتنی را که قیمتی است ... و بخواهد همان راهنمایی را که او را به قدر قیمتش، رشد خواهد داد.
👈 ما در شاخه های مختلف نویسندگی، به کمکتان نیازمندیم :
➖ خلاصه نویسی
➖ نویسندگی مقالات و متون علمی
➖ پایاننامهنویسی در رشتههای علوم انسانی
➖ داستان نویسی در شاخه های بزرگسال، نوجوان و کودک.
➖ شعر در سبکهای گوناگون
➖ شعر کودک
➖ متون ادبی
➖ نویسندگی آیتمهای گفتگو محور
➖ کپی رایتینگ
➖ فیلنامه و نمایشنامه نویسی
➖ طراحی برنامههای تلویزیونی
➖ نریشن مستند
➖ نریشن ویدئو
از اهالی قلم، دعوت میکنیم، برای ارتباط با بخش نویسندگی، ارسال مشخصات و نمونهی کار، و انشاءالله پیوستن به این تیم، بعد از تأیید آثار، از طریق آیدی زیر اقدام نمایند 👇
🆔 @M_badrloo
واحد رسانهی منتظران منجی علیهالسلام
تربیت فرزند(1).mp3
6.41M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#استاد_تراشیون
💥 والدینی که خودشان، باعث بیمارشدنِ فرزندانشان میشوند!
💥 مگر میشود پدر و مادری که بعد از خداوند، مهربانترین و دلسوزترین به فرزندان هستند بتوانند آنها را به سختترین بیماریها مبتلا کنند؟!
حسین طاهری - مادر مادر مادر(1)_۲۰۲۱_۱۲_۱۴_۱۹_۱۱_۲۱_۱۸۳.mp3
10.2M
مادر مادر مادر
🥀🥀
ایام، تعلق به گل یاس گرفته🥀
افراشته بنگر همه جا پرچم زهرا🥀
ایّام فاطمیه برهمه بزرگوران تسلیت🏴