eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🖋 بخاطر حضور مستأجری که راه پله اتاقش از همانجا شروع می شد، از اتاق بیرون نرفتم و همانجا در پاشنه در ایستادم. پدر دمپایی لاانگشتی‌اش را مقابل صورتم گرفت و پرخاش کرد: «بهت نگفتم این بندش پاره شده؟!!! پس چرا ندوختی؟!!!» بی‌اختیار با نگاهم پله‌ها را پاییدم. شاید خجالت می‌کشیدم که آقای عادلی صدای پدر را بشنود، سپس سرم را پایین انداختم و با صدایی گرفته پاسخ دادم: «دیشب داشتم می‌دوختمش، ولی سوزن شکست. دیگه سوزن بزرگ نداشتیم. گفتم امروز عبدالله رو میفرستم از خرازی بخره...» که پدر با عصبانیت به میان حرفم آمد: «نمی‌خواد قصه سر هم کنی! فقط کارِت شده خوردن و خوابیدن تو این خونه!» دمپایی را کف راهرو کوبید، دست به دیوار گرفت و با بی‌تعادلی دمپایی‌هایش را به پا کرد و وارد حیاط شد. از تلخ زبانی‌اش دلم شکست و بغضی غریبانه گلویم را گرفت. خودش اجازه نداده بود درسم را ادامه داده و به دانشگاه بروم و حالا خانه نشینی‌ام را به رخم می‌کشید که حلقه گرم اشکی روی مژه‌هایم نشست. باز به راه پله نگاه کردم. از تصور اینکه آقای عادلی صدای پدر را شنیده باشد، احساس حقارت عجیبی می‌کردم. صدای کوبیده شدن در حیاط آخرین صدایی بود که شنیده شد و بلافاصله خانه در سکوتی سنگین فرو رفت. پدر همیشه تند و تلخ بود، ولی کمتر می‌شد که تا این حد بد رفتاری کند. به اتاق که بازگشتم، دیدم عبدالله مقابل مادر روی زمین زانو زده و دلداریاش می‌دهد. با سر انگشتم، اشک را از حلقه چشمانم پاک کردم تا مادر نبیند و در عوض با لیوان آب به سمتش رفتم، ولی نه لیوان آب را از من می گرفت، نه به دلداری‌های عبدالله دل می‌داد. رنگ سبزه صورتش به زردی می‌زد و لبانش به سفیدی. دستانش را دور بازوانش حلقه زده و به گل‌های سرخ فرش خیره مانده بود که دستانش را گرفتم و آهسته صدایش کردم: «مامان! تو رو خدا غصه نخور!» و نمی‌دانم جمله‌ام تا چه اندازه لبریز احساس بود که بلاخره چشمانش را تکان داد و نگاهم کرد. عبدالله از فرصت پیش آمده استفاده کرد و دنبال حرف من را گرفت: «بابا رو که می‌شناسی! تو دلش چیزی نیس. ولی وقتی یه گره‌ای تو کارش می‌افته، بدجوری عصبانی میشه... مامان! رنگت پریده! ضعف کردی، بیا یه چیزی بخور.» ولی مادر بدون اینکه از پدر گله‌ای کند، سر شکمش را با مشت فشار داد و گفت: «نه مادر جون! چیزیم نیس، فقط سر دلم درد گرفته.» و من بلافاصله با مهربانی دخترانه‌ام پاسخ دادم: «حتماً دلت خالی مونده. عبدالله نون داغ گرفته. پاشو صبحونه بخوریم.» که نفس عمیقی کشید و با صدای ضعیفش ناله زد: «الآن حالم خوب نیس. شماها برید بخورید، من بعداً می‌خورم.» عبدالله به من اشاره کرد که چیزی نمی‌خورد. خودم هم نه اشتهایی به خوردن صبحانه داشتم و نه با این حال مادر چیزی از گلویم پایین می‌رفت که بلند شدم و نان‌ها را در سفره پیچیدم. هر کدام ساکت و غمگین در خود فرو رفته بودیم که پدر تا جایی که می‌توانست، جام زهرش را در پیمانه جانمان خالی کرده بود. خانه ما بیشتر اوقات شرایط نسبتاً خوبی داشت، اما روزهایی هم می‌رسید که مثل هوای بهاری در هم پیچیده و برای همه تیره و تار می‌شد. مادر از حال غمزده‌اش خارج نمی‌شد و این سکوت تلخ او، من و عبدالله را هم غصه‌دارتر می‌کرد. می‌دانستم دلش به قدری از دست پدر شکسته که لب فرو بسته و هیچ نمی‌گوید تا سرانجام صدای سر انگشتی که به در اتاق نشیمن می‌خورد، پایه‌های سکوت اتاق را لرزاند. 🖌 نویسنده فاطمه ولی نژاد
📖 🖋 نگاه متعجب ما به هم گره خورد و مادر با گفتن «حتماً آقا مجیده!» به عبدالله اشاره کرد تا در را باز کند. عبدالله از جا بلند شد و در را باز کرد. صدای آقای عادلی را به درستی نمی‌شنیدم و فقط صدای عبدالله می‌آمد که تشکر می‌کرد. نگاه پرسشگر من و مادر به انتظار آمدن عبدالله به سمت در مانده بود تا چند لحظه بعد که عبدالله با یک ظرف کوچک شیرینی در دست و صورتی گشاده بازگشت. دیدن چهره خندان عبدالله، زبان مادر را گشود: «چه خبره؟» عبدالله ظرف بلورین شیرینی را مقابل ما روی فرش گذاشت و با خنده پاسخ داد: «هیچی، سلام علیک کرد، اینو داد دستم و گفت عیدتون مبارک!» که همزمان من و مادر پرسیدیم: «چه عیدی؟!!!» و او ادامه داد: «منم همینو ازش پرسیدم. بنده خدا خیلی جا خورد. نمی‌دونست ما سُنی هستیم. گفت تولد امام رضا (علیه‌السلام)! منم دیدم خیلی تعجب کرده، گفتم ببخشید، ما اهل سنت هستیم، اطلاع نداشتم. تشکر کردم و اونم رفت.» مادر لبخندی زد و همچنانکه دستش را به سمت ظرف شیرینی می‌بُرد، برایش دعای خیر کرد: «ان شاء الله همیشه به شادی!» و با صلواتی که فرستاد، شیرینی را در دهانش گذاشت. شاید احساس بهجتی که به همراه این ظرف شیرینی به جمع افسرده ما وارد شده بود، طعم تلخ بدخلقی پدر را از مذاق مادر بُرد که بلآخره چیزی به دهان گذاشت و شاید قدری از ضعف بدنش با طعم گرم این شیرینی گرفته شد که لبخندی زد و گفت: «دستش درد نکنه! چه شیرینی خوشمزه‌ایه! ان شاء الله همیشه دلش شاد باشه!» کلام مادر که خبر از عبور آرام غم از دلش می‌داد، آنچنان خوشحالم کرد که خنده بر لبانم نشست. با دو انگشت یکی از شیرینی‌ها را برداشته و در دهانم گذاشتم. حق با مادر بود؛ آنچنان حلاوتی داشت که گویی تا عمق جانم نفوذ کرد. عبدالله خندید و با لحنی لبریز شیطنت گفت: «این پسره می‌خواست یه جوری از خجالت غذاهایی که مامان براش میده دربیاد، ولی بدجوری حالش گرفته شد! وقتی گفتم ما سُنی هستیم، خیلی تعجب کرد. ولی من حسابی ازش تشکر کردم که ناراحت نشه.» مادر جواب داد: «خوب کاری کردی مادر! دستش درد نکنه! حالا این شیرینی رو به فال نیک بگیرید!» و در مقابل نگاه منتظر من و عبدالله، ادامه داد: «دیگه اخم‌هاتون رو باز کنید. هر چی بود تموم شد. منم حالم خوبه.» سپس رو به من کرد و گفت: «الهه جان! پاشو سفره رو پهن کن، صبحونه بخوریم!» انگار حال و هوای خانه به کلی تغییر کرده بود که حس شیرین تعارفی همسایه، تلخی غم دلمان را شسته و حال خوشی با خودش آورده بود! ظرف کوچکی که نه خودش چندان شیک بود و نه شیرینی‌هایش آنچنان مجلسی، اما باید می‌پذیرفتم که زندگی به ظاهر سرد و بی‌روح این مرد شیعه غریبه توانسته بود امروز خانه ما را بار دیگر زنده کند!
📖 🖋 صبح جمعه پنجم آبان ماه سال 91 در خانه ما و اکثر خانه‌های بندر، با حال و هوای عید قربان، شور و نشاط دیگری بر پا بود. از نماز عید بازگشته و هر کسی مشغول کاری برای برگزاری جشن‌های عید بود. عبدالله مقابل آینه روشویی ایستاده و محاسنش را اصلاح می‌کرد. من مردد در انتخاب رنگ چادر بندری‌ام برای رفتن به خانه مادر بزرگ، بین چوب لباسی‌های کمد همچنان می‌گشتم که قرار بود ابراهیم و محمد و همسرانشان برای نهار میهمان ما باشند تا بعدازظهر به اتفاق هم به خانه مادر بزرگ برویم. مادر چند تراول پنجاه هزار تومانی میان صفحات قرآن قرار داد و رو به پدر خبر داد: «عبدالرحمن! همون قدری که گفتی برای بچه‌ها لای قرآن گذاشتم.» پدر همچنانکه تکیه به پشتی، به اخبار جنایات تروریست‌ها در سوریه توجه کرده و چشم از تلویزیون برنمی‌داشت، با تکان سر حرف مادر را تأیید کرد که مادر با نگاهی به ساعت دیواری اتاق، با نگرانی پدر را صدا زد: «عبدالرحمن! دیر شد! پس چرا حاج رسول گوسفند رو نیاورد؟ باید برسم تا ظهر برای بچه‌ها غذا درست کنم.» پدر دستی به موهای کوتاهش کشید و گفت: «زنگ زده، تو راهه.» که پاسخ پدر با صدای زنگ همراه شد و خبر آمدن گوسفند قربانی را داد. پدر هنوز گوشش به اخبار بود و چاره‌ای جز رفتن نداشت که از جا بلند شد و به حیاط رفت. عبدالله هم سیم ماشین اصلاح را به سرعت پیچید و به دنبال پدر روانه حیاط شد. از چند سال پیش که پدر و مادر مشرف به حج تمتع شده بودند، هر سال در عید قربان، قربانی کردن گوسفند، جزئی جدایی ناپذیر از رسومات این عید در خانه ما شده بود. از آنجایی که به هیچ عنوان دل دیدن صحنه قربانی را نداشتم، حتی از پنجره هم نگاهی به حیاط نیانداختم. گوشت گوسفندِ قربانی شده، در حیاط تقسیم شد و عبدالله مشغول شستن حیاط بود که حاج رسول بهای گوسفند و دستمزدش را گرفت و رفت. با رفتن او، من و مادر برای بسته بندی گوشت‌های نذری به حیاط رفتیم. امسال کار سخت‌تر شده بود که بایستی با چادری که به سر داشتیم، گوشت‌ها را بسته‌بندی می‌کردیم که مردی غریبه در طبقه بالای خانه‌مان حضور داشت. کله پاچه و دل و جگر و قلوه گوسفندِ قربانی، سهم خانواده خودمان برای نهار امروز بود که در چند سینی به یخچال منتقل شد. سهم هر کدام از اقوام و همسایه‌ها هم در بسته‌ای قرار می‌گرفت و برچسب می‌خورد که در حیاط با صدای کوتاهی باز شد. همه‌ی ما با دیدن آقای عادلی در چهارچوب در تعجب کردیم که تا آن لحظه خیال می‌کردیم در طبقه بالا حضور دارد. او هم از منظره‌ای که مقابلش بود، جا خورد و دستپاچه سلام و احوالپرسی کرد و عید را تبریک گفت و از آنجایی که احساس کرد مزاحم کار ماست، خواست به سرعت از کنارمان عبور کند که سؤال عبدالله او را سر جایش نگه داشت: «آقا مجید! ما فکر کردیم شما خونه‌اید، می‌خواستیم براتون گوشت بیاریم.» لبخندی زد و پاسخ داد: «یکی از همکارام دیشب براش مشکلی پیش اومده بود، مجبور شدم شیفت دیشب رو به جاش بمونم.» که مادر به آرامی خندید و گفت: «ما دیشب سرمون به کارای عید گرم بود، متوجه نشدیم شما نیومدید.» در جواب مادر تنها لبخندی زد و مادر با خوش زبانی ادامه داد: «پسرم! امروز نهار بچه‌ها میان اینجا. شما هم که غریبه نیستید، تشریف بیارید!»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علامه جوادی، بر سر مزار مادرشان روز ،بر همه و زنان ایران زمین، مبارک باد 🌺
📺 سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب در سالروز میلاد حضرت زهرا(س) برگزار خواهد شد 👈🏻 رهبر انقلاب در سالروز میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها با مردم سخن خواهند گفت. 🔺 این سخنرانی ساعت ده روز چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ به صورت زنده از شبکه‌های تلویزیونی یک و خبر و رادیو ایران پخش خواهد شد. 🔹 سخنرانی رهبر انقلاب اسلامی در سالروز میلاد حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها، هر سال با حضور هزاران نفر از مداحان و شاعران اهل بیت علیهم‌السلام در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار می‌شد که امسال به علت شیوع ویروس کرونا، این دیدار از طریق ارتباط تلویزیونی انجام خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 میلاد پربها و پر خیر و برکت کوثر الرسول زهرای بتول ولادت فرزند برومندش حضرت امام خمینی سلام الله علیهما بر شما دوستان وشیعیلن جهان مبارکباد. مدح زیبای مادر سادات درمحضر فرزند مظلومش حضرت امام خامنه ای عزیز 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌅 📝 نقش مادران در ظهور ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️امشب ملائک بر نبی تبریک گفتند... تا صبح گرد خانه‌اش پرواز کردند... آن دم که سر زد روی زهرا... سادات زین مادر به عالم ناز کردند... میلاد حضرت فاطمه (س) بر همه ی شما بزرگوارن مبارک باد🌹
قالت فاطمه الزهراء سلام‌الله‌علیها ؛ «اِنْ کُنْتَ تَعمَلُ بما اَمَرناک وتَنْتَهی عمّا زجرناک عَنه، فأنت مِن شیعتنا والا فَلا» (بحارالانوار، ج 65، ص156). حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله علیها؛ «تنها زمانی از شیعیان ما خواهی بود؛ که به آنچه تو را بدان فرا می‌خوانیم، عمل کنی، و از آنچه تو را از آن نهی می‌کنیم، خودداری نمایی ...وگرنه از شیعیان ما نخواهی بود! 🌹 🌸🍃 شـمـیـم بــاران 🌸🍃
* مژده به خانم ها بخوانند* 1️⃣ *پیامبراکرم(ص):* هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی راازجایی به جای دیگر ببردخداوندبه اونظررحمت میکند. 2️⃣ *پیامبر اکرم (ص):* درهربار شیرخوردن نوزادخداوند ثواب آزادکردن یک بنده رابه زن میدهد. 3️⃣ *امام علی(ع):* جهادزن خوب شوهرداری کردن است. 4️⃣ *امام صادق(ع):* بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبوباشد. 5️⃣ *امام صادق (ع):* چندگروه اززنان باحضرت زهرا(س) درقیامت محشورمیشوند.یکی از آنان زنانی هستندکه بربداخلاقی شوهرخودصبرمیکنند. 6️⃣ *امام محمدباقر(ع):* هیچ چیزبرای زن درشب اول قبر بهترازرضایت شوهرش نیست. 7️⃣ *پیامبراکرم(ص):* یک لیوان آب دست شوهردادن بهتر ازیک سال نمازشب خواندن وروزه گرفتن است. 8️⃣ *پیامبراکرم(ص):* چون زنی به شوهرخودآب گوارایی دهدخداوند ۶۰ گناه او رامیبخشد. 9️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که دیگ غذایش را بشویدمگرآنکه خدوانداوراازگناهان وخطاهامیشوید. 🔟 *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کندمگرآنکه خداوندبین او و جهنم هفت خندق قراردهد. 1️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست که لباس ببافد (بدوزد)مگرآنکه خداوندبرای هر نخی صدحسنه مینویسدوصدگناه محومیکند. 2️⃣1️⃣ *حضرت فاطمه زهرا(س):* هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزندولباس آنان رابشوید،مگر آنکه خداوندبرای هرمویی حسنه ای بنویسدوبرای هرموی گناهی راپاک کند واو رادرچشم مردم زینت دهد. 3️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):* بهتروبرترازهمه اینهارضای خدا و رضای مردازهمسرش است.رضای همسررضای خداوغضب همسرغضب خدامیباشد. 4️⃣1️⃣ *حضرت زهرا(س):* هیچ زنی نیست که بااطاعت همسرش بمیردمگرآنکه بهشت براو واجب میشود. 5️⃣1️⃣ *امام صادق(ع):* هیچ زنى نیست که شوهرش رایکبار آب دهد(یک لیوان)مگراینکه این رفتاربراى اوازعبادت یک سال که روزهایش راروزه بگیردوشبهایش به شب زنده دارى مشغول باشدبهتر است وخداونددرعوض هربارکه شوهرش راآب دهد،شهرى دربهشت براى اوبنامیکندوشصت گناه ازاومی آمرزد. 📚 *وسائل الشیعه،ج ۲،ص۳۹ این همه حدیث زیبابرای شما بانو..گوارای وجودت جهادگران در خانه پیشاپیش تولد فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن تبریک عرض میکنم. 💚التماس دعا ♥️
✨مقام معظم رهبری: ☀️ مهم ترین نقشی که یک زن در هر سطحی از معلومات و تحقیق و معنویت می تواند ایفا کند، آن نقشی است که به عنوان مادر و همسر می تواند ایفا کند، ☀️ این آن کاری است که غیر از زن کس دیگری نمی تواند آن را انجام دهد. به فرض اینکه زن مسئولیت مهم دیگری هم داشته باشد، ☀️ اما مسئولیت مادری و همسری را باید مسئولیت اول و مسئولیت اصلی خودش بداند. 🔺🔸🔹 ⇝ پرسمان اعتقادی https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0 🔺فقط به اشتراک بذارید👌 ࿐🌸❒○🌼○❒🌸࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بی بی سی خبیث که سال‌ها از سیاست‌های وزارت بهداشت درباره حمایت می‌کرد از اینکه سخنان رهبری درباره‌ی ازدیاد جمعیت مورد توجه قرار نگرفته است ذوق زده است
🛑 امام کاظم(ع): مردی از قم قیام می‌کند مردم را به سوی حق فرا می‌خواند گرد او قومی فولادین اجتماع می‌کند طوفان حوادث آنان را متزلزل نمی‌سازد از جنگ خسته نمی‌شوند ترس به خود راه نمی‌دهند و عاقبت، پیروزی برای متقین خواهد بود. بحار الانوار،ج ۵۷،باب ۳۶     •┈┈••✾••┈┈• 💠 @ghadiriyeh110 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت‌های کمتر شنیده شده از حاج قاسم سلیمانی درباره بوسیدن پای مادر آدرس کانال ما رو برای دوستانتان ارسال بفرمایید🌸🌸🌸
🌸✨پیامبر رحمت (ص) فرمودند: «کسی که قبر والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و از نیکوکاران نوشته شود.»✨ 📗مستدرک الوسائل، ج ۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ چشــــم هامان سبد نور خدا می‌خواهنــد بهر دیدار خـــدا مهر و صفا می‌خواهنــد یڪ‌ ڪلام ‌یابن‌الحســـن‌ در دو جهـــان‌.. دیدن‌ روی‌ تــو را 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خیلی تنهایم، خواهر و برادر ندارم 🔺درد و دل بچه هایی که تک فرزند هستند 🔻مادر و پدرهای محترم ،عروسک و یا خرید حیوان (پرنده،گربه،سگ و....) جایِ برادر و خواهر رو برای بچه هاتون پُر نمیکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 اے رهگذر کوچه احساس ڪجایی؟ محبوب ترین عابر شبهای رهایی... تا خال لبت نقطه حساس وجود است حساس ترین منطقه در منطق مایی.... ای ناب ترین حادثه عشق در این بزم دور از نظرت میکده را نیست صفایی! ای خوب ترین منظره در چشم ملائک، بر روے زمین ناب ترین عکس خدایی... دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند، اے ڪاش گل نرگس من زود بیایی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا