- باتمنّای تو از هر دو جهان آزادیم 🫠🫶🏻...
.
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
قبل از آن که دل برنجانی
کلامت را بسنج
تیر رفته برنمی گردد
به آغوشِ کمان!
عصرتون بخیر🌺
@honarkadebanoo71
هدایت شده از 🫀عـــاشــقــانــه🫀
خیلی قشنگه یک قلب داشته باشی که اون یک عدد قلبت از میان این همه آدم، متعلق به یکی باشه، فقط🙃🙃
♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰♥️
•♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝
هدایت شده از 🫀عـــاشــقــانــه🫀
و گفت:
"عشق"
بازتابِ جانِ
دو محبوب است
در یکدیگر ...
#عاشقانه
#دِلـــــبــــری 🫀
#همینقد_قشنگ🥰
♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰♥️
••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
آدم های مهربون
یک دنیا امنیت میدن
به خاطر امنیت خودمون هم که شده
اونا رو از مهربون بودن
پشیمون نکنیم ...
.
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
عشق یعنی بوی موهاش
هیجانیت کنه تو بغلش…!❤️🔥
#عاشقانه
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
آدم های مهربون
یک دنیا امنیت میدن
به خاطر امنیت خودمون هم که شده
اونا رو از مهربون بودن
پشیمون نکنیم ...
.
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنها شنیداری هستند
بیشتر بگو دوستت دارم ...❤️
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
⌈ عشق من 」
همان دست های مهربان توست،
آغوش پر مهرت،
و دوستت دارم هایی که
هر روز می گویی
و سرنوشت
درست از همان جا
برای من شروع می شود (:❤️🔥
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
#رمان
رمان عشـق بی پایان
#پارت4
رفتیم داخل، واقعا بستنی فروشیِ شیکی بود، دکور کرم و قهوه ای سوخته بود که خیلی زیبا کرده بودش .
به سمت یه میز سه نفره رفتیم و روی صندلی ها نشستیم. چیزی نگذشته بود که گارسون به طرف میز ما اومد
_ بفرمایید چطور بستنی میل دارید ؟
نیایش بعد از چند ثانیه گفت :
_من بستنی لیوانیِ کاکائویی میخوام
گارسون توی برگه ای که تو دستش بود نوشت بعد به ستایش نگاه کرد که اونم گفت :
_من هم بستنی لیوانیِ تَمِشکی میخوام
گارسون اون رو هم یادداشت کرد، نوبت من رسید که گفتم:
_برای من هم بستنی لیوانیِ کاکائویی بیارید بی زحمت
گارسون این رو هم نوشت و رفت .
نیایش یه دفعه با هیجان و ذوق گفت :
_بفرما ستایش خانوم ریحانه هم مثل من بستنی کاکائویی دوست داره ، من آخه موندم
چی تو اون تمشک هست که تو دوست داری؟
بفرما ستایش رو انقدر بلند گفت که نفراتی که اونجا بودن به طرف ما برگشتند . آروم جوری که دردش نگیره به بازوش زدم و گفتم:
_ یواش تر دختر چخبرته ! همه برگشتن به ما نگاه میکنن
ستایش هم یکی از اون طرف دستش زد و
گفت:
_ اولا تو که میدونی من به کاکائو آلرژی دارم و دوما هم اصلا کاکائو دوست ندارم سوما هم هزار بار بهت گفتم وقتی میخوای چیزی رو باز
ذوق بگی یواش تر بگو
نیایش بعد از کمی آخ و اوخ گفت:
_ مگه من کیسه بوکسم که دوتاتون گیر دادین به من اَه ، خیلی خب باشه آبجی ای که ۵ دقیقه از من بزرگتری چشممم
سه تامون خیلی آروم خندیدیم . امروز خیلی داشت بهم خوش میگذشت چند وقتی بود که انقدر نخندیده بودم .
گارسون سفارش ها رو آورد و ما هم شروع به خوردن کردیم .
نیایش در حالی که قاشق دومش رو توی دَهانش میگذاشت گفت :
_ خب حالا تعریف کن ببینم
_ چی رو ؟
_ همونی که گفتی قضیه اش مُفَصَله دیگه
ستایش آروم زد به بازوش و گفت:
_ عه دختره ی فضول ، شاید دوست نداره بگه
سریع پریدم وسط حرفش و گفتم:
_ نه اینطور نیست یعنی اولش که با هم دوست شدیم و تو ازم پرسیدی نمیخواستم چیزی بگم ولی تو این چند ساعت که با هم بودیم فهمیدم آدمای خوبی هستین و راز نگه دارین؟
نیایش گفت :
_ بفرما ستایش خانوم دیدی ؟ خب حالا از کجا فهمیدی که ما راز نگه دار و خوبیم ؟
_ همون اول که باهام گرم گرفتین منم خودمو تو جمع شما راحت احساس کردم . همیشه دلم میخواست یکی باشه بشینه به همه حرفام گوش بده و حتی همه راز هامو بهش بگم ولی هیچوقت کسی نبود .
همه باهام سرد رفتار میکردند و بخاطر عقایدم مسخره ام میکردند برای همین هم من همیشه تنها بودم ولی امروز تو این چند ساعت فهمیدم معنی داشت دوست خوب چیه .
مهربونی و ذوق رو میشد تو ی صورت جفتشون دید .
بعد از چند لحظه که داشتیم به هم نگاه میکردیم نیایش به نگاه کردن به هم پایان داد و پرسید :
_ حالا ما رو اون دوست خوبی میبینی که همه راز هات رو بگی ؟
سری به نشونه مثبت تکون دادم . از جوابی که داده بودم کاملا راضی بودم . ایندفعه ستایش بود که گفت :
_خیلی خب از همین الان ما سه نفر میشیم خواهر و همراه و هم رازِ همدیگه قبوله ؟
اشک توی چشمام جمع شد . سه تا با هم گفتیم قبوله . ستایش بعد از قبوله گفتنمون گفت :
_ خب ریحانه جون به جمع ما خوش اومدی . حالا ما رو قابل میدونی که راز هات رو بگی ؟
_اوهومم
نیایش گفت :
_ ما هم از این به بعد راز هامون رو به تو میگیم خوبه ؟
_ خوبه
خوشحالی رو میشد تو صورت هر سه مون دید . شروع کردم به تعریف کردن .....
من ڪہ شاعر نیستم!
در وصفــــ او غوغا ڪنم؛
وَان یڪادش را بخوانید
دلبر من محشر استـــ(•🫀🤍•)
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
تو
در
میآنِ
استخوآن هآیم
سَبز
شُدۍ🤍🌱 ೃ
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
تو مثل خون تو بدن من جریان داری
نمیتونم بیرونت کنم....
بدون تو انگار زنده نیستم
تو مثل آدمای اطرافم نیستی
تو رفتی،تو عمق جون و وجودم🤍🌱
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
اونجا که عطار میگه:
اﯼ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎنم
ﺗﻮ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎنی
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺁﻧﯽ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﯽ...
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
هدایت شده از 🫀عـــاشــقــانــه🫀
♥
ꪶⅈ𝕜ꫀ
🂱عشقجـٰانَم💕﮼
من میونِ این همہ آدم
﮼𔘓 چشام فقط بہ تو خیره میشہ👀.
قلبم فقط وقتۍ تورو میبینہ
تُندتر میزنہ🫀.
﮼𔘓 نفسام وقتی تو رو میبینم
تُندتر میشہ
میون این همہ آدم فقط واسہ
﮼𔘓 چشماۍ «تو♡» میمیَرم🙈.
میونِ این همہ آدم
فقط و فقط عاشقِ توام
نیمہۍجونم🥹🫶🏻.
﮼𔘓 قلب من ، تا اَبد محکومہ بهت
🂱بمونۍ برام تا اَبد👫🏻♥️᭡𓄰 ๋࣭
#دِلـــــبــــری🫀
#همینقد_قشنگ🥰
♥️⊹⊱ عــضۉۺۉدلـبرےیادبـگیڔ 😍⊰⊹♥️
••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
هدایت شده از 🫀عـــاشــقــانــه🫀
تو بهترین روزای زندگی منو رقم زدی مرسی بابت بودنت عشق من...🫀🤍🧿•
#set🖇
🌖⃤•[@Ashghanh_love
Haamim - Ghalbe Mani.mp3
9.97M
🎵 حامیم
بنام قلب منی ❤️
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
تا تو باشی نشوم خیره به لبهایِ کسی...♡
#مولانا
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
نمیزارم کسی به جز من
دستاتو محکم بگیره
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
خیلی قشنگه یک قلب داشته باشی که اون یک عدد قلبت از میان این همه آدم، متعلق به یکی باشه، فقط🙃🙃
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝
هدایت شده از 🌸 هنرکده نفس بانو 🌸
ᵈᵒ ⁿᵒᵗ ᶠᵉᵃʳ ᵗʰᵉ ᵉⁿᵉᵐʸ ᵗʰᵃᵗ ᵃᵗᵗᵃᶜᵏˢ ʸᵒᵘ
ᶠᵉᵃʳ ᵗʰᵉ ᶠᵃᵏᵉ ᶠʳⁱᵉⁿᵈ ᵗʰᵃᵗ ʰᵘᵍˢ ʸᵒᵘ
از دشمنایی که بهت حمله میکنن نترس، از رفیقای دروغینی که در آغوشت میگیرن بترس!
#زینب_سادات_قشنگم
💗#مسیر_خوشبختی
#شبتون_بخیر_عشق_ها 🥰🌙❤️
••♥️『 @Ashghanh_love 🦋🗝
نمیزارم کسی به جز من
دستاتو محکم بگیره
💫☔️『 @baran1988 🦋🍃🗝