eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
968 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
10 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
--- امام زمان ما الان اگه جمعه بیاد هم جهان از نظر دین و هم از نظر سیاست و دگر ابعاد اداره میکند یک مومن انقلابی نباید دین را از سیاست جدا بداند ... سیاستمدار درستی باشید سیاستمدار اسلامی و خدا ترس باشید!(: تقوا در سیاست هم داریم که اگر نباشد دزد ها و خائن ها زیاد میشود میفهمید که چیشد وقت تقوا نبود؟ یاعلی مومن شاداب سیاستمدار✋🏻 |
•🌿❛ کسی‌ چه‌ میدانید!؟ شاید‌ یاسین‌ قلب‌ قرآن‌:) همان‌ یاحسین‌ باشد... اما! بی‌سر!☝🏻💔🙃 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی 📚 قسمت هشتاد و چهارم🌱 | برای علی اکبر(عَلَیهِ السَّلام) | محمودرضا قد بلندی داشت
📚 قسمت هشتاد و پنجم🌱 | شُکوهِ آن پیکر⚘ | بعد از شهادتش دو جا عمیقاً در مقابلش بیچاره شدم؛بار اول وقتی در معراج شهدا بالای پیکرش رفتم و او را در لباس رزم که سرتاپا خونی بود و در اثر اصابت ترکش ها پاره پاره شده بود،دیدم و بار دوم وقتی تابوتش را در پرچم جمهوری اسلامی پیچیدند و روی دست های مردم اسلامشهر بالا رفت. واقعاً حسادت کردم به او و از عمق وجودم احساس حقارت کردم.فکرش را نمی کردم برادری که سه سال از خودم کوچکتر بود،یک روز کاری کند که این طور در برابرش احساس حقارت کنم و منظره ی تابوتش در پرچم جمهوری اسلامی مرا بشکند. دو ماه قبل از آن در مراسم تشییع پیکر مطهر شهید محمد حسین مرادی،وقتی توی ماشینش به طرف گلزار شهدای چیذر می رفتیم گفت:((شهادت شهید مرادی خیلی‌ها را خجالت زده کرد.))نپرسیدم چرا این طور می گوید و منظورش چیست،ولی شهادت خودش حقاً مرا خجالت زده کرد. @Shbeyzaei_313
هدایت شده از یامھدۍ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
₍💛🐣₎₁₄₀₀ ....بسـم الله رحمان رحیم.... •🌼🌿• رمان درباره خدا میخواے⇊ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •💜🍫• پروف درباره خدا میخواے↡↡ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •🍭🦋• کلیپهاے زیبای خدایی میخوای⇊ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •🐚💕• دلنوشتۂای خداٻۍ میخوای↓↓ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •♥️📕• کلۍ انگیزههاے زیبا و خوشکل میخواے⇊ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •📓🌪• کلے چادرانه میخواے⇊ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •🔥💥• یک شنبه های شهدایی میخوای↶ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •🥀🌿• سه شنبه های مهدوی میخواے↡↡ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •🌸🍃• خلاصه؛کلی پستاے زیبا میخواے⇊ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 •🌵🍀• پس بیا به کانال تازه تاسیسه شنواے دعا🍄❤️⇊ https://eitaa.com/joinchat/152305797Cfba47053f5 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ کپے از بنــــ❌🛑ــــر
سلامی به گرمای نگاه محمودرضا 😍🌱 اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا... 🍂🌻 آغاز صبحی دیگر با ذکر صلوات... 🌼✨ ♥️|@mahmoodreza_beizayi
⚘﷽⚘ بی تــــو این صبـــح مرا غرق سکوتی کرده که تمام نفسم در پی یک واژه ی توست..🌹🌹🌹 💖 🌈🌼 ❥↬•|@Shbeizayi_313
🕊 هفت دولت ڪه نه در خطِ جنون آزادم ساکنِ کُنجِ خَراباتِ حسین آبادم😍 صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله💔 - - - - - - - - - - - - -✽ 🖤⇠ • 🖤⇠ @Shbeizayi_313
حضرت زهرا "س": هرگاه گریه‌ڪنندگانِ بر حسینم داخل بهشت شوند، من هم داخل بهشت می‌شوم.. 🖤 ✨🌹
🦋 🌱 به نیت تعجیل درظهور منجی موعود ♥️|@Shbeyzaei_313
✋🏻🌱 اگر نمازتان را محافظت نکنید حتی میلیاردها قطره اشك هم برای اباعبدالله بریزید در آخرت شما را نجات نمی‌دهد ..! + آیت‌ الله‌‌ بهجت(ره)
°.😶 🌸 چندتا فیلم تا حالا به خاطر -به خاطر بازیگر مورد علاقه ات دیدی!؟ -چندتا اهنگ از خواننده مورد علاقه ات گوش دادی... -یک بار شد وقت بزاری قرآن حرف خدا رو بخونی(:؟ مگه خدا مورد علاقه ات نیست!
⸀🌿 . . • میگفت: ایام‌مُحرم‌توۍ‌هیئت‌ومسجد‌‌به ‌ڪسۍ‌ڪه‌‌ظاهرش‌‌باشما‌فرق‌داره‌‌ مجرمانه‌وتحقیرآمیزنگاه‌نڪنید یه‌تسبیح‌بگیرین‌دستتون باخودتون‌تڪرار‌کنین‌⇓ امام‌حسین‌علیه‌السلام‌فقط‌براے مذهبۍ‌هانیست(: -•° 🖤!
🍃 به سید می‌گفتن: اینا ڪی هستند مياري ؛ بهشون مسئوليت میدی؟! می‌گُفت: ڪسی ڪه تو راه نیست، اگه بیاد توی مجلس اهـل بیٺ و یه گوشه بشینـه و شما بهش ندی، میـره و دیگه هم برنمی‌گرده اما وقتی تحویلش بگیری؛ همین راه میشه!...🦋 📕 کتاب علمدار. اثر گروه شهید هادی
🌹🕊🌹🕊🌹 اگر یڪ روز فڪر شهـادت از ذهنت دور شد و آن را فراموش ڪردی حتما فردای آن روز را روزه بگیر. 🌹
❌ اینستاگرام پس از شروع مداحی حاج محمود كريمى در وصف دليرى و دلبرى شهيد حاج قاسم سليمانى‌ پخش زنده مراسم را متوقف کرد! :/
به گزارش فارس، روز به روز طرح‌ها و مدهای جدیدی به بازار می‌آیند که برخی از آنها توجه بسیاری را به سمت خود جلب می‌کنند؛ اخیراً نیز ورود مانتوهای جلو باز با طرح چفیه در بازار، مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفته و انتشار تصاویر این طرح‌ مانتو با انتقادهایی روبرو شده است. ⚠️ استحاله فرهنگی و اسلام آمریکایی به چفیه رزمندگان رسید! مانتوجلوباز مدل چفیه! شلوار با طرح چفیه! دامن با طرح چفیه ! و البته در برخی شهر های ایران فروش این نوع مانتو ها ممنوع شد "مشهد و.."
سوسوی همّت داشت، ستاره ی چشمانت.... هر گاه به می‌گفتند؛ وصیتنامه بنویس، به عکس که مزین به جمله ای عهدمَدارانه از این شهید بود اشاره می‌کرد و می‌گفت: این‌هم وصیتنامه.... آری! محمودرضاها رفتند تا این خاکریز فرو نریزد. اکنون نوبت من و توست که پشت به جبهه نکنیم و نهضت جهانی اسلام را با قدرت و بدون خستگی و ناامیدی برسانیم به جایی که خداوند وعده کرده است و الحق وعده ی خود است و محقق... 💖 .⚡️ 🍃✨
🌚✨ خاطری‌گرنظرم‌هست همه‌خوبی‌توست حسرتی‌گربه‌دلم‌هست همان‌دوری‌توست 🌙 •°• خب‌دوستان!🙂♥️ خوب‌یابد... دفترامروزهم‌بسته‌شد😊🌿 به‌امیدفردایی‌زیباترازامروز🌈🌼🤲🏻 شبتون‌حسینی‌رفقا:)💚🌱 با ۅضۅ💎 بۍگناه📿 یاعلی✋🏼😴 ↓ ❥↬•| @Shbeyzaei_313
[﷽] 💝زندگینامه 💝 . یک سال و خورده‌ای بود که از سوری برگشته بود. توی این مدت خودش را به هر آب و آتشی زده بود تا دوباره اعزامش کنند.اما نمی کردند.😐 بهش می گفتند: "یک بار رفتی کافیه .همین هم از سرت زیادی بود. نیروی تازه کار و دوباره اعزام به سوریه⁉️ محاله."😒 عین خیالش نبود. به هر کسی که فکرشو بکنی رو مینداخت. پیش هر کسی که فکرش را بکنی می رفت و به او التماس می کرد. اما دریغ از یک ذره فایده.😞 بی قرار شده بود. ناآرام شده بود. مثل مرغ سرکنده شده بود.😑 نمی توانست یک لحظه هم نرفتن به سوریه را توی ذهنش تصور کند.🙄 شنیده بود لشکر قم هم نیرو می فرستند سوریه به ذهنش رسیده بود که از این طریق برود. برای همین رفت دنبال کار انتقالی اش.😐 می خواست زندگی و بارو بندیل را جمع کند و بیاید ساکن قم بشود‼️ فقط برای همین مسئله; به سوریه.اما نشد.🤦🏻‍♀️ یک بار هم که با یکی از دوستانش رفته بود مشهد، افتاد دنبال اینکه خودش را جا بزند و با بچه های برود سوریه.😥😲 اما همان هم نشد. رفیقش به او گفت:" محسن، چته تو؟🤨 میدونی داری چیکار می کنی؟" جواب داد: "آره. می خوام اونقدر این درو بزنم تا بالاخره در رو به روم باز کنن."😌👌🏻😎 . بارها بهم می گفت: "مامان من اگه تو سوریه شهید نشدم، به خاطر این بود که تو راضی نبودی."😢 می‌گفت: "مامان نارنجک می‌افتاد نزدیکم، منفجر نمی‌شد. گلوله از بیخ گوشم رد می‌شد، بهم نمیخورد. حتما تو راضی نیستی."😔 ماه رمضان ۹۶، خانمش و پدرش و من را برداشت و ۱۰ روز برد مشهد.😌 می‌خواست آنجا ازم رضایت بگیرد که دوباره به رود سوریه یک روز وسط کنار حوض ایستاده بودیم و داشتیم زیارت نامه میخونم دیدی یه دفعه تابوت را آوردند توی حرم.😮 مردم زیرش را گرفته بودند و داشتن بلند می گفتند. جمعیت آمد و از کنار مان گذشت.🤔 از یکی از آنها پرسیدم: "این بنده خدا کی بوده؟" گفتند: "جوان بوده یک بچه هم داشته."😔 محسن این حرف را شنید. سریع رو کرد بهم گفت: "می بینی مامان؟ دنیا همینه. اگه شهید نشیم باید بمیریم. تو کدومو دوست داری؟ اینکه بچه ات معمولی بمیره یا در راه حضرت زینب علیها السلام بشه؟" مدام بهم میگفت: "مامان اگه بدونی تو چه خبره و تکفیری ها چه بلاهایی دارن سر مردم میارن، خودت از من می خواهی که برم."😯 توی آن سفر مدام به عروسم می‌گفت: "به مادرم بگو برا روسفیدی و برای دعا کنه." شب بیست و یکم یکدفعه وسط مراسم برایم پیامک داد... ...💟
[﷽] 💝زندگینامه 💝 . هر روز محسن با موتور می رفت به آن شش سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇👌🏻 چون توی سفر قبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند.🙋🏻‍♂️ به چشم یک نگاهش میکردند.😲 بچه های عراقی و افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙 یک جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت. خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.😑😄 او را پیش خودشان نگه می داشتند. می‌گفتند: "جابر هم عزیز دل ماست و هم توی این بیابان ، ماست."😍😇 . یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم بشیم، بعدش بشیم."😖 نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای مثل بوییدن یک خوشبو است."😌👌🏻 خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام." بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. و !"😉 . شهدای نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗 بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."😌 بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. می‌گفتند:"این دارد چه می گوید؟"🤨😳 …✒️