eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
434 دنبال‌کننده
672 عکس
175 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
از روز ‌که آمد خانه ماجرا برایش خیلی جدی شده همان روز معلم از برایشان گفته بود خوشحال بود با افتخار از اینکه جنگیده اند و اسرائیلی های اشغالگر را کشته اند حرف زد. با چشمانی که برق می‌زد و با جملاتی که پشت هم و بی وقفه میگفت من اما مات مانده بودم فقط نشستم به تماشا و با جان حرفهایش را شنیدم ... پسر کوچکم هم که ماجرا را شنید خودش را رساند. او اما در نقطه ای دیگر ایستاد نقطه ای کنار رجزهای خواهرش جنگاوری ماجرا را حسین تعریف کرد، با شور و حرارتی که نمیدانم از کجا آمده بود حرفش را نصفه و نیمه گذاشت و بعد با عجله رفت دیدم بین اسباب بازی هایش دنبال چیزی میگشت. لگوهایش را پیدا کرد رنگها را جدا کرد و بلند بلند رنگها را صدا می‌کرد آبی سفید قرمز و سبز با عجله روی هم چید و کنار گذاشت دوباره دست به کار شد با دستهای کوچکش و با عجله چیز دیگری درست کرد و کنار قبلی گذاشت آمد کنارم با همان چیزی که با رنگ آبی و سفیدو قرمز و سبز درست کرده بود گفت مامان میدونی این چیه؟ نه مامان نمیدونم! پرچم فلسطینه دیگه نتونستم کامل درستش کنم آخه بین لگوهام رنگ سیاه نبود به جاش آبی گذاشتم اینم موشک فلسطینی هاست ... نابودشون میکنن... با این موشک‌ها .... اسرائیلی ها رو نابود میکنن... حالا زینب دوباره از راه رسید با دفتر املا. گلی میان دفترش کشید و گفت مامان دیکته بگو! حالا نوبت من بود جمله به جمله با بغضی که راه گلویم را بسته بود غم انگیزترین و پرامیدترین دیکته را گفتم ... *این روزها برای پیروزی مردم فلسطین خیلی دعا میکنم...* گفتم و او بلند خواند و خط به خط نوشت... ...........................✍: راحله دهقان پور هم بنویسید. 📜اینجا، سکوی انتشار روایت شماست. از آنچه می بینید. https://eitaa.com/barayezeinab