eitaa logo
🕊با شهدا
137 دنبال‌کننده
547 عکس
592 ویدیو
16 فایل
•♥•.¸¸.•♥• بــــا شُـــهـــــدا •♥•.¸¸.•♥•.¸ با شُــــهدا راهِـمون، راهِـ خُـــدا میشهـــ به نیت قرب ..🍃 وقف صاحب الزمان(عج) ♦️ارتباط با ادمین : https://daigo.ir/secret/6524937166
مشاهده در ایتا
دانلود
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسته ام عهد که در راهِ شهیدان باشم، چادر مشکیِ من رنگِ شهادت دارد..🍃 ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
مکتب حسین علیه السلام مکتبِ انسان سازی است.. نه مکتب گناهکار سازی؛ که بگوید برو گناه کن و بعد بیا برای امام حسین(؏) گریه کن و خدا تو را خواهد بخشید ..🍃 [شهید مرتضی مطهری] ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
هدایت شده از خبرگزاری دفاع مقدس
29.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢آخرین گفت‌و‌گوی دفاع پرس با شهید حاج مصطفی عبداللهی 🔸آخرین گفت‌و‌گوی خبرگزاری دفاع مقدس با ابوالشهید حاج مصطفی عبداللهی که امروز در پی حادثه آتش‌سوزی در یکی از مراکز نیروی دریایی سپاه، به شهادت رسید. dnws.ir/0034FD @defapress_ir
🕊با شهدا
💢آخرین گفت‌و‌گوی دفاع پرس با شهید حاج مصطفی عبداللهی 🔸آخرین گفت‌و‌گوی خبرگزاری دفاع مقدس با ابوالشه
🍃 پدر شهید آخرش میگن تاسف و غبطه می‌خورم که در مسیر شهادت از مرتضی عقب افتادم ، چقدر از ته دل بوده که شهادت نصیبشون شد.. خوش به سعادتشون..
رفتھ بود تهران درس بخونه سال آخر دبیرستان، دوستش از یه کوچـه میرفت مدرسه ، علی از یه کوچه‌ی دیگه ‼️ به دوستش می‌گفت : اون کوچه مسیرِ مدرسه ی دخترونه است من نمیام(: [شهیدعلےصیادشیرازی] ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
‏در عشق اگرچه منزلِ آخر شھادت است تڪلیفِ اول است ‎شھیدانہ زیستن..🍃 @bashohadaaa1
توی این هوای خوب بارانی و لحظات استجابت دعا دعای فرج یادتون نره..🍃
2.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعا کردم بیایی زیر باران دعا در زیر باران مستجاب است..🍃 ❤️ @bashohadaaa1
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿روایتگری از، ازخودگذشتگی و ایثار شُهدا.. ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1
یک روز خبر رسید ابراهیم و جواد و رضا گودینی بعد چند روز ماموریت در حال برگشت هستند. از این که سالم بودند خیلی خوشحال شدیم. جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم تا ماشینشان رسید. ابراهیم و رضا پیاده شدند و با همه روبوسی کردند. یکی پرسید: داش ابرام؟! پس جواد کو؟ یک لحظه همه ساکت شدند. ابراهیم مکثی کرد و با بغض گفت: جواد...و بعد آرام به عقب ماشین نگاه کرد. یک نفر آنجا دراز کشیده بود و روی بدنش هم پتو کشیده بودند. سکوت همه را گرفت! ابراهیم ادامه داد: جواد...جواد! و بعد هم اشکش جاری شد. همه زدند زیر گریه و به سمت ماشین رفتند. همین طور که گریه می کردند و جواد جواد می گفتند یک دفعه آقا جواد از خواب پرید: چیه؟ چی شده؟! جواد هاج و واج اطرافش را نگاه می کرد. بچه ها با چهره هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می گشتند اما ابراهیم سریع تر به داخل ساختمان رفته بود!😊 ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1