پیش از تو، هیچ اقیانوس را نمیشناختم
که عمود بر زمین بایستد...
پیش از تو، هیچ خدایی را ندیده بودم
که پایافزاری وصلهدار به پا کند
و مَشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد.
آه ای خدای نیمه شبهای کوفهٔ تنگ...
ای روشنِ خدا
در شبهای پیوستهٔ تاریخ
ای روح لیلة القدر
حتّی اذا مَطلعِ الفجر...
به پای تو میگریم
با اندوهی، والاتر از غمگزایی عشق
و دیرینگی غم
برای تو با چشمِ همهٔ محرومان میگریم...
شهادت پدر شیعیان امیرالمومنین، علی علیهالسلام تسلیت باد..
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
@bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#قسمت_هفدهم
دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش.
یعنی باهمه باش و بی همه باش.خدا شناس باش و در هر لباس باش
احمد آقا به این عبارت به خوبی عمل می کرد. فعالیت بسیج به جهت حضور منافقین و ترور ها و شرایط جنگ بسیار گسترده بود.
آن زمان نیروهای بسیج برخی شب ها در مسجد می ماندند تا در صورت احساس خطر وارد عمل شوند.
در این شب ها احمد آقا نیز مثل بقیه بسیجی ها در مسجد می ماند. او مثل یک جوان عادی بابقیه صحبت کی کرد. میگفت. می خندیدو...
او با همه افراد حتی کوچک تر ها بسیار با ادب برخورد می کرد،اما در برخورد با غیبت کننده ملاحظه هیچ کس را نمی کرد.
حتی اگر نزدیک ترین دوست یا شخصی بزرگ تر از خودش بود، خیلی محترمانه از او می خواست این بحث را ادامه ندهد.....
احمد آقا در زمینه فعالیت های بسیج مثل یک نیروی عادی حضور فعال داشت.
اسلحه به دست می گرفت و در گشت شبانه در بازار مولوی و محله های اطراف همراه دیگر بسیجیان گشت میزد.
اما تفاوتش این بود که وقتی ساعت سه نصفه شب به مسجد بر میگشتیم و اکثر بسیجی ها مشغول استراحت میشدند، او به داخل شبستان می رفت و مشغول نماز شب میشد.
خلاصه اینکه احمد آقا یک بسیجی واقعی بود،از آن بسیجی های که حضرت امام خواسته بود با آن ها محشور شود.
از آن هایی که امام عزیز بر دست و بازوی آنها بوسه می زد.
🔸ادامه دارد..
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_احمدعلی_نیّری
@bashohadaaa1
8.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بذرِ عشقی که تو در سینه ی ما کاشته ای
ثمرش فتحِ حریمیست که نامش
قُدس است..
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#حاج_قاسم
#قدس
@bashohadaaa1
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزه
جهان را به دو نیم تقسیم می کند
حق و باطل..
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#روز_قدس
@bashohadaaa1
12.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صدای_سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی❤️
🌿قدس امکان ندارد آزاد شود
جز با پرچم داریِ شیعه ...
به شیعه بودن خودتون
افتخار کنید😊
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#طوفان_الاقصی
#غزه
#باشهدا
@bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃
#قسمت_هجدهم
راوی: حسین حسن زاده
همیشه یک لبخند ملیح برلب داشت. ازاین جوان خیلی خوشم می آمد.
وقتی درکوچه وبازار او را می دیدم خیلی لذت می بردم. آن ایام با اینکه پدرم همیشه به مسجد می رفت اما من اینگونه نبودم.
تااینکه یکروز پدرم مرا باخودش به مسجد برد و دستم را در دست همان جوان قرار داد و گفت: احمدآقا اختیار این پسرم دست شما!
بعد به من گفت: هرچی احمدآقا گفت گوش کن. هرجا خواستی با ایشان بری اجازه نمی خواد و...
خلاصه ما رو تحویل احمدآقا داد. برای من یک نکته عجیب بود!
مگرپدرم چه چیز دیده بود که اینگونه من را به یک جوان شانزده یا هفده ساله می سپرد؟!
🔸چند شب از این جریان گذشت. من هم مسجد نرفتم. یک شب دیدم درب خانه را می زنند. رفتم در را باز کردم، تا سرم را بالا کردم باتعجب دیدم احمداقا پشت در است!
تا چشمم به ایشان افتاد خشکم زد!
یک لحظه سکوت کردم، فکر کردم اومده بگه چرا مسجد نمی یای؟
گفتم: سلام احمدآقا، به خدا این چند روز خیلی کار داشتم، ببخشید.
همینطور که لبخند به لب داشت گفت: من که نیومدم بگم چرا مسجد نمی یای، من اومدم حالت رو بپرسم. آخه دو سه روزه ندیدمت.
خیلی خجالت کشیدم. چی فکر می کردم و چی شد! گفتم: ببخشید از فردا حتما میام.
دو سه روز دیگه گذشت. در این سه روز موقع نماز مشغول بازی بودم و مسجد نرفتم
یک شب دوباره صدای درب خانه آمد. من هم که گرم بازی بودم دوباره دویدم سمت در..
تو فکر هر کسی بودم به جز احمداقا.
تا در را باز کردم از خجالت مُردم. با همان لبخند همیشگی گفت: سلام حسین اقا.
حسابی حال و احوال کرد. اما من هیچی نگفتم. فهمیده بود از نیامدن به مسجد خجالت کشیدهام. برای همین گفت: بابا نیومدی که نیومدی، اومدم احوالت و بپرسم.
خلاصه آن شب گذشت..فردا زودتر از اذان رفتم مسجد واین مسجد رفتن همان و مسجدی شدن ما همان.
احمدآقا انقدقشنگ نوجوان ها را جذب مسجد می کرد که واقعا تعجب می کردیم!
با سن کمی که داشت اما نحوهی مدیریت او در فرهنگی مسجد فوق العاده بود.
🔸ادامه دارد..
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_احمدعلی_نیّری
@bashohadaaa1
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿برای زمینه سازی ظهور امام زمان (عج)
تنها شعار دادن کافی نیست،
باید حرکت کرد و در عمل ارادتِ
خود را نشان داد..
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_رسول_خلیلی
@bashohadaaa1
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#قسمت_نوزدهم
ادامه قسمت قبل
شبها بعد از نماز چند دقیقه دور هم می نشستیم و بچه ها حدیث یا آیهای می خواندند.احمداقا کمتر حرف میزد.بیشتر با عمل ما را هدایت می کرد.
همیشه خوبی های افراد را در جمع می گفت، مثلا اگر کسی چندین عیب و ایراد داشت اما یک کار خوب نصفه نیمه انجام می داد، همان مورد را در جمع اشاره می کرد.همیشه مشغول تقویت نقاط مثبت شخصیت بچه ها بود.
باور کنید احمد آقا از پدر وبرادر برای ما دلسوز تر بود.واقعا عاشقانه برای بچه ها کار می کرد.
یکبار من کنار احمداقا نشسته بودم، مجلس دعای ندبه بود.او همان موقع به من گفت: مداحی می کنی؟!
گفتم: بدم نمیاد، بلافاصله میکروفون را مقابل من گذاشت، من هم شروع کردم.همینطور غلط غلوط شروع به خواندن کردم.
خیلی اشتباه داشتم ولی بعداز دعا خیلی تشویقم کرد.گفت: بارک الله، خیلی عالی بود.برای اولین بار خیلی خوب بود.
همین تشویقای احمداقا باعث شد که من مداحی را ادامه دهم و اکنون هم با یاری خدا و عنایات اهل بیت در هیئت ها مداحی می کنم.
فراموش نمی کنم، یک بار احمداقا موقع صحبت حاج اقا حق شناس وارد مسجد شد.
حاج اقا تا متوجه ایشان شدند صلوات فرستاد، همه جمعیت هم صلوات فرستادند.
احمداقا که خیلی خجالت زده شده بود همان جا سریع جلوی در نشست.
🔸ادامـــــه دارد...
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_احمدعلی_نیّری
@bashohadaaa1