از امام جواد علیه السلام پرسیدند:
چرا به آن حضرت(امام زمان عج)،
#منتظَر گفته می شود؟
فرمود:
بدان جهت که برای او غیبتی است
بسیار طولانی که در اثر این غیبت،
📜افراد با اخلاص ،
پایان غیبتش را #انتظار می کشند،
📜افرادی که در شک و تردیدند،
#منکرش می شوند،
📜آنان که او را در عقیده قبول ندارند،
یاد آن حضرت را #مسخره می کنند،
📜آنان که وقت ظهور تعیین می کنند،
#دروغ می گویند،
📜آنان که در ظهورش عجله می کنند،
از صراط مستقیم #منحرف می شوند،
و تنها کسانی که تسلیم امر الهی هستند
و شک و تردیدی در عقیده ندارند
و هرچه ما گفته ایم،
همان را می پذیرند،
#نجات می یابند.
📚کمال الدین و تمام النعمه، ج ٢، ص ٣٧٨
@emam_zamani_123
❣﷽❣
📚 #رمان
💥 #تنها_میان_داعش
9⃣2⃣#قسمت_بیست_ونهم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💢 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
💠یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
💢سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
💢قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
💢 دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
💢 نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💢 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
💢 انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
💠نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
💢نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#تلنگـرانه💭
🖇جرم ِ ما این بود
کھ بھ #انتظار امام زمان
نایستادیم🚶🏻♂❌!
نشستیم🥀!
بصیرت امام زمانی
🕊✨🕊✨🕊 ♦️•طــرح جدید به #مـناسبت بازگشت پیکر شهدای #خانطومان 🥀 : #شهیدان 🌹#شهید_علی_عابدینی 🌱#شهید_
🔰از وقتی #خبر بازگشت #شهدای_خانطومان را شنیده ام دلم💗 لرزیده. #بغض گلویم را به اسارت گرفته و چشمانم دنبال #بهانه ای تا ببارند.😔
.سخت است در جاده #انتظار به امید خبری از گمشده ات بنشینی و جز #صبر چاره ای نداشته باشی.
🔰خانواده #شهدا روزهای زیادی را به انتظار نشسته اند برای خبری از #شهیدشان......شاید از #حسین و محرم اش خواسته اند و چله گرفته اند که خبری برسد .شاید از #رقیه سه ساله خواسته اند تا دختران بی تاب با خبری از پدر آرام شوند. از #زینب خواسته اند تا نشانی از برادر گمشده بیابند.
🔰به #حضرت_مادر متوسل شده اند تا چشم های منتظر مادران شهدا ،منور به وصال شود. به #علمدار متوسل شده اند تا امیدشان ناامید نشود و خبری از پیکر به یادگار مانده در خاک #خانطومان برسد.🥀
.
🔰بگذریم از #دلتنگی ها💔. از سختی های زندگی بدون مرد خانواده.بگذریم از درد #فراق . از #بیقراری کودکان شهدا..بگذریم از جای خالی که با هیچ چیزی پر نمی شود اما #چشمتان روشن✨ بالاخره خبری رسید..اگر روزی #وداع کردید حالا در معراج به #وصال رسیدید.پیکری را آوردند تا بغضهایتان را خالی کنید و آرام شوید.
🔰حال دیگر #مزاری هست که #پنج_شنبه ها که دلتان❣ گرفت بروید و عقده دل باز کنید.😭.چشمتان روشن چشم های #منتظر.دعا کنید برای آنها که هنوز هم منتظرند تا خبری از #شهیدشان برسد..
🔰دعا 🤲کنید برای آنها که خودشان را گم کرده اند و پریشان و بلاتکلیف اند...
دعا کنید برای آن #یوسف_گمگشته ای که با غیبتش در کلبه احزان به سر می بریم اما #حواسمان نیست که منتظر ظهورش باشیم....
برای #ظهور دعا کنید....🥀
#از_شام_بلا_شهید_آوردند...😔💔
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر.
🕊به مناسبت بازگشت #پیکر شهدای خانطومان.
🌸 #شهید_ذکریا_شیری
🍃 #شهید_علی_عابدینی
🌸 #شهید_رضا_حاجی_زاده
🍃 #شهید_محمد_بلباسی
🌸 #شهید_حسن_رجائی_فرد
🍃 #شهید_مجید_سلمانیان
🌸 #شهید_مهدی_نظری
🍃 #شهید_محمود_رادمهر
#وظیفه_امروز_منتظران_ظهور
«#انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم.» ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
 این، آینده قطعی شماست
ملت ایران به فضل پروردگار، با هدایت الهی، با کمکهای معنوی غیبی و با ادعیهی زاکیه و هدایتهای معنوی ولیاللهالاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامی را برافراشته نماید. این، آیندهی قطعی شماست. جوانان، خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهای مؤمن و مخلص، این را هدف قرار دهند.
بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانوادههای شهدا ۱۳۷۶/۰۵/۲۹
#جمعه
#اللهمعجللولیڪالفرج
#کانال_بصیرت_امام_زمانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀♦️❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀♦️❀✿┅┅┄
🌤 #انتظار چیست و #منتظر کیست؟
🕊انتــظار یعنـــے؛
🕊انتظار یعنی دروغ نگفتن...
🕊انتظار یعنی غیبت نکردن...
🕊انتظار یعنی تهمت نزدن...
🕊انتظار یعنی نماز به موقع خواندن...
🕊انتظار یعنی زکات دادن...
🕊انتظار یعنی چشم خود را کنترل کردن...
🕊انتظار یعنی قدم صحیح برداشتن...
🕊انتظار یعنی عمل به قرآن...
🕊انتظار یعنی احترام گذاشتن...
🕊انتظار یعنی با ادب بودن...
🕊انتظار یعنی کنترل سخن داشتن...
🕊انتظار یعنی راستگو بودن...
🕊انتظار یعنی امانت دار بودن...
🕊انتظار یعنی خشم خود را فرو بردن...
🕊انتظار یعنی بخشنده بودن...
🕊انتظار یعنی هر لحظه به یاد خدا بودن...
🕊انتظار یعنی دیگران را کوچک نشماردن...
🕊انتظار یعنی علی وار بودن...
🕊انتظار یعنی دیگران را مسخره نکردن...
🕊انتظار یعنی امر به معروف کردن...
🕊انتظار یعنی نهی از منکر کردن...
🕊انتظار یعنی در راه خدا جهاد کردن...
🕊انتظار یعنی ...
آیا می توانیم خودمان را یک #منتظر
بنامیم.؟؟؟
#اللهمعجللولیڪالفرج
#اللهمعجللولیڪالفرج
بصیرت امام زمانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀♦️❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀♦️❀✿┅┅┄
🍃راه گم کرده ام. در میان امواجی که پرسه زنان احاطه ام کرده اند، گم شده ام. سایه ها بر اعماق دلم چیره گشته اند. کورسوی #امید کجاست؟😥
.
🍃همه ما گم شده ایم. تشنه ایم، شاید که جرعه ای بودنش، تسکینمان دهد. آفتاب در #انتظار بارقه دوست، کم فروغ شده. ماه بر نمیتابد. #قلب جهان هر لحظه میتپد و تنگ تر از قبل میشود. فشرده میشود. اما بر دل سیاه این زمین، نشانه ای از رخ یار نیست🥺
.
🍃یار در دل این مردم #غریب است. بهای #اشک ها و دعاهایش را، حتی با شرمندگی هم نمیپردازیم😔
.
🍃شرمنده نیستیم که از نسیم روح بخش وجودش، به بادهای سرد #گناه کوچ کرده ایم. از یار دور شده ایم، هرچند که قلب او هر لحظه نزدیک ماست❣
.
🍃انتظار، واژه شیرینیست، هنگامی که همچو قند در تلاطم دل آب میشود و #عاشقان را به محضر آسمانیاش میرساند. واژه ای که زیر زبانمان میرود اما یکبار هم مزه اش نمیکنیم😓
.
🍃طعم انتظار، چاشنی لبخندهای #ظهور است، برای کسانی که پا از واژه ها فراتر گذاشته و راهی به سوی#معشوق یافته اند🌹
✍نویسنده: #مبرا_پورحسن
#جمعه_های_انتظار
#اللهمعجللولیڪالفرج
بصیرت امام زمانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
┄┅┅✿❀♦️❀✿┅┅┄
@emam_zamani_123
┄┅┅✿❀♦️❀✿┅┅┄
#پای_درس_ولایت
♨️ما مأمور به انتظاریم؛ #انتظار یعنی چه؟
💢 انتظار به معنای مترصّد (چشم به راه و امیدوار) بودن است. در ادبیّات نظامی یک چیزی داریم به نام «آماده باش»؛ انتظار یعنی «آمادهباش»! باید «آمادهباش» باشیم.
💢 انسان مؤمن و منتظر، آنکسی است که در حال «آمادهباش» است. اگر امام شما که مأمورِ به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کلّ جهان است، امروز ظهور بکند، باید من و شما آماده باشیم.
💢 این «آمادهباش» خیلی مهم است؛ انتظار به این معنا است. انتظار به معنای بیصبری کردن و پا به زمین کوبیدن و چرا دیر شد و چرا نشد و مانند اینها نیست، انتظار یعنی باید دائم در حال «آمادهباش» باشید.
📅 ۱۳۹۶/۰۲/۲۰
#انتظار
همه گویند بہ امیدظهورش صلوات
ڪاش این جمعہ بگویند بہ تبریڪ ظهورش صلوات
جهت تعجیل درفرج آقای خوبیها
اللهم صل علی محمدو آل محمد وعجل فرجهم
🍃🌸اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌸🍃
سه شنبه هاے ما گِره خورده ست با #جمکران و «دعای توسل» با جاده ے «تهران-قُم» و طعم سوهانِ شیرینش
⚘ کاش طعمِ بی مزه ی روزهای #بی_تو بودن، با خوردن سوهان شیرین میشد
⚘ کاش #انتظار این روزها، جورِ دیگری رقم میخورد و دردِ بی شما بودن مداوا میشد.
⚘ کاش قلبهایمان در می یافت که با شما بودن، دست کِشیدن از #همه میخواهد.
⚘ اصلاً کاش همه این «کاش»ها #تمام_بشود
آقا جان...
#سه_شنبه است و هوای مهربانےات
بغض راهِ نفس کشیدنم را گرفته
برای #بدحالی ام دعا کن...🤲
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج