‹أنا لا أضعف،إلا حين أشتاقُ إليك...›
من کم نمیآورم!
مگر زمانی که دلتنگت شوم...
#نزار_قبانی
@mamanogolpooneha☘
امروز یه صبح خوب و دلنشینه 😍
حتما همه صبحونه تونو نوش جان کردین و الآنه که جناب دلبرالدوله❣صدا میزنه:
_خاااااانومی اگه گفتی الآن وقت چیه؟؟
-خوب معلومه آقایی ! چای کنار دلبر😍
_آفرین به این هوش ، فقط میدونی که باید قندپهلو باشه ؟؟قندش یادت نره خانومی
_آقااااا قند نداریم😢😱 ...حالا با چی چایی بخوریم ؟؟
_فدای سرت خانوم .معلومه با شیرینی شما☺️
"چای تلخ کنار دلبر به از چای شیرین بی هوای دلبر☕️"
#صبحتون_خییییلی_دلبر
@mamanogolpooneha☘
💌
#با_خدا_صحبت_کن ...
هر چه گرفتاری و ناراحتی داری،
هر وقت دیدی که دارد انباشته میشود،
با خدا صحبت کن.
به #قرآن نگاه کن که تا نگاه کنی
همه را حل میکند.
هر وقت دیدی کدر شدهای،
هر #دعا و ذکری که از پدر و مادر
یاد گرفتهای، همان را با لبت تذکر بده.
چرا لبت را روی هم بگذاری
تا درونت دَم کند و خستهات کند؟
صحبت کردن با او،
ذات غم و حزن را میبرد ! ...
💚💚💚
📚 طوبای محبت ۳،ص ۸۹
#خدا_جانم
@mamanogolpooneha☘
"اللّـهـمَ اَعطِـنـا مـا اَغفَـلنـاهُ"
خدایا! آنچه را از درخواستش غفلت میکنیم،
به ما عطا فرما...
• ابوحمزه ثمالی
@mamanogolpooneha☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
【• #خانمےڪه_شماباشے 👒•】
.
.
|بستنے تابستونہ ی عالے🍦🍌|
|راحت و خوشمـزھ🤤👌|
نڪتہ: میتونید به جاے موز از هر میوه اے ڪه دوست دارید استفـاده کنید.☺️
.
.
#ظهرووونه
@mamanogolpooneha☘
#ایده_دسر
#کاچی
مواد لازم:(برای هرنفر)
2قاشق غذاخوری آرد
1لیوان آب
4-3قاشق شکر
2-3قاشق روغن یا کره
نصف قاشق چای خوری زردچوبه
کمی پودر هل ، زعفران وگلاب
اول 5دقیقه آرد الک شده رو تفت میدیم تا بوی خامیش از بین بره و روغن و زردچوبه رو اضافه میکنیم و تفت میدیم تا طلایی بشه(تغییر رنگ نده)
تو ظرف دیگه آب و شکر و پودر هل و کمی زعفران و گلاب و باهم مخلوط میکنیم و به قابلمه ی آرد اضافه میکنیم و هم میزنیم و وقتی غل های سنگین زد و کمی غلیظ شد آماده است.
بعد از این که خنک شد با هرچی دوست داشتیم و در منزل بود، تزیینش می کنیم☺️
#خوشمزه_جاتی
@mamanogolpooneha☘
حساب سنگین.mp3
2.73M
#فایل_صوتي_عاشقانه
💢روح،ذرّه ذرّه آسیب می بینه!
یه کم از سمت نگاهت
یه کم از سمت خیالت
یه کم از سمت زبانت و...
بایدمراقبش باشی
و دائماً گرد وغبارشُ پاک کنی؛
وگرنه بیمار میشه ها👇
#استاد_شجاعی
@mamanogolpooneha☘
☘سه کار #متنوع در #برنامه_بچه_ها
⛳️🏏🏀بچه ها با #ورزش شاداب میشن و اشتهاشون تنظیم میشه
🍎🍊🍉🥖با #خوراکی خوردن مناسب، تقویت میشن و بهشون خوش میگذره
🌈⭐️🌟با #نقاشی، درونیات خودشون رو بیرون میریزن و بی صدا با ما حرف میزنند. آرزوهاشون رو به تصویر میکشن.
✨مامان عزبر از این سه کار برای برنامه ریزی روزانه کودک خودت استفاده کن. حداقل سه روز درهفته برای ورزش و نقاشی وقت بگذارید.
🍄این روزها که حال و هوای مدرسه هست شما هم کارهای خونه و بازی با بچه ها رو به اسم زنگ آشپزی زنگ نقاشی و زنگ.. انجام بدید.
زندگی روزمره کلاس درس بچه هاست😍
@mamanogolpooneha☘
#شعر
#مهدوی
🌸هر کسی توی دنیا
🌱یه گوشه ای نشسته
🌸به انتظار چیزی
🌱هر روز و شب نشسته
🌸به انتظار بارون
🌱یا انتظار مهمون
🌸به انتظار خبر
🌱یا سفر خوش خبر
🌸از بین انتظارها
🌱یه انتظار بهتره
🌸انتظار کسی که
🌱از همه بالاتره
🌸اگه به انتظاره
🌱مهدیِ مهربونیم
🌸باید برای آقا
🌱آماده تر بمونیم
🌸پاک بکنیم قلبا رو
🌱از همه ی بدیها
🌸دور کنیم از ذهنمون
🌱شیطون و فکر گناه
🌸اونوقت آقا میادش
🌱نعمت میشه فراوون
🌸شاد و خوش و خرمیم
🌱در کنار مهدی مون (آقامون)علیه السلام
@mamanogolpooneha☘
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🍃غریزه ما اسبی است که سوار تقوا، زمام آن را در دست دارد.
اگر سوار کشته شود، اسب از جاده منحرف میشود و در باغ و مزرعه این و آن میافتد
امّا اسبی که سوار دارد، در راه مستقیم حرکت میکند.
🍃در نماز میگویید: «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا! مرا از داخل راه عبور بده که به بیراه نروم، یعنی بر اسب غریزهام، تقوا سوار باشد.
انبیا میآیند تا انسان را بر نفس خود مسلط کنند.
کشورهای قدرتمند عالم، اسبهای بیصاحباند، بلکه بدتر، گرگ و پلنگ بیصاحب، بلکه از آنها هم درندهتر.
انسان وقتی بیصاحب شد، از هر حیوانی خطرناکتر میشود، چون از آنها پرزورتر است.
#آیت_الله_حائری_شیرازی
@mamanogolpooneha☘
[• #خانواده_درمانے💚 •]
.
.
اگر مایلین، از همسر وبچه ها،کلام ناپسند نشنوید؛
فقط کافیه؛
نظام کلامی خودتونو اصلاح کنید!
اينجوري؛
کلام اهل خونه هم اصلاح میشه
تو را شبيه شب دوست میدارمت
يكدست ، یکرنگ ، بیصدا ، تنها و البته بی پايان
@mamanogolpooneha☘
#داستان_58
#آش_ننه_سوسکه
#مهربانی
🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐜🐜🐜🐜🐜
یکی بود ،یکی نبود.یک ننه سوسکه مهربان، دلش قد آسمان.یک بچه داشت ناز و تپل،مثل یک دسته گل 💐.
خیلی دوسش داشت.هر چه که میخواست،« نه »نمیگفت.
یه روز سوسک تپلی گفت :«ننه،ننه،من آش 🍲میخوام.میپزی برام؟؟»
ننه سوسکه گفت:«می پزم برات،عزیز دلم ، دسته ی گلم»
بعد هم کاسه ای برداشت و رفت توی انبار، تا عدس ، نخود و لوبیا بیاورد.دید عدس دارد اما نخود و لوبیا ندارد.عدس را ریخت تو کاسه اش.سراغ بچه اش آمد و گفت:«ننه جان،پاشو برو در خانه ی همسایه ها، بگو اگر نخود دارید یا لوبیا قرض بدهید کمی به ما.»
تپلی قبول کرد و رفت سمت همسایه ی راست دستی که خاله مورچه بود. در زد و منتظر شد.وقتی که در باز شد،گفت:«سلام و علیکم خاله مورچه جان🐜. ننه ام سلام رساند و گفته اگر نخود دارید یا لوبیا قرض بدهید کمی به ما.»
خاله مورچه توی خانه اش نخود و لوبیا داشت اما توی دلش مهربانی نداشت. با خودش فکر کرد اگر بدهم خودم کم می آورم.این بود که گفت:« نه ندارم.تمام شده،ببخشیدم .اگر داشتم،می دادم.»بعد هم در را بست و رفت توی خونه.سوسکی تپلی راه افتاد و رفت در خانه سمت چپی ، که بی بی پینه دوز بود.در زد و گفت:«سلام به بی بی پینه دوز🐞،مزاحمم این وقت روز . امده ام قرض بگیرم ازشما اگر دارید کمی نخود یا لوبیا.»
بی بی پینه دوز توی خانه اش نخود و لوبیا داشت اما توی دلش مهربانی نداشت. با خودش فکر کرد اگر بدهم خودم کم می آورم. این بود که گفت:« نه ندارم. تمام شده،ببخشیدم . اگر که داشتم میدادم .» سوسک تپلی با دست خالی برگشت به خونه،پیش ننه سوسکه و گفت :«ننه جان،همسایه ها هم مثل ما نه نخود دارند و نه لوبیا.»
ننه سوسکه آهی کشید و گفت :«حیف شد اگرداشتند چه خوب میشد. اما عیب نداره ننه جان شُکر خدا عدس دارییم تو خونه مان .با همین عدس آشی میپزم خوشمزه🍵.»
دیگ را گذاشت رو اتش . عدس را ریخت توآبش.نمک به آن،یکم زد.به هم زد و به هم زد.
بالاخره اش پخته شد.بویش توی خونه ننه پیچید.از خانه بیرون رفت و به خانه ی همسایه رسید.ننه سوسکه یک کاسه اش کشید داد به دست بچه اش .بعد هم یک کاسه برای خودش کشید .خواست بخورد ،اما نخورد.
باخودش گفت:«ای وای،چه نامهربانم من! به فکر خودم هستم،به فکر همسایه ها نیستم.»
آنوقت کاسه آش خودش را به زمین گذاشت دو تا کاسه تمیز برداشت .🍵🍵 هر دو را پر از آش داغ کرد.کاسه ها را به دست پسرش داد و گفت:«ننه جان،سوسک تپلم،دسته گلم،پاشو این کاسه ها رو بردار وببر یکی را بده خاله مورچه یکی دیگرو بده خاله بی بی پینه دوزبگو قابل شما را ندارد،ببخشید که آشمان نخود و لوبیا ندارد.»
سوسک تپلی کاسه ها را گرفت و برد به در خانه ی همسایه ها داد و همان را گفت که ننه اش گفته بود.
خاله مورچه🐜 و بی بی پینه دوز🐞،کاسه های آش را گرفتند و خجالت کشیدند.توی دلشان گفتند :«چه بد کردیم!به ننه سوسکه که اینقدر مهربان است، نامهربانی کردیم.»
بعد هم آش ها را خوردند و ظرف های ان ها را پر از نخود و لوبیا کردند و فرستادند به در خانه ننه سوسکه به خودشان هم قول دادند که انبار دلشان را پر از مهربانی کنند
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘