eitaa logo
🌱به شرط عاشقی باشهدا❤
8.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
30 فایل
رمان #مستِ_مهتاب #خانم_یگانه 💙کانالداران عزیز ✅کپی مطالب فـــقــــط با فوروارد مستقیم😊 🎀 #تبلیغ کانالهای شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃پروردگارا ! 🌸بر هر چه بنگرم... 🍃تـو پدیـدار بوده‌ای 🌸مبارک است 🍃روزی که با نام تو‌‌‌ 🌸و توکل بر اسم اعظمت... 🍃آغاز گردد .... 🌸الهی به امید تو 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ╰══•◍⃟🌾•══╯
رمان انلاین 📿 -چه خبر! خسته شدم از غصه ، تنهایی ، کنایه های بعضی ها ... چی بگم ولش کن بابا . هستی آهی کشید که فوری چرخیدم سمتش و پرسیدم : -هستی تنهایید دیگه ؟ لبخند زد: _آره دیگه مگه نمیبینی . -یه وقت حسام باهاتون نیاد .... حوصلشو ندارما . خندید .خنده اش عصبی ام کرد: _چرا میخندی ؟ -نه ... تنهاییم . -مطمئن ؟ میون لبخند روی لبش ، یه اخم هم به ابرو انداخت : -مگه نمیبینی !؟ اگه باهامون بود که میدیدیش .... تو جیبم که نذاشتمش. سرم به دور و برم چرخید ولی حسام و ماشینش نبود که نبود. نفس بلندی کشیدم . آروم زمزمه کردم : -خدایی خیلی کاراش حرصم میده ... حوصلشو ندارم ...دیدی که تو عیدی چکار کرد ؟! واسه یه پیاله سوپ بلند شد کلاً رفت ...آخه یه نفر نیست بهش بگه تو نمیگی واسه خاطر این اداهات من باید غر پدرم رو بشنوم ؟... به خدا تا همین دیشب بابا غر اون مهمونی رو به من میزد که بفرما اینم حسام حسام که میگفتید ....آقا کلاس میذاره ، آقا خودشو می گیره . نه علیرضا و نه هستی جوابی برای من نداشتند . سکوتشان تا خود ویلای دوست علیرضا ، ادامه داشت . نزدیک ظهر بود که رسیدیم به ویلای دوست علیرضا . کمک هستی کردم وسایل رو براش بردم .شروع کردیم به آشپزی و برای ناهار ظهر یه دمی گوجه ی ساده درست کردیم . داشتم سالاد برای ناهار درست می کردم که هستی برای بار پنجم از کنار پنجره ی ویلا به حیاط نگاهی انداخت و زیرلب ، لب زد : -پس چرا نیومد؟ -کی ؟! علیرضا که توی حیاطه . است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بی قراری فرزند شهید مصطفی صدر زاده🥺💔 😔 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
خـــداونـــدا...! نیستم برایت بمانم ! نیستم برایت باشم ! نیستم برایت قلم بزنم ! نیستم که برایت بمیرم ! مرا ببخش😔 با همه نقص هایم ...! با تمام ...! لیاقت ندارم ولی ... دل که دارم ...!!! دلــــم میخواهد ... 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏چرا برخی سیاسیون چپ و راست و... اینقدر از آمدن دکتر ‎ واهمه دارند؟ مردم کار رو تمام خواهند کرد... جوانان نقش آفرینان اساسی در آینده این کشور خواهند بود.. 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
حاج‌قاسم‌سلیمانی یك‌بار‌درفرودگاه‌بغداد‌ترورشد صدبارتوایران💔!! | 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
رمان انلاین 📿 جوابم رو نداد. همون موقع صدای بوق ماشینی بلند شد و هستی که هنوز کنار پنجره بود، لبخند زد و گفت : _حلالزاده اومد. -کی اومد؟! نگاه هستی اینبار سمتم چرخید : _حسام . -چی !! توگفتی خودت و علیرضایی فقط ! -خب آره ... تو ماشین فقط من و علیرضا بودیم ولی اینجا .. اخم کرده گفتم : _هستی چرا به من نگفتی ؟! من حوصله ی این بشر رو ندارم . -توکاری نداشته باش ... برو توی اتاق خواب فقط گوش کن ببین من چه طوری جواب سئوالاتو از زبون حسام بیرون میکشم . -ای خدا . از جا برخاستم و یه نگاه به بیرون انداختم . حسام بود.توی حیاط با علیرضا حرف میزد که هر دو سمت خانه آمدند و هستی فوری گفت : _برو دیگه . دلم می خواست جواب سئوالاتم رو از زبون خودش بشنوم واسه همین گرچه از این دروغ هستی و علیرضا ناراحت شدم ولی سمت یکی از اتاق ها که نزدیک پذیرائی بود رفتم و در اتاق رو باز گذاشتم تا بشنوم .صدای علیرضا بلند شد : -یا الله . چند بار گفت و حسام هم که انگار بی خبر تر از من بود اعتراض کرد: _واسه زن خودتم یا الله میگی ! -خب دیگه .... -سلام داداش ...خوب کردی، اومدی ... تنهایی؟! -سلام ... آره دیگه ، تنهام ... پس باید با کی باشم ! -گفتم شاید بری اجازه ی الهه رو هم از عمه بگیری بیاریش . صدای حسام با تعجب بلند گفت : _کی ؟! الهه ؟! من برم دنبال الهه ؟! حالت خوبه تو ؟! -خب چه اشکالی داره ! باید بالاخره با هم حرف بزنید تا سوءتفاهم ها حل بشه . -کدوم سوءتفاهم !! سو ءتفاهمی نیست عین حقیقته . هستی با ناراحتی گفت : _عین حقیقته ؟ برگشتی به الهه گفتی ببخشید که نَمردم و عقدتون بهم خورد ؟! آخه این چه حرفیه بهش زدی داداش !چرا فکر می کنی الهه مشتاق عذاب کشیدن تو بوده ؟ است نویسنده راضی به کپی حتی با اسم نیستن🌷🙏 🌸🌼🌸🌼🌸 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
•° حاجی‌فدای‌خیانتِ‌شما‌شد باید‌سیلی‌محکمی‌بخورید!😡👊 | 🤜 ════°✦ ✦°════ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 پروردگارا ! به هر چه بنگرم... تـو در آن آشکاری .. 🌸 و چه مبارک است روزی که با نام زیبای تو‌‌‌ و با توکل بر اسم اعظمت. آغاز می گردد ای صاحب کرامت 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو ... پناهمان باش ای بهترین ╰══•◍⃟🌾•══╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎆 در ماه رمضان بشرطی آمرزیده میشوی که...؟ 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥ @be_sharteasheghi‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝